مادرم موهای جلوی سرم را از ته برید
نعیمه دوستدار
•
دختران خردسال هم به دلیل رعایت نکردن حجاب در محیطهای عمومی با خطر برخورد ماموران روبهرو هستند. تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، دختربچهها را حتی پیش از رسیدن به سن شرعی رعایت حجاب با روسری نشان میدهد. در مدارس دخترانه دختربچهها از اول دبستان مجبور به پوشیدن مانتو و سر کردن مقنعه هستند و در برخی از مدارس مذهبی، پوشش چادر هم برای کودکان اجباری است. در کتابهای درسی نیز، دختربچهها با حجاب تصویر میشوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۵ شهريور ۱٣۹۴ -
۲۷ اوت ۲۰۱۵
خانه امن- صفحه اینستاگرام همکلاسی دوران دبیرستانم را نگاه میکنم.عکسهایی از کودکانش منتشر کرده؛ بچههای دوقلوی نه سالهاش. یکی دختر و دیگری پسر،کنار ساحل شمال عکس گرفتهاند و مادرشان لحظه بازیشان را در پارک شکار کرده است.
دخترک نه ساله در عکسها یک مانتوی بلند پوشیده و یک روسری خیلی بزرگ به سر کرده که تا زیرابروهایش پایین آمده.
دخترک در آن لباسهای بزرگ و ضخیم نحیفتر به نظر میرسد. برادرش با پیراهن آستین کوتاه و شلوارک بالای یک سرسره بلند پایین میآید.
دوست من از یک خانواده مذهبی است. ما هر دو به یک مدرسه راهنمایی می رفتیم که چادر در آن اجباری بود. احتمالا او نمیداند که دارد نسبت به دخترک ۹ سالهاش رفتاری خشن بروز میدهد و او را از کودکیاش محروم میکند.
شریعت اسلامی رعایت حجاب برای دختربچههای زیر ۹سال را اجباری نمیداند، اما در ایران بسیاری از خانوادههای مذهبی از چهار پنج سالگی دختربچهها را به رعایت حجاب وادار میکنند.
انگیزه آنها ساده است: «بچه باید کم کم به حجاب عادت کند.» آنها دختربچهها را نه فقط با لباس پوشیده که با چادر از خانه بیرون میبرند؛ مدرسه و پارک و خرید.
این خانواده ها حتی در خانه و در حضور «نامحرم» هم دختربچهها را مجبور میکنند که با مانتو و مقنعه بازی کنند. گاهی هم چادری هم برای پوشش بیشتر بر سرشان میکنند.
بر اساس باورهای این نظامهای خانوادگی، مفهوم «حق انتخاب کودکان» کاملا ناشناخته است و تحمیل حجاب نقض حقوق کودک شمرده نمیشود حال آنکه بسیاری از دختربچهها در محیط خانواده برای رعایت حجاب با فشار، زور و تحمیل مواجهاند و اگر مقاومت کنند، با خشونتهای روانی و جسمانی مواجه میشوند.
انزوا و محرومیت
از میان دوستان من که به آن مدرسه مذهبی میرفتند، خیلیها وقتی به نوجوانی یا دوران دانشگاه رسیدند، حجاب را کنار گذاشتند؛ مثل مرجان که برایم میگوید دلیل بیزاریاش از حجاب، خشونتی بوده که در کودکی برای رعایت حجاب از سوی خانوادهاش تحمل کرده است: « از هفت سالگی مادرم برایم تونیکهای بلند خرید که مثل مانتو بپوشم. همیشه یک روسری هم سرم بود. از نه سالگی چادر هم اضافه شد. هیچوقت نمیتوانستم مثل بقیه بچهها بازی کنم. از طرفی خجالت هم میکشیدم. دوستانم در دبستان خوششان نمیآمد با من بازی کنند. به خاطر پوششم مرا از خودشان نمیدانستند. گاهی همه کلاس به جشن تولدی دعوت میشدند اما مرا دعوت نمیکردند. احساس انزوا و تنهایی میکردم.»
مرجان کمی که بزرگتر شد، سعی کرد فاصلهاش را با بقیه کمتر کند: «نفرتم را از چادر نشان میدادم. چادرم را مچاله میکردم و میانداختم توی کیفم. به بچهها میگفتم که مامانم مجبورم میکند حجاب داشته باشم. بعدها گاهی مرا هم به مهمانیها دعوت میکردند. مادرهای بچهها میگفتند میتوانم روسریام را بردارم و آنها چیزی به مادرم نخواهند گفت. من روسریام را برمیداشتم اما همیشه عذاب وجدان داشتم.»
اعمال فشار بر دختربچهها برای رعایت حجاب همیشه زبانی و مسالمتآمیز نیست. گاهی این فشارها به شکل خشونت فیزیکی هم اعمال میشود.
تجربه شاهده از این دست است: «توی خانواده ما همه دخترها چادری و محجبه هستند، انتخاب دیگری وجود ندارد. با این حال گاهی توی راه مدرسه چادرم را در میآورم و مقنعهام را میکشم عقب. فقط برای اینکه ببینم چه حسی دارد. یک بار یکی از همسایهها که خیلی اهل مسجد بود و با مادر من سلام و علیک داشت مرا دید. بهم گفت که به مادرم خواهد گفت. وقتی رسیدم خانه، مادرم با یک قیچی آمد توی اتاقم. موهای جلوی سرم را از ته برید؛ فقط همان تکه جلو را. تا چند ماه نه فقط بیرون خانه مجبور بودم روسریام را بکشم پایین که حتی توی خانه هم روسری سرم بود. احساس حقارت و بدبختی میکردم. تا مدتها نمیرفتم جلوی آیینه.»
قهر کردن، سرزنش و ترساندن از آخرت و عذاب بیحجابی و بدحجابی تنها بخشی از رفتار خشونت آمیز این خانوادهها با دختربچههاست. برخی از دخترانی که به حجاب اجباری خانواده تن دادهاند، خشونت فیزیکی را هم روایت میکنند: کتک خوردن، زندانی شدن و محروم شدن از غذا.
دختربچههای ایرانی در حالی با این روشها وادار به رعایت حجاب و استفاده از چادر میشوند که در مهمترین سالهای پرورش جسمی و روحی شان که همان سالهای کودکی است، به دلیل پوشش دست و پا گیر از حرکت و بازی محروم میشوند؛ در حالی که پسربچهها بدون اجبار به پوشش خاصی بازی و تفریح میکنند. اینگونه تبعیضهای جنسیتی آنها را برای پذیرش نقشهای کلیشهای بزرگسالی آماده میکند.
این محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی باعث میشود که دختران در مقایسه با پسران آمادگی جسمانی کمتری داشته باشند. دختربچههایی که با اعمال خشونت خانواده و بر اساس عرف و فرهنگ سنتی وادار به حجاب میشوند نسبت به همسالان پسر کمتر مجاز به استفاده از امکانات عمومی ورزشی و تفریحی هستند و دختربچهها به طور معمول دسترسی کمتری به فضاهای باز و تفریحی دارند.
عارفه شاهد دیگری برای این موضوع است. در خانواده او حتی زنان و دختران فامیل هم مجبور بودند با چادر به خانه آنها بیایند:«پدر و پدربزرگم روحانی بودند و هیچ زن و دختری را برون چادر به خانه راه نمیدادند. فضای خانه ما اندرونی و بیرونی داشت و چادر برزنتی بزرگی جلوی در ورودی خانه بود. با این حال ما هرگز حق نداشتیم بدون چادر توی حیاط باشیم. حتی الان هم بچهها من حق ندارند بدون چادر بیایند خانه پدر بزرگشان. پسرهای خواهرم همیشه توی حیاط بازی میکنند اما ما مجبوریم دخترها را توی خانه نگه داریم. واقعیتش آنها خیلی از این رابطه اجباری بدشان میآید. چون هیچ کدامشان چادری نیستند.»
بحران هویت و جنسیت
از سوی دیگر، اجباری کردن حجاب برای دختربچهها پیامهای دیگری هم برای آنها دارد: اینکه باید جسم خود را نادیده بگیرند و پنهان کنند. نادیده گرفتن جسمانیت، هویت روانی را هم دچار اختلال میکند و باعث میشود که زنان نیازهای جنسی خود را انکار کنند.عواقب این نادیدهگرفتنها، اختلالات جنسی، افسردگی و حتی آسیبهای جسمی است.
ناعمه که اکنون یک دختر ۱۷ ساله است، فکر میکند اجبار به رعایت حجاب سفت و سخت از کودکی باعث شده که او الان احساس ناخوشایندی نسبت به خود داشته باشد: «ترجیح میدادم پسر باشم. در خانواده ما حجاب ریشه همه تبعیضهاست. من هرکاری را که خواستهام شروع کنم به دلیل عقاید خانوادهام درباره حجاب نتوانستهام شروع کنم. میگویند فلان کار با حجابت جور در نمیآید. یک حرمت الکی برای ما قائلاند که به هیچ دردی نمیخورد. من تنها کسی هستم در مدرسه که هیچ مهارت خاصی بلد نیست و منزوی است. افسردهام. کسی به خانه ما نمیآید و من هم حق ندارم با کسی دوست باشم چون پدرم معتقد است رابطه با دخترهای دیگر روی حجابم اثر میگذارد. تنها راه ارتباط من با دنیا همین اینترنت است که با آن با شما صحبت میکنم!»
در اعمال خشونت خانگی برای رعایت حجاب، اعضای مختلف خانواده فارغ از جنسیتشان نقش دارند. به دلیل ساختار گسترده خانواده در ایران، نه تنها پدر و مادر، برادران بزرگتر یا کوچکتر، که حتی پدربزرگ و مادربزرگ و سایر اقوام نیز کودکان دختر را تحت فشار قرار میدهند.
اما این تنها خانوادهها نیستند که حجاب را برای کودکان اجباری میکنند و برای اعمال آن خشونت میورزند. در این اعمال فشار، رسانهها و نهادهای آموزشی ایران هم نقش پررنگی دارند.
دختران خردسال هم به دلیل رعایت نکردن حجاب در محیطهای عمومی با خطر برخورد ماموران روبهرو هستند. تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، دختربچهها را حتی پیش از رسیدن به سن شرعی رعایت حجاب با روسری نشان میدهد.
در مدارس دخترانه دختربچهها از اول دبستان مجبور به پوشیدن مانتو و سر کردن مقنعه هستند و در برخی از مدارس مذهبی، پوشش چادر هم برای کودکان اجباری است. در کتابهای درسی نیز، دختربچهها با حجاب تصویر میشوند و در بسیاری از کتابهای کودکان نیز تصویرگری به همین شیوه انجام میشود.
منطبق نبودن تصویر ذهنی دختربچهها با تصویر مطلوب جامعه که بر آن تبلیغ میشود و اعمال فشار غیرضروری بر آنها و محروم کردنشان از تحرک و فعالیت، یکی از آشکارترین جلوههای اعمال خشونت نسبت به کودکان است که از خلوت خانهها شروع میشود و در جامعه استمرار مییابد.
|