یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

درباره ی پاسخ حمید آصفی


علی رضا جباری (آذرنگ)


• واژه ی سوسیال دمکراسی مفهومی استراتژیک است که من برپایه ی دیدگاههای خود نمی توانم به آن پایبند باشم؛ و بر این باورم که گذر موقت و تاکتیکی ما از تحوّل دمکراتیک ملّی گذر می کند و بر این باورم که آقای آصفی نیز در این نکته با من همراه باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ مهر ۱٣۹۴ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۱۵


دوست عزیزم جناب آقای حمید آصفی، پس از مقاله های بسیار خود و نقدهای من بر آنها، نخستین بار است که پاسخی درخور بزرگواری و فروتنی خویش به آخرین نقد من داده است که من آرزومندم می توانستم سهمی از این صفتهای انسانی را در وجود خود داشته باشم. اکنون به این مقاله پاسخ می دهم و از او خواهشمندم که اگر در این مدت رفتاری نه چندان فرونتانه همچون خودش با او داشته باشم بر من ببخشاید.
    بیشتر این پاسخ از مواضع دوستانه و همفکرانه نوشته شده است که من آن را گامی در راستای همپیوندی و همدلی می دانم؛ از این لحاظ او را تحسین می کنم و امیدوارم که این شیوه ی نگرش در فرداروز گامی به سوی همدلی همه ی نیروهای ملّی و دمکراتیک ایران برای ساختن فردایی بهتر باشد. این برخورد بر کّل مقاله سنگینی می کند و گامی بایسته به سوی رسیدن به مشترکات است.
    اکنون خواهم کوشید با طرح چند مسئله گامی در راستای رفع برخی سوء تفاهم ها بر دارم و پرتوی بر برخی مسائل مطرح شده بیفکنم.
    نخست اینکه، اگر من به طرح مفهومیِ واژه ها پرداخته ام و می پردازم، هدفم گرفتن اشکال و خدشه وارد کردن به مفهومی که آن واژه ها در بردارند نیست؛ بلکه تطبیق شکل و محتوای واژه هاست. به گمان من به کارگیری دقیق مفهوم واژه ها و بی ابهام بودن انها به درک مفهوم انها کمک می کند و از تردید روا داشتن درباره ی آنها می کاهد. به عنوان مثال، زمانی که سخن از واژه ی سکولار می گوییم مفهومی معیّن دارد که حتّی بعضی از دینداران نیز تا آنجا که من می دانم، خود را سکولار و باورمند به سکولاریسم می دانند و زمانی که این مفهوم را به عنوان غیردینی به کار بریم و بر پایه ی رابطه ی آن با دولت نسنجیم هم در عمل بسیاری از این عزیزان را از جرگه ی نیروهای سکولار کنار گذاشته ایم و هم بر این اساس از بار نیروهای سکولار در موازنه ی قوا کاسته ایم. یا وقتی که می گوییم دورانی به مفهوم مربوط به دوران دو عیب دارد که یکی اشتباه گرفتن آن با واژه ی دَوَرانی است و عیب دوم آن مخلوط کردن مفهوم دوره با دوران است که خود دوران مشتمل بر چند دوره است نه خود آن؛ یعنی جزء و کل را باهم در امیخته ایم.
    دوم اینکه، بسیاری از تشابه های اندیشه ی خود و اندیشه ی آقای آصفی را می پذیرم و بر این احساس می کنم که اندیشه هامان در این مجموعه از برخوردهای نظری به هم نزدیکتر شده است. در این میان ناهمگنی هایی نیز وجود دارد که لازم است از همگنی ها تفکیک شود. اکنون به شرح این نمونه ها می پردازم:
    آنچه آقای آصفی در بند پنج مقاله آورده است در پاسخ من به ایشان آمده بود و همان طور که ایشان نیز به موضوع اشاره کرده، دلیل برتری گرایش دینی بر گرایش غیردینی در جامعه را تسلط و اشاعه ی تفکر دینی در جامعه می دانم. ایشان حتّی به این موضوع هم اشاره ای داشته است که عامل سرکوب در امتداد سلطه ی باورهای مذهبی موجب عقب نگه داشتن تفکر غیرمذهبی از تفکر مذهبی بوده است. خوب، بدیهی است همه ی مطالبی را که من خود از پیش به آنها اشاره کرده بوده ام قبول داشته باشم.
    در ادامه ی این بحث لازم می دانم بنویسم که شکل بازنمایی مذهب بر اساس رفتار برخی از سران دولتی، به معنی اعم واژه، کمتر به ادامه ی وضع موجود کمک می کند؛ زیرا بسیاری از ایشان حتّی به آموزشهای دینی و مذهبی متبوع خود پایبند نیستند و روایتی از دین و مذهب را به جامعه ارائه داده اند که به تداوم وضع موجودِ مبتنی بر سلطه ی آن روایت از دین کمکی نمی کند و از این رو، نقش سکولارها را، اعم از دینی و غیردینی، در تحوّلات جامعه می افزاید. البته، این سخن به قول آقای آصفی بیش از اینکه پیش بینی باشد پیشگویی است؛ اما شاید به سبب برهان پی گرفته شده در آن تا اندازه ای قابل پذیرش باشد که این مفهوم در دوره ی برتری فن آوری اطلاعاتی شاید موثّرتر از پیش عمل کند.
    در بند ششم متن نیز سخن ایشان - که به ضرورت نسبی نگری در مقایسه میان تأثیرگذاری دو نوع روشنفکری مذهبی و غیرمذهبی پرداخته است - به طورکامل تأیید مرا به همراه دارد.
    در بند هشتم، مقایسه میان تفکر مذهبی دکتر شریعتی و مهندس بازرگان درست و درخور تأیید است؛ اما بر این باورم و پیش از این نیز گفته ام که نهادسازی مهندس بازرگان به دلیل رخدادهای منجر به کناره گیری حکومتش چندان ثمربخش واقع نشد.
    به هر حال، همان طور که پیش از این نیز اشاره کرده بودم میران تاثیرگذاری نیروهای دمکراتیک ملی در کشور به کیفیّت کار و اندیشه ی آنها و شرایط معیّن موجود در هر کشور و پیوند ان با شرایط بین المللی وابسته است و همزمان باید آن را در شرایط کلّی حاکم برآن کشور و جهان در لحظه ی معیّن تاریخ جست و جو کرد. اینجاست که توجّه به گفته های خود آقای آصفی عزیز درباره ی اتحاد نیروهای ملی و دمکراتیک، لازم است؛ وگرنه اگر هر کدام از این نیروها راه خود را برود و بدون توجّه به دیدگاه متّحدان بالقوه ی خویش عمل کند برتری نیروهای اقتدارطلب، صرف نظر از برتری و کاستی مقایسه ای هر یک از نیروهای پیشرو نسبت به یکدیگر، پابرجا خواهد ماند.
    در باره ی بند نهم مقاله آنچه می توانم بگویم این است که در عصر فن آوری اطلاعات مفهوم جهانی شدن (نه جهانی سازی) را نمی توان از نظر دور داشت. زمانی که در مدت چند ثانیه همه ی خبرها و نظرها در سراسر دهکده ی جهانی منتشر می شود، جز با کاربست نیروی قهریّه نمی توان انتظار داشت که اندیشه ها در محدوده ی محله ای از این دهکده ی جهانی پا برجا بماند و اندیشه های جدید در میان مردم آن محله ی این دهکده جا باز نکند. اینکه در گذشته نیروهای چپ ایران جهانی اندیشیده و عمل می کرده اند از نگاه من قابل قبول است؛ اما این نکته را نیز نمی توان از نظر دور داشت که زمانی که آقای آصفی از آن یاد کرده است زمان اوجگیری اندیشه ی جهانی سوسیالیستی، پس از شکست آلمان هیتلری بود و با توجه به اصل انترناسیونالیسم پرولتاری همه ی نیروهای چپ در راستای تحقق این اصل عمل می کردند؛ اما این نکته را که حزب توده ی ایران بدون توجّه به آرمانهای مذهبی مردم عمل می کرده است نمی پذیرم؛ زیرا همان طور که می دانیم بنیان گذار حزب توده ی ایران، سلیمان میرزا اسکندری، حتّی به سفر حج نیز رفته بود و حزب توده ی ایران همواره فعّالیّت خود را سیاسی و اقتصادی و مستقل از آرمانهای مذهبی دانسته و با وجود اینکه مبانی اندیشه ی علمی را می پذیرفته هیچ گاه نفی دین و مذهب را شرط عضویّت درحزب قرار نداده است و هیچ گاه تبلیغات ضدمذهبی نداشته است.
    من ناگزیر به بیان این حقیقت هستم که جنبش ملّی صنعت نفت درایران جنبش سکولار بوده و رابطه ای کما بیش کمرنگ با مبانی مذهبی و دینی داشته است؛ حال اگر فداییان اسلام را که پیوندی ناکارا، مقطعی، و ناپایدار با جنبش ملّی کردن صنعت نفت داشت، در این زمینه در نظر داشته باشیم به نظر من از حقیقت فاصله گرفته ایم؛ زیرا یکی از دلایل شکست این جنبش قرار گرفتن فداییان اسلام در مقابل دکتر محمد مصدق بود؛ اما اگر مقصودمان کسانی مانند مهندس بازرگان و آیت اله طالقانی باشد این موضوع تا اندازه ای درست است؛ اما این عزیزان به لحاظ آرمانی تأثیری کارساز در جنبش ملّی نداشته اند؛ هرچند تأثیر آیت اله طالقانی و چهره های همسان او را نمی توان از نظر دور داشت. همزمان لازم است یادآوری کنم که در میان عناصر پیشرو باورمند به دین اسلام و مذهب شیعه نیز بسیاری بوده اند که گرایش به آرمانهای چپ داشته اند.
    به هر حال و با همه ی سبک و سنگین کردن ها و موازنه ی نیروهای ملّی و دمکراتیک، این سخن آقای آصفی را به فال نیک می گیرم که: "... بنده معتقدم که همه ی نیروهای دمکرات ملی، اعم از مذهبی در انواع آن و غیرمذهبی در انواع آن متّحد استراتژیک یکدیگر در تحوّلات ( آرام و مسالمت آمیز ) و درون جوش و ملّی ( نه وابسته به بیگانگان ) در ایران کنونی به سمت آزادی، عدالت و دمکراسی و توسعه ی همه جانبه هستند." ومن نیز معتقدم که در این پهنه ما هر دو مشابه هم می اندیشیم. البته نکته ای نیز در باره ی این موضوع را نیز لازم است یادآور شوم و آن این است که آرام و مسالمت آمیز بودن هرگونه تحولات، نه تابع اراده ی شخص یا اشخاص معیّن، بلکه تابع شرایط مشخصی است که وضع موجود به شهروندان هر کشور تحمیل می کند تا به وقت خود وارد فرایند تحوّل شوند.
    اینکه من نیز همچون آقای آصفی باورمند به نوعی سوسیال دمکراسی، به معنی کاربردی کلمه، باشم تا اندازه ای درخور تردید است. واژه ی سوسیال دمکراسی مفهومی استراتژیک است که من برپایه ی دیدگاههای خود نمی توانم به آن پایبند باشم؛ و بر این باورم که گذر موقت و تاکتیکی ما از تحوّل دمکراتیک ملّی گذر می کند و بر این باورم که آقای آصفی نیز در این نکته با من همراه باشد. آنچه پس از این در بند ماقبل آخر آمده است به طور کامل منطبق بر شرایط عینی جامعه و درخور تأیید من است ودر این زمینه با آقای آصفی همراهم.
    در باره ی مسائل مربوط به ترکیه و مصر، من همچنان بر این باورم که حزب عدالت و توسعه در ترکیه و اخوان المسلمین در مصر را نمی توان در زمره ی نیروهای روشنفکری دینی به حساب آورد. در باره ی این موضوع پیش از این به اندازه ی کافی نوشته ام و نیازی به شرح مجدّد آن نیست؛ اما اینکه در مصر ارتش به فرماندهی السیسی پیروز شد و اخوان المسلمین به محاق رفت و زیر چکمه ی ارتشیان قرار گرفت، به گمان من زاییده ی همین رفتار غیر دمکراتیک اخوان المسلمین و نبودن نیرویی توانمند در عرصه ی گرایشهای دمکراتیک آن کشور است که بتواند جای آن را بگیرد و همین دغدغه را هم در باره ی شرایط احتمالی آینده ی ایران دارم. در ترکیه نیز این روزها بیش از پیش شاهد تحرّکات ضد دمکراتیک حزب عدالت و توسعه هستیم که شاید به زیان روند مسالمت آمیز تحوّل دمکراتیک در ان کشور تمام شود. به هرحال، می توانم بگویم که در میان یادآوریهای نوید بخش آقای آصفی دراین مقاله شاید دیدگپاههای ایشان در باره ی ترکیه یکی از موارد انگشت شمارافتراق نظری ما با یکدیگر باشد. برای من دشوار است که حزب اردوغان و محمد مرسی را با دکتر شریعتی، مهندس سحابی، مهندس بازرگان و دیگرانی ازاین قبیل مقایسه کنم و بپذیرم که آنها موفق تر از نواندیشی دینی در ایران عمل کرده اند.
    به هر حال، لازم است یادآور شوم که این مقاله بسیار همسوتراز مقالات پیشین ایشان با دیدگاههای من، و همزمان بسیار دقیقتر، به لحاظ نگارشی درست تر و به لحاظ درک ضرورت اتحّاد مشخصترین مقاله ی تمام مدت ادامه ی این بحث دو سویه بوده است و من شادمانم که تلاشهای دوسویه ی ما در همه ی این پهنه ها اثربخش و امیدآفرین بوده باشد. با آرزوی پیشبرد ضرورت تاریخی پیشبرد اتحاد دمکراتیک مردم ایران


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست