یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

توضیحات شیرزاد عبدالهی درباره ی بخشی از مقاله ی فرج سرکوهی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ شهريور ۱٣۹۴ -  ۶ سپتامبر ۲۰۱۵


* گوزنان بر دیوار محال شاخ می کوبیدند 

"کسی که او را روزنامه نویس می دانستم اما مهرنامه او را کسی معرفی می کند که «در حوزه آموزش و پرورش فعال است» (نوع «فعالیت» او را توضیح نداده است) در کامنت های فیس بوکی، چند سطر از کتاب «یاس و داس» مرا در نقد برخی نظرها و برخی رفتارهای سیاسی بیژن جزنی نقل کرد تا حمله های مهرنامه را به جزنی توجیه کند. مهرنامه نوشته های او را نیز منتشر کرده است. ..."

فرد مورد اشاره جناب سرکوهی در بخش ۵ مقاله اش در نقد مهرنامه من (شیرزاد عبداللهی) هستم. آقای سرکوهی مدعی شده که آنچه در باره جزنی نوشته است: "تفاوت بسیار دارد با «دروغ گوئی» درباره چگونگی مرگ او و متهم کردن او به تروریزم." آقای سرکوهی این جوری القا می کند که گویا من بیژن جزنی را متهم به تروریزم کرده ام! و علاوه بر آن، حمله مهرنامه به جزنی را توجیه کرده ام. موقعی که بحث مقاله آقای قوچانی در باره جزنی داغ بود، من در صفحه فیس بوک خودم یادداشتی با عنوان: "گوزنان بر دیوار محال شاخ می کوبیدند" نوشتم و مجله وزین مهرنامه، این یادداشت را منتشر کرد. بنده افتخار همکاری با جناب آقای محمد قوچانی در مهرنامه را ندارم و نقد مقاله بحث برانگیز "روشنفکران تروریست" هم در تخصص و توان من نیست. سخن جناب آقای سرکوهی که در بالا آوردم، نیمی درست و نیمی نادرست است. درست این است که من جملاتی از کتاب یاس و داس او را در باره بیژن جزنی نقل کرده ام. اما نادرست این است که من خواسته ام: "حمله های مهرنامه را به جزنی را توجیه کنم." ادعای آقای سرکوهی که گویا بنده حمله مهرنامه به جزنی را توجیه کرده ام درست نیست و ایشان دلیل یا حداقل قرینه ای برای اثبات آن ارائه نکرده است. ظاهرا اطلاق عنوان تروریست به چریکهای فدایی دهه ۴۰ و ۵۰ آقای سرکوهی را ناراحت کرده است.
من هم مثل ایشان این عنوان را در توصیف این "جانهای شیفته و پاک" (تعبیری که در یادداشتم به کاربرده ام) قبول ندارم. در همان متن نوشته ام: «عنوان روی جلد شماره ویژه جزنی "روشنفکر تروریست "را من هم مثل خیلی ها قبول ندارم.» اما با این هم مخالفم که به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش بکشیم. بر خلاف ادعای جناب سرکوهی یادداشت من در دفاع از مهرنامه نبوده و اصولا مجله ای با چنان کادر توانمندی، نیازی به دفاع من ندارد.
موضوع یادداشت من این است که آقای سرکوهی از عملی انتقاد می کند که خودش همان عمل را با شدتی به مراتب بیشتر مرتکب شده است. من از نوع قضاوت آقای سرکوهی در باره بیژن جزنی در کتاب یاس و داس انتقاد کرده ام و آن را به مراتب مخرب تر از عنوان "روشنفکر تروریست" دانسته ام. جناب سرکوهی، بیژن جزنی، را شبیه یک "کمیسر حزبی" استالینی می داند که بینش او در محدوده "مارکسیسم روسی" بوده. به گفته سرکوهی، بیژن جزنی در زندان، دیکتاتوری راه انداخته بود و به همه انگ می زد و تحلیل هایش فالبی و باب روز بود. و باز هم به تعبیر آقای سرکوهی "تاریخ سی ساله"اش، مشتی شفاهیات من درآوردی و تاریخ نویسی استالینی بوده و با اینکه نقاش بود "فرهنگ" را نمی شناخته و با انگ هایی مانند افکار لیبرالی و فرهنگ خرده بورژوایی و جلق فکری مخالفان خود را تحقیر می کرده... آیا چیزی مانده که جناب سرکوهی به جزنی نسبت نداده باشد؟ کدام نویسنده ضدچپ چنین تعابیر خشنی در باره بیژن جزنی به کار برده است؟ تعجب می کنم کسی که با چنین تعابیر نابود کننده ای درباره بیژن جزنی قضاوت کرده، آیا می تواند کسی دیگر را به خاطر استفاده از صفت "روشنفکر تروریست" درباره جزنی به باد سرزنش بگیرد؟ اخلاقی آن است که ایشان اول اتهاماتی را که خودش به بیژن جزنی وارد کرده پس بگیرد و بعد در مقام دفاع از جزنی به دیگر منتقدان حمله کند. البته نوشته آقای سرکوهی در باره جزنی با انتقادهای دیگران از جزنی متفاوت است، زیرا آنچه ایشان در باره جزنی نوشته اند به مراتب توهین آمیزتر و تحقیرکننده تر از «دروغ گوئی درباره چگونگی مرگ او و متهم کردن او به تروریزم» است. اگر بیژن جزنی به تعبیر سرکوهی یک "کمیسر استالینی" بوده که در زندان در حال جلق فکری و انگ زدن به همه بوده، نحوه مرگ او چه اهمیتی دارد؟ کمیسر استالینی که صددرجه بدتر از تروریست است! در اینجا جملاتی را که از کتاب یاس و داس نقل کرده بودم، می نویسم و تاکید می کنم شخصی که چنین قضاوتی در باره یک فرد مبارز دارد، صلاحیت ظاهر شدن در نقش وکیل مدافع آن فرد را ندارد. مگر اینکه قضاوتهای خود را در باره بیژن جزنی پس بگیرد و آنگاه به دیگران ایراد بگیرد که چرا درباره جزنی سخنان ناصواب گفته اند.
آخرین جمله یادداشت من این بود: "آیا دفاع امروز بعضی از بیژن جزنی اصالت دارد یا بهانه ای است برای تسویه حساب های سیاسی و عقیدتی از طریق تحریک احساسات افرادی که آن جان های شیفته و پاک را به رغم اشتباهاتشان دوست می دارند؟"
با خواندن عین جملات جناب سرکوهی خود قضاوت کنید: آقای سرکوهی در کتاب یاس و داس صفحه ۱٨ در بخش بندیان نوشته است: "...آقای بیژن جزنی هم بود که جزوه های سیاسی می نوشت. تحلیل های قالبی و باب روز. جزوه ای هم دارد به نام تاریخ سی ساله. روایتی نامستند و سراپا اتهام علیه این و آن. بی هیچ سند و مدرک و مرجعی. شفاهیات بی ماخد و گاه من درآوردی. نوعی تاریخ نویسی استالینی. برای تسویه حساب های سیاسی، تشکیلاتی و حتی شخصی... برای آقای جزنی فرهنگ هم چیزی بود در ردیف تبلیغات عوام پسند برای این یا آن برنامه سیاسی... بینش او در همان محدوده گفتمان قالبی، سطحی و کلیشه ای حزب توده و مارکسیسم روسی مانده است. حتی همین برداشتها را سطحی و ساده کرده بود."
آقای فرج سرکوهی در صفحه ۱۹ یاس و داس نوشته است: "رهبران سازمانها و اتوریته های زندان از جمله بیژن جزنی بیشتر به کمیسرهای حزبی شباهت می بردند تا روشنفکرانی اهل اندیشه ورزی و چون و چرا. فضای زندان را چنان ساخته بودند که هرچه در قالب تنگ اشان نمی گنجید با انگ هایی چون فرهنگ خرده بورژوایی، افکار ارتجاعی لیبرالی، جلق فکری روشنفکران بی عمل، فرهنگ منحط سرمایه داری و و و و تحقیر می کردند. مجاهدین و چپ تشکیلاتی با تابوهای اخلاقی و مذهبی و سنتی، با ریاضت کشی، و تحقیر اندیشه و جسم و شادی با ستایش عمل و خشونت به مثل به جنگ لیبرالیزم می رفتند که به گمان ایشان ام الفساد بود."


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست