سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چه کسانی برایران حکومت می کنند؟ (۲)
چگونه میتوان از بحران عمومی بیرون آمد؟


میزان


• یکی از اسفبارترین و غمناک ترین اثرات مخربی که این "نظام مقدس" روی دست این ملت گذاشت، سلب اعتماد مردم از تقریبا تمامی نیروهای سیاسی بود. مهمترین دلیل سکوت افسردگی و بی تفاوتی مردم در برابر امواج ظلمها و فسادهای روزمره، همین از دست دادن اعتماد نسبت به فعالان سیاسی است که آقای خاتمی نقشی اساسی در آن بازی کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ آذر ۱٣٨۵ -  ۲۴ نوامبر ۲۰۰۶


در قسمت اول دیدیم که نظام حاکم در ایران، بر پایه مولفه های بارز مافیاها، یعنی سانسور (پنهان کاری) و عدم تمرکز (بی ثباتی و نبودن شفافیت در مسئولیتهای سیاسی و قضائی و امنیتی) بناشده و عمل میکند. در حقیقت، دولت نقش پدرخوانده مافیاها را بازی میکند. از سوئی، دولت مهیا کننده زمینه فعالیت و   تنظیم کننده روابط مافیاها یعنی تنها حامیان و پشتیبانان خویش است که در نتیجه، علت دوام خود را در وجود آنها می داند. از دیگرسو، مافیاها برای تنظیم روابط خود و از آن مهمتر، برای پنهان ماندن از دید مستقیم مردم، وجود خود را در دوام دولت می بینند. پس نظام، تشکیل شده از دو پایه رسمی یعنی دولت (رهبر و قوای سه گانه) و   غیررسمی، یعنی مافیاها. دیدیم که این دو پایه تشکیل دهنده نظام، در یک رابطه و همکاری تنگاتنگ و ممزوج قرار دارند که یکی بدون دیگری، محال است برجای بماند. در واقع، این نظام مافیائی است که بر کشور مسلط است که در آن اشخاص نقشی بازی نمی کنند. و همانگونه که در بخش اول آمد، ابهام در مسئولیتهای مقامات پیامد همین ناچیز بودن وجود و نقش "انسان" در برابر نظام است. می بینیم که ارزش رهبر در رابطه با "مقام" رهبری تعریف میشود. و رهبر، خود آلتی بیش در خدمتگزاری به این "مقام" که منفک و مستقل از اراده مردم است، نیست. به این دلیل بود که خلاف انتظار خیلی ها منجمله دولتمردان، وقتی آقای خمینی از دنیا رفت هیچ اتفاقی نیفتاد و بنابر مثل معروف، آب از آب تکان نخورد. رئیس قوه قضائیه که مستقیما از سوی رهبر نصب میشود، از درون قوه قضائیه شکایت دارد! و فریادرس طلب میکند. رئیس جمهوری که دست چین شده نظام است، حوزه اختیارات خود را نمی شناسد و وقتی به آن شناخت پیدا می کند که می فهمد یک "تدارکات چی" بیش نیست که باید زمینه گسترش فساد را برای مافیاها آماده کند. نقل است که میگویند هارون الرشید میمونی را حاکم بر خ وزستان قرار داد و بزرگان آنجا را مجبور کرد تا هر روز به خدمت آن بروند و ادای احترام کنند. در جامعه ای که اعضایش آگاه به حقوق خویش و دیگران نباشند و انسان و حقوق او از ارزش ساقط شوند، فساد ارزش میشود و فاسد بر آن حکم می راند. پس حاکم واقعی در ایران، یک ساختار است که شالوده آن از جفت و آمیخته شدن دو سازه "مافیای دولتی" و "دولت فاسد" شکل گرفته است.
بعداز دوران کوتاه اولین ریاست جمهوری که درپی دسیسه های مافیاهای تازه تولد یافته و احزاب وابسته و سکوت گروههای خودخواه و اصرار دولتمردان   مستبد، آقای خمینی در آن زمان بحرانی راضی به سقوط آن شد، قوه مجریه به میدان نبرد و تعادل و توازن قدرت بین مافیاها تبدیل شده است. بعد از درگذشت آقای خمینی، این نقش بصورت روشن تر و شفافتری خودرا نشان داد. درحقیقت، مافیاهای طیف رهبری (مستقل از رهبر یا وابسته به او) در پناه قدرتی که در قانون اساسی برای رهبر تدارک دیده اند، و مافیاهای خارج از این طیف، بااتکاء به دستگاه اجرائی، فضائی حیاتی را برای خود ایجادکرده اند. بدین ترتیب، مافیاهای طیف رهبری از قدرت بالای دولتی (ولایت مطلقه فقیه)، و مافیاهای خارج از این طیف از قدرت بالای مدیریتی (قوه مجریه و یا مقننه و تشخیص مصلحت و...) بهره میبرند.
به دلیل پویابودن پایه غیررسمی نظام یعنی مافیاها در اهداف خود، و ایستا بودن پایه رسمی آن یعنی دولت در انجام وظائف و مسئولیتهای خود، به خصوص بعداز فوت آقای خمینی، و در بستر دوران اصلاحات، شاهد بزرگتر شدن و وسعت نقش مافیاها نسبت به دولت در همه امور میباشیم. به دلائل قرارداشتن نهاد رهبری در میان باندهای مافیائی و بی پایه   بودن رهبری آقای خامنه ای،   مافیاها توجه چندانی به این رهبر نداشته و ندارند:
قوه قضائیه را کاملا در دست خود دارند. هرروزه شاهد نادیده گرفتن قوانین جاری و دهن کجی قضات به رئیس قوه قضائیه که منصوب رهبر است می باشیم. نفوذ فراوان و تعیین کننده ای در قوه مقننه دارند. آقای اکبر اعلمی نماینده تبریر و عضو   کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، در گفت‌وگو با بازتاب در ۱۷ آبان امسال اظهار میدارد : " نقش آقای باهنر به عنوان نایب رئیس مجلس و عضو موثر در فراکسیون اصولگرایان در تضعیف جایگاه مجلس، بسیار پررنگ‌ است. کارشکنی‌های گاه و بی‌گاه ایشان و تلاش بی‌وقفه‌ای که برای دور کردن نمایندگان از انجام وظایف قانونی و نظارتی خود نظیر تذکر، سوال، تحقیق‌ و تفحص و استیضاح انجام می‌دهد، موید این ادعاست و متأسفانه روش‌هایی هم که برای این منظور در پیش گرفته می‌شود، چندان اخلاقی و زیبنده ایشان به عنوان یک شخصیت سیاسی کارکشته نیست . " وی در ادامه می گوی د: " مثلا ایشان به تازگی برای تشویق برخی از نمایندگان جهت پس گرفتن امضای خود از طرح تحقیق و تفحص از تبلیغات ریاست‌جمهوری، جمعی از آنها را گرد آورده و به آنان اعلام کرده بود، «اگر این تحقیق‌وتفحص مطرح شود، چه بسا نوبت به طرح تحقیق‌وتفحص از هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز برسد» و هنگامی که با اعتراض برخی از حاضران روبه‌رو شد که به او گفتند: «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»، کیف خود را خارج کرده و با نشان دادن دسته چک خود، می‌گوید: «چنانچه این اتفاق بیفتد، من باید پاسخگو باشم ." در قوه مجریه هم بنا بر اظهارات رئیس آن، پست های کلیدی و حساسی را "به زور تصاحب کرده اند"!   همچنین، آقای اعلمی در همان مصاحبه می گوید. " البته این موضوع تنها مختص آقای باهنر نیست، چون در همان جلسه، نماینده دیگری که از چهره‌های مطرح و شاخص فراکسیون اصولگرایان و رئیس ستاد انتخاباتی یکی دیگر از نامزدهای ریاست‌جمهوری بوده نیز برای منصرف کردن حاضران جلسه از تحقیق‌وتفحص، خطاب به آنان می‌گوید: «اگر این طرح انجام شود، مسائلی آشکار می‌شود که طرح آنها به صلاح نیست؛ مانند این‌که در یکی از استان‌ها، شهروندی یک میلیارد تومان به حساب آقای ... واریز کرده است، در حالی که نامزد ریاست‌جمهوری مزبور می‌گوید، من اصلا او را نمی‌شناسم »".
به دلیل بی توجهی و نافرمانی مافیاها در قبال رهبر، چندی پس از دستیابی به این مقام، آقای خامنه ای تلاشهایش را برای "خمینی" شدن شروع کرد. اما به علت داشتن پشتوانه، نه قانونی، نه شرعی، نه مردمی، نه خصوصیات شخصی رهبری، این تلاشها تا کنون به نتیجه نرسیده اند. برای دستیابی به این هدف، از جنبه عملی با استفاده از اختیارات رهبری یعنی ترکیب شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن و قوه قضائیه و عزل و نصب فرماندهان نظامی و انتظامی و... و از لحاظ نظری از دو واژه "عدالت" و "استقلال" به مفهوم ابزار (زیرا در عمل، و در مورد عدالت، عکس آن را انجام داده و میدهد)   جهت جذب افکار عمومی استفاده میکند. به همین دلیل و با ناباوری از چندی پیش، شاهد آزادگذاشتن نسبی رسانه ها از انتقاد به وجود فساد مالی در کشور می باشیم. از این جهت رئیس جمهورشدن آقای احمدی نژاد علیرغم دیدگاههای متفاوتشان، شانس بزرگی را برای او به ارمغان آورد، هرچند خود او در دور دوم انتخابات، در برابر هاشمی رفسنجانی با به کمک فراخواندن آیت الله مصباح یزدی، و فرمانده بسیج، این پیروزی را میسر گرداند و میدان اجرائی کشور را به سود شخص خویش جهت داد. تا جائی که مافیاهای طیف رهبری (مستقل از رهبر) را هم نگران آینده خویش ساخته است.
برای چندمین بار، عدم اقبال هواداران نظام ولایت مطلقه فقیه به کاندیداهای رهبر، یک هشدار به آیت الله خامنه ای بود تا از فرصت استثنائی به قدرت رسیدن احمدی نژاد و بحران هسته ای که غرب بوجود آورده بود، برای تقویت جایگاه خود حداکثر استفاده را ببرد. برای این مقصود یا باید به یک پیروزی بزرگ سیاسی دست می یافت و یا اوضاع را به حدی بحرانی میکرد تا از قبل آن   به عنوان فرماندهی کل قوا، موقعیت متوفقی برای خود ایجاد می نمود. اما نه آن پیروزی بزرگ را بدست آورد و نه آن بحرانی که بتواند با آن عمل نماید. با این وجود، پیروزی سیاسی محدود (کوتاه آمدن غرب از مواضع اولیه خود در مورد بحران هسته ای) همراه با بحرانی محدود (امیدوار بود آمریکا حمله ای هرچند محدود و ناچیز انجام دهد که این کار تا حالا انجام نگرفته و با پیشرفت زمان، احتمال آن در حال ضعیف تر شدن است) به او اجازه داد تا برنامه ای را که درپیش رو دارد به بهانه سفری به استان سمنان اعلام نماید.
  سخنان آقای خامنه ای در سمنان که در فاصله زمانی میان نگارش بخش نخست این نوشته و بخش حاضر انجام شد، موید نارضایتی او از موقعیت خویش در درون نظام است. زیرا وی به عنوان بالاترین مقام دولتی خطاب به اساتید دانشگاهها و دانشجویان از ضرورت یک تحول (انقلاب) سخن میگوید: ".... حالا تحول یعنی چه؟ تحول چرا؟ مگر بناست تغییر اتفاق بیفتد؟ بله. تحول در جوامع انسانی و برای بشر، سنت لایتغیر الهی است. هیچ کس نمی‏تواند در مقابل تحول بشری بایستد؛ امکان ندارد. ...". به این ترتیب او وقوع یک تحول قریب را در کشور اعلام میکند و در عین حال، با بکاربردن واژه "تحول و دگرگونی" گوی سبقت را از اصلاح طلبان می رباید و (اصلاحات) را بی معنا میکند. وی با تاکید مجدد بر این انقلاب ادامه میدهد: "... حالا چه کار می‏خواهیم بکنیم؟ این دگرگونی‏ای که می‏خواهیم ایجاد کنیم، به چه معناست؟ جای آنچه که   می‏خواهیم دگرگون کنیم، چه می‏خواهیم بگذاریم؟ ..." خود جواب روشن و شفافی به این سئوالات نمی دهد. اما تاکید میکند که ساختار نظام تغییر نخواهد کرد. می گوید: "... نقطه‏ی مقابل، این است که هرج و مرج رفتاری و سیاسی و ساختارشکنی و پوچ‏گرایی و فراموشی هویت ملی بر ما حاکم شده باشد؛ این، نقطه‏ی مقابل آن چیز مطلوب است؛ یعنی ایجاد یک حرکت، اما در جهت خراب کردن آنچه که داریم و مفید است و لازم می‏دانیم   . این، غلط است . ..".   این بار با تاکید مجدد بر حفظ ساختار کنونی، از هرج و مرج "اقتصادی" و "عقیدتی" و "فرهنگی" سخن به میان می آورد که می توانند اهداف انقلاب قریب الوقوع باشند. "... حرف اصلی ما امروز این است که نه با توقف در گذشته و سرکوب نوآوری می‏توان به جایی رسید، نه با رهاسازی و شالوده‏شکنی و هرج و مرجِ اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی می‏توان به جایی رسید؛ هر دو غلط است " . از منظر ایشان هرج و مرج اقتصادی برمیگردد به همان ابزار "عدالت". در حقیقت هدف از "عدالت" به زانو درآوردن آن دسته از مافیاهای نافرمان هستند که قصد دارد با کمک محمود احمدی نژاد به این مقصود برسد. اختلاف برداشت این دو از "عدالت" اینست که برای اولی ابزاری است برای رام کردن نافرمانیها و برای دومی، ابزاری است در جهت ارضای کینه نسبت به متکاثرین ثروت و چپاولگران ثروت ملی. زیرا اگر هدف از عدالت مردم بودند، عدالت محدود به جنبه اقتصادی آن، که خود معلول بی عدالتی های دیگری در حقوق انسانها است نمیشد و ابتدا به آن حقوق، یعنی حق آزادیها، حق برخورداری از تصمیم گیری (حذف نظارت استصوابی)، حق دادخواهی و ابراز عقیده و شکستن سانسور و غیره را که لازمه مبارزه با فساد مالی و برقراری عدالت اقتصادی هستند را در اولویت قرار میدادند. دراین صورت، آقای احمدی نژاد تا آنجا برای رهبر مورد استفاده دارد که مافیاهای نافرمان یا رام شوند و یا تصفیه. از آن به بعد، سرنوشت او نامعلوم است.   "هرج و مرج های عقیدتی و فرهنگی" هم برمیگردند به ایجاد هرچه بیشتر سانسور و محدودیتهای دیگر فرهنگی که با اختفای فساد در تعارضند. تحولی را که آقای خامنه ای در ذهن خود پرورانده تا بدان حد هولناک است که در نظر دارد اندیشیدن را هم در کنترل خویش در آورد. وی در ادامه می افزاید: "... مسئله‏ی آزاداندیشی‏ای که ما گفتیم، ناظر به این است. باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت کرد تا به ساختارشکنی و شالوده‏شکنی و بر هم زدن پایه‏های هویت ملی نینجامد . " یعنی انسان در اندیشیدن هم باید تابع رهبر باشد. و این را آزاداندیشی می نامد. وی اضافه میکند که نباید جلوی هیچ دگرگونی در کشور گرفته شود، الا درموردی که به ساختار شکنی (نظام مافیائی ولایت مطلقه فقیه) راجع میشود. و شرط تحول آنست که بتوانیم خود، آن را مدیریت کنیم. در ادامه میگوید: "... حرف ما این است: یک؛ با تحول نباید سینه به سینه شد. دو؛ از تحول باید استقبال کرد . سه؛ نه فقط با تحول نباید دشمنی کرد، که باید از آن استقبال کرد. چهار؛ تحول را باید مدیریت کرد؛ در تحول، دگرگونیِ به سمت پیشرفت و تعالی را باید در نظر گرفت . تحولی که موجب پسرفت بشود، تحول بدی است. پنج؛ تحول را با آنارشیسم و ساختارشکنی و هرج و مرج نباید اشتباه گرفت. " و اما مدیریت این تحول را درحیطه صلاحیت دانشگاهیان و حوزه می داند. و از آنها می خواهد بدون فوت وقت، اقدام کنند! به دلیل وحشتی که از رقبای دست اندرکار خود دارد، خطاب به دولتمردان هم می گوید در صورتی میخواهند در این دگرگونی شرکت کنند، هشیار باشند، دست از پا خطا نکنند و آنها را به "انفجار مین" تهدید میکند. وی می افزاید "... و کسی هم که متصدی این کارهاست، عبارتند از مجموعه‏ی نخبگانِ دانشگاه و حوزه. شما جوانها و آنهایی که آمادگی دارید، وارد این میدان شوید. منتها منتظر من و امثال من نمانید. ماها حداقل پنجاه سال اختلاف سنی با شما داریم؛ شما جوانید؛ مرکز نیرو و نشاط هستید؛ کار مالِ شماست؛ همچنان که آینده مال شماست. بنابر این منتظر نمانید، خودتان اقدام کنید؛ اساتیدتان اقدام کنند. مسئولان کشور هم البته آگاه و متوجه باشند. منتها توجه داشته باشید که اگر شما هم دنبال این کارها هستید، باید مدیریت کنید. همان شاخصها را مراقبت کنید. مثل میدان مین است؛ دو طرف، میدان مین است. از آن خط سالم و صحیح حرکت کنید . "
خلاصه کلام اینکه: ۱- به زودی و احتمالا بعد از انتخابات، کشور آبستن تحولاتی است. ۲- این تحولات بدون تغییراتی در ساختار کنونی نظام صورت میگیرند، یعنی در واقع اصلاحات، که با در نظر گرفتن ساختار نظام، هر اصلاحی اجبارا در جهت تقویت بیشتر استبداد صورت میگیرد. ٣- به نام عدالت و مبارزه با فساد، اشخاصی را دستگیر و محاکمه خواهند کرد و این تحولات به منظور تقویت پایه دولتی نظام به سود رهبری در برابر مافیاها انجام میشوند. ۴- هدف از تحولات، مستقیما دولت نیست، اما از آنجا که مقامات دولتی مستقیم و غیرمستقیم آلوده به مافیاها هستند، امکان کشیده شدن پای آنان هم وجوددارد. به همین دلیل به آنها هشدار میدهد که پای خود را از گلیمی که رهبر پهن می کند، فراتر نگذارند. ولی بیشتر هدف، جابجائی افراد و تغییر قوانین در راستای محدودکردن بیشتر آزادیها و تا محدود کردن آزادی اندیشیدن می باشد.۵- این تحولات توسط گروههای فشار، با کمک لباس شخصیها و دولت، به نام نخبگان و دانشجویان (طالبان) انجام خواهند گرفت.
مشاهده میشود که هدف اصلی ازاین "تحول"، اصلاح پایه مافیائی نظام درجهت تقویت موقعیت رهبر میباشد. در صورتیکه آقای خامنه ای موفق به اجرا گذاشتن این طرح شود، آن کسانی که به دنبال عدالت هستند، نباید فریب دستگیریها و محاکمات سران مافیاها را بخورند. زیرا این کار لازم است، اما به هیچ وجه کافی نیست. به دلیل اینکه جایگزینی آنها کاری آسان و سریع الانجام است و همانگونه که گفته شد، هدف هم همین است.
حال باید دید چرا یک چنین زمینه ای درکشور ایجاد شده است که در آن کسانی به خود اجازه دهند همچون رضاخان دست به قلدری بزنند؟ باید دید چرا و چگونه ما ایرانیان خود را بادست خویش در این منجلاب منحوس گرفتارکرده ایم؟ وقتی خود ما با دست خود این نظام را به وجود آورده ایم، با چه منطقی و با کدام مبنای دینی آن را "مقدس" میخوانیم و یک شخص را ستون خیمه آن "نظام مقدس" اعلام میکنیم و بدینوسیله او را خودکامه میکنیم و در نظر مردم آن را غیرقابل تغییر جلوه میدهیم . از طرفی سخن از حقوق و قانون و کرامت انسان می گوییم و انتظار آن داریم که مردم از ما سلب اعتماد نکنند؟   به نقل از سایت ادوارنیوز، آقای سحابی در یک نشست با دانشجویان میگوید: " در انتخابات ریاست‌جمهوری نهم با این استدلال که باید بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کرد تا ضرر کمتری به کشور برسد، وارد انتخابات شدیم اما ما تعداد معدودی بودیم و محدودی از مردم از این نظر تبعیت کردند و بنظر می‌رسد مردم کار خود را می‌کنند. با این شرایط بن بست در واقع باید منتظر ماند تا خداوند تفضلی کند و در (رفتار) اینها تغییر حاصل شود. " باید از آقای سحابی پرسید، چرا مردم باید از شما حرف شنوی کنند؟ مردم حق دارند بین بد و بدتر انتخاب نکنند. شاید آنها ترجیح می دهند "خوب" را انتخاب کنند. مگر آقای خامنه ای همین نظر شما را به مردم نمی گوید؟ او هم از مردم میخواهد بین بدو بدتر انتخاب کنند. شما با این حرف صلاحیت بد و بدتر را برای انتخابات تایید می کنید، و از مردم میخواهید به بد رای بدهند. اما وقتی شورای نگهبان آنها را تاییدصلاحیت میکند، اعتراض میدهید!! مردم دم خروس را که با چشمهایشان می بینند قبول کنند یا قسم حضرت عباس را؟ در جائی که آقای خامنه ای دسته های هوادارانش را به مدیریت کردن "تحول" فرامی خواند، شما دانشجویان را به منتظر نشستن و بستن امید به تفضل الهی دعوت میکنید. آنوقت انتظار دارید مردم از شما حرف شنوی کنند؟ دلیل انحراف انقلاب، این طرزتفکر بخش بزرگی از جریان آزادی و استقلال است که سه انقلاب را ناکام گذاشت، نه خود انقلاب که شما مردم را از آن می ترسانید. انقلاب یعنی اصلاح شالوده نظام توسط مردمی که خود، آن نظام را برقرار کرده اند. و این طبیعی ترین حق آنان است اگر این نظام را "مقدس" ندانیم. به هرحال، گوشه گیری و منتظر تفضل الهی بودن، نه مطلوب خدا است و نه کاری در راستای احقاق حقوق مردم و نجات کشور از خطرهائی که در آن گرفتار است انجام میدهد. انتظار کوتاه آمدن مستبد از استبداد هم بیهوده است. مگر شما در این بیست و هفت هشت ساله غیر از انتظار کاری دیگر هم انجام داده اید؟ می بینید که ثمره این انتظار، "تحول" قریب الوقوعی است که آقای خامنه ای بشارت آن را داده است. چرا جریان استقلال و آزادی به جای منتظر ماندن، قیام نکند و خود مدیریت این "تحول" ناخواسته را بدست نگیرد و مردم را به میدان نکشاند؟
ایران وطن همه ایرانیان است. از آقای خامنه ای گرفته که در بند و گرفتار ولایت مطلقه فقیه است، تا آن دانشجوی بیگناه و گمنامی که گرفتار و دربند آقای خامنه ای است و عزیزترین لحظات زندگیش را در زندان میگذراند. همه ما در بند و زندان گرفتاریم. باید خود را از این گرفتاری که برای خود ساخته ایم نجات دهیم. همه باید کوشش کنند. با اصلاحات و جابجاکردن اشخاص، چیزی تغییر نمی کند. فردا هر مدعی آزادی به جای رهبر بنشیند، همین خامنه ای میشود. زیرا تا استبداد را نپذیرد، حاضر به این جانشینی نخواهد شد. آن رئیس جمهور هم تا این استبداد را نپیذیرد، رئیس جمهور نمی شود. ربع قرن آزمایش و تجربه کافی نیست؟ هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد را آزمایش کرده ایم، غیراز خدمت به "نظام مقدس" برای ملت چه دستاوردی از خود به یادگار گذاشتند؟
برای خروج از این بحران سیاه، برعکس سخنان آقای خامنه ای باید شالوده شکنی کرد و در ساختار این نظام تحول ایجاد کرد. به قول خود او، تحول در جوامع انسانی و برای بشر، سنت لایتغیر الهی است . خودش اما تقلب میکند و به نام تحول می خواهد اصلاحات انجام دهد. این تحول انجام خواهد گرفت، یابه دست ما، در این صورت زندگی خود را نجات داده ایم، یا به دست آیندگان ما ، یعنی خود را محکوم به زندگی در نکبت کرده ایم.
برای ایجاد تحول، حالا بیش از هر زمانی، شعور جمعی در ایران آماده است. این آمادگی از زبان دست اندکاران چه در طیف اصلاحات و چه در بین اصولگرایان اخیرا بارها شنیده شده است که برای کوتاه کردن مطلب از ذکر آنها خودداری میکنم. همچنین آقای خامنه ای هم در سخنرانیهای اخیر خود بارها به این مسئله پرداخته است. جریان استقلال و آزادی با تامین دو امر میتواند این تحول را با موفقیت و آسان عملی نماید. به عمل درآوردن این دو امر، مردم را یک پارچه به حرکت خواهد آورد. اول بدست آوردن اعتماد از دست رفته مردم. دوم ایجاد نیروی لازم و متقاعد کردن مردم به کفایت آن نیرو.
ایجاد اعتماد بعد از تجربه، میتوان گفت کاری نشدنی است. اعتماد دیگر نه با وعده دادن تامین میشود و نه دانش و نه با پول و نه با...مرغی وحشی است و از بامی که برخاست، مشکل نشیند. وقتی جامعه ای اعتمادش را از فعال سیاسی و یا حزبی سلب کند، نسلها باید انتظار کشید تا بتوان آن را دوباره بازیافت. یکی از اسفبارترین و غمناک ترین اثرات مخربی که این "نظام مقدس" روی دست این ملت گذاشت، سلب اعتماد مردم از تقریبا تمامی نیروهای سیاسی بود. مهمترین دلیل سکوت افسردگی و بی تفاوتی مردم در برابر امواج ظلمها و فسادهای روزمره، همین از دست دادن اعتماد نسبت به فعالان سیاسی است که آقای خاتمی نقشی اساسی در آن بازی کرد. خوشبختانه هنوز معدودی شخصیت سیاسی هستند که مورد اعتماد ملت اند. و امتحان خودرا در پایمردی به حقوق مردم در هر شرایطی را پس داده اند. بر خط استقلال و آزادی و قانونمندی و عدالت و...استوار بوده اند. مردم همواره بر این صفات اهمیت فراوان قائلند. اخیرا آقای خاتمی بنام آزادی و قانونمندی توانست مورد اقبال مردم قرار گیرد. و حتی آقای احمدی نژاد توانست با شعار عدالت، نظر هواداران طیف خود را جلب نماید.
اما تنها مورد اعتماد بودن برای ایجاد جنبش کافی نیست. مردم باید نیروی کافی را در جبهه اعتماد حس کنند. برای ایجاد چنین نیروئی یک راه بیش نیست و آن جمع شدن کلیه نیروهائی است که به آزادی و استقلال باور دارند و برای آزادی خود و کشور دل می سوزانند. اگر در راه آزادی صداقت باشد و هدف قدرت نباشد، جمع شدن آسان میشود. آنگاه که تحول صورت گرفت، در آزادی و در پناه قانون هرکسی یا هرگروهی می تواند برای اهداف خود آزادنه فعالیت کند.
به نظر نویسنده برای به عمل درآوردن تحول در ایران که کاری شدنی و آسان تر از زندگی روزمره ایرانیان است، باید کلیه شخصیت های آزادیخواه صادق و گروهها و احزابی که خود را درجریان استقلال و آزادی میدانند، چه در داخل نظام و چه در خارج آن، چه در داخل کشور و چه در خارج، حول یک محور مورداعتماد مردم گرد آیند. آن محور یا شخصیت مورد اعتماد باید شجاع، مستقل در تمامی ابعاد آن، باتجربه، آگاه به مسائل روز، و حسن شهرت و مورداعتماد سازمان های جهانی باشد.
به نظر اینجانب آقای بنی صدر نه تنها تمام خصوصیات بالا را در خود جمع دارد، بلکه به زعم من تنها شانس ایران است. به این دلیل، تمام فعالان سیاسی را به مسئولیت تاریخیشان هشدار میدهم. و به عنوان یک ایرانی، از مجامع اسلامی ایرانیان که از هواداران ایشان هستند می خواهم زمینه این امر را فراهم آورند. البته این خواهش از مسئولیت تک تک فعالان سیاسی در این مورد نمی کاهد.
Mizan۱٣۵۷@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست