•
داشتم به تو میاندیشیدم
در انزوایِ کلبهی تنهای خود
پشت به تپهی سنگلاخی
پوشیده از گَوَنهای خشکیده،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۵ آبان ۱٣۹۴ -
۶ نوامبر ۲۰۱۵
داشتم به تو میاندیشیدم
در انزوایِ کلبهی تنهای خود
پشت به تپهی سنگلاخی
پوشیده از گَوَنهای خشکیده،
رو به کویر،
که تا آن دور دورهای افق امتداد مییابد
به قناعتِ بزرگوارِ تو
که هنوز از نظارهی جویبارِ آبِ شورِ مجاورِ کُلبه
و علفهای هرزِ کنار آن لذّت می بَرَد
داشتم به تو میاندیشیدم
که زیر آفتابِ سردِ زمستانی
موهای آشفتهات را شانه میکردی
و بر تاقچه،
عکس سیاه و سفیدی،
با لبان سرخابی،
گیسوان بلند،
گلوبندی مروارید بر گردنی پر طراوت،
آخرین ته ماندهی داراییهایِ پیشینِ تو بود
مصون از یغمای دزدان و غارتگرانِ زمان
خیره بودی به مجهولات جهانِ پیشِ رو
با چشمانِ جوانِ نافذ
داشتم به تو میاندیشیدم
که عصیانِ من بر خدا و سلوکِ پستِ او
از آن روزی بود که پدر،
سرشار از جهالتهای هزارساله
تو را،
پابرهنه، ژولیده مو،
در جامهی چیتِ بی بها
با التماسها،
فریادها،
و گریههای تو در گوش
مقابل چشمانِ هراس زدهی من
کشان کشان از تپّهی سنگلاخی بالا برد
تا اسم و مشخصّات و اثر انگشتِ تو را
در دفترِ نذوراتِ بُقعهی متروکه ثبت کند
که در عیدِ خونینِ قُربان
پای یک سنگِ سیاهِ بیمقدار گردن زنند
تا یک بارِ دیگر
یک پیاله خونِ باکِرِه تامین شود
برای خدایِ پیرِ مُخَبّط
با آن سیمای مَسخ
و چشمانِ کمسو آب مرواریدی
سربارِ همیشهی گذرانِ دشوارِ ما
داشتم به تو میاندیشیدم
که بزودی در حضورِ او
از پس سالهای پُر زیان
روبندهی سیاه خود را
با متانت بر میداری
به گوشِ او سیلی میزنی
و تُف میاندازی بر محاسنِ پدرانهی او
پژواک صدایِ سیلیِ تو
همان صاعقهییست که در آسمانها میپیچد
در روزهای بارانیِ دلگیر
داشتم به تو میاندیشیدم
که نه. . . ،
امروز سالهاست که رفتهیی
و دیگر تنها از بهاری تا بهاری
از خاکِ نامشخصِ تو
چند گُل سادهی زرد و بنفش و آبی میروید
و فرشی از علفِ هرز
خاشاکِ روزهای اواخرِ اردیبهشت،
ارغنونِ نسیم
با خاموشیِ گویایِ خاکِ تو همراهی می کند
میان برگهای بیدِ کنارِ جویِ فصلی
و نیزارِ کرانهی مانداب
تا برود تا بوتهزارانِ نزدیک
و جُلگههای دور
جایِ من چه خالیست کنارِ تو
داشتم به تو میاندیشیدم
. . . .
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۹ اکتبر ۲۰۱۵،
|