ازدواج برای دو لقمه نان
الناز محمدی
•
«زهرا» یکی از زنانی است که در بلوچستان ایران با یک مرد افغان ازدواج کرد و حالا برای پیدا کردن کار به ورامین آمده است. او که ۳۵ساله است و دو فرزند دختر دارد، حالا ۸ سالی میشود که خبری از همسرش ندارد: «یک روز دیدم خبری از محمد نیست. هرجا را گشتم پیدایش نکردم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ مهر ۱٣۹۴ -
۲۱ اکتبر ۲۰۱۵
شهروند- «گلفونه» ١٧ساله بود که گفتند خواستگار دارد. گفتند دیروز خواهر آقا«جاسم» آمده و گفته، شنیدهایم «دختر خوب» دارید. «گلفونه» اولش فکر کرده بود این هم یکی است مثل خواستگارهای خواهرها و دخترهای همسایه؛ مردی است که آمده تا او را خوشبخت کند. چند روز بعد از آمدن خواهر آقا«جاسم» بود که «گلفونه» فهمید این یکی با بقیه خواستگارهایی که قبلا دیده بود، فرق دارد؛ فهمید او ایرانی نیست، از کشور همسایه است، از افغانستان.
حالا از آن روز ٢٣سال میگذرد. «گلفونه» و «جاسم» دیگر خیلیوقت است که یک زنوشوهر ایرانی- افغانند. آنها ١٠ سالی میشود که از مشهد به تهران آمدهاند، در جستوجوی کار و زندگی بهتر. «فکر میکردیم اینجا میشود کار بهتری پیدا کرد، آخر با سهتا بچه نمیشود بهراحتی زندگی چرخاند.»
«گلفونه» را به زور به «جاسم» دادند. او وقتی فهمید خواستگارش ایرانی نیست، گفت «الا و بلا نمیخواهم.» گفت «شوهر افغان میخواهم چه کار؟» ولی کو گوش شنوا؟ پدر و مادرش به رسم خیلی از همشهریهایشان، میخواستند دخترشان هرچه زودتر ازدواج کند و برایشان فرقی نمیکرد با چهکسی. آنها خلاف «گلفونه» که تا آن موقع نمیدانست در شهرشان خیلی از دختر ایرانیها را به مردانی که از کشور همسایه از جنگ فرار کرده و در ایران دنبال زن و زندگی میگشتند، شوهر میدهند، تصمیمشان را گرفته بودند. حالا اما از آن زمان ٢٣سال گذشته و «گلفونه» با آن صدای خسته که حرفها برای گفتن دارد، میگوید «ساختم دیگر، چارهای نبود.»
«گلفونه چوپانی» یکی از زنان ایرانی است که ماه گذشته را با امیدواری گذراند؛ یکی از زنان ایرانی که با همسران خارجیشان که بیشتر یا افغانند یا عراقی، زندگی میگذرانند و در تمام سالهایی که از ازدواجشان گذشته، چشمشان به مجلس بوده تا قانونی را تصویب کند که از آنها به فرزندانشان تابعیت بدهد تا آنها بتوانند قبل از ١٨سالگی شناسنامه داشته باشند، درس بخوانند، «هویت» داشته باشند. حالا اما و بعد از رد کلیات طرح اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان اتباع در مجلس، امید آنها ناامید شده است؛ امید «گلفونه» و زنانی مثل او که بیشترشان در تهران و بعضی شهرهای مرزی زندگی میکنند. حالا «گلفونه» میگوید باید دیگر امیدش را از این موضوع ببرد و باور کند که «گلمحمد» و «عزیز»، دو پسر کوچکش تا زمانی که ١٨ساله شوند و بشود برایشان «هویتی» دستوپا کرد. او که حالا ٤٢ ساله است، از سالهای زندگی با «جاسم» میگوید: «شوهرم باز ١٠سال قبل اینکه به خواستگاری من بیایند، از مزارشریف بهمشهد آمده بودند. من از وقتی ١٥سالم بود، خواستگار زیاد داشتم ولی پدرومادرم اصرار کردند که زن جاسم بشوم، میگفتند اتفاقی نمیافتد، سخت نیست. من هم قبول کردم. ولی این سالها خیلی به من سخت گذشت. چندسال که شوهرم در مشهد بیکار بود و وقتی هم که به تهران آمدیم، او یکوقتهایی کار میکند و یکوقتهایی بیکار است. وضع مالیمان بد است و خودم مریضم. همین الان هم ریههای پسرم چرک کرده و در بیمارستان بستری است ولی پول نداریم که مرخصش کنیم. بیمه هم که نیست، میگویند، به بچههای ما بیمه نمیشود داد.» «گلفونه» و «جاسم» حالا در یک خانه ١٢ متری با دو پسر ١٠ و ١٢ساله و یک دختر ١٠سالهشان زندگی میکنند؛ خانهای که «گلفونه» میگوید دردش در آن یکی، دو تا نیست: «بچههایم شناسنامه ندارند، پاسپورت دارند. خیلی دوندگی کردیم تا برایشان شناسنامه ایرانی بگیریم ولی قبول نکردند، گفتند بروید بعد از ١٨ساله شدنشان بیایید، شاید بشود کاری کرد.»
«جاسم» هم که حالا نزدیک آزادراه تهران- قم در یک نجاری کار میکند، دنبال حرف همسرش را اینطور میگیرد: «سال ٨٢ بود که ازدواجمان را ثبت کردیم. اول رفتیم پلیس امنیت، نامه دادند و رفتیم ثبتاحوال، آنجا هم کاغذی دادند و گفتند آزمایش بدهید، آزمایش دادیم و دوباره بردیم ثبت اسناد، ازدواجمان را ثبت کردیم. برای دخترمان هم اقدام کردیم که کارت اقامت بگیریم، گفتند بروید وزارتخارجه و وقتی رفتیم گفتند دیر آمدهاید و کارتاقامت ندادند. پسرهایم هم نهکارتاقامت دارند، نهشناسنامه.» او ادامه میدهد: «من از سال ٦١ ایرانم، همهجا کار کردم، زنم هم که ایرانی است، به خدا هرجا بودیم به ما ١٠تا شناسنامه میدادند. من ٣٣سال در این کشور زحمت کشیدهام و فرقی با افغانهایی که هر روز از مرز رد میشوند و به ایران میآیند، ندارم.» او میگوید «گلفونه» را دوست دارد چون زن خوبی است و برای همین در جوانی سراغ ازدواج با او رفته است: «زنم همسایه دخترعمهام بود. او گلفونه را دیده بود و به خواهرم گفته بود، دختر خوبی است. من هم دوست داشتم زن ایرانی بگیرم، فکر میکردم اگر قرار است ایران بمانم، برایم بهتر است ولی بعد از آن فهمیدم که اگر با یک ایرانی ازدواج کرده بود، خیلی کمتر سختی میکشید، بچههایمان هم همینطور. الان بچههای ما را مدرسه قبول نمیکند. بچهای که مادرش ایرانی است، نمیتواند به مدرسه ایرانی برود. من خیلی دوست دارم بچههایم درس بخوانند. امسال میخواستم دخترم را ثبتنام کنم، گفتند باید ٢٠٠هزار تومان پول بدهیم، من هم نداشتم که بدهم. همینطوری برای این اتاق ١٢متری ماهی ١٥٠هزار تومان کرایه میدهم و در توانم نیست.»
«گلفونه» میگوید از ازدواج با «جاسم» پشیمان است ولی: «سهتا بچه دارم، چهکار کنم. شوهرم بد نیست ولی سختی زیاد میکشم. گیر کردم، چهکار کنم.» همه اینها اما باعث نشده که او اگر خواستگار افغان برای دخترش بیاید، مخالفت کند: «اگر خوبباشد، میدهم، دختر نباید در خانه بماند.»
ازدواج در ایران، آوارگی در کشورهای همسایه
مشکل زنان ایرانی که در تمام این سالها با مردان اتباع ازدواج کردهاند اما فقط مشکل هویت بچههایشان نیست. تعداد زیادی از این زنان از روزی که با مردان خارجی ازدواج میکنند، انواع و اقسام اتفاقها را تجربه میکنند؛ مثلا تعداد زیادی از زنان ایرانی وجود دارند که بعد از ازدواج با مردان افغانستانی و بچهدارشدن، حالا بیهمسرند؛ همسرانی که بیشترشان با انگیزه کسب مجوز اقامت در ایران با زنان ایرانی ازدواج کردند و وقتی از گرفتن کارتاقامت ناامید شدند، به افغانستان برگشتند. این را باید در کنار سرنوشت دسته دیگری از زنان ایرانی گذاشت که بعد از ازدواج با مردان افغان و عراقی، بعد از چندسال مجبور به جلایوطن شدهاند و بیشترشان در شرایط سختی در این کشورها زندگی میکنند؛ تعداد زیادی از این زنان را میتوان در میان کسانی که با مردان عراقی در دهه ٧٠ ازدواج کردند و بعد از سقوط صدام با همسرانشان به عراق رفتند یا همسرانشان، رهایشان کردند، پیدا کرد. زنانی که آنطور که «فاطمه اشرفی»، رئیس انجمن حمایت از حقوق زنان و کودکان پناهنده و آواره میگوید، تعدادشان در عراق به حدود ٢٠هزار نفر میرسد: «این زنان در عراق زندگی میکنند و شرایط زندگی خوبی ندارند و وضعشان نگرانکننده است. بهنظر میرسد که تعدادی از این زنان مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند و مردان افغان یا عراقی برای اینکه بتوانند اقامت ایران را بگیرند با آنها ازدواج کردهاند.» این موضوع درباره افغانستان هم وجود دارد: «ما در سال ٨٦ تحقیقی را در هرات افغانستان انجام دادیم و در آن ٤٠٠ زن ایرانی که با مردان افغان ازدواج کرده و به افغانستان رفته بودند، شناسایی شد. بیشتر این زنان، کسانی بودند که ساکن شهرهای مرزی بودند. از طرف دیگر، آنها خودشان قایل به ثبتشرعی این ازدواجها هستند نه ثبترسمی. از همه مهمتر این است که خیلی از این زنان جهل به قانون دارند و نمیدانند که با ازدواج با این مردان دچار مشکلاتی میشوند. ما الان میبینیم که با وجود مصوبه وزارت کشور برای ثبت این ازدواجها، به ندرت کسی پیدا میشود که علم به این قانون داشته باشد و بخواهد ازدواج کند و ثبت کند و... نکته جالب این است که خیلی از این زنان ایرانی، دلیل و مدرک احراز ایرانیبودن هم نداشتند. حتی من خاطرم است که کنسولگری ایران در هرات بهخاطر شرایط فلاکتبار این زنان میخواست آنها را به ایران برگرداند اما خیلی از این زنان حتی شناسنامهای که ثابت کند ایرانیاند، نداشتند. این زنان از مناطق روستایی هستند که از لحاظ اجتماعی و اقتصادی از طبقه فرودستاند و تعداد زیادی از ازدواجهای آنها بهدلیل حمایتنکردن اجتماع، اجباری یا حتی بهعنوان زنچندم این مردان، انجام شده است.»
«زهرا» یکی از زنانی است که در بلوچستان ایران با یک مرد افغان ازدواج کرد و حالا برای پیدا کردن کار به ورامین آمده است. او که ٣٥ساله است و دو فرزند دختر دارد، حالا ٨ سالی میشود که خبری از همسرش ندارد: «یک روز دیدم خبری از محمد نیست. هرجا را گشتم پیدایش نکردم. فکر میکردم مرده یا تصادف کرده است. چند هفته دنبالش گشتم به این امید که پیدایش کنم ولی آخرسر همشهریهایش گفتند او به افغانستان رفته است. من هیچوقت او را نمیبخشم. او مرا با دو بچه تنها گذاشت و رفت. خودم هیچوقت نمیخواستم که زن یک افغان شوم ولی در روستای ما دخترها را زود شوهر میدهند. من تا چندسال صیغه محمد بودم و حتی قبول نمیکرد که عقد و ثبتش کنیم. در زندگی با او سختیهای زیادی کشیدم. او اصلا مرا آدم حساب نمیکرد، وقتی دوستهایش به خانه ما میآمدند، میگفت باید از خانه بروم چون زن نباید در خانه باشد. در روستای ما در بلوچستان بازهم زنهایی بودند که زن افغان شدند ولی شوهرشان ولشان نکرد و برود. این هم شانس من بود.»
آمار رو به افزایش ازدواج زنان ایرانی با مردان اتباع
نخستینباری که آمار رسمی تعداد زنان ایرانی ازدواج کرده با اتباع خارجی اعلام شد به خرداد سالگذشته برمیگردد؛ وقتی «علیاکبر محزون»، مدیرکل دفتر اطلاعات آمار و جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبتاحوال کشور گفت: تهران و استانهای مرزی بیشترین آمار ازدواج زنان و مردان با اتباع بیگانه را بهخود اختصاص دادهاند: «براساس آمارهای جمعآوری شده پایگاه اطلاعات جمعیتی کشور، ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی که در داخل کشور هستند در سال ٩٢، ٧٤٩ مورد به ثبت رسیده است که این آمار نسبت به آمار کل ازدواجهای انجام شده در سالگذشته یک بههزار است.» بهگفته او «استانهای مرزی بیشترین آمار این ازدواجها را به خود اختصاص دادهاند بهطوریکه تهران به دلیل جمعیت بالا با ١٦٤مورد، خوزستان با ٦٩ مورد، خراسانرضوی با ٦٦ مورد، قم به دلیل مهاجرتهای غیرایرانی با ٦١ مورد و آذربایجانغربی با ٥١ مورد بیشترین ازدواجهای زنان ایرانی با اتباع خارجی را به خود اختصاص دادهاند. بیشترین ازدواجهای زنان ایرانی با اتباع یعنی ١٧٠ مورد در ٣٠ تا ٣٤سالگی و ١٥٠ مورد آن نیز در ٢٥ تا ٢٩ سالگی به ثبت رسیده است.» آنطور که محزون آن زمان گفت، «ازدواج بیشتر مردان غیرایرانی یعنی ١٥١مورد آن در سن ٣٠ تا ٣٤ سال و ١٣١ مورد نیز در سن ٢٥ تا ٢٩سال انجام شده است.» او همان موقع صریحا گفت که براساس قانون تعیینتکلیف فرزندان حاصل از زنان ایرانی و مردان خارجی که در سال ٨٥ از سوی نمایندگان مجلس بهتصویب رسید، فرزندان حاصل از ازدواجها باید تا ١٨سالگی صبر کنند و پس از آن یکسال مهلت دارند که برای تابعیت ایرانی و دریافت مدارک و شناسنامه اقدام کنند اما تا قبل از این سن از مدرسه، آموزش، خدمات سلامت، بیمه و... محروم هستند.
اما ٧ماه بعد باز هم این سازمان ثبتاحوال کشور بود که آخرین آمار مربوط به ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی را اعلام کرد. براساس این آمار که افزایش ٢٦درصدی ازدواج زنان ایرانی با اتباع غیرایرانی را نشان میداد، در ٩ماه سال ٩٣، ٦١٥ مورد ازدواج زنان ایرانی با مردان اتباع غیرایرانی در پایگاه اطلاعات جمعیتی سازمان ثبتاحوال ثبت شده و این درحالی است که تعداد این نوع ازدواجها در مدت مشابه درسال ٩٢، ٤٨٧مورد بود. براساس این آمار، در زمان ازدواج میانگین سنی مردان اتباع غیرایرانی ٣٨,٢سال و میانگین سنی زنان ایرانی ٣٣.٦سال بوده است. از طرف دیگر سن بیشتر زنان ایرانی که با مردان اتباع غیرایرانی ازدواج کردهاند، بیشتر بین ٢٥ تا ٢٩سال بوده است که شامل ١٣٨ نفر میشود، ١٤٥مورد از زنان ایرانی در گروه سنی ٣٠ تا ٣٤سال و ١٣٩نفر هم در فاصله سنی ١٥ تا ١٩سال هستند. درحالحاضر ٤ استان خراسانرضوی، خوزستان، آذربایجانغربی و تهران در ازدواج ایرانیان با اتباع غیرایرانی با یکدیگر مشترک هستند. استان تهران بهدلیل داشتن جمعیت بیشتر، بیشترین ازدواج زنان ایرانی با اتباع غیرایرانی را در خود جا داده است.
قانون چه میگوید
قانون برای ازدواج زنان ایرانی با اتباع خارجی مواد صریحی دارد. ازدواج زنان ایرانی با تبعه خارجی بدون رعایت ماده ١٠٦٠ قانونمدنی و گرفتن پروانهزناشویی ممنوع است و ثبت ازدواج برای زوجین و فرزندان آنان آثار حقوقی، مالی و اجتماعی بههمراه دارد. به همین دلیل است که در قانون بر ثبت ازدواج تأکید شده و حتی در قانون مجازات اسلامی برای ثبتنکردن ازدواج دایم مجازات درنظر گرفته شده است. براساس ماده ١٠٦٠ قانون مدنی، ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی در مواردی هم که مانع قانونی ندارد، موکول به اجازه مخصوص از طرف دولت است. از طرف دیگر و براساس ماده ٩٨٧ قانون مدنی، زنان ایرانی مجاز به ازدواج با تبعه خارجیاند و با این اتفاق، آثار حقوقی برای آنها ایجاد میشود. در ازدواج زن ایرانی با تبعه خارجی، تابعیت ایرانی زن به قوت خود باقی میماند، مگر آنکه قانون دولت متبوع شوهر، تابعیت این کشور را به واسطه وقوع عقد به زن تحمیل کند.
هرچند در قانون مواد مختلفی درباره ازدواج زنان ایرانی با اتباع خارجی وجود دارد ولی موضوع ممنوعیت اعطای تابعیت از زنان ایرانی به فرزندانشان همچنان بهجاست؛ موضوعی که البته در تعداد زیادی از این ازدواجها بهدلیل ثبتنشدن عقد در دفاتر اسناد، در کنار مشکلات زیاد دیگری که این زنان درگیر آن میشوند، قرار میگیرد.
«بهشید ارفعنیا»، وکیل دادگستری که سالها در حوزه امور تابعیت و مهاجرت فعالیت کرده است، در اینباره میگوید: «درکل در قانون مدنی ایران درباره رسیدن تابعیت از زن هیچ موضوعی مطرح نشده است. براساس ماده ٩٧٦، قانون فرزند زوج خارجیای را که یکی از آنها در ایران متولد شده باشد، ایرانی دانسته است ولی سوال این است که چرا وقتی مادر ایرانی باشد نباید هیچگونه تاثیری در تحصیل تابعیت داشته باشد. از طرف دیگر بند پنج ماده٩٧٦ قانون مدنی هم تولد در ایران را به اضافه اقامت در ایران درنظر گرفته و در این صورت باید تحصیل تابعیت ایرانی بشود اما من خودم موردی را داشتم که فردی در ایران متولد شده بود و تا ٢٧سالگی هم در ایران اقامت داشت و از کشور حتی خارج هم نشده بود اما قاضی بیرودربایستی به من گفت که صلاح نیست؛ یعنی قانون وجود دارد ولی اجرا نمیشود.»
او ادامه میدهد: «موضوع دیگری که باید صراحتا درباره آن صحبت شود این است که باید دلایل اینکه مردان اتباع به ایران میآیند و اصرار زیادی برای ازدواج با زنان ایرانی دارند، بررسی شود. اگر خوب این موضوع را بررسی میکنیم، میبینیم که علت این موضوع، یکسری امتیازاتی است که قانون به این مردان داده است، چون براساس قانون، اگر یک مرد خارجی با زن ایرانی ازدواج کند و از او بچهدار شود، میتواند اقامت بگیرد. حالا سوال اینجاست که آیا زندگی آن زن و بچه مهم نیست؟ در ماده ٩٨٠قانون مدنی آمده است که هیأت وزیران میتواند به کسی که زن ایرانی دارد و از او بچهدار هم میشود برای اقامت بعد از پنجسال حضور در کشور، مجوز حضور بدهد. پس این یعنی قانون به این مردان امتیازات زیادی داده ولی برای زنان امتیازاتی را درنظر نگرفته است. این موضوع باعث میشود که روزبهروز تعداد بچههایی که تابعیت ندارند و نمیتوانند مدرسه بروند و...، بیشتر بشود و مشکلاتشان هم بیشتر. همین اخیرا اعلام شد که حدود یکمیلیون نفر در ایران شناسنامه و هویت ندارند و اگر فکری بهحال این موضوع نشود واقعا خطرناک خواهد بود.»
این وکیل دادگستری میگوید: «عمدهترین دلیل ازدواج بعضی زنان ایرانی با اتباع کشورهایی مثل افغانستان به موضوعات فرهنگی و اقتصادی برمیگردد. در خیلی از این موارد ما میبینیم که زنانی با این مردان در شهرها و روستاهای کوچک و مرزی ازدواج کردهاند که حتی نان شب هم نداشتهاند که بخورند. آنها از قانون هیچ نمیدانند و خیلیوقتها پدر و مادرهایشان در قبال ازدواج آنها با مردان افغان، مقداری پول میگیرند. این زنان و خانوادههایشان نمیتوانند خودشان را تأمین کنند و برایشان فرقی نمیکند که شوهرشان ایرانی باشد یا افغان و پاکستانی و عراقی. زنی که فکر کند با این ازدواج از مرگ حتمی نجات پیدا میکند، این کار را میکند. آنها از قانون هیچ نمیدانند و برایشان مهم نیست که از ازدواجشان فرزندانی به دنیا میآیند که تا ١٨سالگی هیچ هویتی نخواهند داشت. آنها خیلیوقتها ازدواجهایشان را ثبت نمیکنند و از حداقل حقوق ازدواج مانند ارث و نفقه و... محروم میشوند.»
بهگفته او در این میان موضوع دیگری هم وجود دارد: «قانون افغانستان با عقد و ازدواج، تابعیت زوج را به زوجه تحمیل میکند و زنان ایرانی را که شوهر افغانستانی دارند، تبعه خود میداند. از طرفی براساس قانون افغانستان هم مانند ایران تابعیت از پدر به فرزندان میرسد بنابراین، این داستان برای زنان ایرانی هم که با شوهرانشان به افغانستان میروند در جای خود وجود دارد.»
|