یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

کشکولِ ناصری (یک)


ناصر زراعتی


• بله، جناب! رُمان آینه ای است که در جادّه‍ی بزرگی در حرکت است. گاهی آبیِ آسمانها را در نظرتان میآوَرَد و گاهی گِل و لَجَنِ چاله هایِ راه را. و شما کسی را که آینه را به دوش میکشد، به بی اخلاقی متهم میکنید! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۱ شهريور ۱٣۹۴ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۵


 کشکول: کتابی که مطالبِ کوتاه و کوناگونی چون شعر، داستان، لطیفه و قطعه‍ی ادبی در آن گِردآوری شده باشد: «کشکولِ جمالزاده»، «کشکولِ شیخ بهائی». [«فرهنگِ فشرده‍ی سخن» دکتر حسن انوری]

*

تعریفی درست، زیبا و موجز از «رُمان»

«بله، جناب! رُمان آینه ای است که در جادّه‍ی بزرگی در حرکت است. گاهی آبیِ آسمانها را در نظرتان میآوَرَد و گاهی گِل و لَجَنِ چاله هایِ راه را. و شما کسی را که آینه را به دوش میکشد، به بی اخلاقی متهم میکنید! آینه اش لجن را نشان میدهد و شما آینه را متهم میدانید! اتهام را به جادّه بزنید که چاله در آن است، و از آن هم بیشتر به بازرسِ راهداری که میگذارَد چاله تشکیل شود و آب در آن بمانَد و بگندد.»

[رُمانِ «سرخ و سیاه» نوشته استاندال. ترجمه مهدی سحابی]

*

خاریدنِ روستایی به تاریکی شیر را به ظنِّ آن که گاوِ اوست

روستایی گاو در آخُر بِبَست

شیر گاوَش خورد و بر جایش نشست

روستایی شد در آخُر، سویِ گاو

گاو را میجُست شب، آن کُنجکاو

دست میمالید بر اعضایِ شیر

پُشت و پهلو، گاه بالا، گاه زیر

گفت شیر: «اَر روشنی اَفزون شدی

زَهره اش بدریدی وُ دل خون شدی

اینچنین گُستاخ زان میخارَدَم

کو درین شب، گاو میپندارَدَم.»

[«مثنویِ معنویِ» مولانا]

*

یک لطیفه

مورچه هه گفت: «دو سال عاشقش بودم. تازه فهمیدم تُفاله چایی بود.»

*

خر و خُرما را باهم خواستن...

«ما میخواهیم همه چیز داشته باشیم. میخواهیم همه چیز بشویم. میخواهیم همه‍ی شادیها و خوشیها را داشته باشیم. میخواهیم عمقِ هر رنج و حرمانی را درک کنیم. میخواهیم دلهره و هیجانِ عمل را احساس کنیم و آرامشِ آنان را که در ساحلِ امن نشسته اند نیز داشته باشیم. هم سکوتِ بیابان را میخواهیم، هم غوغایِ بازارِ شهر را. میخواهیم در آنِ واحد، اندیشه‍ی فرد و صدایِ جمع باشیم. میخواهیم هم ملودی باشیم، هم آکورد، در آنِ واحد! چطور چنین چیزی ممکن است؟

[رُمان «دکتر گلاس» (۱۹۰۵) نوشته‍ی یلمار سودربَری (نویسنده‍ی سوئدی)، ترجمه‍ی سعید مقدم. ویرایشِ ناصر زراعتی. نشرِ میلکان.]

*

یک جمله‍ی قصار از لاادری:

«در زندگیِ زناشویی، هر کار بکنی، باخته ای و بدهکاری.»

*

سه حُکم از عطار نیشابوری:

«ز ماهی تا به ماه، ایوانِ عشق است.»

*

«کسی کو نیست عاشق، آدمی نیست.»



«جهانِ عشق دریایی ست بی بُن

وگر مویی ست، بررویَد ز ناخُن.»

[از: «اسرارنامه»]

*


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست