ای بوده هم امانِ من وهم امینِ من!
یادِ پرویز جانِ اوصیا
اسماعیل خویی
•
ای بوده هم امانِ من وهم امینِ من!
از بعدِ مرگ نیز، هم آنی ، هم اینِ من.
گر مرد زاده بود ز مادر، همان تو بود
مادربزرگِ خوبِ من، آن نازنینِ من.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٨ مرداد ۱٣۹۴ -
۱۹ اوت ۲۰۱۵
یادِ پرویز جانِ اوصیا
ای بوده هم امانِ من وهم امینِ من!
از بعدِ مرگ نیز، هم آنی ، هم اینِ من.
گر مرد زاده بود ز مادر، همان تو بود
مادربزرگِ خوبِ من، آن نازنینِ من.
جُز من، که داشت همچو تو همراز و همدلی:
ای تو به روز همره وشب همنشینِ من!
هرگز نشد که وارَمَد از همنشینی ات
مردُم گریز خاطرِ عزلت گُزینِ من.
چون دوست اش نداشته باشم به جان ودل؟
تا پرورش دهد چو تویی سرزمینِ من.
از دوستان، یگانه،تو بودی که هیچگاه
سُستی نمی گرفت به مهرت یقینِ من.
از پیش می زدی ش به تیرِ گُشایشی،
هر مشکلی که بود به ره در کمینِ من.
تنها نمی شوم، که خیالِ تو مانَدَم
در پیشِ چشم تا نفسِ واپسینِ من.
با هیچ یک ز دیگرِ یارانِ همدل ام
سنجش پذیر نیستی، ای بهترینِ من!
ماناترین به ذاتِ خدایت می یافتم:
گر بود-و کاش بود-خدایی به دینِ من.
جانی جدای از تن ام ارهست، بعدِ مرگ،
بودن کنارِ توست بهشتِ برینِ من.
یادت هنوز نیز مرا سرپناهی است،
ای بوده هم امانِ من وهم امینِ من!
جُست ونیافت ، بهرِ ستودن ، یگانه ای
شایان تر از تو جانِ خیال آفرینِ من.
نفرینِ واژه باد به شعرم،اگر که نیست
شایسته ی تو چامه ی پُرآفرینِ من.
بیستم تیرماه۱٣۹۴،
بیدرکجای لندن
|