دوران طفولیت ترجمه از فارسی در ادبیات معاصر ما
عرفان قانعی فرد
•
در طول سال، صدها اثر از زبان های دیگر به فارسی ترجمه میشوند، دهها اثر در اداره کتاب، سانسور میشوند و دهها اثر دیگر منتشر.... اما مگرچند نفر آن اثر فارسی را میخواند، ۲۰۰۰ یا ۳۰۰۰ نفر... اما نویسنده سوئدی، هم اثرش را حداقل ۳۰۰ هزار نفر میخرند و هم جلسه نقد و پرسش با خوانندگان میگذارد و هم ناشر ترجمه اثرش را به مترجمان دیگر میسپارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲ آذر ۱٣٨۵ -
۲٣ نوامبر ۲۰۰۶
ادبیات معاصر ایران، شعر و نثر، هر کدام طی سده اخیر فراز و فرودهایخاصی داشته است و متاسفانه به همان سرعت که ادبیات خارجی به فارسیبرگردانده شد، آثار ادبیات معاصر ایران به زبانهای دیگر ـ حداقل انگلیسیو فرانسه ـ ترجمه نشده است.
به غیر از دعوتهای پراکنده از تعدادی مشخص از شخصیتها وچهرههای ادبی ایرانی ـ اغلب از اعضای کانون نویسندگان ایران ـ و ترجمهنامنظم بعضی از آثار ادبی به زبانهایی مانند فرانسه و آلمانی ـ مانند فتانهحاج سید جوادی، دولتآبادی، معروفی و.... ـ کمتر حضوری موفق در سطحادبیات جهانی داشتهایم و به عبارتی چهرههای ادبی و جوان ما را کسینمیشناسد و حضور چهرههای ادبی ملی ما در اروپا و آمریکا هم، بیشتر ازهمه در میان جمع ایرانیان مقیم آنجاست، که گاه تعداد شرکتکنندگان درجلسات، به ۱۵۰ نفر هم نمیرسد و معمولاً علاقهمندان به فرهنگ و ادببرای مطرحکردن پرسشهای پراکنده در آنتراکتهای میان جلسهای و خریدنیک یا دو جلد کتاب مزین به امضای نویسنده، وارد جلسه مزبور میشوند...دعوت چهرههای جوان هم و بیگناه است! و طرفه آن که، اغلب نویسندگان وشاعران ایرانی، از تسلط به زبانی خارجی و ارائه مطلب خود به زبان دیگریغیر از فارسی، عاجزند و همیشه در مراسم چندطرفه، بین نویسندگان دیگر وایرانی، از مترجم استفاده میشود، البته به شرطی که سخنی برای گفتن وجودداشته باشد، وگرنه به داستانخوانی و شعرخوانی بسنده میشود. کمترنویسندهای و یا شاعری در ایران میتواند در جلسات ادبی جهانی، به زبانیدیگر سخنرانی کند و بهانه آن است که به زبانی دیگر غیر از زبان حافظنمیدانیم سخن بگوییم!... و این واقعیت تلخ را باید پذیرفت. هر چند در اینمیان، چند نفر از نویسندگان و شاعران هم هستند که با تسلط به زبانی دیگرسخن میگویند و از شیوه سنتی موجود، گامی فراتر میگذراند، اما افسوسکه تعدادشان به انگشتان دست هم نمیرسد! در بازار جهانی کتاب هممتاسفانه، چاپ و نشر آثار نویسندگان و شعرای ایرانی کمتر به چشممیخورد و بهتر است با کمی بدبینی و تلخی بگویم، اصلاً به چشم نمیآید،غیر از چند استثنای موجود، هنوز خارجیان نمیدانند، آن چند هزار اثری کهایرانیان به فارسی برگرداندند، چه تاثیری بر زبان گفتاری و نوشتاری آنمردمان گذاشته است؟!
و حال روی سخنم با نسل سوم و چهارم و جوانان فعال در عرصه ادبیاتایرانی است، که باید تلاش کرد و به عمل، شیوه مدرنبودن را تجربه کرد؛ اگرفقط چند نفر معدود جزء نمایندگان ادبیات ما در خارج از کشورند، پس بهفکر و اندیشهپروردن سفیران جوان فرهنگ و هنر ایرانی باشیم، دیگر در اینعصر جایز نیست که داستاننویسی ایرانی، فقط مخاطب فارسیزبان را بیابدو نظر او را جستوجو کند، آیا بهتر نیست که چارهای نو اندیشید تا صدای مابه گوش مردمانی دیگر هم برسد؟ به زبان بینالمللی ـ انگلیس، فرانسه و... ـنوشت و جهان را از حال و روز جامعه و اندیشه خود آگاه کرد؟
در طول سال، صدها اثر از زبانهای دیگر به فارسی ترجمه میشوند،دهها اثر در اداره کتاب، سانسور میشوند و دهها اثر دیگر منتشر.... اما مگرچند نفر آن اثر فارسی را میخواند، ۲۰۰۰ یا ٣۰۰۰ نفر... اما نویسندهسوئدی، هم اثرش را حداقل ٣۰۰ هزار نفر میخرند و هم جلسه نقد وپرسش با خوانندگان میگذارد و هم ناشر ترجمه اثرش را به مترجمان دیگرمیسپارد، تا در بازار کتاب جهانی هم فروش داشته باشد، اما در ایران، نهدولت به فکر اشاعه ادب ایرانی در سطح جهانی است و نه ما مترجمان بهترجمه اثری لااقل مجموعهای از رمانهای نویسندگان ایرانی، همتمیگماریم!... به قول کرمی امامی، «هرچه هست از زبان دانی ماست!»...کمترمترجمی جرات و جسارت ترجمه داستان و رمان و شعری از فارسی به زبانیدیگر را مییابد؛ البته شاید، تقصیری متوجه مترجمان ما نیست، نه دردانشگاههای ما اصول و قواعد ترجمه از فارسی عملاً تدریس میشود، نهکتابی درسی در این باره هست و نه حتی فرهنگ لغتی کارآمد در این راستاوجود دارد، هر چه هست حییم و آریانپور است و فرهنگهای دهه ٣۰ و۴۰... پس چه باید کرد؟ چه گونه شناختی درست از هویت ادبیات امروزمانرا به دست دهیم؟ غیر از آن است که بگوییم ترجمه از فارسی در ادبیاتمعاصر ما، هنوز دوران طفولیت خود را میگذراند؟!
|