سازمان راه کارگر: مرگ شاهرخ زمانی لکه ننگ دیگری بر دامن جمهوری اسلامی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ شهريور ۱٣۹۴ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۵
* نگذاریم این صدا خاموش شود!
بنا بر گزارش مقامات زندان رجائی شهر، شاهرخ زمانی، کارگر مبارز وکمونیست ، از بنیان گذاران سندیکای کارگران نقاش و عضو کمیته بازسازی این سندیکا که دوران یازده ساله ی زندان خود را در این زندان می گذراند به علت سکته ی قلبی در گذشته است.
بی گمان، حتا اگر گزارش پزشک بهداری و مقامات زندان درست باشد و شاهرخ زمانی به علت سکته ی مغزی در گذشته باشد، اما تردیدی نیست که جنایتکاران جمهوری اسلامی با اعمال انواع شکنجه ها و آزار های جسمی و روحی ، عدم رسیدگی به مسائل بهداشتی و درمانی زندانیان و فشارهای بیشمار، آنچنان صدمات و ضربات جبران ناپذیری بر سلامت آنان وارد میکنند که آنان را به آرامی به کام مرگ می فرستد، و احتمال سکته ی مغزی از بار مسئولیت کارگزاران جنایت پیشه و کارگرکش جمهوری اسلامی نخواهد کاست.
آن چه که چنین مرگ هائی را مشکوک می سازد، پیشینه ی اعمال جنایت مقامات امنیتی رژیم است علیه چهره های مبارزی که در طی بیش از سه دهه فرمان روائی جمهوری اسلامی بارها رخ داده است. از قتلعام زندانیان سیاسی در بند در پایان جنگ با عراق، تا تزریق آمپول کشنده به زندانیان و از افشای قتل های زنجیره ای تا تجاوز جنسی به جوانان بازداشت شده در سال هشتاد و هشت و در پیش از این، شاهد مرگهای خاموشی نظیر قتل اکبر محمدی، رضا محسنی، زهرا بنی یعقوب، زهرا کاظمی، امید رضا صیافی، هدی صابر، محسن دکمه چی، افشین اسانلو ،ستار بهشتی ،علیرضا کرمی خیرآبادی و... بوده ایم.
دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی برای از پای در آوردن چهره های مبارز، به انواع نیرنگ ها و همه ی شیوه های جان فرسا و شکنجه های جسمی و روانی متوسل می شوند و آن گاه که از کاربرد حربه های خود نومید شوند، به آخرین حربه روی خواهند آورد! حربه ی مرگ! شاهرخ زمانی مبارزی خستگی ناپذیر بود که در زندان و شکنجه گا ه های جمهوری اسلامی لحظه ای از مبارزه برای حقوق کارگران، و اعلام همبستگی با آنان ، تبلیغ و ترویج آرمان هایش ، دست بر نداشت، و با اطمینان خاطر می توان ادعا کرد شاهرخ یکی از همان چهره های درخشانی است که رژیم همه ی حربه هایش را به کار گرفت تا وی را به تسلیم وادارد اما شکست خورد.
آن چه که طی بیش از چهار دهه، به ویژه در چهار سال گذشته، بر شاهرخ زمانی گذشته است تائیدی است بر این ادعا! رفیق شاهرخ ، خود در نامه ای به مناسبت مرگ مادرش ، شرایط زندگیش را اینگونه ترسیم کرده بود: "منزل ما در تبریز، محل رفتوآمد بزرگانی چون بهروز دهقانی، صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، چنگیز احمدی، عبدالله افسری و دیگر انقلابیون بود. مادرم در چنین فضایی تمامی محبت و تلاشهای قهرمانانهی خود را فداکارانه صرف کمک به خانواده و سرپا نگه داشتن آن و ادامهی مسیر انقلابی کرده بود. طعم تلخ بیپناهی در نبود سرپرستان خانواده، عمو و پدرمان در دوران حکومت ستمشاهی از سال ۱۳۵۰ در رابطه با چریکهای فدایی خلق ایران شروع شده و سپس در سال ۱۳۵۷ که آنها با قیام عمومی از زندان آزاد شدند، خانهی ما به مرکز فعالیتهای انقلابی تبدیل شد.
با شروع قتلعامهای دههی ۶۰ که پدر، عمو، من و خواهر بزرگترم مجبور به ترک خانه شدیم، بار مسولیت ۳ طفل خردسال در حالی به دوش مادرم افتاد که پاسداران سرمایه هر شب برای دستگیری ما از دیوار بالا رفته، به منزل ریخته و باعث وحشت بچهها میشدند. به طوری که مادر تمام وسایل خانه را رها کرده و در محلهی طالقانی، یکی از محلات جنوبشهر تبریز، مخفی شد. از آن موقع، این دربهدری و زندان تاکنون ادامه داشته است. مادرم در تمام این سالیان از تلاش برای سامان دادن به خانوادههایی که سرپرست خود را از دست داده بودند، ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی و گروههای انقلابی، سازماندهی تظاهرات هزاران نفری همراه خانوادههای دیگر زندانیان سیاسی و دانشجویان انقلابی علیه زندان، اعدام و شکنجه و برای آزادی زندانیان سیاسی در دوران ستمشاهی که در یک مورد منجر به دستگیری ۷۰ نفر از آنان در تبریز شد، تا مصاحبهها با رسانهها برای افشاگری جنایات جمهوری اسلامی ایثارگرانه تلاش نمود. به خصوص زمانی که مرا به زندان قزلحصار تبعید کردند، در نزدیک به ۵۰ روز اعتصاب غذای من روزی نبود که رسانهای مصاحبه نکرده و جنایات رژیم سرمایهداری را افشا نکند." او اضافه کرده بود : در تمامی این سالیان نکبت، خفقان و استبداد سرمایهداری که از ارتباط با نیروهای آگاه و کارگران پیشتاز از طیفهای گوناگون در رابطه با بحث و آموزش، مخفی کردن مبارزه تا دستگیری پدرو عمویم و خود من در سالهای ۵۰، ۵۲، ۶۰، ۷۲ و ۹۰، نگهداری بچهها و خانواده و ملاقات در زندان، سر و کله زدن با مزدوران و شکنجهگران و آدمکشان شاه و شیخ، مادرم لحظهای آرام و قرار نداشت.
رفقا کبیر شهید چنگیز احمدی و عبدالله افسری وی را در اوایل انقلاب نمونهی مادر ماکسیم گورکی میدانستند. شهید چنگیز احمدی میگفت: «زری خیال نکن که اداره کردن روزی ۵۰ – ۶۰ نفر که به این خانه رفتوآمد میکنند کار سادهای است. شما هم معادل ۳ کادر کمونیست کار میکنی. بدان که طبقهی کارگر و آیندگان در فردای صبح رهایی از ستم و نابرابری، این ایثار و فداکاری شما را از یاد نخواهند برد. وی با اینکه همهی این فشارهای روحی و جسمی وی را تکیده کرده و انرژیاش را تحلیل برده بود، در روزهای آخر عمرش به همه سپرده بود که من در زندان خبردار نشوم که وی مریض است و برایم پیغام فرستاده بود که «به زودی تهران میآیم و زمین و زمان را بر سرشان خراب خواهم کرد. هر طور شده برای تو مرخصی خواهم گرفت. وگرنه کل دنیا باید بفهمند که حکومت ضدکارگری چقدر ضدبشر است و با افراد بیگناه چه میکند. بله! وی تا آخرین لحظهی عمرش به قول رفقا مثل مادر ماکسیم گورکی بود و من به او افتخار میکنم".
باید اضافه کنیم که رفیق شاهرخ زمانی،که ابتدا عضو تشکیلات تبربز وسپس از اعضای یکی از کمیته های کارگری سازمان ما در تهران بود تا پایانه دهه ۶۰ که سازمان به دلایل امنیتی، ارتباطات تشکیلاتی خود با کمیته ها و شبکه های داخل کشور را قطع کرد، در ارتباط سازمانی قرار داشت. پس از قطع این ارتباطات تشکیلاتی، وی بصورت مستقل و به عنوان فعال مستقل کارگری مبارزه انقلابی اش را پی گرفت .شاهرخ هر گز در تمام این دوران ، چه در زندان و چه د رآزادی دست از فعالیت کارگری و سوسیالیستی ، دست از مبارزه برای آزادی و برابری وسازمان دادن همبستگی نیروی کار و زحمت نکشید. او به سمبل و نماد مبارزه برای حق تشکل مستقل کارگران ایران تبدیل شد. سمبلی که نیروی جوان آزادیخواه وبرابری طلب ، استواری و دلاوری ومهربانی شاهرخ و شاهرخ ها را بر پرچم رهایی مردمان حک خواهندکرد.
رفیق شاهرخ نقاش ساختمان بود واز سازمانگران و بنیان گذاران سندیکای کارگران نقاش، وی بارها بخاطر فعالیتهای سندیکایی و کارگری بازداشت شده بود. وی در سال هفتاد و دو بازداشت و هیجده ماه در زندان ماند. بار دیگر در خردادماه سال نود، به جرم اقدام علیه امنیت جمهوری اسلامی و تشکیل گروه براندازی، پس از سی و شش روز در سلول انفرادی به یازده سال حبس محکوم می شود. در مهرماه همان سال با سپردن وثیقه ی دویست و دو میلیون تومانی از زندان رها می شود اما سه ماه دیرتر همراه محمد جراحی در محل کارش بازداشت و پس از انتقال به زندان تبریز یک ماه در قرنطینه می ماند. حال آن که با تائید حبس قطعی می بایستی به بند قطعی ها انتقال می یافت. در هفتم خردادماه سال نود و یک، حتی بدون حکم قاضی صادر کننده ی محکومیت یازده ساله مجازات زندان، با دست بند و پابند به یزد انتقال می یابد که پس از یک اعتصاب غذای طولانی مسئولان زندان وی را به زندان تبریز بر می گردانند و از آن جا به زندان رجائی شهر می فرستند. از زندان رجائی شهر به زندان قزل حصار و بند معتادان متادونی انتقال می یابد وشاهرخ ،یک بار دیگر دست به اعتصاب غذای طولانی میزند تا از بند معتدان به زندان رجائی شهر بر گردانند.
با وجود این که بر اساس قوانین ارتجاعی ناظر بر اداره ی زندان های جمهوری اسلامی، زندانی از حق مرخصی سالانه برخوردار است، وی را در چهار سال گذشته از این ابتدائی ترین حقوق زندانی هم محروم داشته اند، نه برای شرکت در مراسم ازدواج دختراش و نه برای شرکت در مراسم خاک سپاری مادرش به وی اجازه ی مرخصی ندادند.
مرگ شاهرخ زمانی نشان می دهد که جان زندانیان سیاسی، به ویژه رهبران و فعالان تشکلهای کارگری و معلمان سخت در خطر است. واقعیت این است که آزارها و شکنجه های روحی وجسمی ،نداشتن امکانات دارویی و بهداشتی ، ممانعت از مداوای زندانیان بیمار ،سازمان دادن اراذل و اوباش وتبهکاران برای حمله به زندانیان و... شرایط دشوار زندان را وحشتناکتر و فشار همه جانبه ای بر زندانیان مبارز و دگراندیش وارد میکند و عامل مرگ های دردناک و دل خراشی در زندانهای ایران شده است.
ما ضمن محکوم کردن مرگ شاهرخ زمانی در زندان قرون وسطائی رژیم اسلامی از همه نهادها و سازمانهای کارگری، انساندوست و ترقیخواه میخواهیم که جمهوری اسلامی را همه جانبه زیر فشار بگذارند. مرگ رفیق شاهرخ زمانی ، اولین مرگ خاموش در زندانهای رژیم اسلامی نیست ، اینک دهها و صدها زندانی سیاسی در زندانهای ایران در سراسر کشور زندانی اند. نباید گذاشت این روند کشتار در سکوت و خاموشی در زندانهای ایران ادامه یابد . نباید اجازه داد رژیم به بهای سازش با قدرت های امپریالیستی بر سر مساله ی غنی سازی اورانیوم از زندانیان سیاسی دگر اندیش و مبارزان طبقاتی انتقام بگیرد. باید کارزاری سراسری و بین المللی برای آزادی فوری وبی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی ، برای توقف همه احکام جنایتکارانه علیه زندانیان سیاسی ، برای محاکمه همه آمران و عاملان جنایات سیاسی در ایران سازمان داد. نباید این جنایت را بی پاسخ گذاشت!
زنده باد یاد و خاطره جاودان رفیق شاهرخ زمانی و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی ، زنده باد سوسیالیسم
کمیته مرکزی سازمان راه کارگر
شهریورماه ۱۳۹۴
|