یادنامه ی نقی محمودی وکیل دادگستری برای شاهرخ زمانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۴ شهريور ۱٣۹۴ -
۱۵ سپتامبر ۲۰۱۵
* شاهرخ زمانی، پس از چهار سال و سه ماه حبس بدون مرخصی ، از زندان استبداد آزاد شد!
نوشتن از مرگ انسانی سرشار از امید، انرژی و استقامت، بسیار دشوار است. شاهرخ، یکی از سمبل های بارز چنین کاراکتر های انسانی است. از دوران کودکی، طعم فقر و بی عدالتی را، تا مغر استخوانش چشید. همچنان که مبارزه با انواع بی عدالتی ها را از پدر شاعرش «بهمن» و عموی مبارزش «اسرافیل» و استقامت و پایداری را از مادر شیرزنش «زرین تاج نجاتی» آموخت. پدرش زندانی هر دو رژیم بود. هم رژیم سلطنتی شاهنشاهی و هم رژیم مستبد و رانت خوار آخوندی. شاهرخ، شاید امید و پایداری را، از مادر فداکارش آموخت. چرا که «زرین تاج» پی گیری وضعیت شوهر بازداشت شده اش «بهمن» را از دوران پهلوی آغاز و تا چند ماه قبل در مورد پسرش «شاهرخ» ادامه داد. زرین تاج، تقریبا از نیم قرن گذشته، همواره برای دفاع از حقوق شوهر، برادر شوهر، دختر و پسرش قهرمانش «شاهرخ» از پله های دادسرا ها و بازداشتگاه ها بالا و پائین رفت و درب بازداشتگاه ها و زندان ها، شاهد و یادآور مقاومت او بودند. تا جائی که به خاطر سازماندهی خانواده های زندانیان سیاسی برای پی گیری پرونده و بازداشت عزیزانشان، چند بار توسط ساواک دستگیر شد.
با اوج گیری فعالیت های سیاسی بهمن و اسرافیل، شاهرخ و یکی از خواهرانش در دهه ی شصت، پدر و عمو بازداشت و شاهرخ و خواهرش به لحاظ بیم دستگیری شان به ناگزیر به زندگی مخفی روی آوردند. این بار نیز «زرین تاج» بالهای مهر و عطوفت خود را بر سر خانواده ی دختر و پسرش گستراند. در حالی که باز باید پی گیر وضعیت شوهر و برادر شوهرش در مقابل بازداشتگاه ها و زندان ها می شد. از اولین روزهای دستگیری شاهرخ در خرداد ماه سال نود، باز زرین تاج، پیری و بیماریش را فراموش و این بار سراغ فرزند قهرمان خود را از مسئولین اداره ی اطلاعات تبریز، حملبر رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب تبریز - که با زیر پا گذاشتن وجدان قضائی حکم به یازده سال حبس در مورد شاهرخ صادر کرد- و مسئولین زندان تبریز، گرفت. زرین تاج برای آزادی شاهرخ جنگید، با همه ی رادیو تلویزیون ها مصاحبه کرد تا شاید راهی برای رهائی فرزند اسیرش از دست دژخیمان بیابد ولی افسوس که سرطان به وی مجال زیادی نداد و زرین تاج با حسرت آزادی فرزند، در چهار بهمن ماه سال نود و سه با زندگی وداع کرد.
بازداشت شاهرخ، با ضبط و ابطال پروانه ی وکالت ام مصادف شد و متاسفانه نتوانستم از آرمان های شریف شاهرخ و اتهامات واهی انتسابی به وی و رفیق همرزم اش «نیما پوریعقوب» در دادگاه انقلاب تبریز، دفاع کنم ولی مادر مقاوم و یکی از خواهران شاهرخ، به دفعات برای مشاوره، به دفتر وکالتم مراجعه کردند. بنابه سابقه ی رفاقتی که با خود شاهرخ داشتم هر ماه چندین بار تلفنی با هم گفتگو می کردیم و گاه که از «کژدم غربت» می نالیدم، به من امید می داد: رفیق دلتنگ نباش، آینده از آن ماست!حیف که خودش نتوانست نوید آینده ای را که می داد و آن را در افقی نزدیک می پنداشت، به استقبالش برود.
اعتماد و صمیمیت رفیقانه اش را زمانی به اوج رساند که در نامه ی رسمی زندان، از من تقاضا کرد تا برای پی گیری یازده سال حبس غیرعادلانه اش در مجامع بین المللی و حقوق بشری، وکالت اش را بر عهده گیرم و من با افتخار پذیرفتم. هر چند که قبل از این تقاضا نیز، اندکی به وظیفه ی انسانی، دوستانه و حقوق بشری ام عمل کرده بودم.
« من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم»
مرگ شاهرخ را باور نمی کنم!
نقی محمودی - وکیل دادگستری
|