سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ترور فریدون فرخزاد*
به مناسبت سالگرد ترور فرخزاد


پرویز دستمالچی


• بنابر گزارش ویژه شهربانی فدرال آلمان (BKA) "... تشابه هایی کاملا آشکار میان قتل فرخزاد و قتل سایرمخالفان ج.ا.ا وجود دارد. مقایسه ای میان قتل فرخزاد و قتل نخست وزیر پیشین ایران شاپور بختیار و منش اش سروش کتیبه در پاریس ( اوت ۱۹۹۱)، که در آنجا یکی از افراد مورد اعتماد بختیار قاتلان را به درون خانه او، که شدیداً تحت مراقبت پلیس قرار داشت، می برد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ مرداد ۱٣۹۴ -  ۶ اوت ۲۰۱۵


فریدون فرخزاد، معروف ترین" شومن" ایران، در روز پنجشنبه، ششم اوت ۱۹۹۲، در سن ۴۷ سالگی به قتل رسید. او از مخالفان سرشناس ج.ا.ا. بود که رهبران آن نظام، بویژه آیت اله خمینی، و نیز ولایت فقیه را در" شو" های خود شدیداً مورد تمسخر و سرزنش قرار می داد. او در بار خودش چنین می گوید:
"... من در پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در چهار راه گمرک تهران متولد شدم. در دبستان رازی و بعد در دبیرستان دارالفنون درس خواندم و بعد به آلمان رفتم. در مونیخ و برلین حقوق سیاسی خواندم. تزم را در باره تاثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشتم... در سال ۱۹۶۲ در مونیخ با آنیا(بوچکووسکی، آلمانی، پ.د.) عروسی کردم... در سال ۱۹۶۳ آشعار آلمانی ام از سوی ناشرین بزرگ کتاب آلمان بعنوان بهترین اشعار سال برنده جایزه شد، و در کتابی که همه ساله منتشر می شود آثار من در ردیف ده شاعر و نویسنده سال چاپ شد... در سال ۱۹۶۶ به رادیو تلویزیون مونیخ رفتم... در تلویزیون مونیخ یک سلسله فیلم رنگی تهیه کردم. در سال ۱۹۶۷ روی موزیک فولکور ایران، موزیک مدرن ساختم و با این موزیک به فستیوال موزیک اینسبورگ اتریش راه یافتم و جایزه اول را هم گرفتم...". (۱)
فرخزاد عضو سازمان درفش کاویانی، به رهبری منوچهر گنجی بود. پس از انتخاب حجت الاسلام علی اکبرهاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری، از دفتر ریاست جمهوری با برخی از شخصیتها و افراد سرشناس اپوزیسیون در خارج از کشور، به منظور کشاندن آنها به ایران، تماس برقرار می شد. درآن زمان از جمله نام آقای "نجاتی" بسیار بر سر زبانها بود. تماس گیرندگان ابراز می داشتند که شرایط در ج.ا. تغییر یافته است و منتقدان یا مخالفان می توانند بدون هیچ نگرانی به ایران بازگردند، البته به این شرط که دست به فعالیتهای سازمان یافته سیاسی نزنند. بعدها روشن شد که هدف اصلی از تماس و گفتگوها با مخالفان در خارج از کشور قتل یا خنثی کردن آنها بوده است.
درهمین رابطه افرادی از ایران با فریدون فرخزاد تماس می گیرند. فرخزاد بر خلاف توصیه ها و مخالفت منوچهرگنجی (۲)، رهبرسازمان درفش کاویانی، با آنها تماس برقرار و گفتگو می کند. فرستادگان جمهوری اسلامی به او می گویند که وضع کاملا تغییر کرده است و او می تواند با خیال راحت به ایران بازگردد و مشکلات مادرش را حل کند. هیچ خطری متوجه او نخواهد بود. آنها از فرخزاد می خواهند که تماسها، گفتگوها و مذاکرات را کاملا پنهان نگهدارد و با کسی در این مورد ابداً سخنی نگوید. پس از مدتی قرار می شود برای آخرین بار، و به منظور گفتکو در باره جزئیات سفر فرخزاد به ایران، نشستی در خانه او درشهر بُن، آلمان، برگزار شود. روز ملاقات فرخزاد از فروشگاه مواد غذایی نزدیک منزل اش هندوانه می خرد و ازفروشنده می خواهد که به او هندوانه های خوب بدهد، زیرا "از ایران میهمان" دارد. بعد از آن دیگر از فرخزاد هیچ اثری دیده یا شنیده نمی شود. پلیس در روز ششم اوت ۱۹۹۲، ساعت یازده و نیم شب، جسد او را در آپارتمانش در خیابان ریمن (Riemann Strasse) پلاک ۶۱، شهر بُن، کشف می کند. فرخزاد با ضربات بیشماری کارد به قتل رسیده و به هنگام کشف جسد، هنوز یک کارد بلند آشپزخانه در شانه راستش فرو رفته بود. آقای عباس رحمتی در سایت آفتابکاران ماجرا را اینگونه شرح می دهد:
"... چند سال بود که فریدون تلاش می کرد مادرش را که بسیار دوستش می داشت به آلمان بیاورد تا بتواند ، درمان بیماری ا ش را در اروپا پیگیری کند . از آنجائیکه رژیم می دانست فریدون مادرش را خیلی دوست دارد، از این در وارد شد و از آن به عنوان پاشنه آشیل، استفاده کرد و وارد مذاکره با فریدون فرخزاد شد! در واقع چون رژیم ترور فریدون را در سر می پروراند، وزارت اطلاعات خود را پشت این موضوع گذاشته بود و نفرات امنیتی خود را طوری تربیت کرده بود که با فرخزاد از درهای مختلف وارد شوند تا بتواند در یکی از این فرصتها وی را ترور کنند. از یکسو قول ویزا دادن به مادرش را مطرح کرده بودند، و از دیگر سو گفته بودند... آقای رفسنجانی رفروم کرده و می توان گفت شما روزی در ایران شو اجرا خواهید کرد(مثلا میخک نقره ای) و طوری نشان داده بودند که شادروان فرخزاد باورش شده بود. از طرفی فرخزاد در کنسرتها و شوهایی که برگزار می کرد، بیشتر از رساله و احکام خمینی که جمع آوری کرده بود صحبت می کرد و فتواها و مزخرفات خمینی و آخوند ها را به مسخره می گرفت، مثلا در کنسرتی که در نوروز ۱۳۶۷ در لندن برگزار شد، خمینی را بخاطر فتواهایش سکه یک پول کرده بود و وقتی مردم به آن گفته ها می خندیدند، می گفت این بدبختی یک ملت است ، ملتی که حافظ و سعدی را داشته حال، آنها را ازش گرفته اند و باید به این مزخرفات عمل کند .
آخرین کنسرتهای فرخزاد در کانادا برگزار می شوند. در یکی از کنسرتهایش در شهر تورنتو او خمینی و آخوند ها را شدید به باد انتقاد میگیرد و پرده از قتل برادرش (دکتر فرخزاد) بر می دارد، بطوریکه همان شب زمانی که فریدون برای استراحت در خانه یکی از دوستانش بسر می برد، ناگهان تلفن زنگ می زند و بعد صاحب خانه فرخزاد را صدا می کند که "فری با تو کار دارند". بعد از تمام شدن صحبتهای تلفنی ، دوستش میپرسد "فری چرا اینقدرعرق کرده ای و رنگ و رویت عوض شده است ؟" و او در جوابش می گوید: اینها همیشه مرا تهدید میکردند و من هم جدی نمی گرفتم، ولی این بار تهدیدهایشان جدی تر بود. طرف به من می گفت یا درهمین کانادا ترا می کشیم و یا در اروپا ترا خواهیم کشت! وقتی در کانادا ، موفق به کشتن او نمی شوند، ترور ش را به بعد موکول می کنند. بعد از مدتی که آبها از آسیاب می افتد و فریدون هم کمی از آن تهدید فاصله می گیرد و یا تقریبا از یاد می برد، ماموران و آدم کشان به فرخزاد زنگ می زنند و می گویند، همانطورکه آقای رفسنجانی قول داده بود نوارهای ویدئویی میخک نقره ای شما را پیدا کردیم و حالا این نوارها حاضر است و قصد داریم خودمان حضورا آنها را تحویل تان دهیم. فریدون که مثبت فکر می کرد و دلش می خواست هر چه زودتر به نوارهایش برسد در جواب به آنها می گوید: چه بهتر از این! فراموش نکنیم، در آنزمان سفارت رژیم در شهر بن بود و فرخزاد هم در حومه بن زندگی می کرد. خلاصه یک جایی را برای ملاقات معین می کنند .
بعد از ملاقات اولیه، فریدون که سر از پا نمی شناخت برای پذیرایی آنها را به خانه اش دعوت می کند. و شاید هم خود آدم کشان طوری تنظیم کرده بودند که وی را در خانه اش ملاقات کنند، ولی چیزی که کاملا مشخص است، این بوده که فریدون از توطئه خائنانه آنها بی خبر بوده است. فریدون خوشحال ، بخاطر گرفتن آلبومهای میخک نقره ای اش آنها را به خانه می برد و حتا از سرکوچه برایشان یک هندوانه هم میخرد ( طبق تحقیقات پلیس) و به خانه بردن قاتلان همان و جدا کردن سر فرخزاد همان ! درست همان طوری که سر شاپور بختیار را در فرانسه جدا کردند(هر دو نفر را تقریبا شبیه بهم با چاقو آشپز خانه سر بریدند). درخانه مشخص نیست که قاتلان در ابتدا با او چه رفتاری داشته اند ولی گزارشات پلیس نشان از بریدن سر و دستان وی دارد. البته همه اینها گفتن و نوشتن اش ساده است.
دوستی که این ماجرا را تعریف می کرد ، می گفت بنا بود که با فریدون کنسرت و شوی بعدی را تدارک ببینیم، به همین خاطر چند روزی قبل از برگزاری کنسرت با او تماس گرفتیم( اولین کنسرت بعد از کانادا بود که قصد داشتیم در اروپا برگزار کنیم)، تلفن خانه اش مرتب زنگ اشغال می زد و هرگز قطع نشد. به خانه اش مراجعه کردیم، زنگ زدیم کسی درب را باز نکرد. سگی که در آپارتمان فریدون بود مرتب پارس می کرد و درب خانه هرگز باز نشد! به همسایه هایش مراجعه کردیم همه ابراز بی اطلاعی می کردند به اداره پلیس مراجعه کردیم و موضوع را با آنها در میان گذاشتیم، به پلیس گفتیم که: این روزها، ما یک کنسرت در دست اجرا داریم ولی نمی دانیم چرا تلفنش مرتب بوق اشغال می زند و این غیرعادی است و درب خانه را هم کسی باز نمی کند و سگش هم مرتب پارس می کند و باز این هم غیرعادی است.
پس از مراجعه، پلیس با اینکه وضعیت را کاملا غیرعادی می دانست و می دید که بوی خون می آید و سگ مرتب پارس می کند، باز با کمال خونسردی گفت چیزی نیست و ما نمی توانیم کاری کنیم، شما بروید ما تحقیق می کنیم و نتیجه را به اطلاع تان می رسانیم. ما هم کاری نمی توانستیم بکنیم. با نگرانی و ناراحتی برگشتیم و باز مرتب زنگ زدیم و زنگ زدیم، اما فقط بوق اشغال شنیدیم. و نگران کننده تر اینکه از طرف فریدون هم هیچگونه تماس تلفنی گرفته نشد.
فردای روز بعد باز به خانه فری رفتیم بوی خون همه جا را گرفته بود . مجددا سراغ پلیس رفتیم. پلیس که اوضاع را وخیم می دید، خلاصه درب آپارتمان را باز کردند و وارد خانه شدند، و با جنازه تکه تکه شده فریدون مواجه شدند. فریدون غرق درخون بود و سر و دستش را از تنش جدا کرده بودند و از آنجائیکه خود می دانستند از طرف چه کسانی این گونه قتلها صورت می گیرد زیاد هم تعجب نکردند. در واقع این قتل هم در ادامه قتلهای زنجیره ای در داخل و خارج کشور مثل آلمان و فرانسه و اطریش و سوئیس بود که هیچکدام از قاتلین هم دستگیر نمی شدند و در صورت دستگیر شدن هم تحویل رژیم داده می شدند ( مثل قاتلان دکتر کاظم رجوی در سوئیس )...".(۳)

بنابر گزارش ویژه شهربانی فدرال آلمان (BKA) "... تشابه هایی کاملا آشکار میان قتل فرخزاد و قتل سایرمخالفان ج.ا.ا وجود دارد. مقایسه ای میان قتل فرخزاد و قتل نخست وزیر پیشین ایران شاپور بختیار و منش اش سروش کتیبه در پاریس ( اوت ۱۹۹۱)، که در آنجا یکی از افراد مورد اعتماد بختیار قاتلان را به درون خانه او، که شدیداً تحت مراقبت پلیس قرار داشت، می برد. در ترور بختیار و منشی اش سروش کتیبه نیز قاتلان از کارد آشپزخانه به عنوان وسیله قتل استفاده کرده اند. ...". (۴)

منابع و زیرنویسها:
* برای اطلاعات بیشتر در باره برخی از ترورهای ج.ا.ا. در خارج از کشور نگاه شود به کتاب"ترور به نام خدا" از همین نویسنده.
۱- سایت اینترنتی میرزا آقا عسگری(مانی)، برکرفته از مصاحبه فرخزاد با مجله" سپید و سیاه"
۲- - گفتگوی اختصاصی پرویز دستمالچی با برخی از شخصیتهای سیاسی که با آنها از سوی "نجاتی" تماس برقرار شده بود.
۳- برگرفته از سایت آفتابکاران، www.aftabkaran.com
۴- مجله فوکوس ((Focus ، شماره ۹، فوریه ۲۰۰۴.


تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com



فروغ و فریدون فرخزاد


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست