یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فصل زدون قسم ها و... - بهنام چنگائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ آبان ۱٣۹۴ -  ۱۰ نوامبر ۲۰۱۵


تأثیر، منفی و واقعی ست زیراکه اسلام بر پرنسیپ های برجسته ی ملت های ما، بر فرهنگ و تاریخ رنگارنگ کشور، همچنین بر سنت های خودباوری عام و سراسری، آسیب های جبران ناپذیر و نسبتا یکسانی زده است. شگفتا، پس از ٣۷ سال جنایت، غارت و استبداد شیعی، مردم همچنان وابستگی بیمارگونه ای به زیارت ها، ترفندهای مذهبی و دلبستگی به لقب های پوچ حاجی، مشهدی و کربلائی، و توامان راز و نیازهای فریبکارانه با دعاوی معمم های فاسد دارد؛ با ندبه ها، قسم ها، شعارها و توهم های گمراه کننده آخرالزمانی جانش آمیخته است؛ در چنبره ی باورها، دعاها، امیدواری ها و ترسیم ِرنگ و لعاب های گزافگونه آسمانی و فرانسانی، پیوسته اسیر مانده و نقش خود و تجربه های دردبارش را از ملاها فراموش کرده است؛ و می توان گفت: اعتماد به نفس در میان مردم فقیر بیشتر از همه کشته شده و به تبع آسیب ها، بی گمان بخش بزرگی از جوامع کار و محروم ما گرفتار خودکم بینی، ظاهرسازی، مقید به جریان های سیاسی مذهبی و یا وابسته به عوامفریبی خود رژیم های شاه و شیخ می باشد؛ دسیسه ی سلطنت و فریبِ خلافتی که قرن ها ریشه ی مذهبی داشته و حاکمیت مطلق کرده اند.

در این راستا همه طیف های سیاسی فرهنگی ملی کم و بیش گزند خورده اند، و هر جریانی چه چپ، میانه و راست، خود، مادر فرقه ها شده است و طبعا علم، دکل و دُهل خود را دارد و می نوازد و هرکدام از برچسب ها، علامت ها، نشان ها، پیام ها، سوگندهای متنوع و مرسوم، تنها به تناقض ها و تضادهای توده های ساده لوح و بسود رژیم ها تاکنون بوده و دامن زده است. دیریست غلو، تظاهر و تملق های رایج مذهبی به یکی از ویژگی های ژرف و گسترده فرهنگ ایرانی راه برده، منشأ خرافه پرستی شده و همزمان عامل واماندگی، پراکندگی و ستیز ملت های ما علیه هم گشته و در نتیجه به عوامل رودرروئی های متعصبانه ی کور و برترجوئی ها در میان شان بدل شده؛ که لااقل در سده ی گذشته بارها مایه بهره برداری دستگاه های مخوف و ضدمردمی ائتلافِ شاه و شیخ بوده است.

دگرگونسازی تک تک لطمه های ریشه ای و بازتاب های ناآگانه مردم نسبت به تشعشع های مذهب شیعی که امروزه بر حسب مصلحت ناسیونالیستی نیز گشته، چندان آسان نیست و رهائی ضمیر ناخودآگاه توده ها از ایدئولوژی آنها که عمدتا سکتاریستی و در ادعا، مافوق بشری بوده و می باشند البته، در کوتاه مدت بسیار سخت، اما در دراز مدت کاملا شدنی ست. جداشدن از تعصب های زنجیرگونه ی آسیب های عقیدتی، تعلق به سبک ها، مراسم ها و عزاداری های مذهبی و شدیدا خرافی، و تاریخ سازی های دروغین شیعه ی ناسیونالیستی که گاها چهره شوینیستی هم دارد، و به تبع آن، شیوع سیاست های تمامیتگرائی و ماجراجویانه اسلامی و جریان های متخلخل در میان آن، همگی برای منطقه، ما و درگذشتگان مان، تاکنون تاوان های کمرشکن داشته است.

توامان، افشاگری و روشنگری هریک از حدیث ها و روایت ها و گمراهی های تاریک دینی و رهائی از هزارتوی آنها، و به روز ساختن چشم انداز مات اجتماعی از تکرار فرسودگی های فرهنگ مذهبی و بیمار، که ریشه در ساختارهای تکقطبی شاهی و شیخی داشته است، مسلما نیاز به کار پیوسته دارد و همزمان تشویق همگرائی های فراملی و رنگین، و رو بردن به رونق تازگی ها و نوپردازی های زندگی برای هر نسل، رل حیاتی، نشاط بخش و نجاتبخش یافته است؛ و فرهنگ مستقل ما نیازمند بستری برای جایگزینی های عقاید مختلف می باید باشد؛ تا همگام با کنارنهادن ساختارهای وامانده و تمامیتگرا، که اراده ی انسان مستقل در آن پذیرا نیست، و اغلب توسط این یا آن فرقه مذهبی ـ سیاسی همچنان بازتولید و متداول مانده است، می باید با اراده آزاد و بیدار اجتماعی یک بیک برچیده شود، آنهم بسود مردم و کشور بلازده ی ما! هماکنون زدودن این سنت قسم ها و شعارها و لقب ها و...، امری برجسته و برای فردا اجتناب ناپذیر گشته است.

لزوم تغییر، تحول و تبدیل جبری از بودن به شدن، در گردنه های تند زمان و برای همگان، اینک بیرون از کم و کیف نگاه های رنگینِ موجود، جایگاه کوچک و کلانِ سیاسی، پایگاه منافع اقتصادی، اجتماعی و طبقاتی، و در رأس دستور کار امروزیان، زدودن مذهب دولتی خردپذیر شده است. این پدیده ی کپک زده خودمحور، از گذشته های هزاره همچنان تغذیه انگلی می کند و در جان و اندیشه و کشور ما با نام خدا ولی بسود جاهطلبان لانه کرده و لجوجانه در جا می زند؛ و مزاحم طلوع خورشید آزادی و برابری و همزیستی مسالمت جویانه می باشد. اینک گذر از گذشته های ولایت شیعی امری بسیار ضروری ست و ناگزیری آن شامل طبقات شده است. تاثیر منفی هریک از آن ویژگی های مطرود مذهبی بر جریان های مختلف سیاسی و آسیب آنها بر توده ها، عملا و نظرا بیش از همیشه مخرب و مسموم شده و قابل بردباری نیست.

پس، ناگزیر می باید هرچه زودتر برای این بحران و انتاگونیسم سنت و مدرنیته، و ایجاب تازگی، و فقدان تناسب با زمانه و انطباق جبری تاریخی، دعاوی خود را با شرایط امروزین هماهنگ ساخت و جسورانه بسیاری از سوگندنامه ها، شاخص ها، مواضع، آرم ها و شعارهای دروغین و غیرزمینی را از سردر زندگی مردم کار، باورمندان مذاهب، وابستگان سازمان ها و احزاب یکبار برای همیشه کند و بدورریخت. الزامی بخاک سپردن روش ها و ابزارهائی که مردم و جریان ها، از دیرباز و در میانه ی راه های پراز سنگلاخ مبارزه با شاه و شیخ، روزی ناگزیر به انتخاب این یا آن آرم، این یا آن شعار، این یا آن مراسم و سوگواری... ناچار بوده و شده و برگزیده اند، اما اینک پس از سپری شدن دهه ها و ده ها رویداد خونین و ناتوانی در پاسخ،چرا باید همچنان راکد ماند؟ این کاملا منطقی و شایسته است که این شاخص های کهنه مذهبی، فرهنگی و سیاسی که وسیله ی سوء استفاده حاکمان بوده است، به تاریخ سپرده شود. نتیجه اینکه: نیروهای دمکرات، مردمی و کارگری پذیرفته اند که الگوهای مذهبی نرمش پذیر نیستند؛ و شعارهای رنگ و روباخته سیاسی خود جریان ها هم، آشکارا با زمانه و زمینه های جهان پویا، گلوبال و طبقاتی ما دیگر خوانائی نداشته و باید تغییر کنند و پرچمدار دگرگونی ها شوند. برای فراروئی ها از فقر و ستم بر نوع انسان کار و زحمت، مسلما آن دستآویزهای گذشته یارائی نداشته اند، و در صورت پافشاری بر آنها، جز اهرمی برای خودزنی، نیرنگی برای ترویج خامی، عاملی در جهت شکنندگی طبقاتی، ژرفشی در برابر نابرابری ها، گسترش تبعیض ها، مزاحمت در حرکت تاریخ و سستی در گذر از گذشته های ظلم و بهره کشی سرمایه سالارها نمی باشند.

برای جابجائی های لازم، می باید کار پایه ای نوین، امروزین، فراملی، فرامذهبی و انسانمدار جست، یافت و استعداد آنرا در توده های کارگران و فرودستان تعمیم داد و پیش از همه نیروهای دمکرات، سکولار، چپ و کمونیست مسئولیت دارند که برای کسب آن با هم همراهی دمکراتیک کنند و توجه و همبستگی و اعتماد مردم را جذب و جلب کنند. اگرچه استعداد سرخورده توده ها از پذیرش نیروهای انقلابی و متعهد به دلیل تبلیغ سوء و خفقان رژیم نسبتا بالاست، همزمان اما، خود جریان های کارگری، چپ و کمونیست هم با سکتاریسم شان مزید بر علت بیشتر این دوری ها و بی اعتمادی نشوند. با اینوجود نسبت به گذشته های متوهمِ توده ها به غارتگران، اینک سمپاتی کارگران و زحمتکشان به نیروهای انقلابی و مردمی امیدبخش شده و خواست تحول سیاسی مستقل و الزام به خودباوری و تحریک به همکاری ها و ایجادِ ضرورت دگرگونی های منطقی برای رهائی و پیروزی همگانی بر حاکمیت جهل و جور بسیار چشمگیر شده و شایسته است که چپ و نیروهای مدافع آن همچنان بر جدائی دین از دولت، با قاطعیت بکوبند، و خود را از همه ی نحله ها و طیف های مذهبی، که با برنامه های حکومت و دولتِ دینی باشند متمایز کرده و برای همیشه امید به اصلاح بر آنها نبرند و اهداف خود را اسیر در شعارهای تق و لق فرقه ای، دیدگاه های ایدئولوژیک و رفرمیستی، تعصب های سازمانی این و یا آن آبشخورهای مقاطع سپری شده و یا دچار خودبزرگ بینی نمانند.

پس آگاهانه و برای پیشبرد اهداف مردمی و طبقاتی یک دگرگونی جانانه و ریشه ای در پیکره احزاب و سازمان ها مترقی نیز لازم است. البته نباید علل پیدائی و ترویج تاریخی شعارها و شگرد القاب ها و کنه تیزی قسم ها را از قلم روشنگری چپ، هرگز فراموش کرد؛ گرچه فرهنگ مذهبی و سنتی کارائی خود را در میان روشنفکران و چپ ها از دست داده است؛ و یا نه، اینجا و آنجا تکرار عادتی بشوند؛ آن مهم نیست. یک امر جدی ست و آن اینکه ما با نام چپ و کمونیست مدافع آزادی عقیده و وجدان هستیم و از این حقوق مسلم انسانی با همه ی مخالفت های جهان بینی خود اما، از باورمندان مذهبی و دیگر ادیان پشتیبانی می کنیم. زیرا هدف نیروهای انقلابی، دمکرات و چپ، تنها زدودن آگاهانه ی سوء استفاده از باور مذهبی مردم توسط ریاکاران شاه و شیخ بوده و هست!

به همین خاطر*کافی ست به اعتراض روحانی در عدم سوءاستفاده از حرف های خامنه ای از یکسو، و همزمان به شعار نه شرقی و نه غربی خمینی و مقبره ی افسانه ای او بازگردیم و بنگریم تا آشکارا دریابیم که آیا: اسلام دین فقراست؟ و آیا از خواست استقلال سیاسی خمینی و شعارهای پشتیبانی او از کوخ نشینانش، اینک بوئی برجا مانده است؟ مسلما نه! زیرا خامنه ای و رژیمش با هردو غرب و شرق هم اینک هم کاسه ی "قوت آخرت" شده و دست در ترید خون مردم خود و منطقه دارد و همزمان برای "امام جلادش" نیز، کاخی مجلل با چند صدهزار میلیارد هزینه ساخته است؛ و راهی هم جز آن به اصطلاح"زیارتگاه خمینی" برای حفظ ثروت و قدرت بی کران باندها و مافیاهای شان متصور نبوده است. اما چرا مردمان ما تاکنون پی به دسیسه و دکانداری سران مذهبی نبرده و چنین استعدادی را در خود میسر نساخته است که زیارتگاه ها را تحریم و تقبیح کند؟ در حالی که تحریم و تحقیر چنین زیارتکده های مجلل و ثروت باری برای توده های فقیر و گرسنه، همچون نان شب جهت مردم بیکار و فرودست نیازی حیاتی دارد.

فصل زدون قسم ها و شعارها و رسوائی کردن بیشتر بساط ریای رهبران و سران غارتگر و فاسد مذهبی ست. یا حداقل ناگزیر کردن انطباق اخلاقی و انسانی آنها با مسائل جاری زندگی مردم فلاکتزده که دیگر قابل چشم پوشی نیست. این الگوها و جاروجنجال های ایدئولوژیک جز مزاحمت، تاکنون اهرمی بدست نیروهای کارگری مردمی نداده و نمی دهد. شگفتا که سازمان (مجاهدین خلق)، همچنان در رویای حکومت دمکراتیک مذهبی چرت می زند و بر پرچم سازمانش همان تفنگ، آیه و شعار چهار دهه ی پیش می درخشد، آنهم بدون حق داشتن حتی یک سلاح. ای کاش با تکرار جنایتکارانه و ترور لیبرتی رژیم از بدنه ی این جریان، مریم و مسعود رجوی بیدار شوند و دست از دولت دمکرات شیعی خویش بردارند. با شیوه ی خصوصا گذشته مجاهدین، چندان نمی توان کاهی از کوه مصیبت های حاصله ی این جریان و رهبران آن را بشکل مثبت تغییر داد و خصوصا کیش شخصیت و سوء استفاده های آنها را بر علیه حتی خود بدنه ی قربانی این دستگاه متحول ساخت؛ چه رسد به ترمیم خسارت های هراسناک عمومی و ده ها فاجعه گرانببار که در طی ٣۶ سال ساختار خشک و شبه فاشیستی مذهبی بر این سازمان، که به تبع ماجراجوئی های هولناک رجوی ها علیه متعهدان به سازمان پیوسته رفته است. آیا قابل تصور است که روزی سنت و عنصر سالم و انقلابی گذشته ی مجاهدین بیدار شده و به آغوش مبارزه ی دمکراتیک، غیر مذهبی و سکولار بازگردد؟

به هر رو، همه جریان ها به بازسازی مبرم و ریشه ای نیاز دارند. به باور من بهترین شیوه، همین نقد دگم ها و بازتاب آزادانه، منصفانه و غیرمتعصبانه دیدگاه های تازه پیرامون این و یا آن حزب و هر جریان سیاسی دیگر است؛ همانگونه که بارها در طیف های دیگر نیز ضرورت چنین افشاگری هائی را لازم داشته ایم ولی کمتر به پیش برده ایم. در میدان حقارت برانگیز و تأسف بار ِ رهبر و قائد سازی ها، حالا جامعه لهیده، ستمزده و غارتشده ما، نیاز به انقلاب های همه جانبه دارد و نباید بیش از این در دام رهبران فاسد شیعی بماند. لااقل اینک شایسته است که اندک اندک زمینه های بیداری و هوشیاری و چگونگی اعتماد به نفس ربوده شده ی خود و توده ها را دریابیم و از خودمحوری های معمول رهبران مذهبی سیاسی فاصله بگیریم و حقوق خودمدیرتی را از دستگاه های فردی و فرقه ای بی هیچ سازشی بازستانیم و استقلال حکومت مردمی را از دستگاه دین و دولت جداکنیم.

ثمره ی چنین شیوه ی تازه ای این است که: توده ها بتوانند در میدان های متعدد سیاسی و فرهنگی و طبقاتی خواست برابری خواهی ها، تبعیض زدائی ها، آزادیخواهی ها و استقلال گرائی ها را، با حق مسلم آزادی عقیده و وجدان برای خود و همگان بر روی پای فردا بنشانند و بدون خامنه ای ها، پهلوی ها، مریم ها و مسعودها جامعه رنگین فرهنگ و طبقاتی خود را برای زندگی مطلوب مهیا کنند. جامعه ی بلازده شیعی و شاهی، تا بیش از این دیرتر نشده، می باید راه، چاره و یابش ساختار حکومت سکولار، رنگین و برابر را مستقلا و همراه با مردم کار و زحمت کشف کرده و علیه دولت های خودکامه، ایدئولوژیک، مذهبی و بورژوائی را پیدا کند و مسیر و آینده ی جامعه ی آزاد، برابر و فدرال را، ابتدأ با مرز جدائی دین از دولت آماده و آغاز کند و همزمان و همگام با آن به کیش چنین شخصیت ها و خودخواهان و تمامیتگرایان در گستره سراسر کشورمان پایان دهد.

در میان عقاید و فرهنگ های تبعیض زده مذهبی و ملت های رنجورمان، می باید ریشه ی تحریف های شاهی و شیخی، پهلوان پنبه پردازی ها، ناجی گرائی ها، امام پروری، رهبر سازی ها و اصولا این فرهنگ بیمار را برای همیشه از زمین سوخته و خونین ِشیعه زده کند وریشه ی خودکامی را از قدرت سیاسی زدود و همه ی چهره های فریبکار مذهبی و فردی و نخبگان طماع را رسوا کرد و بجایش اراده ی مفید اجتماعی، سازماندهی اراده ی متشکل و مستقل کارگری که موثرترین نیروی طبقاتی در تولید ارزش های اجتماعی هستند، گذاشت. همزمان با تقسیم قدرت افقی، همبستگی سراسری و سازماندهی یکپارچه اراده ی طبقاتی خویش، آنگاه عملا برابری حقوقی را استوار کرد؛ و به تبع آن همین امروز رازِ چرائی شکست های تاکنونی از کردنکشان را آگاهانه تر بررسی نمود و بازیافت و به اراده اجتماعی و سراسری خویش متکی شد و ریاکاران در کمین نشسته را یک بیک شناسائی و کشف کرد و مسیر پیروزی خود علیه همه دکانداران مذهبی ایدئولوژیک را بازنمود و آینده ی زندگی مستقل و مردمی خود را خود، مدیریت کرد.

بهنام چنگائی ۱٨ آبان ۱٣۹۴

به یاد بیاوریم لقب های ((شاه و خمینی)) را!
لقب های شاه: شاه سایه ی خدا، خدایگان اعلحضرت همایون، محمدرضا شاه پهلوی، شاهِ شاهان، شاهنشاه ایران، بزرگ ارتشتاران!
لقب های خمینی: روح خدا، ادامه ی راه انبیا، حضرت امام، آیت الله العظمی، سید روح الله المصطفوی الموسوی الخمینی

*حسن روحانی، به مناسبت سیزدهم آبان در نشست چهارشنبه هیئت دولت سخنرانی کرد و خواهان پرهیز از سوءاستفاده از سخنان سید علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران شد. به‌ویژه آن بخش از سخنان اخیر او که درباره «نفوذ» بیگانگان ایراد شده بود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست