یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بشقابی از حلوای تلخ هفت مغز فوتبال ایران



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ مهر ۱٣۹۴ -  ۱٨ اکتبر ۲۰۱۵


اخبار روز - کرد سنندجی: ماجراهای فوتبال در جمهوری اسلامی ایران مثل قصه های ملانصرالدین و داستانهای هزار و یک شب یا سرنوشت لنگه کفش سیندرلا و علی بابا و چهل دزد بغداد و کارتون –مادلی سگ با وفا-خواندنی و عجیب و غریب است. البته داستان مگر تو مملکت شما خر نیس؟! اثر نویسنده و طنز پرداز نامی ترکیه عزیز نسین (۱) در بیشتر اوقات با وضعیت کل ورزش در نظام جمهوری اسلامی همخوانی و مصداق دارد.

قصه یک. یکی از ورزشکاران ملی سابق و بزن بهادر کنونی عضو شورای شهر تهران برای این که نشان دهد که انتخاب کنندگان وی تا چه اندازه به قصه عزیز نسین نزدیک هستند راننده زحمتکش و رانده شده از این زمان و آن زمان را چنان کتک می زند که راهی بیمارستان می کند وگوئی آب از آب هم تکان نخورده و در لابلای اخبار از بد حادثه یا به علت نفوذاش در نزد خواص سیاست و رسانه موضوع این هتک حرمت و خشونت علیه یک فرد کارمند به سکوت خبری رفته. سایت تابناک در اشاره به این واقعه تلخ و ضدانسانی نوشته: خبری عجیب در فضای مجازی پیچید و با توجه به اتفاقاتی که از رفتارهای برخی از ورزشکاران عضو شورای شهر شنیده بودیم مطابقت دارد.
یکی از اعضای سرشناس و ورزشکار شورای شهر پس از اختلاف و بحث لفظی با راننده اش، با وی درگیری فیزیکی پیدا کرد و در نتیجه راننده بخت برگشته را چنان گوشمالی داده که وی در بیمارستان بستری شده است!
برخی خبرنگاران رسانه های مرتبط با این حوزه می گویند شدت جراحات به راننده نشان می دهد ورزشکاری که ادعای پهلوانی دارد، حسابی و تا سر حد مرگ زیردست خود را به باد کتک گرفته است.

قصه دو. کارلوس کیروش وقتی اولین بار و قبل از انعقاد قرارداد به ایران رفت و در کنفرانس رسانه ای شرکت کرد مواضعی را بیان کرد که از سابقه و افکار وی انتظار می رفت. پافشاری وی بر دموکراسی و رعایت حقوق بشر و از جمله اشاره به غیبت بانوان در کنفرانس خبری و این که چرا یک عکاس و خبرنگار زن در کنفرانس نیست از جمله مواضع کارلوس بود. من همیشه شخصیت آرام کیروش را که زمانی سرمربی رئال مادرید یا تیم ملی پرتغال بود ستایش می کردم.
اما اینک در شهر کلاغ ها کیروش یکصد و هشتاد درجه به میزان خاورمیانه تغییر رفتار و سلوک داده و عضو و جزئی از فرهنگ کنونی حاکم بر جامعه سیاسی و اجتماعی ایران شده است. کارلوس که با تهدید و ارعاب و هیاهو بیگانه بود حالا به کسی تبدیل شده که فقط به شکایت و شکایت بازی و دادگاه و بگیر و ببند فکر می کند هم چنان که در آخرین موضع گیری اش چنین تغییرات فکری خود را در دوران اقامت در ایران نشان داده:
رسانه ها نوشتند "در بیانیه کارلوس کی‌روش آمده است: پس از صحبت‌های قبلی اینجانب درباره اتهامات مطرح شده از طرف کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال و با در نظر گرفتن اینکه آنها پس از درخواست من از عذرخواهی عمومی سرباز زدند بدین وسیله به اطلاع می‌رساند:
۱- دیروز جلسه ویژه‌ای را به منظور بررسی این پرونده با مشاور حقوقی خود برگزار کردم.
۲- در اولین فرصت پس از اینکه مشاور حقوقی من اطلاعات کافی راجع به مسائل بنیادی این پرونده کسب کند اینجانب تاریخ نشست خبری خود را اعلام خواهم کرد تا تمامی جزییات راجع به این توهین بزرگ و بی‌حرمتی که توسط اعضای کمیته اخلاق که هنوز در آن زمان بر سر کار بودند، مطرح شد را پاسخگو باشم.
٣- تاکید می‌کنم که با تمام قدرت هر آنچه از دستم بر بیاید را انجام خواهم داد تا این پرونده را تا پایان دنبال کنم.

قصه سه. چارلی چاپلین مرد بزرگ و نابغه دست نیافتنی عالم سینما اگر زنده بود شاید علاقمند می شد و در ردیف فیلم جویندگان طلا فیلمی بنام –خورندگان ارز- از فوتبال ایران تهیه می کرد. جائی که اعضای شبکه مافیا حاکم در ایران برای کسب و انباشت دلار و یورو و پوند حاضران پوست و گوشت دیگران را بخورند. مثل: آنجا که هم اتاقی چارلی که همراه او در برف گیر افتاده، از شدت گرسنگی چارلی را به مانند مرغی آماده طبخ می بیند و قصد جان چارلی را می کند!
این قسمت از قصه مربوط به شرح حال محمد خاکپور است. این مربی با اخلاق و متین و بی حاشیه که در زمان بازیگری اش نیز با این خصوصیات بازی می کرد بعد از قهرمانی تیم امید در مسابقات غرب آسیا در بازگشت به ایران استعفا داد. شرح حال وی یکی از پدیده های تاریخی و عجیبی است که فقط در جمهوری اسلامی مشابه آن دیده می شود. قسمتی از رنج نامه خاکپور را بخوانیم:
سرمربی تیم امید پیش از شروع مسابقات غرب آسیا، نامه‌ای را در اختیار محمد مایلی‌کهن قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که این نامه را تا پایان کار تیم در این مسابقات باز نکند. بعد از کسب عنوان قهرمانی تیم امید، خاکپور از سمت خود به محض رسیدن به تهران استعفا کرد. در چنین موقعیتی بود که مسوولان تیم امید درصدد بررسی این نامه برآمدند. حبیب کاشانی که مدت‌هاست تمام مسائل مدیریتی تیم امید بر عهده او است در این باره می‌گوید: «خاکپور این نامه را روز چهارم مهرماه به مایلی‌کهن داده و از او خواسته بود تا پایان مسابقات غرب آسیا آن را نبیند. خاکپور در این نامه اعلام کرده بود که فدراسیون به مربیان ایرانی بها نمی‌دهد و عِرقی به مربیان ایرانی ندارد و گفته بود من (کاشانی) هم همسو با فدراسیون حرکت می‌کنم. خاکپور اعتقاد داشت که به مربی ایرانی بهای لازم داده نمی‌شود و مبالغ قرارداد وی و دستیارانش قابل مقایسه با همتایان خارجی نیست. قرارداد یک ساله در نظر گرفته شده برای خاکپور ۲۵۰ میلیون تومان بود و در صورتی که تیم امید موفق به صعود به المپیک شود به وی ۲۵۰ میلیون به عنوان پاداش تعلق می‌گرفت. در مرحله اول مسابقات نیز برای این مربی ۶۰ میلیون تومان حقوق و ۴۰ میلیون تومان پاداش (در مجموع ۱۰۰ میلیون تومان) در نظر گرفته شد که البته خاکپور آن را دریافت نکرد. او تا به امروز پاداش‌ها و پول توجیبی هم نگرفته است. یکی از مواردی که در قرارداد خاکپور وجود داشت و موجب اعتراض او شد این بود که در بندی اعلام شده بود که اگر سرمربی تیم پس از پایان همکاری صحبتی علیه فدراسیون انجام دهد باید پولی که گرفته را پس دهد. خاکپور اعتقاد داشت این‌گونه موارد فقط شامل حال مربیان ایرانی می‌شود.»
خاکپور می‌گوید وینگادا زمانی که وارد کشور شد ٣۶۰ هزار دلار حقوق می‌گرفت. مترجم و راننده داشت و هر چه دل تنگ اش می خواست می گفت بنا‌بر‌این باید شأن مربی ایرانی هم حفظ شود.

حکایت قهرمان پفک فروش
جوانان شایسته ایران وقتی در تورنمنتی بین المللی و جهانی یکی از سه مدال رنگین را کسب می کنند در عکس العمل احساسی پرچم جمهوری اسلامی را به اهتزاز در می آورند و بهنگام گفتگو و مصاحبه رسانه ای از این که توانسته اند پرچم و سرود جمهوری اسلامی ایران را بر افراشته و طنین انداز کنند به آن مباهات می کنند. اما بقول معروف وقتی آب ها از آسیاب افتاد و تنور خاموش شد دیگر نه از پرچم خبری است و نه از آن سرود افتخار آمیز! بخوانیم بخشی از قصه قهرمان طلایی تکواندوی ایران، که پفک فروش شد:
بهزاد ایلخانی تکواندو کار سرشناس تیم ملی و فاتح مسابقات کشوری که دان چهار تکواندو را دارد و افتخارات بین المللی شایسته ای برای مملکت کسب کرده، یکسال است بیکارشده و برای امرار معاش به شغل فروشندگی رو آورده است! ایلخانی که نمود کامل یک قهرمان متواضع و کم توقع است، جای تمرین روی شیاپ چانگ در یک سوپرمارکت کوچک مشغول پفک فروشی و سایر اقلام دستفروشی مردم است.

داستان بازیگری بنام دائی
جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان تمام شد و گروههائی از مردم تعدادی از بازیکنان تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران را با ساختن جوک و ارسال اس ام اس های طنز آمیز به سخره گرفتند و البته سهم علی دائی کاپیتان و همه کاره وقت تیم بیشتر از سایرین بود. برای بعضی ها که علی دائی را اسطوره فوتبال ایران خطاب می کردند سخت بود که باور کنند افکار عمومی با وی این چنین رفتار می کند. زمان کمی گذشت و از طریق لابی بذرپاش مدیر عامل وقت سایپا و از دوستان نزدیک احمدی نژاد ناگهان از جعبه شهر فرنگ نظام نام علی دائی به عنوان سر مربی تیم ملی فوتبال بیرون آمد و از این به بعد بود که علی آقا تسبیح بدست مشغول رفتن نزد آیت اله های قم و در خواست اجابت برای دور کردن اجنه و اشباح در پیرامون تیم شد و به دوران صدر اسلام بازگشت. غافل از این که علی آقا که بعضی ها وی را –دائی تیم مسلمین- خطاب می کردند چند سالی در اروپا و در مهد منظم ترین و قویترین فوتبال اروپا یعنی آلمان بوده و بیشرفتهای علمی و دفن کهنه پرستی ها را در این کشور دیده و لمس کرده. دایی در خصوص آن «ملاقات خاص» به برنا می گوید: رفتم قم و از حاج آقا وقت خواستم، ایشان هم مثل همه افراد که دو دقیقه بهشان وقت می‌داد، من را هم در حد دو دقیقه به حضور پذیرفت. مشکلم را عرض کردم و ایشان فرمود اگر روی نیمکت ذکر بگویم و تسبیح بیندازم دیگر مشکلی نخواهد بود.
علی آقا چند روز بیش و در کنفرانس خبری قبل از بازی با پرسپولیس چنین موارد فنی و تاکتیک تیم را بیان کردند:
قبل از هر چیز باید سه تسلیت بگویم. اول به خاطر حلول ماه محرم تسلیت دوم به خاطر درگذشت هادی نوروزی عزیز و تسلیت سوم به خاطر شهادت سردار حسین همدانی، سردار بزرگواری که در تاسیس تیم خوب فجر سپاسی هم نقش زیادی داشت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست