یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقدی بر"صندوق لعنت" یک نمایش بد، با نامهائی بزرگ
وحید بدیعی


• داستان نمایش براساس یکی از اشعارمعروف مولوی "رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی" توسط ایرج پزشکزاد نوشته شده بود. پزشگزاد با خلق اثاری چون دائی جان ناپلئون و ادب مرد به از دولت اوست، از نام آوران طنز در دیار ماست و این باعت حیرت است که چنین کار ضعیفی نام اورا بر پیشانی دارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ مهر ۱٣۹۴ -  ۱۹ اکتبر ۲۰۱۵


 چندی پیش در فضای مجازی، اطلاعیه جالبی را دیدم. جدید ترین نوشته ایرج پزشکزاد را پرویز صیاد در دانشگاه استنفورد بر روی صحنه می آورد و بعد اسامی دیگری چون موسیقی محسن نامجو، طراحی رقص بنفشه صیاد و بازیگری چهره های شناخته شده تاتر مثل رکسانا رستگار وعرفان ملکوتی بشارت به صحنه رفتن یک نمایش دیدنی را میداد. من هم مثل صدها علاقمند تاتر با اینکه برای رسیدن به دانشگاه استنفورد باید نزدیک به دوساعت رانندگی میکردم رنج سفر را به تن خریدم و با همسرم به تماشای نمایش شتافیم.
وقتی به محل اجرای نمایش رسیدیم سالن نمایش که گنجایش حدود هزار نفررا داشت، پر بود و این احساسی خوبی ایجاد میکرد که مردم با تاتر میانه دارند. گرچه که سالن نمایش به شدت گرم بود و لی ما تماشگران بی صبرانه منتظر اغاز نمایش بودیم پرده ها با شور وشعف بینندگان بکنار رفت ، دیدن پرویز صیاد در لباس آخوندی خنده تماشگران را برانگیخت ولی در همان نگاه اول توی ذوق بینندگان خورد، صحنه دادگاهی را نشان میداد که صیاد در نفش دادستان انقلاب "قاضی" با یک بازیگر دیگر در نقش دفتر دار ظاهر شده بودند. برگزار کنندگان زحمت کوچکترین صحنه ارایی را بخود نداده بودند واین نشان میداد که چقدر از واقعیت انچه که در ایران میگذرد بی خبر هستند ویا با بی توجهی یک صحنه خالی با دو میز تاشو و ۴ عدد صندلی تاشو صحنه ارایی کرده بودند. اگر قصد نشان دادن اوائل انقلاب بود که تلفن دستی جناب صیاد هیچ همخوانی و نمادی از ان روزها نداشت و اگر صحنه دادگاه ، امروزجمهوری اسلامی را ترسیم میکرد بسیار بدوراز واقعیت بود و همانطور که اشاره کردم حتی از ابتدائی ترین ترفندهای صحنه آرایی خبری نبود.
داستان نمایش براساس یکی از اشعارمعروف مولوی "رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی" توسط ایرج پزشکزاد نوشته شده بود. پزشگزاد با خلق اثاری چون دائی جان ناپلئون و ادب مرد به از دولت اوست، از نام آوران طنز در دیار ماست و این باعت حیرت است که چنین کار ضعیفی نام اورا بر پیشانی دارد. این نمایش به شکلی توهین آمیز و زن ستیزانه به نگارش در آمده بود و تقلیدی ناموفق از شعر یک اسطوره عرفانی بود.
در ابتدای نمایش ریش قاضی "صیاد" افتاد! که نشان میداد حتی در گریم دقت کافی بکار برده نشده بود. صدای میکروفون قطع و وصل میشد که نقصی فنی بود ولی از پرویز صیاد انتظار میرفت که بجای ور رفتن به میکرفن ونگهداشتن ریش با دست که به فراموشی سپردن کاراکتر انجامید، میکرفن را به زمین میگذاشت و با صدای طبیعی نمایش را اجرا میکرد. به هرحال نمایش با همه نقص های فنی ادامه یافت و صیاد پس از پرده اول به روی صحنه امد و بخاطر اشکالهای فنی از مردم پوزش خواست. در پرده دوم و سوم نقص فنی برطرف شده بود ولی اجرای ضعیف حتی در حد تاترهای بازاری هم نبود، بدون تردید سناریو بسیار ظعیف نوشته شده بود و صیاد ضعیف تر از انچه که نمایشنامه بود انرا برروی صحنه اورد. صیاد در گفتگوئی پس از نمایش گناه بد بودن انرا بگردن بازیکنان جدید انداخت، در حالیکه خود پرویز صیاد خط های نمایش را فراموش میکرد وبسیار ضعیف بر روی صحنه ظاهر شده بود.
قسمتی از نمایش بصورت فیلم بود که صد رحمت به فیلم های ٨ میلیمتری ۵۰ سال پیش. این فیلم با مناظری از خیابان های تهران بصورتی ناشیانه و ابتدائی تلفیق شده بود. گاری چی باید صندوقی را که قاضی در ان مخفی شده به چهار سومیرساند، ولی فیلم منظره خیابانهای امروز تهران را نشان میدادکه هیچ ربطی به چهارسو و بافت قدیمی شهرذر ان ایام نداشت.
پرویز صیاد انقدر با بی توجهی و سهل انگاری این تاتر را پرداخته بود که حتی هنگامیکه فیلم نشان داده میشد صندوق نمایش همچنان بر روی صحنه بود! مجموعه این معایب از بزرگانی چون ایرج پزشکزاد و پرویز صیاد به نظر من توهین به شعور تماشگری است که بخاطر نام های بزرگ از راه های دور و نزدیک امده بودند تا یک تاتر خوب را ببینند.
تاتر آنقدر بد بود که پس از پرده نخست تماشاگران شروع به ترک سالن کردند! تاجایی که وقتی نمایش تمام شد چند صد نفری بیشتر در سالن نمانده بودند که ان جمع هم با همه کاستی های نمایش بازیگران را تشویق کردند که نشان از فرهنگ بالا و فرهیخته انها دارد.
نکته ای که تعجب برانگیز است حمایت مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد است که تابحال شاهد چند ین کار خوب از انها در زمینه تاتر بوده ایم. حضور استاد بهرام بیضائی در این مرکز موهبتی است که میتوان از ان گروه انتظار کارهای بهتر ،بزرگتر وهنری داشت. انچه که موجب حیرت است این است که مر کز مطالعات ایران با سرپرستی دکتر عباس میلانی که خود ساکن این منطقه است و با محیط هنری ایرانیان این منطقه اشناست از گروه های تاتری خوب منطقه کمترحمایت میکنند.
با همه احترامی که برای ایرج پزشکزاد و پرویز صیاد قائل هستم وایرادی نمی بینم که گهگاه بقول شاملو برای غم نان کارهای بازاری ارائه بدهند. اما استفاده از نام ها و کشیدن بیش از هزار بیینده مشتاق به سالن و ارائه کاری به مراتب پائین تراز تاترهای لاله زار انهم در یک محیط دانشگاهی از شخصیت این دو بزرگوار بدور است.
من براستی معتقدم مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد که در انتخاب نمایش و نقص های فنی سالن بی دقتی کرده اند، حد اقل کاری که میتوانند بکنند پوزش از تماشگران و باز پرداخت پول بلیط انهاست. این ساده ترین راه برای دلجویی از تماشاگری است که فریب نام های بزرگ را خورده است و یک روزش را از دست داده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست