یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رابطه اعتیاد و کار کودک
مریم پناهی (فاطمه ایزدپناهی)


• کودکان ما خوابیدن در کنار پدر یا مادر معتاد و مواد فروش (در سطح خرد) و یا خواهر و برادر کیف قاپ، در بیغوله های بی در و دیواری که دور و برش با کارتن یا پیت حلبی در انتهای کوچه یا خرابه ای محصور شده را ترجیح می دهند به خانه های امنی که بهزیستی و یا شهرداری ها برایشان فراهم کردند، حتی با کولر و بخاری و غذای گرم؛ اما محصور در بی عاطفه گری ناب غیر انسانی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ مهر ۱٣۹۴ -  ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵



طبق پژوهش های انجام شده ی فعالان محو کار کودک در سراسر دنیا وجود فقر، بیکاری، تورم، جنگ، مهاجرت، اعتیاد، طلاق، عوامل فرهنگی – سیاسی از عوامل اصلی پیدایش کار کودک هستند.
البته در کشور ما به جز موارد ذکر شده، بازماندگی از تحصیل کودک به دلیل برخوردهای غیر حقوق کودکی معلمان، مدیران و مسئولان آموزش و پرورش به بهانه های حجاب بد، آرایش، رعایت شئونات اسلامی، عدم پرداخت شهریه یا کمکهای مورد نیاز مدرسه برای تهیه قفل در گرفته تا رنگ کردن کلاسها و کتک زدن دانش آموزان، از دیگر آیتمهای مهم جذب کودکان به بازار کار و نهایتا قرار گرفتن او در حوزه آسیب و به ویژه آسیب اعتیاد است.
در کشورهایی که محدودیت های فرهنگی، قومیتی و مذهبی برای زنان (مادران) وجود دارد که منجر به فقر اقتصادی زنان نسبت به مردان و عدم دسترسی زنان به قدرت اقتصادی می شود، نیز مزید بر علت می گردد. به طوری که اگر پدر خانواده فوت یا گرفتار اعتیاد، بیکاری و یا درگیر سایر آسیبها شود، ناتوانی اقتصادی زن (مادر) رابطه مستقیم با جذب کودک به بازار کار و وارد شدن او به چرخه آسیب ها از جمله اعتیاد می شود و یا به عبارتی وقتی مادر توانایی حرفه ای دارد و یا به مرور پیدا می کند با درآمدش "مانعی بزرگ" برای ورود کودک به دایره فقر و آسیب می گردد. این پدیده بسیار مهمی است که باید در مقوله دیگری به آن بپردازیم.

برای ورود به مقوله "رابطه اعتیاد و کار کودک" اجازه بدهید اول کمی آمار از شرایط این کودکان "کودکی جا مانده" داشته باشیم.
با هم سری بزنیم به کانون های حمایت از کودکان کار، که در حاشیه شهرمان تهران تاسیس شده (باید بگویم این کانون ها حتی اگر در متن شهر هم باشند باز حاشیه ایی محسوب می شوند). کانون هایی که اهدافشان حمایت از حقوق تضییع شده کودکان محروم و جدا مانده از کودکی است. کودکانی که با سن بسیاراندک وادار شده اند بار مالی خانواده شان را به عهده گیرند، آن هم در این آشفته بازاری که بی کاری بیداد می کند و بزرگسالان با زور و قدرت به این بازار مکاره راه پیدا می کنند، تازه اگر هم شغلی داشته باشند می بینیم که چطور روابط ناسالم کار، آنان را به ورطه افسردگی و رقابت های ناسالم می کشاند.
دعوت می کنم از دولتمردان، آقایان رییس دولت تدبیر و امید، وزیر رفاه، وزیر آموزش و پرورش و مدیریت بهزیستی استان و یا همه کسانی که دستی بر مشکلات کودکان این مرز و بوم دارند همراهمان باشند.
اجازه دهید نام کودکان را کمی دست ببرم تا حداقل روی کاغذ، اندکی از حقوق به یغما رفته آنها را رعایت کرده باشیم.
- احمد احمدی در خانواده ای زندگی می کند که پدر و مادرش هر دو معتادند، خواهرش در سن ۱۴ سالگی ازدواج و شش ماه بعد طلاق گرفت، دوباره ازدواج و از همسر دومش هم جدا شد و الان هم معتاد است، احمد و سه خواهر و برادرش که از پدرهای مختلف می باشند شناسنامه ندارند، مجبور بوده و هستند در بازارچه امامزاده یحیی دم کنی و دستمال بفروشند تا هزینه اعتیاد مادروپدر، کرایه خانه و اگر پولی بماند برای خورد و خوراک خود داشته باشند.
- مادر علی، محمد، سیف از ابتدا معتاد بوده، علی حتی کلاس اول را هم نخوانده و هر روز مجبور بوده کار کند تا خرج مواد مادر و بعد هم به مرور دو برادری که از پدرهای مختلف و نامعلوم به دنیا آمدند را بدهد. هر سه تای آنها شناسنامه ندارند، مادر آنها از ۱۲ سالگی اش فروخته می شد و برای عمو و زن عموی معتادش پول برای مواد جور می کرد. علی هر هفته کار عوض می کند و تقریبا هر جایی کار می کند به یک ماه نمی رسد، مغازه هایی که علی در آن کار می کند خیلی نگهش نمی دارند به او می گویند "سربه هوا" و "بازیگوش" است - در نظر بگیرید تلاش موسسات آموزشی برای نقش تعیین کننده بازی در رشد و خلاقیت کودک این جا چه معنایی می یابد - بازیگوشی علی "جرم" علی است، علی الان هیجده سال دارد و هنوز هر مدت کوتاهی یک جا کار می کند. مادرش را چند بار برای ترک بردیم و در مدت ترک، سه کودک در سالهای مختلف زندگیشان، تنها و تنها در تنها اتاق استیجاری شان که پر از نمونه های مانند مادر بود، تنها زندگی می کردند.
- میثم ٨ ساله و برادر شش ساله اش را را زمانی یافتیم که نیروی انتظامی مادر معتادش را به تیرک وسط حیاط خانه خرابه ای بسته بود. خانه ای که هیچ در و پیکری نداشت و تل های خاکی که از آوار سقف ها ریخته شده بود در جای جای خانه انبار شده بود. برادر دیگر میثم در کانون اصلاح و تربیت بود و معتاد، پدرشان هم معتاد و متواری. بعد از اینکه پلیس مادر را برد میثم و برادر شش ساله اش مدتی در خانه های مربیان و کانون زندگی می کردند و نهایتا واگذار به پدر معتاد و در یکی از طاقی های امازاده یحیی در انتهای کوچه ای زندگی می کنند. از ماجرای روز اول و بردن مادرشان هشت سال می گذرد وهنوز برای میثم و برادرش هیچ اتفاقی نیفتاده، به جز اینکه میثم همه چی مصرف می کند، اعتیاد پدر، مادر و برادر بزرگتر میثم را هم دامنگیر کرد در تمام مدت نبود مادر تنها بودند.
- آرزو امیدی، پد و مادرش معتاد و توزیع کننده(خرده پا)، برادرش پخش کننده و خفت گیر، خود آرزو به زور مادر باید مواد جابه جا کند و در معرض سواستفاده های متعدد برادر.
- باقر علیایی به همراه دو برادر و خواهرش مرضیه و مادر معتادشان زندگی می کرد، پدر هم در نتیجه اعتیاد فوت کرده بود، باقر سالها کار می کرد و درس می خواند و دانشجوی معماری شد، زیر فشار اعتیاد مادر چندین بار خودکشی کرد و نجاتش دادیم، سرانجام با قرص برنج برای همیشه از زندگی کردن در این وضعیت رهاشد(به گفته خودش)، مرضیه ماند و دو برادر کوچکتر و نعشه گی های متعدد مادر. مرضیه هم بارها بارها حرف از خود کشی زده و نهایتا در سن ۱۶ سالگی با پیرمردی ۶۵ ساله صیغه شده که از اول با او طی کرده که برادر ۶ ساله ام هم با من زندگی می کند.
- زهرا موسیوند ۱۴ ساله، شش سالش بود که مادر در کنارش از بیماری قلبی مرد، در خرابه های بلاتکلیف کوچه های سرچشمه. بعد از آن پدر معتادش به دفعات او را آزار داده بود، الان کنار خیابان می ایستد و زندگی خودش را اداره می کند.
- سعید پوریان قرص مصرف می کند، پدر تریاکی اش چهار زن و ۱۶ بچه دارد، هیچ کدام درس نخوانده اند. کار می کند و خرج خودش را در می آورد.
- مادر اکبر و حسین معتاد است، چندین بار ترک کرده و دوباره آلوده شده، در زمانهایی که برای ترک می رفت بچه ها به امان خدا در خانه رها می شدند. اکبر و حسین از شش سالگی با کار در کفاشی ها و سراجی ها و به قول خودشان دله دزدی، خرج خودشان را در می آورند. الان هم بارها بارها شبها خانه و مغازه های سرچشمه و سیروس را خالی می کنند، همه می شناسندشان چند صبا کانون اصلاح و تربیت و دوباره رهایی و دوباره از اول. همه چیز هم مصرف می کنند.
- غلام مجتبایی (افغان)، علی رضایی، زهرا، سینا، محمد اکرمی، مونس و علیرضا، همه در نتیجه اعتیاد پدر و یا مادر از دنیای کودکی جدا شدند و مجبور به کار کردن سرچهاراه ها یا کارگاههای سراجی و کفاشی شدند و خیلی زود هم برای فرار به مواد پناه بردند. نمونه ها با پرونده در کانون موجود است، می توانیم مراجعه کنیم.

نکات قابل توجه:
آمارها را ادامه می دهیم از زاویه دیگر:
- رقیه ... معتاد، با چند سال سابقه زندان، با یک فرزند دختر، وقتی در کارآفرینی کانون شروع به کار کرد، اعتیادش را ترک کرد، درس خواند، ازدوج دوم کرد با بچه دوم توانا و استوار سالهاست به زندگی عادی برگشته است.
- سال ٨۰ سعید با برادر و دو خواهر دیگرش کار می کردند (آب البالوفروشی)، پدرشان معتاد بود، مادر با آموزش حرفه ای کوشا شروع به کار کرد، کودکان به مدرسه برگشتند و سالهاست زندگی شان عادی می گذرد یک پسر و دو دختر به دانشگاه رفتند و پسر دیگر مکانیکی باز کرده است.   
- خانم خدایی دو کودک پسر و دختر داشت، شوهرش معتاد شد، همه چیزشان را فروخت. هیچ پولی برای رهن یا اجاره اتاق نداشتند، پسر ۱۰ ساله اش کار کرد، خانم خدایی شروع به کار در   کارآفرینی کوشا کرد پسرش به محیط آموزش برگشت و دخترش هم سال آخر دبیرستان است زندگی خوبی دارند و راضی.
- پدر آرزو و زهرا رحمان زاده معتاد بود هر روز یک وسیله را برای فروش می برد، آرزوی ۱۰ ساله مدتی کار کرد، مادر در کارآفرینی کوشا شروع به کار کرد، اتاق بهتری اجاره کرد و از شوهر معتادش جدا شد، آرزو کارشناسی ارشد خوانده و کار می کند.
- حمیرا از ۱۲ سالگی فروخته می شد، بعد از برگشتن از کمپ ترک اعتیاد، مدت زیادی در کانون زندگی کرد، سرانجام در سن۲۴ سالگی از اچ آی وی در بیمارستان لقمان فوت کرد. دخترش شیما سه روزه بود که توسط برادر ٨ ساله اش به کانون آورده شد، شیمای سه روزه معتاد بود، کانون شیمای سه روزه معتاد را در بیمارستان کودکان بستری و نهایتا یکی از مربیان جوان او را به خانه اش برد، شیما الان ۷ ساله است و نزد خانواده همان مربی جوان زندگی می کند. برادر هم نزد مادر برزگش در یکی از شهرستانهای جنوب.
- وقتی سه فرزند دختر خانواده طیبایی را به خانه ای برای نگهداری بردیم دختر کوچولوی خانواده ۹ ماهه بود. مادر و پدر هر دو معتاد، مادر چند بار برای ترک به کمپ رفته و هر بار بعداز بیرون آمدن دوباره آلوده شده بود، در مدت پارک خوابی هایش دو دختر دیگر به دنیا آورد. نهایتا در همسایگی خواهر بزرگتر خانواده، که زمان ازدواج فقط ۱۶ سال بیشتر نداشت، کانون خانه ای برای سه کودک دیگر اجاره کرد و زندگی شان فعلا از اعتیاد در امان مانده است.

نمونه هایی از این دست زیاد داریم که با کمی حمایت "از نوع دلی و انگیزشی"، نه از روی "رفع تکلیف و کار سازمانی"، این کودکان و زنان به زندگی عادی برگشته و یا حداقل از منجلاب بیشتر رهایی یافتند.
صحبت از حمایت از نوع "دلی و انگیزشی" کردیم، بیشتر می شکافم. فکر کنید در مناطقی مثل منطقه ۱۲ تهران، خانه یا سراهای زیادی هست که تحت تملک شهرداری است و برای اهالی محل راه اندازی شده، در ساعات مختلف روز و شب سری بزنید به این سراهای بسیار زیبا و گاهی شیک، چند کودک و زن محلی را در آنجا می بینید و مشغول به چه کاری؟ با چه روحیه ای؟ حالا ساعات مختلف روز و شب، سری بزنید به خانه های کودکی که توسط ان جی اوها اداره می شوند، خانه کودکان کوشا، خانه کودک ناصر خسرو، خانه کودک شوش و ... انبوه کودکان و زنانی را می بینید که با وجود دعوا و مرافعه بین آنان، علیرغم مجموعه مشکلات تنگی جا و حتی تمیز نبودن محیط باز پاتوقشان آن جاست، کانون برایشان حکم خانه ی امنی را دارد، و علیرغم اینکه برای بسیاری شان هیچ کاری نکرده، یعنی نتوانسته بکند، اما باز می آیند. چرا؟ برای اینکه آنجا ارزش گذاشته می شوند، همدلی می شود با آنها، نگاه محبت دار می بینند.
از طرفی، کودکان خانواده های پدر یا مادر فوت شده، معتاد یا متواری و یا به هر دلیل آسیب دیده از نام و کلمه "بهزیستی" بیزارند، وقتی یکی از اعضای خانواده خود را به هر دلیلی از دست می دهند نام بهزیستی غول بی یال و دمی است که تن این کودکان به خصوص کودکان کار در خیابان را می لرزاند. این کودکان از ماندن و خوابیدن در خیابان، در سرما و گرما، آنقدر نمی هراسند که از نام بهزیستی و شهرداری می هراسند.
شاید نگاه سیاست گذاران در سازمانهای بهزیستی و شهرداری به این کودکان کمی اجتماعی و یا مهربان باشد، اما بدانید صبوری لازمه کار با این کودکان اصلا در حوصله پرسنل بهزیستی و شهرداری نیست. کار با این کودکان صبوری و حوصله ای می طلبد که از نوع انگیزشی و کار داوطلبانه باشد. اگر دوستان بهزیستی یا شهرداری قبول ندارند بروند از خود کودکان سوال کنند. سلیمان، سهراب، مصطفی، محمد، پوریای ما. مصطفای۱۴ ساله در اوج نئشگی ناشی از مصرف قرص یا حشیش یا الکل، تنش می لرزد، وقتی می شنود که در نبود پدر و مادرمعتادش و ماندن زیر سقف آسمان خیابان؛ اگر به او بگویی می خواهی که برادر٨ ساله ات را به بهزیستی بسپاریم؟ فقط کودکان ما در سرچشمه تهران اینها را نمی گویند سری بزیند به کودکان جمعیت دفاع یا انجمن حمایت از حقوق کودک در شوش یا ناصرخسرو و یا کانون مولوی، دروازه غار یا دیگر ان جی اوها در سرتاسر شهر.
کودکان ما خوابیدن در کنار پدر یا مادر معتاد و مواد فروش (در سطح خرد) و یا خواهر و برادر کیف قاپ، در بیغوله های بی در و دیواری که دور و برش با کارتن یا پیت حلبی در انتهای کوچه یا خرابه ای محصور شده را ترجیح می دهند به خانه های امنی که بهزیستی و یا شهرداری ها برایشان فراهم کردند، حتی با کولر و بخاری و غذای گرم؛ اما محصور در بی عاطفه گری ناب غیر انسانی.
اینها کودکند، کودک مصلحت طلب نیست. کودک محبت و آغوش باز می خواهد حتی اگر این تن، تن فرسوده ناشی از اعتیاد پدر یا مادر باشد. آنها می گویند ما نمی خواهیم بهزیستی برویم. مصطفی و احمد و آرزو و ... می خواهند که در نزدیکی کانون اتاق یا سرپناهی حتی محقر با همین خانواده نیم بند و از هم گسیخته، با برادر و خواهر کوچکتر، مادر یا پدر معتاد داشته باشند، روزها به کانون بیایند و شبها در آنجا بخوابند و به قول خودشان مهم نیست، کانون ازشون مراقبت می کند تا مادر و یا پدرشان از کمپ برگردد. باید به این کانون ها اعتماد کرد، اینها کار بلدند و سالهاست در دایره آسیب زدایی از خانواده های پدر فوت شده یا پدر متواری یا پدر معتاد کار می کنند.

از طرفی دیدیم که رابطه ساده ریاضی وجود دارد بین توانمندسازی و قدرت اقتصادی زنان – در نبود به هر دلیل شوهر – و عدم حضور کودک در مثلث شوم فقر، کار، اعتیاد. راهکار چیست؟

راهکارها
- اعتماد به ان جی اوهایی که فعالیت آنها برای محو کار کودک است از راه برداشتن سدهای طولانی گرفتن مجوز و یا تمدید مجوز آنها .                                                         
- تامین اعتبار برای آنها نه از راه اهدای پول و یا وام های عوض دار و یا بلاعوض دولتی؛ بلکه از راه واگذاری خانه یا اتاق هایی به کودکانی که درگیر کار و یا خانواده معتاد هستند.
- کمک به ان جی اوها در گرفتن شناسنامه و یا مدارکی که کودک نیاز دارد برای اینکه هویت پیدا کند.
- معرفی مراکز درمانی و بهداشتی رایگان برای کودکانی که ان جی اوها معرفی می کنند.
- معرفی کمپ های ترک اعتیاد رایگان برای کسانی که ان جی اوها معرفی می کنند و ارتباط مستقیم با کودکان کار دارند.
- ما از دولت بودجه مستقیم نمی خواهیم ولی دولت باید هر خانواده ای را که ان جی او معرفی می کند تحت پوشش ارزاق و وسایل رفاهی قرار دهید تا کمی آرامش خاطر برای کودکش فراهم گردد.
- مدارس آموزش و پرورش ملزم هستند صبوری کار با کودکان آسیب دیده را در خود پرورش دهند، هنگام آموزش های ضمن خدمت برای معلمان، واحدهای صبوری با کودکان آسیب دیده در دروسشان گنجانده شود.
- در نهایت هر وسیله ای که به نوعی به نیازهای اولیه کودک مربوط است و ان جی او معرفی می کند، دولت باید آنها را تهیه و در اختیار کودک و خانواده اش بگذارد.
- این ان جی اوها، سالهاست در دایره آسیب زدایی از خانواده های پدر فوت شده، پدر متواری، پدر معتاد و مادر هراسان کار می کنند. کاربلدند، دولت باید به آنها اعتماد کند و راهکارهایشان را بپذیرد. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست