هراس دائی جان "ولی" از آمریکاست یا از مردم؟
مارال سعید
•
کاش ایرج پزشکزاد می بود و می دید که چگونه شخصیت ساخته و پرداخته ی او همچنان در فضای ایران جولان میدهد و فریادش گوش فلک را کرکرده. البته اینبار در لباس "ولی فقیه" آنهم نه در شکل کمیک که در هیبتی تراژیک. زار و نزار و ترس خورده، به هر سو دوان و با فغان که؛ ممنوع است، ممنوع است! نبینید! نشنوید! نگوئید! سوراخ سُمبه ها را ببندید که آمریکا دارد میآید!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۶ مهر ۱٣۹۴ -
٨ اکتبر ۲۰۱۵
کاش ایرج پزشکزاد می بود و می دید که چگونه شخصیت ساخته و پرداخته ی او همچنان در فضای ایران جولان میدهد و فریادش گوش فلک را کرکرده. البته اینبار در لباس "ولی فقیه" آنهم نه در شکل کمیک که در هیبتی تراژیک. زار و نزار و ترس خورده، به هر سو دوان و با فغان که؛ ممنوع است، ممنوع است! نبینید! نشنوید! نگوئید! سوراخ سُمبه ها را ببندید که آمریکا دارد میآید!
اینروزها گوشه و کنار پچ پچه هائی به گوش میرسد که نشانگر نگرانی ریزه خواران سفره ی استبداد است. اینان می انگارند که حرفهای دائی جان "ولی" نه از روی درایت که از سر توهّم است. مگر نه که بالا و پائین "ام القراء" اسلام در ید با کفایت اوست و تمامی ارگانهای انتخابی و انتصابی جولانگه او و عواملش است و به هیچکس نیز پاسخگو نیستند، پس دیگر این گیس کندن و صورت به ناخن خراشیدن از چه روست؟
درست است که دائی جان "ولی" را نه سواد حوزوی درست و حسابیست و نه در مدارس متجدده درسی آموخته و هرچه هست از تصدّق سر "بیت المال" است که با بذل و بخشش آن برایش عناوین پُرطمطراق ببار آورده است. اما نبایست فراموش کرد که او با همین بذل و بخششها از جیب مبارک مردم ایران برای خودش دستگاهِ عریض و طویلی تدارک دیده تا بتواند ارگانهای مرئی و نامرئی، انتخابی و غیرانتخابی را سروسامان دهد. نه! دائی جان "ولی" چندان هم "هپلی" و نادان نیست.
از زمانی که عوامل ریز و درشتش در بولتنهای روزانه برایش نوشتند که؛ دائی جان دیگر سیاستهای نامرئی "انرژی هسته ای" جواب نمیدهد و دُممان در دستان ۵+۱ گیر کرده. دائی جان شروع کرد به خواب آشفته دیدن، به نعل و به میخ زدن، دشمن دشمن کردن و بالاخره حالا که می بیند هم کنگره آمریکا "توافقنامه" را تصویب کرده و هم در داخل راهی برای مقابله با آن باقی نمانده، شروع کرده است که؛ ای هوار! بابا حواستان را جمع کنید! آمریکا میخواهد نفوذ کند.
این داد و قالها و گرد و خاک کردنها همه از بابت آنست که بگوید: به حضرت عباس من خروس را ندزدیده ام. غافل از آنکه همه سالهاست دیده اند و نادیده گرفته اند آن دُم خروس بیرون مانده از زیر عبایش را. او نیک می داند که؛ مجبور است با آمریکا مذاکره کند اما تلاش دارد به مردم بفهماند که شما حق ندارید درخواست زندگی بهتری داشته باشید.
دائی جان "ولی" خوب فهمیده است که چه اتفاقی در حال رُخ دادن است. آنچه در یَد قدرت او نیست همانا گردش عقربه های "زمان" است که بَر وفق مراد جمهوری اسلامی نمی گردد. او نیز چون اعقاب مُستبدش کیان حکومت را در خطر می بیند لیک بیهوده های و هوی میکند و آدرس غلط میدهد. آمریکا و یا بهتر بگویم ۵+۱ در صددِ تغییر رژیم در ایران نیست و نخواهد بود. این مردم ایرانند که دیگر نمی خواهند چون گذشته زندگی کنند و می دانند شایسته ی زندگی بهتری هستند و این جمهوری اسلامیست که سدِ راهِ بهروزی آنهاست.
دائی جان "ولی" نیز چون تمامی رهبران حکومتهای ایدئولوژیک مدتهاست دارد به عینه می بیند که آنچه رشته، در برخورد با واقعیت زندگی مردم پنبه گشته است. اما همانگونه که تاریخ میگوید؛ او نیز چون اعقابش از تاریخ نیاموخته و نمی آموزد و تا آخرین رَمق سعی در به توقف کشاندن عقربه های "زمان" خواهد کرد. لیک این مردمند که درس آموز تاریخند و تاریخ به ما می آموزد که هیچ استبدادی به میل خویش کنار نخواهد رفت و این مائیم که بایست به قدرت خویش باور کنیم و برای بهروزی خویش بکوشیم. تاریخ مَملو از دائی جانهای ریز و درشت است که با درایت و کوشش مردم، جملگی به زباله دان تاریخ پیوسته اند و دائی جان "ولی" را نیز از این عاقبت مَحتوم گریزی نیست.
|