یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روشنفکران تئوری ساز، روشنفکران ساختارساز


حمید آصفی


• میلیون ها نفر در این مملکت هم مسلمان و هم طرفدار دموکراسی هستند ولی توان لازم که همان سازمان، نهاد و تشکیلات و ثروت انباشته است را ندارند، در نتیجه قدرت هم ندارند. نمی توان صرفاً با آرای پوپر و تطبیق با لیبرالیسم و تبلیغ تفردی منفعت طلب و تبلیغ دین خصوصی مشکل بنیادی آزادی اقتدارگرایی را حل کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ شهريور ۱٣۹۴ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۵


جریان روشنفکری دینی در ایران در مقایسه با روشنفکران عرفی یا سکولار، لائیک، چپ و مارکسیست جریان سازتر بوده است. اگرچه جریان روشنفکری سکولار که همیشه با هیمنه می آید و با تئوری های روز جهانی ولی کمتر با ریشه ها و فرهنگ ملی و مذهبی ایران پیوند دارند اما روشنفکری دینی ریشه دارتر هستند و به لحاظ تئوری های روز جهانی ضعیف و تحت تاثیر جریانات سکولار هستند و این مساله سبب شده است در بسیاری از مواقع چون کشتی بی لنگر، کج و معوج بشود.
در یکصد ساله اخیر جنبش روشنفکری در ایران به شدت تحت تاثیر پارادایم های جهانی بوده است. یک زمان به سمت سوسیالیسم افتاده، روزی دیگر به سمت لیبرالیسم و روزی دیگر به سمت مشی غالب چریکی و روز دیگر به سمت مشی پارلمانی و امروز به طرف حقوق بشر غش کرده است.
اما این رویکردهای متفاوت و دورانی هیچ کدام شان غلط نبوده ولی مرز میان غش کردن و ایستادن و تعامل برقرار کردن روشن است. در جنبش روشنفکری دینی ایران مهدی بازرگان و علی شریعتی با گفتمان های دوران خود تعامل برقرار کردند و در دوران اخیر و در گفتمان لیبرال دموکراسی هواداران دکتر شریعتی و نوگرایان دینی اش مرعوب و مغلوب لیبرالیسم نشده وزاویه قوی نیز با نئولیبرالیسم دارند و با موج های جهانی در تعاملی مثبت قرار گرفتند. روشنفگران سکولاردر ایران به دلایلی در حاشیه اند ولی موثرند و جنبش روشنفکری دینی را تحت تاثیر قرار می دهند. نقش بنیادی و محوری روشنفکری دینی در ایران مثل سایر کشورهای مسلمان که روشنفکری دینی در آنجا قوی بوده موجب شده است بنیادگرایی مذهبی در ایران ضعیف تر عمل کند.
برخلاف نظر برخی روشنفگران سکولار این جریان روشنفکری دینی نیست که بنیادگرایی مذهبی را رشد داده بلکه این سکولارهای ناموفق بوده اند که بنیادگرایی را به خصوص در کشورهای مسلمان تحت حاکمیت آنان رشد داده اند. آیا در عربستان سعودی جریان روشنفکری دینی وجود دارد که بنیادگرایی با زاد و ولد بی وقفه در آنجا به وجود آمده است؟ یا در افغانستان که در چهار دهه گذشته پایگاه و مرکز صدور ارتجاع و پان اسلامیسم عهدعتیق بوده از فقدان جریان روشنفگری دینی بشدت اسیب دیده است. در اینجا ما موضوع مداخلات قدرت های امپریالیستی در امور این جوامع را هرگز نادیده نمیگیریم . مقایسه بین الجزایر فاقد نحله قوی روشنفگری دینی و مصر که مدرسه و حتی دانشگاه روشنفگری دینی مثل دانشگاه الاازهر را دارد در بیست ساله اخیر نشان می دهد که روشنفکران دینی در اولی ضعیف و در دومی قوی بوده است. بجث شرایط فعلی الجزایر و مصر باید از زوایای گوناگونی بررسی شود. اما تا این مقدار دیدیم که برآمد بنیادگرایی در الجزایر چه فجایعی به وجود آورد و این باید با مصر مقایسه شود. در هر کشوری که روشنفکران دینی اش قوی بوده مرحله گذار به دموکراسی یک مقدار راحت تر رخ داده است که باید بر روی این قضیه تامل کرد بخصوص تاریخ رنسانس دراروپا. هر جا که روشنفکران به ظاهر عرفی و دولت های سکولار و شبه مدرن حاکم شده اند مانند کمونیست ها در افغانستان که دارای جامعه سنتی و قبایلی و عقب افتاده بود سودای سوسیالیسم راه انداختند و بنیادگرایی با قدرت بیشتر و خشن تر نتیجه ان شد. و یا لیبی دوران معمر قذافی. اما چرا اسلامگراهای نوگرا در ترکیه از ما و سایر کشورهای مسلمان موفق تر بوده اند و از دل یک نظام لائیک و آلوده به مرض کودتاهای ادواری، دولت و قدرت و شوراهای شهر و مجلس را تسخیر می کنند؟ دلیل اصلی این موضوع این است که روشنفکران دینی وسکولار ایرانی معمولاً آرمانگرا و نظریه پرداز و ایده پرداز هستند اما روشنفکران دینی ترکیه نظریات قوی تئوریک ندارند ولی بوروکرات اند و به همین دلیل ساختارسازند و این نکته کلیدی بحث است.

اما چرا ترک ها جلو افتادند؟
آنها توان ساختارسازی و سازماندهی داشتند. امروز روشنفکران دینی ترکیه با وجودی که تئوری کمتری نسبت به روشنفکری دینی ایران دارند ولی توانسته اند راه دموکراسی را تاحدود زیادی باز کنند.
معمای این دو ماحصل متفاوت جریان ایرانی با جریان ترکی در چیست؟ روشنفکران دینی ایرانی عمر بنیادگرایی را کوتاه و خشونت آن را هم کم کرده اما قادر به ایجاد ساختار نشده اند. تجربه دوران اصلاحات از ۷۶ تا ۸۴ اوج اقتدار و محبوبیت روشنفکری دینی ایران به خصوص نحله کیان و دکتر سروش بود که با در دست داشتن دو قوه مجریه و مقننه به پایان غم انگیز رسید. واضح باید گفت که در یکصد سال اخیر جریان روشنفکری دینی وسکولار نه از خرس دموکراسی، نه از غول سوسیالیسم و نه از مجسمه ابوالهول مشروطه خواهی نتوانست چیزی در خور زحمات و هزینه های پرداختی خود به دست بیاورد که این به ضعف این جریانات برمی گردد.
جریان روشنفکری دینی نسبت به رقیب سکولار و عرفی خود که کم ریشه است اما قوی می آید و عین برق و باد همه جا را می گیرد و با نهضت ترجمه ای که به راه انداخته از فوکویاما تا دریدا و از چپ و راست مدرن تا پست مدرن دوران فکری ایجاد کرده اما در سطح حرکت می کند، پر دستاوردتر است. این جریان نسبت به رقیب سکولار و عرفی پردستاورد اما نسبت به حریف اقتدارگرا کم دستاورد است. در نتیجه توان سازگاری با محیط سیاسی و اجتماعی خود را ندارد و قدرت همچنان در دستان حریف است. برای حل این بحران عظیم و با شکست جریان روشنفکری دینی نحله کیان و دکتر سروش باید یک اتفاق بنیادی در جامعه ایران شکل بگیرد که درادامه توضییح خواهیم داد اما این اتفاق بنیادی در جامعه ما شکل نگرفته است.
به قولی این اتفاق بنیادین وقتی شکل می گیرد که ما حتماً باید جریانی از انباشت ثروت، تجربه و نهادهای مدنی و شخصیت داشته باشیم اما وقتی هفت میلیون نفر مهاجرت می کنند ما چگونه می توانیم انباشت تجربه به دست بیاوریم؟
در خصوص فرار مغزها ما ایرانی ها تقریباً در جهان داریم به مقام اولی می رسیم. این مغزها نیروهای نوساز ایران هستند که پروژه و پروسه مدرنیته بر دوش این طبقه است.
ما اگر چند عنصر انباشت ثروت، تجربه و نهادهای مدنی و شخصیت را بتوانیم کنار هم قرار دهیم آن وقت می توانیم بگوییم که اتفاق بنیادی در جامعه ایران افتاده است که جامعه بعد از این مرحله به گذشته خود برگشت نمی کند. روشنفکری دینی ساختارساز ترکیه توانسته در شکل گیری این اتفاقات بنیادی نقش محوری ایفا کند. تاسیس صدها نهاد مدنی، انجام هزاران پروژه عمرانی و اقتصادی بدون فساد تا قبل ازورود و تسخیر دولت و حزبی شدن و صنفی شدن اقشار مخاطب آنان و محترم شدن آنان و انباشت ثروت توسط طبقه متوسط و بورژوازی ملی در ترکیه با موفقیت طی شده است.
حزب عدالت و توسعه ترکیه در اولین مرحله کسب قدرت سالم ترین و پاک ترین دولتمردان را به ساختار قدرت فرستاد. روند رشد اقتصادی سیر صعودی گرفت و تورم تا حد زیادی کنترل، دستمزدهای طبقات فرودست چون کارگران دو برابر شد و فساد سیاسی و اقتصادی تا چند سال اخیر قابل مشاهده نیست. این دستاوردها را مقایسه کنید با حزب خانم تانسو چیللر که نماینده نظامیان بازنشسته بود که برخی از صنایع و عموماً کنترل کاباره ها در دست آنان بود.
اما در کشور ما این چند اتفاق بنیادی رخ نداده است و تا این اتفاق های بنیادین رخ ندهد و روشنفکری دینی و سکولار ایران دستاورد ملموسی نداشته باشد همچنان متزلزل و در حاشیه خواهد بود. روشنفکری دینی و سکولار ایران حامل اندیشه آزادی و عدالت در یکصد ساله اخیر بوده است اما نتوانسته این آرمان ها را راهبردی و اجرایی کند لذا فرمول مناسبی نیافته است.
بحث آزادی مساله بنیادی جامعه ایران بوده ولی برای حل آن یک تئوری معقول عملی در ایران تدارک دیده نشده است. در دوران اصلاحات روشنفکران دینی نحله کیان و دکترسروش که دو اهرم قدرت مجریه و مقننه را در دست داشتند با کمک طیفی ازروشنفگران سکولاراین نزاع را راه انداختند که آیا دموکراسی با اسلام سازگار است یا سازگار نیست. در حالی که دعوای اصلی این بود که روشنفکران دینی و مترجمین سیاسی آرای آنان در جبهه اصلاحات زورشان کم بود. چون ازمسیرنهادهای مدنی وخیریه ای وعام المنفعه وبا انباشت سرمایه مستقل از دولت و با حمایت کارگران وبورژوازی ملی به درون قدرت نیامدند.
میلیون ها نفر در این مملکت هم مسلمان و هم طرفدار دموکراسی هستند ولی توان لازم که همان سازمان، نهاد و تشکیلات و ثروت انباشته است را ندارند، در نتیجه قدرت هم ندارند. نمی توان صرفاً با آرای پوپر و تطبیق با لیبرالیسم و تبلیغ تفردی منفعت طلب و تبلیغ دین خصوصی مشکل بنیادی آزادی اقتدارگرایی را حل کرد.
غش کردن به سمت لیبرالیسم سطحی با تصور اینکه ایران سوئد است و زدودن انگیزه های مذهبی و ملی جامعه برای تلاش و ایستادگی بر آرمان عدالت و آزادی چیزی باقی نمی گذارد بلکه فقط بی اعتمادی و غلتیدن به سمت یک نوع ماکیاولیسم سیاسی نتیجه آن خواهد بود. مصدق در بن بست استراتژی گرفتار شد اما بر روی ایدئولوژی خود ایستاد. اگر مصدق به خارج می رفت دیگر اسطوره نبود. مصدق اگر مصدق شد برای مقاومت ایدئولوژیک اش بود چرا که گفت من از حقوق ملت دفاع می کنم و به چپ روی هم نغلتید و در احمدآباد هم کار خاصی نکرد.
لذا در بن بست شرایط کنونی ایران، باید روشن کنیم که آیا مادارای جامعه مدنی و انباشت ثروت مستقل از دولت نفتی هستیم؟ ایا دعوا در ایران نزاع سکولاریسم با مذهب است؟ زدن پایه های هویتی مذهبی وملی که انگیزه پیشبرد بسیاری از پروژه های ترقی وعدالت خواهی است جامعه ما را سکولار نمی کند بلکه به بی هویتی دامن می زند. بی هویتی نشان دهنده سکولار شدن مردم نیست و مشکل جامعه سکولار نشدن نیست بلکه بی هویت شدن است. نماز نخواندن و روزه نگرفتن ودمی به خمره زدن بعضاً با سکولاریسم یکی فرض می شود که این خود تحقیر سکولاریسم است.
خلاصه کلام اینکه دوران هشت ساله اصلاح طلبی تجربه بزرگی بود. فعلاً این جنبش به پایان رسیده است اما این بدان مفهوم نیست که جامعه ایران در آینده وارد فاز جدید دیگری نخواهد شد. حرکت دموکراسی خواهی در ایران متوقف نشده و در اشکال دیگری ادامه پیدا خواهد کرد. دموکراسی خواهی می تواند به صورت نهادگرایی یعنی شکار فرصت های انتخاباتی چون شوراها ومجلس و ریاست جمهوری هم دنبال شود. شرایط ترکیه در دوران حاکمیت خونتاهای نظامی و نیز گام به گام جلوامدن جامعه مدنی وانباشت ثروت درطبقه متوسط و بورژوازی ملی در مسیر تغییر و تحول به شرایط کنونی سوژه تحقیقی بسیار جذابی برای روشنفگران ایرانی می تواند باشد. درپایان لازم است اشاره شود که حاکمیت حزب عدالت و توسعه و انحراف وزیادی خواهی منطقه ای و نقش مخربی که در سوریه پیدا نموده از نظر نگارنده محکوم است. اما این حزب دست نشانده امپریالیسم در ترکیه نیست و با کمک امریکا به قدرت نرسیده بلکه توانسته خود را از مرحله ومسیری که توضیح داده شد بر قدرت حاکمه تحمیل کند وخود قدرت شود. حال در شرایط کنونی به کدام سو میرود و ایا به طورکامل دچارارتجاع میگردد دراینده مشخص میشود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست