یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تحریم کننده، خودکامه وقبیله گرا
رأی دهنــــده، دمکرات وآزادیخواه!


عظیم هاشمی


• تمامی رویداها از فروردین ۱۳۵۸ تا خرداد۹۲ نشان داده است که موج تحریم اگر چه نه بصورتی خطی اما همواره درحال صعود بوده، وحشت کلیت رژیم نیز از همین است. چنین وحشتی بود که موجب شد در خرداد ۹۲، خامنه ای بگوید: ممکن است بعضیها نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند امّا از کشورشان که می‌خواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پای صندوق رأی، همه باید بیایند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۰ آبان ۱٣۹۴ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۱۵


 زنگوله های کاروان معرکه گیران کم کمک در حال بصدا در آمدن است تا سنجشی گردد برای درون کاروانیان که بدانند یکبار دیگر چگونه می‌توانند عده‌ای را به سمت مضحکه ۶ اسفند ماه جذب کنند. حط ونشان کشیدنها آغاز وهرکدام دیگری را مخاطب قرار می‌دهد که عددی نیستی. از هم‌اکنون می‌توان گستردگی شاخ وشانه کشیدنهای باندهای رقیب در تمامی ارکان و ارگانهای حکومتی را مشاهده کرد و بدون شک ابعاد آن گسترش نیز خواهد یافت. هر اندازه که بر عمق و دامنه آن افزوده گردد بازهم همگی چون تنی واحد در برابر یک دشمن به صف ارایی مشغولند، صف“ جهنمیان تحریم کننده. چرا چنین است، براستی مگر این اپوزیسیونی که گروهکهایی بیش تلقی نمی‌شوند و همواره هم گفته می‌شود جایی بین مردم ندارند چقدر می‌توانند امکانات فراهم کنند که مردم را به قهقرای «خودکامه و قبیله گرایی»خود سوق دهند؟
هیچ ضرورتی ندارد کسی جامعه شناس و اقتصاد دان یا روانشناس باشد تا علت یک چنین سراسیمگی در کلیت رژیم که منجر به یک اتحاد نانوشته بین الجناحی برای تقابل با آن گشته است را دریابد. کافی است همانند انسانی بود که برای فروش نیروی کار خود سوار بر ترن و اتوبوس می‌شود و اینقدر هوشیاری دارد تا هنگام گذز ترن یا اتوبوس از مناطق مختلف، تفاوتهایی که در هر ایستگاه و محله اتفاق می‌افتد را ببیند. آیا چنین شخصی نخواهد توانست ریزش پیچ و مهره های قطار فرسوده ٣۷ ساله که از بدو پیدایش مسیری ضدانسانی در پیش گرفته بدرستی ببیند؟
مسافر هر ترن یا اتوبوس مبدأ و مقصد را می‌داند و از همان ابتدا که اجبارآ پا بر رکاب آن می گذارد علت کم و زیاد شدن واگن ها، تغییر مسیرها، اضافه یا کم شدن ایستگاهها و هر نوع تغییر دیگری را از نظر دور نمی‌دارد در عین حال می‌داند که باید سر ساعت معینی خود را به ایستگاه برساند تا بتواند بموقع بر سر کار حاضر گردد و ذر خطر اخراج و جریمه قرار نگیرد و در نتیجه تعبیه شدن صندلی از مخملی زیبا هم ربطی به اصل کاری او پیدا نخواهد کرد چرا که نه ثانیه ای از زمان استثمار شدن وی کم می‌کند و نه ریالی به نرخ استثمارش اضافه خواهد نمود. پس راه خود در پیش گرفته و روان می‌شود و بالاجبار برای اضافه شدن دستمزد یا کم نمودن ساعات کار تدبیری پیش رو قرار خواهد داد و برای آن حرکت می‌کند. چه چیز می‌توان بر یک چنین عمل ضروری او اطلاق نمود، جز مبارزه؟ حال اگر همان مسافر ما متوجه شود ایستگاه ها بر گسل هایی ساخته شده‌اند که با لرزشی در زمین حفره‌ای بزرگ در آن ایجاد خواهد شد و واگن های بیشماری را خواهد بلعید و اعلام کند که سوار شدن بر چنین قطاری همانا به پیشباز مرگ رفتن است و در عین حال در عمل ضروری قبلی یعنی کم کردن ساعات کار و افزایش دستمزد بطور موثری ایفاء نقش نماید و همزمان مردم را به سمتی سوق دهد تا بر چنین ترنی سوار نشوند اگر چنین عملی را در راستای همان مبارزه قبلی ندانیم پس آن را باید در کدامین سمت ارزیابی نمود؟ چه بسا فقط عده‌ کمی که شناختی از سازه ها، زیر بناها، گسلها و غیره دارند در موضوع دوم با وی همراه شوند و بقیه افراد در برابر او صف آرایی کنند چرا که در بهترین حالت آن را ساخته و پرداخته ذهن وی تلقی خواهند نمود. اما هنگامیکه ایستگاه ها یکی پس از دیگری فرو ریزند اگر افرادی یافت شوند که خواهان نوسازی قطارها یا تعمیر ریلها شوند و یاخواهان به دست آوردن تسهیلاتی با توجه به وضعیت ممکنه برای تعمیر ایستگاه های فرو ریخته گردند در خوش‌بینانه ترین حالت چنین افرادی را باید به کدامین لقب مزین نمود؟   
تا ۶ اسفند بیش از۴ ماه وقت باقی‌ مانده است از اکنون نمی‌توان تغییراتی که ممکن است در توازن قوا رخ دهد را پیش‌بینی نمود، همچنین اینکه دارو دسته های رژیم هرکدام بنا به منافع خود موضع گیری و برنامه مشخصی در پیش رو قرار خواهند داد نیز باید در جای خود مورد ارزیابی قرار داد. اما آیا افرادی را که تحریم ۱٣ میلیون انسان‌ در درون جامعه در سال ۱٣۹۲ را نادیده می‌گیرند و آن انسانهایی که اکنون تحریم را سرلوحه کاری خود قراردهند را «خودکامه و قبیله گرا» قلمداد می نمایند را می‌توان نادیده گرفت؟ آیا   چنین افرادی با هر نیتی که داشته باشند چه خود بخواهند و چه نخواهند در کنار مرتجعینی مانند علم الهدای قرار نخواهند گرفت که عنوان کرد کسانی که رأی ندهند جهنمی هستند!؟ اگر در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی حداقل یک روزنامه درونی رژیم بنام جمهوری اسلامی بود که بعداز نمایش ۲۴ خرداد بنویسد: آقای علم الهدی، حالا این ۱٣ میلیون نفر که رای ندادند جهنمی هستند؟ آیا در ممالک آزاد روزنامه‌ای وجود خواهد داشت که در فردای ۶ اسفند رقم واقعی آنان که به ندای چنین دمکراتهای متمدنی لبیک نگفتند و در صف همان ۱٣ میلیون جهنمی خودکامه قبیله گرا قرار گرفتند را انسانهایی بداند که زندگی خود و همنوعان خود را دوست می‌دارند و در نتیجه به قطاری سوار نشدند که از ایستگاههای مرگ عبور می کند، خواه ریلهایش روسی و چینی باشد و خواه آلمانی و آمریکایی، خواه مقصدش بازار کهنه فروشان سید اسماعیل باشد خواه پاساژ شاهنشاهی صفویه!

تحریم کنندگان بدرستی میدانند در کنار چه کسانی قرار گرفته‌اند. آنها کنار همان انسانهایی قرار دارند که اگر سندان* هستند اما می‌دانند چرا و چگونه سندانی هستند. اگر همزمان با مقاومت در زندانها و شکنجه گاهها در دیگر عرصه های مبارزات اجتماعی و از جمله در امر مضحکه انتخاباتی رژیم تلاشهایی صورت نمی گرفت یا آن تلاشها مثمرثمر نبود هرگز خامنه ای کوچکترین عقب نشینی نمی‌کرد و آنچنان تیتری هم بر روزنامه جمهوری اسلامی رژیم حک نمی‌شد. تمام تلاشگران و تحریم کنندگان با تمام توان می کوشند با گذر از تمامی موانع، توده های گسترده‌تری به سمت تحریم سوق یابند به نحوی که از دوم شدن (دوستی بعد از ۲۴ خرداد۹۲ چه جالب گفت: با همه تقلبی که شده است باز هم با ۱٣ میلیون نفر دوم شدیم!) نیز گذر نمایند تا بر روزنامه‌ها تیتر “رهایی“ نوشته شود. با وجود این اما اگر یک نفر و فقط یک نفر پیدا شود که واقعاً بخواهد فقط یک ایستگاه ساخته شده بر گسل مرگ را بر چیند، اولین یاری دهندگان، همین تحریم کنندگان هستند که بیشترین نیروی خود را به کار خواهندگرفت تا به بهترین نحو ممکن آن ایستگاه مشخص مورد نظر برچیده گردد. تاریخ مبارزات گذشته و جاری دال براین است، در آینده نیز جز این امر دیگری اتفاق نخواهد افتاد.

انتخاب مسیر و قرار گرفتن انسان‌ها در صفوف مختلف موضوعی است مربوط بخود آنها، اما اینکه افرادی تصور کنند با لقب پراکنی های ارتجاعی به مخالفین و تحریم کنندگان خواهند توانست اثری بر جامعه داشته باشند باید گفت با بستن چشمها و گوش های خود و جاری نمودن یک چنین کلام هایی بر زبان و قلم، این واقعیت مسلم یعنی موج فزاینده تحریم توسط مردم بجان آمده سیری نزولی بخود نخواهد گرفت، تمامی رویداها از فروردین ۱٣۵٨ تا خرداد ۹۲ نشان داده است که چنین موجی اگر چه نه بصورتی خطی اما همواره درحال صعود بوده، وحشت کلیت رژیم نیز از همین است. چنین وحشتی بود که موجب شد در خرداد ۹۲ خامنه ای چنین افاضه نماید: ممکن است بعضیها - حالا به هر دلیلی – نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند امّا از کشورشان که می‌خواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پای صندوق رأی. همه باید بیایند.
اعتراف راس هرم قدرت رژیم به وجود سرنگونی طلبان و درخواست زبونانه وی برای حضور آن‌ها در پای صندوقهای رای در سال ۹۲، خود نشاندهنده عمق و گستردگی و توان رو به افزایش چنین جنبشی است، جنبشی که مرتجعترین رهبران و دست اندکاران رژیم نیز به وجود آن اعتراف کرده اند، اما این جنبش توسط افرادی نه تنها نادیده گرفته می‌شود بلکه همواره سعی میکنند تا همگامان با چنین جنبشی را تخطئه نمایند، علیرغم هر لقبی که این افراد برای خود دست و پا کنند اما آیا می‌توان آن‌ها را دمکرات و آزادیخواه نامید؟

*سال ٣۵٨ عده‌ای از اوباش وابسته به حکومت به میتینگ فداییان در میدان آزادی یورش بردند پس از دفاع و عقب راندن حزب الهی ها عده ای درصدد برآمدند تا آن‌ها را تعقیب نموده و بر آنان یورش آورند، زنده یاد سعید سلطان پور که سخنرانی می‌کرد و این صحنه‌ها از چشم تیز بین او پنهان نمانده بود چنیین گفت: وقتی چکش نیستی، سندان باش.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست