انواع تبعیض ها؛ موانع رشد اقتصاد ایران و راهبردها - ژاله وفا
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۵ آبان ۱٣۹۴ -
۶ نوامبر ۲۰۱۵
در ابتدا خاطر نشان میسازم که اینجانب از انجا که اصطلاح "توسعه " را نارسا و ناکافی میدانم از عبارت "رشد " استفاده می کنم.
متاسفانه نه در زمان حکومت شاه سابق و نه در نظام ولایت فقیه بربسیاری از اهل نظر،حتی منتقد بر این نظامها ، معلوم نبوده و نیست که چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، چهار بعد یک واقعیت هستند و هریک به زبان خود از همه واقعیت که جامعه ملی است سخن می گویند. هر تغییر اقتصای تغییری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز هست. هر تغییر سیاسی نیز تغییری اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. هر تغییر اجتماعی تغییری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نیز هست و هر تغییر فرهنگی، تغییری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نیز هست. بدینسان، هر تبعیض اقتصادی تبعیضی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز بشمار میرود.
از اینرو راهکارهای خروج از نابسامانیها نیز پیوسته تک بعدی بوده است واگر راهکار درخوری نیز به نظر میرسیدند از انجا که تنها به یکی از چهار بعد واقعیت اجتماعی بسنده کرده بودند عقیم و ابتر و غیر کاربردی محسوب میشوند.با توجه به حوصله کم این سطور برای برشماری راهکارهای هر ۴ بعد واقعیت اجتماعی ، حد اقل این تذکر لازم است که اقتصاد ایران رشد یاب نمی شود و نخواهد شد اگر علاوه بر بعد اقتصادی در ٣ بعد دیگر واقعیت اجتماعی نیز تغییرات بنیادی همسنخ و همزمان رخ ندهند و این سه بعد دیگر نیز رشد نیابند.
و اما موانع رشد اقتصادی ایران یک سری تبعیضها می باشند که گریبانگیر اقتصاد ایران است و از عوامل اساسی تخریب نیروهای محرکه و ضد رشد اقتصاد ایران میباشند:در ذیل سعی میکنم با شمارش این تبعیضها به عنوان موانع ساختاری رشد اقتصاد ایران که قهر و فقر گستر نیز هستند ، به مساله مثال جایگاه و نقش نفت در این اقتصاد پرداخته و راه کار رفع موانع را ارائه دهم.
انواع تبعیضها بعنوان موانع ساختاری اقتصاد ایران
۱.تبعیضها یی که بسود اقتصاد مسلط و رانت برها برقرارند:
● در اقتصاد ایران بودجه و سرمایه گذاریها اختصاص دارند به فعالیتهای مساعد توسعه اقتصاد مسلط در اقتصاد ایران و رانت برها.
در واقع امرتمامی بودجه در خدمت «رانت برها» و اقتصاد مسلط است. سیاست کشور در مهار این رانت برها قرار دارد واین گروهبندیهای خود عامل متلاشی و عقیم شدن فرهنگ ملی هستند.
در جلسه سخنرانی که در شهر هامبورگ آلمان در تاریخ ۲۴در تاریخ مه ۲۰۱۴ از طرف مجامع اسلامی ایرانیان برگزار شد تصریح کردم که در وطن ما ایران مجموعه اقتصاد نفت با اقتصادهای صنعتی و مجموعه درآمدهای نفتی با مصرف کُل در داخل ، خود ۲ مجموعه در دو محل ایجاد می کند:
۱ -یک مجموعه پویائی از تولید را در اقتصادهای صنعتی ایجاد میکند که مولد است و ایجاد اشتغال در این کشورها میکند و به رشد اقتصاد آنها منجر میشود. در واقع امر چه در دوران پهلوی و چه در نظام ولایت فقیه ، نفتی که از چاه ها ی کشور ما بیرون کشیده می شد و می شود، در اقتصاد کشورهای مسلط وصنعتی جذب و کارمایه رشد این اقتصاد ها می گردد. اما درآمد نفت و گاز در داخل و ما بصورتی خرج می شود، که اقتصاد و جامعه ما را دچار تجزیه می کند و بجای اینکه اقتصاد را براه اندازد، دستگاه مکنده ای را بکار می اندازد که نه تنها سرمایه های نفت وگاز را بلکه دیگر سرمایه های ملی ما راو نیروهای محرکه وطن ما را( خصوصا استعداد های فکر ی و درخشان ما را ) و نیز حاصل کار مردم وطن ما را هر زمان بیش از پیش و با ابعاد وسیعتر می مکد و به اقتصاد صنعتی صادر می کند.
یعنی یک نوع پویایی نابرابری همه جانبه بین کشور ما بعنوان صاحب نفت و کشورهای صنعتی مسلط .به این امر در ذیل باز می گردم.
۲ -و دو ،یک مجموعه پویایی از مصرف را در اقتصاد زیر سلطه ما بوجود آورده است که خطوط اساسی جهت یابی های اقتصاد و در نتیجه سیاست نفتی در کشورما را تعیین می کند.
۲ .تبعیض بسود «سرمایه» و به زیان انسان ،خصوصا نیروی کار
●در اقتصاد ایران بهره کشی از زحمتکشان ( کارگران و دهقانان ) بیش از توانشان است و اندازه نمیشناسد: سهم کار از هزینه تولید ۷ درصد است. استدلال مجلس نظام و" قانون " گزاران در نظام ولایت فقیه این است که، بدین تبعیض، سرمایه گذاری بخش خصوصی تشویق میشود! در عمل، سرمایه بری تشویق شدهاست. زحمتکشان و دهقانان و بخش عمدهای از قشرهای میانی، از لحاظ سیاسی و فرهنگی ناچار به قبول تبعیض شده اند و جمهور مردم از حقوق شهروندی محروم هستند .
٣.تبعیض بسود اقتصاد مسلط و اقلیت صاحب امتیاز:
●از رهگذر توسعه دیوانسالاری و قوای سرکوب و تأسیسات آن که نماد استبداد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هستند ، خودانگیختگی شهروندان کاهش یافته و قدرت در تنظیم رابطه های شهروندان فاقد حقوق با خود و بایکدیگر، نقش اول را یافته است.
● تبعیض در تربیت «نیروی انسانی» بسود دیوان سالاری و اقتصاد وابسته شهری که جامعه را به اجزای بریده از یکدیگر بدل کرده و می کند. و از توان جامعه مدنی برای مهار دولت می کاهد،علاوه بر آن فضای فرهنگی و اجتماعی زندگی را بر شهروندان تنگ می کند. دیوانسالاری که از رهگذر تصدی صدور ثروت و ورود کالاها و خدمات ارتزاق میکند، قدرت را در مصرف محورکردن اقتصاد و پدیدآوردن شهرهای بزرگ مصرف کنند و تراکم جمعیت در این شهرها و بیابان شدن کشور و... بکار می برد.
● تبعیض در تقسیم جهانی کار به زیان جامعه جوان ایران:
با صدور نفت و گاز و منابع دیگر، ایرانیان نیروی محرکه و زمینه کار را از دست میدهند و با وارد کردن کالاها و خدمات، اقتصاد ملی را متلاشی میکنند. در این مدار بسته، ایرانیان محکومند «نیروی انسانی ساده» بمانندو ایران یکی از ذخیره گاههای «لشکر بیکاران» بگردد و بماند. «نیروهای ماهر» ما بسوی اقتصاد مسلط روانه میشوند. نه تنها، همه ساله، سیل درس خواندههای ایران به جامعههای برخوردار از اقتصاد مسلط روان میشوند، بلکه رژیم خود در کشورهای خارجی برای «نیروی کار ماهر» بازاریابی میکند!
در حقیقت، نظام اجتماعی باید نیمه بسته بماند تا استبدادیان، دستیار سلطهگران، با صدور و تخریب نیروهای محرکه برجا بمانند. به صدور و تخریب شهروندان ایران تقدم میبخشد زیرا اینان نیروی محرکهای هستند که نیروهای محرکه دیگر را نیز یا ایجاد میکنند (برای مثال دانش و فن) و یا به کار میگیرند (نفت و گاز و مواد معدنی و...). و
۴. تبعیضها بسود اقتصاد مسلط و نظام استبدادی وابسته:
● آموزش و پرورش به ترتیبی برنامه ریزی میشود که جامعه وابسته به دولت و دولت وابسته به اقتصاد مسلط بماند. و
● تبعیض بسود قدرت در برنامه گذاری آموزش و پرورش چنانکه این نه انسان که قدرت است که تعیین میکند چه چیز را شهروندان ایرانی باید بیاموزند! و بقول مرحوم عظیمی ارانی به فرزندان ما در مدارس جز زور که زبان قدرت است آموخته نمی شود و این بحدی وخیم است که اگر درب دبستانها را ببندیم سریعتر به رشد اقتصادی میرسیم. چون بدینسان اذهان کودکان این مملکت مملو از زور گویی نمی شود و نبایستی برای تصححی اذهان الوده به زور انرژی مصرف کرد!
● تبعیض از راه سانسور دادهها و اطلاعها و اندیشهها و دانشها و فنها در قلمرو اقتصاد. رانت برها، ثروتهای باد آورده را از جمله از راه انحصار دادهها و اطلاعها، حاصل میکنند. و
● تبعیض از راه پرده ابهام کشیدن بر ترکیب بودجه، سرمایه گذاریها و هدفهای واقعی دولت و اقلیت صاحب امتیاز. مردم کشور از بودجههای بحران اتمی سومین و جنگ در کشورهای منطقه چهارمین بحران بزرگ از انقلاب بدین سو و هزینههای نظامی یکسره بیاطلاع هستند.
برنامه گذاریهای اقتصادی در درون ایران،همانند آینه شفافی منعکس کننده نیاز های تمرکز و تراکم و تکاثر سرمایه ها خصوصا سرمایه های چند ملیتی ها در مقیاس جهانی است.
ونقش دستگاه حاکمه در کشورما چیست؟ این نقش در واقع عامل اجرائی بودن برنامه تامین این نیاز چند ملیتی هاست .
و اما دستگاه حاکمه ولایت فقیه این برنامه را به نفع آنها چگونه اجرا میکند؟با از بین بردن استقلال اقتصادی کشور چرا که موجودیت و حفظ قدرت خود را در صدور ثروتهای کشور و ورود فرآورده های صنعتی می بیند و هستی اقتصادی ما را نیز در همین مساله خلاصه کرده است.
● تبعیض از راه در ابهام نگاهداشتن هدفهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دولت و گروهبندیهائی که دولت را تصدی میکنند. بنا بر این، در بیاطلاعی جامعه را نگاه داشتن .
۵ .تبعیض بسود الیگارشی ساخت گرفته بر محور قدرت در وابستگی به قدرت مسلط:
● جالب این است که تئوریسینهای اقتصادی "نابرابری "را اصل راهنمای رشد میگردانند و بدین ترتیب کردن عدالت اجتماعی در رشد را بی محل میگردانند . کاری که هر دولت زیر سلطهای انجام میدهد. میدانیم که «لیبرالیسم وحشی» مبلغ «داروینیسم اجتماعی» است. بنابر این مرام، نخبهها باید بمانند و «تودههای انبوه مزاحم باید حذف شوند». اما مرامی که از باستان تا امروز، در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، رابطه «نخبهها» و «توده عوام» را تنظیم میکند، ایناست: توده عوام ،خلق شدهاند برای اطاعت کردن و بهرهدادن. و
● اصالت دادن به قدرت و اصل قرار دادن تمرکز قدرتها سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، با این استدلال که رشد یک عامل دارد و آنهم قدرت است: قدرت را رشد میکند و انسان را از نتایج آن برخوردار میکند! در سطح جهانی، ماوراء ملیهای اقتصادی و انواع قطبهای قدرت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که از جمله سبب جریان سیل آسای استعدادهای کشورما و کشورهای دیگر به این قطبها میشوند، فرآورده این اصالت دادن و تبعیض بسود قدرت هستند. قدرت وجود ندارد مگر بعنوان رابطه مسلط با زیر سلطه. و
●اسطوره کردن رشد و بنام آن، قدرت (پول، مقام، موقعیت، سکس، مد و...)را هدف رشد کردن و انسان را برده جبر آن اسطوره و این هدف گرداندن.
۶¬. تبعیض بسود قدرت مداران در مقیاس ملی و جهانی:
● تبعیض به زیان محیط زیست در همه جای جهان. و
●تبعیض بسود زمان حال و به زیان آینده. و
●تبعیض در محلیابی برای سرمایه گذاری ها بسود اقتصاد مسلط. به انواع اسکله ها ی سپاه و مناطق ازاد اقتصادی در ایران نگاهی بیندازیم آیا جز برای این منظور طراحی شده اند؟
آقای زنگنه وزیر نفت دولت روحانی،در ۱۳ مرداد ۱۳۹۲ که به اصطلاح برنامه پیشنهادی خود برای اداره صنعت نفت را منتشر کرد یک جمله مهم می گوید که به زعم اینجانب آینه تمام نمای ماموریت این نظام است :
وی می گوید :"هدف استراتژیک بخش نفت و گاز کشور می تواند «کسب سهم بیشتر در تامین تقاضای جهانی انرژی» طی دو دهه آینده باشد.آیا این پایبندی و اصرار به« کسب سهم بیشتر در تامین تقاضای جهانی انرژی» که وطن ما را متعهد میسازد .
همان نقشی نیست که اینجانب در ابتدای این نوشته بر روی ان تاکید کردم که دستگاه حاکمه کشور در واقع عامل اجرائی نیازهای تراکم و و تراکم سرمایه ها و چند میلیتی ها در مقیاس جهانی است؟ انهم با از بین بردن استقلال اقتصادی کشور ما وخلاصه کردن هستی اقتصاد ما در صدور ثروتهای کشور و ورود فرآورده های صنعتی
●تبعیض در محلیابی شهرها و قطبهای مصرف و شبکه راهها بسود اقتصاد مسلط برجهان. ایا از خود پرسیده ایم من باب نمونه چرا استانهای بلوچستان و کردستان تا به این حد از همه مواهبی محرومند؟
● تبعیض بسود شهرها و به زیان روستاها.
۷. تبعیض بسود سلطهگران:
●قائل شدن بسود قشر بندی اجتماعی ساخته و سازنده قدرتمداری. و
● تبعیض جنسی بسود مرد و به زیان زن. من باب نمونه در امر اموزش عالی و نیز در بازار کار
●تبعیض در رعایت حقوق انسان آنهم به زیان اکثریت نزدیک به اتفاق بشر وتبعیض بسود قدرت و به زیان حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی. و
●تبعیضهای نژادی و قومی و ملی. و
●تبعضهای فرهنگی و دینی و مرامی. و
●تبعیض به زیان علوم و فنونی که بکار قدرتمداری نمیآیند. چنانکه بیماریهای بسیاری هستند که فراوان قربانی میگیرند و بودجه کافی برای تحقیق به قصد درمانشان، اختصاص نمییابد. و یا سانسور تحقیقات پیرامون رابطه رشد با استقلال و آزادی و هر معرفت ناسازگار با سلطهگری سلطهگران. و
●تعبیض بسود هزینههای قدرت (نظامی و انواع تأسیسات سرکوب و دیوان سالاری و.... و
● تبعیضی که ذاتی سرمایهداری است بسود سرمایه: بازده سرمایه بالاتر از میزان افزایش درآمد سرانه و تولید ناخالص داخلی است. اما این تبعیض اقتصادی تنها نیست، تبعیض سیاسی و اجتماعی نیز هست. زیرا در روابط قدرت، زحمکشان در موقعیت زیر سلطهاند. از نظر فرهنگی، در فرهنگ گروهبندیهای اجتماعی در موقعیت مسلط جذب شدهاند. لذا، خود موقعیت خویش را توجیه و بدان تن میدهند.
٨. تبعیضهای فرهنگی بسود گروه بندیهای مسلط:
●تبعیض بسود شیوه زندگی مسلطها که تعیین کننده موقعیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی یابندگان این شیوه زندگی است.
●تبعیض بسود مصرفگرائی و به زیان تولیدگرائی: این مصرف است که موقعیت را تعیین میکند و نه تولید. در جامعههای زیر سلطه، ابتکار و ابداع و کشف و خلق موقعیت یک شهروند را تعیین نمیکند. بلکه چند و چون مصرف اندیشه و دانش و فن است که موقعیت او را معین میکند. و
●تبعیض بسود فرآوردهها و خدمات وارده از اقتصاد مسلط حتی وقتی بلحاظ کیفیت با کالاهای ساخت داخل یکسانند. میدانیم که در کشورهای مختلف، بسود تولید داخلی تبعیض برقرار میکنند و آن را حمایت نام میدهند. اما در اقتصاد زیرسلطه، بحکم اسطوره رشد و بنابر اینکه نوع مصرف موقعیت را تعیین میکند، بسود فرآوردهها و خدمات خارجی تبعیض بر قرار میکنند. تا آنجا که به تولید داخلی، «اتیکت» خارجی میزنند تا خریدار پیداکند!
●تبعیض بسود مجازها و به زیان واقعیتها. این تبعیض از خطرناکترینتبعیضها است و خاص یک کشور نیست: روستائی، زندگی واقعی را رها میکند و در پی زندگی تصوری، زاغه نشین میشود. مردم کشورهای زیرسلطه، از زندگی مسلطها، تصوری مجازی میسازند و آرمان خود میکنند و برای رسیدن به آن آرمان، هستی خویش را، به رایگان، در اختیار مسلطها مینهند. مردم جامعههای دارای موقعیت مسلط، گرفتار تبلیغاتی هستند که برایشان زندگی مجازی میسازند و...در ایران بر اساس اماری که در ۲ شهریور ۹۴ رضا محبوبی مدیرکل اجتماعی وزارت کشور ارائه داده است از هر ۴ ایرانی یک زاغه نشین است واز جمعیت ۱۸ میلیونی ساکن در سکونتگاههای غیررسمی و کاهش سرمایه اجتماعی خبر داد.
●تبعیض بسود آرمانی که جز با بکاربردن زور تحقق نمییابد و به زیان آرمانی که به رشدکردن متحقق میشود. درجامعههای زیر سلطه، بنمایه این فریب، جانشین کردن اصل تغییرکن تا تغییردهی با اصل بگذار تغییرت دهند است. در حال حاضر، اصل «بگذار تغییرت دهند» بکار زدودن آرمان از ذهن نسل جوان میرود تا اینده را که اعظم عمر یک جوان در انمیگذرد و نیازمند برنامه ریزی برای اینده است از ان اینده نا امید گردانند. دم را خوش دار زیرا اقای روحانی خود را کلید دار حل مسائل کشور میداند! حاصل این نوع آرملن زدایی، زندگی ایندنیائی، بنابراین، «حال را خوش است» و پیری زود رس شدهاست.
●تبعیض بسود مصرف انبوه. بلحاظ اینکه شغل داشتن و تحصیل معاش وابسته شدهاست به سرمایه سالاری و سرمایهسالاری وابسته شدهاست به تولید و مصرف انبوه. در این مدار بسته، مصرف انبوه شرط زندگی گشتهاست و دولتها ناگزیرند سیاست مالی و پولی اتخاذ کنند تاکه میزان مصرف، دائم افزایش پیدا کند و
●تبعیض به زیان فعالیتهای واقعی و پاسخگو به نیازهای اساسی انسان و بسود فعالیتهای «سود آور». همه جای جهانِ امروز، نمایشگاه این تبعیض است. این نوع کارها هستند که «فرهنگ» مصرف را جانشین فرهنگ تولید، بخصوص در کشورهای زیر سلطه از جمله ایران ما کردهاند.
۹. تبعیض بسود گروه بندیهای حاکم داخلی و متحدان خارجی:
●توزیع نابرابر امکانها، در جامعه، بنابر اصل نخبهگرائی و نیز، بنابر اینکه، در رابطه سلطهگر – زیر سلطه، تدبیرها چنان اتخاذ میشوند که گستره دسترسی نخبهها و دارندگان موقعیت مسلط به امکانها بیشتر و محدوده دسترسی غیر نخبهها و زیر سلطهها تنگتر باشد، توزیع نابرابر امکانها همه مکانی و همگانی شدهاست. برای مثال، نابرابری سطح آموزش و پرورش در موسسههای آموزشی، نابرابری در دسترسی به امکانهای مالی دولت و اعتبارات بانکی، نابرابری در ارتقاء به مقامات تصمیم گیرنده و نابرابری در دسترسی به دادهها و اطلاعها و...، آشکارترین تبعیضها هستند. افزون بر اینها،
●ایجاد محدودیتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی برای قشرهای مختلف به قصد هرچه گستردهتر کردن قلمرو فعالِ مایشائی گروه بندیهای حاکم. برای مثال، در ایران امروز، بسیاری از قلمروهای اقتصادی (نفت و اسلحه و واردات و صادرات فرآوردههای سود آور و...) در انحصار گروهبندیهای حاکم هستند. مأموریت اصلی دستگاه قضائی تأمین بسط ید گروهبندیهایِ حاکم و تنگ کردن عرصه فعالیت اکثریت افزون بر ۹۰ درصد مردم است. در مقیاس جهان، مسلطها همین محدودیتها را برای زیرسلطهها ایجاد کردهاند و
●ایجاد قلمروهای زندگی و فعالیت خاص برای گروهبندیهای حاکم. این تبعیض، در همه کشورهای جهان، موجب گسستن پیوندهای شهر و مناطق مختلف کشورها گشتهاست. تا جائی که مناطق ثروتمند نشین را با دیوار، از بقیه شهر جدا کردهاند و میکنند .در یک مطالعه شهری بقلم خانم زینب زحمتکش و اقای پرویز جلالی در سایت انجمن جامعه شناسی ایران خواندم که بدرستی نوشته بودند :"فرایند جدایی گزینی فیزیکی و جدایی گزینی اجتماعی با هم اتفاق میافتند در اثر این جابهجایی، پس از چندی طبقات بالا(صاحبان کار ) و پائین ( کارگران ) هم از نظر منطقه سکونت از هم دور میشوند و هم از نظر ثروت و منزلت و قدرت. در تهران هم چنین فرایندی اتفاق افتاده است و طبقات مرفهتر مرتباً برای سکونت محلات دورتر از مرکز شهر را انتخاب کردهاند و نقاط مرکزی را برای خانوادههایی که توانایی ارتقاء وضع مسکن خود را نداشتهاند، باقی گذاشتهاند .صعود قیمت مسکن و فاصله زیاد قیمت آن در محله های مطلوب ترشمال (غربی و شرقی) و مرکزی یا جنوبی تهران در دو دهه اخیر باعث شده که جاماندگان یا سکناگزیدگان جدید در مرکز و جنوب شهر دیگر فقط از طبقه کارگر نباشند،بلکه بسیاری از خانواده های متوسط نیز توان تهیه مسکن در محله های بهتر را ندارند."
●تبعیض بسود فرآوردههای اقتصادی و فرهنگی مسلطها از راه گسترده کردن عرصه عرضه و تقاضای آنها و تنگ کردن بازار عرضه و تقاضای فرآوردههای زیرسلطهها . توزیع نا برابر قوه خرید بسود شهرها و در شهرها، بسود مناطقی از شهر و سیاست قیمت گذاری،روشهای رایج ایجاد فضاهای دوگانه تنگ و گشاد برای فعالیتهای زیرسلطههاو مسلطهها هستند و
۱۰. تبعیض بسود الیگارشیهای قدرت مدار:
● تخریب تولیدهای اقتصادی و فرهنگی از راه رقابت ناسالم. دوپینگ را همگان میشناسند و میدانند که اقتصاد مسلط و نیز مراکز مسلط، از راه عرضه ارزان، تولید مزاحم را از میان بر میدارند تا که فرآوردههای خود را جانشین کنند و
●تبعیض بسود فرآوردههای مسلطها از راه ارزش کردن و از ارزش انداختن، انجام میگیرد. جهان شمولترین این نوع تبعیض، تخریب ارزشهای مزاحم و جانشین کردن آن با ارزشهای سازگار با جانشین شدن فرآوردههای مسلطها است. میدانیم مدهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، در جامعههای دارای موقعیت مسلط نیز، جبر مصرف انبوه را تحمیل میکند. اما در جامعههای زیرسلطه، تخریب فرهنگ و ارزشهای خودی، بقصد تشبه به مسلط، ویرانگرترین تبعیضها را بر قرار کردهاست.نظام ولایت فقیه گرچه برضد این تبعیضها شعار سر میدهد واز تهاجم فرهنگی غرب میترساند، اما، این شعارها مخالفت خوانی صرفاً لفظی هستند و پوشش هستند برای حاکم کردن ضد فرهنگ قدرت و عناصر آن که زیر سلطهگرفتار استبداد جز ضد فرهنگ (= فرهنگ قدرت) را نمیتواند اخذ کند. زیرا تنها عناصر این ضد فرهنگ هستند که در تنظیم رابطه اقلیت مسلط و اکثریت زیر سلطه و محروم کاربرد دارند. برای مثال، ابزار سرکوب و روشهای آن، دستگاههای تبلیغاتی و روشهای آن، تشخص طلبی از راه مصرف، در جمع، به قدرت اصالت بخشیدن و آنرا ارزش برین شناختن. در ایران امروز، این ضد فرهنگ است که چون سرطان به جان فرهنگ افتادهاست. چون در استبداد، خودانگیختگی به حداقل میل میکند، فرهنگ بمثابه فرآورده خلاقیتها، ناچیز میشود و خلاء را ضد فرهنگ قدرت که بیشترین عناصرش وارد میشوند، پر میکند و
●تبعیض بسود فعالیتهای معین از راه تخریب عرصههای فعالیتهای دیگر و طبیعت. ایران یک قرن است که قربانی این تبعیض است: در خوزستان، شرکت سابق نفت، سیاست تخریب فعالیتهای مزاحم را بکار میبرد. در حالِ حاضر، در کشورهائی، بسود تولید فرآوردههای مخدر، تولید کشاورزی را از بین بردهاند. و یا بنابر تقسیم بین المللی کار، تولید بسیاری فرآوردهها که بسا نیازهای اولیه ساکننان آنها را بر میآورند، متوقف گشتهاست..
●تبعیض منفی بقصد مصون ماندن از تجاوز مسلطها: در طول تاریخ ایران، از بیم مزاحمت قدرت بدستان، روستاها را نیمه ویران نگاه میداشتند. بقول ابن خلدون، کسانی که به قدرت حاکم اتصال ندارند، بهتر است گرد تجارت نچرخند. در حالِ حاضر، از بیم نظام ولایت فقیه، کسی تن به سرمایه گذاریهای پر خطر نمیدهد.
۱۱. تبعیض بسود مصلحت قدرت و به زیان حقوق انسان:
●دولتهای زیرسلطه بنام مصلحت است که ثروتهای کشور را در اختیار مسلطها میگذارند. برای اینکه این نوع تبعیضهای ویران گر را بشناسیم، دو نمونه را میآورم:
● وقتی قرار داد کنسرسیوم را از طریق دولت کودتائی شاه - زاهدی به ایران تحمیل میکردند و دستور میدادند بدون کاستن و افزودن حتی یک واو، باید تصویب شود، در مجلس، از تمدید خود به خود قرار داد پرسیدند. زاهدی در توجیه گفت: «با تمدید قرارداد، در واقع، کلاه سرانگلیسیها و امریکائیها رفتهاست. برای اینکه تا هفت هشت سال دیگر، نیروی اتم جای سوخت نفت را میگیرد و ذخایر نفتی ایران بیمصرف میماند. در این صورت، پس از ده سال، هرچه از کنسرسیوم بگیریم، وجهی است که بازیافتهایم»!
● هاشمی رفسنجانی در توجیه قرضه گرفتن از کشورهای اروپائی گفتهاست: وقتی به آنها مقروض بشویم، آنها ناگزیر میشوند از رژیم ما حمایت کنند! همین توجیه رابرخی «اصلاح طلبان» در لزوم ادامه سیاست تنشزدایی حکومت خاتمیکه صرفاً در قرضهستانی خلاصه میشد،بکار بردهاند و
●چشم پوشیدن از حقوق ملی بنام مصلحت و وابستگی به غرب به سردمداری امریکا یا به شرق به سرکردگی «شوروی» سابق، در دوران بعد از جنگ دوم و وابستگی به انگلیس یا روس پیش از آن، تاریخ ایران را از زمان قرار گرفتن میان دو قدرت سلطهجو تشکیل میدهد. در جهان، کشورهای بسیار دیگری نیز در این موقعیت قرار داشتند و در همه جا، بنام مصلحت، بسود سلطهگران و به زیان حقوق ملتها، تبعیض بر قرار شدهاست.
۱۲. تبعیض بسود جهانی شدن قدرت و به زیان انسان و طبیعت:
●به سازمانهای بینالمللی (سازمان ملل متحد و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و...)، بر مبنای تبعیض بسود قدرتهای جهانی ساخت بخشیدهاند. ساخت ( = روابط پایدار که از طریق سازمانهای بینالمللی میان کشورهای جهان بر قرار شدهاند) واقعی آنها بمراتب بیشتر از ساخت قانونی آنها بیانگر تبعیض است. چنانکه سازمان ملل و بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را آلتهای فعل امریکا و شرکای اروپائیش میشمارند.و کیست که نداند از دولت هاشمی تا کنون همه نسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را در اقتصاد ایران پیاده میکنند.
●ساخت بازرگانی جهانی و مبادلات فرهنگی در سطح جهان نیز گویای تبعیض بسود قدرتهای جهانی و توسعهطلبی ماوراءملیها هستند. در حقیقت، کشورهای زیرسلطه به کسی میمانند که یا باید خون خود را بفروشد و با پول آن یکچند زندگی کند و یا از گرسنگی بمیرد. فرار سرمایهها و مهاجرت مغزها، از جمله، حاصل این روابط هستند.
●حقوق بینالمللی و روابط سیاسی در سطح جهان نیز ترجمان تبعیض بسود قوی و به زیان ضعیف هستند. برای مثال، ثروتهای عظیمی که حاکمان بر کشورهای زیرسلطه میدزدند و به بانکهای کشورهای صنعتی میسپارند، هرگز به صاحبان آنها بازگردانده نمیشوند.
این سه دسته روابط چنان تنظیم شدهاند که
الف. رهبری سیاسی در دست قدرتها بماند و
ب. نیروهای محرکه از جامعههای زیرسلطه به کشورهای مسلط جریان یابند و
ج. ماوراءملیها این نیروهای محرکه را، در مقیاس جهان و زمان، در حفظ موقعیت خود و توسعه در زمان و مکان، بکار برند.
● در مقیاس هر کشور، خواه در کشورهای دارای مردم سالاری بر اصل انتخاب و چه در کشورهای دارای رژیمهای استبدادی، بنیادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و آموزش و پرورش و دینی و فرهنگی بر این اساس ساخت گرفتهاند که رهبری همواره از آن نخبهها باشد. هرچند این نخبهها تجدیدپذیر هستند، اما در عمل، تارعنکبوتی از روابط شخصی میان نخبهها بوجود میآید که عملاً، قدرت و رهبری را از آنِ گروه بندیهای خانوادگی میکند. چنانکه میگویند بر امریکا ۶۰ خانواده و بر فرانسه ۱۵۰ خانواده و بر... حکومت میکنند.
این ساختهای ملی و بینالمللی هستند که بخشی مهم از نیروهای محرکهای را که در مقیاس جهان بوجود میآیند، تخریب میکنند. چرا که نیروهای محرکه اگر در رشد انسان بکار افتند ساختهای اجتماعی کشورها و ساخت روابط بینالمللی را دگرگون میکنند و با باز و تحول پذیر کردن نظامها، متمرکز و بزرگ شدن قدرت جای به رشد انسان میسپارد.
ارائه راه کارها :
دوازده دسته تبعیضی که تا اینجا شمار شدند و همگی یکدیگر را ایجاب میکنند، هر تبعیضی همزمان، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیز است. از اینرو، تبعیضزدائی همزمان در چهار بعد واقعیتی که شهروندان و جامعههای آنها است، باید انجام بگیرد.
اما، تبعیضها زدوده شدنی نیستند اگر رشد بر اصول استقلال و آزادی، بمثابه دو حقی که ذاتی حیات هر انسان و هر جامعه، تعریف نشود و به عمل درنیاید. اما برای آنکه، هر شهروند و جمهور شهروندان از استقلال و آزادی عقلهای خویش غافل نشود و نشوند و زندگی را عمل به حقوق خویش و بر میزان حق رشد کند وکنند، نیاز به موازنه عدمی بمثابه اصل راهنمای عقل ها و بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنمای شهروندان است تا که رابطه حق با حق جانشین رابطه زور با زور بگردد و تبعیضها بیمحل بگردند.
در هر ۴ بعد واقعیت جامعه ایران یعنی در ابعاد سیاسی اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی بایستی لقمان حکیم واربا زدودن این تبعیضها به راه حل دست بیابیم.
در رابطه با اقتصاد وابسته به نفت ایران بایستی عرض کنم که ما خوشبختانه دو نمونه بومی در کشور خود داریم که تجربه پیروز اجرای سیاست موازنه منفی است.که چشمهای بیداری که بخواهند از تجربه درس بگیرند آنرا بوضوح می بینند
۱/ -در دوره دکتر مصدق که دوسال و چهار ماه اقتصاد ایران را بدون در آمد نفت بصورت موفق اداره کرد و بودجه اش برداشتی بود از تولید داخلی بود وبه صادرات محصولات ساخت داخل همت گمارد. چرا که مصدق،در مقام معمار ایرانی آزاد و مستقل وآباد، دریافته بود که بعد از ملی شدن صنعت نفت بایستی در تغییر ساخت زیر سلطه دولت و نیز سیاست اقتصادی دولت شتاب بخرج دهد وگرنه قانون ملی شدن صنعت نفت جز مرکبی خشک شده بر صفحه کاغذی بیش نخواهد شد.
۲- در دوران ریاست جمهوری آقای بنی صدر که به کمک اقای معین فر وزیر نفتش
الف-به کاهش صدور نفت و افزایش قیمت ان پرداختند یعنی استخراج نفت را که وقتی انقلاب شد در رژیم پهلوی بالغ بر ۵میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه بود که ۷۰۰ هزار بشکه مصرف داخلی را تشکیل میداد و ۵ میلیون بشکه را رژیم پهلوی صادر میکرد. شاه نیز خواب صدور٨ میلیون بشکه نفت را در سر میپروراند . وآقای بنی صدر در دوره ریاست جمهوری خود صادرات نفت را به ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه تقلیل داد و قیمت ان رابا استفاده از پتانسیل انقلاب در بازار رسمی ٣۴ دلا رو در بازار آزاد به ۴۰ دلار برای هر بشکه رساند. و برای اینکه این تغییر اساسی در قطع وابستگی بودجه به نفت میسر شود :
ب/ساخت بودجه و ساخت اعتبارات بانکی و واردات را متناسب با تولید محور کردن اقتصاد تغییر داد.
بی دلیل هم نیست که بر علیه هر دوی این حکومت کودتا شد .آنهم بدست بیگانگان وعوامل داخلی انها که برنامه این دوحکومت را مانعی بر صدور یکجانبه سرمایه ملی به اقتصاد های مسلط میدانستندو برنامه اقتصادی سیاسی انها تجربه موفقی بودند درنشان دادن این امر که اتخاذ سیاستی دیگر تحت عنوان سیاست موازنه منفی که ویژه گی مشخصه آن حفظ حقوق ملی و استقلال کشور و کاستن از وابستگی اقتصاد و تولید محور کردن اقتصاد به قصد خروج ایران از موقعیت زیر سلطه است ،میسر و ممکن است.
بی شک برای کشور ما راه حل برای اینکه نفت و گاز کشور بلای اقتصاد نشوند وجود دارد.منتهی سیاست موازنه منفی را نمیتوان در بستر استبداد به اجرا گذاشت.نیازمند بستر و محیط آزادی است که منزلت و حقوق شهروندان محترم شمرده شود .تولید ملی و رشد آن هرگاه بخواهد محور سیاستگزاری اقتصادی بگردد، نیازمند تغییرهای ساختاری بدان قصد است که نظام اجتماعی – اقتصادی باز بگردد. چنان که بتواند تمامی نیروهای محرکه را، در خود، فعال کند. حقوقمندی ها با امنیت ها (سیاسی و قضائی و اقتصادی و اجتماعی و نیز عقیدتی)همراه شوند، به ترتیبی که هر انسانی منزلت پیدا کند. هر فعالیت اقتصادی منزلت پیدا کند. یعنی صاحب حق از حمایت ها و تضمین های قانونی و واقعی برخوردار شود تا که حمایت از کار و سرمایه، واقعیت پیدا کند. به سخن روشن، دولت ولایت مطلقه فقیه می باید جای خود را به دولت حقوقمدار و مبعوث مردم و خدمتگزار مردم بسپارد.راه حل نیز بایستی در ۴ بعد سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی هم سنخ و همزمان اجرا شود.
چنانچه به نقش و اثر بخش نفت بر اقتصاد ایران و اقتصادهای کشورهای نفت خیزو نتایج ان بر زندگی مردم این کشورها به مثابه ایینه ای که واقعیات را بیان میکنند بنگریم و وقتی بدانیم که هر اقتصاد تولید محوری سامانه دارد و در این سامانه، بخشها یکدیگر را ایجاب میکنند و در هربخش، رشته هانیز یکدیگر را ایجاب میکنند و در کشورهای نفت خیزمنجمله کشور خودمان ایران به اقتصاد به مثابه یک مجموعه هیچگاه نگاه نشده است.بلکه اقتصاد به بخشهایی تجزیه شده و هر بخش به رشتههایی و تقدم بخشیدن به بخشی و در آن بخش به رشتهای، نه عامل رشد که عامل متلاشی شدن اقتصاد شده است نتیجه میگیریم که اقتصاد تولید محور در خدمت انسان، بمثابه یک مجموعه سامانه دار باید رشد کند. رشد این اقتصاد وقتی رشد است که همواره اقتصاد در خدمت انسان باشد و نه انسان در خدمت اقتصاد.
از اینرو بزعم اینجانب اولین عامل برای اجرای بدلی برای سیاست مخرب وابسته سازکنونی
◄اراده خود مردم است برای تغییر نظام سلطه وبیرون آمدن از آن .
◄بعد انتخاب دولتی که بتواند مجری سیاستی باشد که این خواست را به اجرا گذارد و نه مامور اجرای خواست و توقعات نظام سلطه باشد
◄سپس افراد و نیروهای بدیلی لازم است که شجاعت طرحی نو در انداختن را داشته باشند و برنامه خروج از وابستگی به نفت را ارائه دهند و در اجرای آن مصمم و توانا باشند و مردم نیز بدانها اقبال کنند
این نیروهای بدیل اول وظیفه اشان تغییر جهت سیاست اقتصادی نفتی است .
◄به نحوی که دیگر وظیفه درآمدهای نفتی برخلاف نقشی باشد که اکنون در اقتصاد ایران دارد و آن ادامه جریان نفت و ثروت های دیگر کشور به کشورهای صنعتی است
◄ این نقش نو این است که صنعت نفت ایران بایستی در اقتصاد داخلی ادغام شود و نیزتمامی اجزاء قیمت فروش نفت عاید ملت شود. و توجه مهم به این امر که بودجه برداشتی از تولید ملی باشد و نه صرفا درآمد نفتی و سیستسم مالیاتی کارآمدی جایگزین این درآمد نفتی گردد تا این دولت باشد که نیازمند مالیات مردم است و نه چشم مرم به پول نفتی که دولت از کیسه خود مردم صدقه وار بخواهد اعطا کند!
◄همچنین آن برنامه صنعت نفت و گاز را بایستی از یک صنعت خام فروش به صنعتی مولد بدل کند . مثلا تولیدات صنایع پتروشیمی که د ر حال در خام فروشی پروپان، بوتان، اوره، متانول، پلی اتیلن ،قیر نفت خلاصه شده که در واقع باز برای تأمین احتیاجات اقتصادهای صنعتی است به تولید مواد ذیقیمتی با ارزش افزوده بالا بدل شوند.
حاصل سخن :
توجه به این نکته مهم است که انقلاب خود در شمار نیروهای محرکه و مهمترین آنها است: انقلاب علمی و فنی و انقلاب صنعتی و انقلاب کارمایه ای (انرژتیک) و... تنها انقلابهائی نیستند که، در اقتصاد، بمثابه نیروی محرکه از آنها، سخن بمیان است. انقلاب فکری ناشی از تغییر بنیادی اندیشه راهنما و انقلاب که تغییر نظامی اجتماعی در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را ببار می آورند، بلحاظ آنکه انسانهای شرکت کننده در خود را تغییر می دهند و این انسانها توانائی تغییر دادن را می یابند، مهمترین نیروی محرکه بشمارمیروند.
برای درک اهمیت انقلاب بمثابه نیروی محرکه، جامعه ای با نظام بسته را تصور کنیم که بسته است بدین خاطر که نیروهای محرکه ناچیزی بیش تولید نمی کند و این نیروها را به ترتیبی مصرف و خنثی می کند که نظام تغییر نکند. اینک در این نظام اجتماعی بسته، اندیشه راهنمای جدیدی، بمثابه نیروی محرکه، وارد و بدان، در اعضای جامعه، انقلابی پدید می آید که سبب می شود از فعل پذیر به فعال تغییر کنند. اینان دست به انقلاب می زنند تا نظام اجتماعی را باز کنند. بدین دو انقلاب، انسان، نیروی محرکه نیروی محرکه ساز، نیروهای محرکه را پدید می آورد و در تولید بکار می برد. از این رهگذر، نظام اجتماعی را باز و بازتر می کند. توانائی این نظام برای بکار گرفتن نیروهای محرکه بیشتر می شود.
انقلاب ایران، انقلابی از این نوع بود و هست. شگفتا! پاره ای از آنها که در آن شرکت کرده اند، با مشاهده ولایت مطلقه فقیه و ویرانگریهایش، اظهار پشیمانی می کنند. و هستند کسانی که می گویند در آن شرکت نداشته اند! اما اگر آنها زحمت مطالعه جامعه های دیگر را به خود بدهند که، در آنها، انقلاب روی داده است، مشاهده خواهند کرد که انقلاب، به ضرورت، با خشونت همراه نیست و در کشورهائی که با خشونت فراگیر نیز همراه بوده است، انسان کارپذیر را به انسان فعال بدل و وارد صحنه تاریخ کرده است.
تغییرات ساختاری در۴ بعد واقعیت اجتماعی آرمان نسلی است که انقلاب را به قصد این تغییرات انجام داده است و پیگیری نستوه ان مسئولیت ان نسل و نسلهای بعدی است.
jalehwafa@yahoo.de
|