یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

راب سی ول
خطر: رکود جهانی در پیش است


پروین اشرفی


• صندوق بین المللی پول مجبور شده است که نه تنها مکررا پیش بینی های میزان رشد خود را تنزل دهد، بلکه اکنون برای اولین بار پس از سال ۲۰۰۹، سقوط رشد ناخالص داخلی جهان به دلار را نیز پیش بینی میکند. این امر انعکاسی است از جهان بحران زده ای که ما در آن قرار داریم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۲ آبان ۱٣۹۴ -  ۱٣ نوامبر ۲۰۱۵



اقتصاددانان صندوق بین المللی پول، مکررا مجبور شده اند سخنان خود را قورت بدهند، تو گویی که در هفتمین سال "بهبودی" خود، از یک بحران به بحرانی دیگر آموخته اند. رکود جهانی 2008 الی 2009 اهمیت تعیین کننده ای داشت. رکودی که طلیعه دار یک بحران دنباله دار بود. بحرانی که توسط لاورنس سامرز، دبیر پیشین خزانه داری ایالات متحده آمریکا، بعنوان "رکود دنیوی" توصیف شد.

مارکسیست ها این تحولات را به مثابه یک بحران ارگانیک نظام سرمایه داری توصیف کرده اند. رشد نیروهای مولده، به عبارت دیگر رشد صنعت، تکنیک و علم، بر دولت – ملت و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید پیشی گرفته است. سرمایه داری اکنون به نهایت خود رسیده است، دارای ظرفیت های بیش از حد، صنایع بیش از حد و تکنولوژی بیش از حد می باشد. همه چیز "بیش از حد" نیازهای بازار است. این امر، بحران کنونی را تعریف می کند. در حال حاضر، دو بانک بزرگ دنیا یک رکود عمیق را برای سال آینده پیش بینی می کنند.
لاورنس سامرز اخطار رک و راستی را صادر کرده است : "خطراتی که اقتصاد جهانی با آن روبروست، شدیدتر از زمان ورشکستگی برادران لی مان در سال 2008 می باشد." ما کاملا موافق هستیم.
با توجه به کاهش سرعت رشد اقتصاد چین – که 30 درصد میزان رشد اقتصاد دنیا و 16 درصد تولید جهان به حساب می آید – و به همراه اقتصادهای باصطلاح در حال ظهور، اوضاع به روشنی برای یک رکود جهانی تنظیم شده است. صادرات و واردات چین در عرض جند ماه سقوط کرده است. به همراه آن، نرخ کالاها هم به مثابه واکنشی به کاهش تقاضا، در حال سقوط است. این نشانه یک بحران اضافه تولید، یا آنگونه که اقتصاددانان سرمایه داری دوست دارند خطابش کنند، نشانه "ظرفیت مازاد" می باشد. وقتی چین کند میشود، دنیا نیز کند میشود. اما در حین کندی، میتواند در یک رکود نیز تلوتلو بخورد.
چین در گذشته، نظام سرمایه داری را با تقویت اقتصاد خود و ارائه بازاری برای کشورهای صنعتی غرب، از یک کسادی عمیق نجات داد. رشد اقتصادی چین همچنین نیرویی به اقتصادهای در حال ظهور و غرق شده در کالاها و مواد خام، داد. رکود سال 2008 ، با سرمایه گذاری های عظیمی که چین در تولید میکرد، تخفیف یافت. اقتصاد چین به یک اقتصاد صادرات محوری تبدیل شد که بطور قابل ملاحظه ای به رشد اقتصادی دنیا کمک میکرد. در حال حاضر همه این ها تغییر کرده اند. کاهش چشمگیر رشد اقتصادی چین به طور رسمی به 6.9 درصد رسیده است. اما ارقام رسمی تا حد زیادی جعلی میباشند.
لی کچیانگ ، نخست وزیر چین به سفیر ایالات متحده آمریکا گفت که او برای قضاوت در مورد رشد اقتصادی به سه چیز تکیه دارد: مصرف برق، حجم حمل و نقل با راه آهن و وام دهی بانکی.
اقتصاددانان نیز بر همین اساس، یک "شاخص حرکت چین" را از ارقام این سه مقوله گردآوری کرده اند. این شاخص نشان میدهد که سرعت واقعی رشد میتواند تا 3.1 درصد کاهش داشته باشد. حجم حمل و نقل با راه آهن بشدت پائین آمده و مصرف برق نیز تقریبا در یک سطح باقی مانده است. چین به همان راهی میرود که ژاپن رفت، یعنی راه کسادی طولانی.
کاهش رشد اقتصادی در چین، به همه آنهایی که به شدت به چین وابسته بودند، ضربه زد. کره جنوبی با صادرات اجناس، معادل 11 درصد تولید ناخالص داخلی خود به چین در سال 2013، بیشتر از همه در معرض این ضربه قرار گرفت. مالزی 9.8 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به چین صادر کرد و تایلند 6.9 درصد. استرالیا که مواد خام آن سال ها به تداوم رشد اقتصادی چین کمک کرد، در سال 2013 اجناسی معادل 6 درصد از اقتصاد خود را به چین فروخت. در حال حاضر همه این ها، به همراه پیامدهای عمده ای به پایان رسیده است. وقتی چین عطسه میکند، بقیه دنیا نیز، درست مثل ایالات متحده آمریکا، سردشان میشود.
امسال تجارت بازارهای نو ظهور سقوط کرد، صادرات آنها در ماه ژوئن 8.9 درصد و در ماه ژوئیه 13.5 درصد کاهش یافت. بنا بر ارقام صندوق بین المللی پول، تولید ناخالص داخلی برزیل به دلار در سال 2015 میرود که 19.1 درصد منقبض شود و روسیه 36 درصد سقوط خواهد کرد.
مارتین وولف در فاینانشال تایمز توضیح میدهد که "اکنون اقتصادهای نوظهور مبتنی بر صدور کالا و بدهی باید از هزینه ها بکاهند، درست مثل کاهشی که کشورهای بحران زده منطقه یورو در چند سال پیش داشتند." این امر، به سادگی به رشد مارپیچی رو به پائین می افزاید.
اقتصاد ایالات متحده آمریکا در سه ماهه دوم سال 2015 ، به مقدار 3.9 درصد رشد کرد، اما بیشتر آن بخاطر تجمع موجودی (یعنی سهام به فروش نرفته) بود. این رشد در سه ماهه سوم سال به 1.5 درصد رسید که کمتر از 1.7 درصدی بود که اکثر اقتصاددانان پیش بینی کرده بودند و یک سقوط 60 درصدی را در مقایسه با سه ماهه پیشین خود نشان میدهد. رشد اقتصادی در ایالات متحده آمریکا رو به کندی است و در حال حاضر در ژاپن و اتحادیه اروپا نیز کاهش یافته است. ایالات متحده آمریکا در مورد کاهش نرخ بیکاری به 5 درصد، لاف میزند. زیرا اگر تعداد نیروی کار به همان اندازه سال 2008 بود، نرخ بیکاری به بیش از 10 درصد میرسید.
همه ضدونقیض گویی ها رویهم انباشته شده اند تا یک سیر نزولی جدی را تولید کنند. مارتین وولف میگوید "خطر در اینجاست که اقتصاد جهانی به دامی خواهد افتاد که برخلاف دامی که ژاپن به مدت 25 سال در آن بود، رشد اقتصادی در آن راکد میماند و کار کمی برای اصلاح آن میتوان کرد."
وولف این وضعیت را به مثابه یک "رکود مدیریت شده" توصیف میکند. "یک رکود طولانی در کل تقاضا" وجود دارد، و هیچ پاسخی هم ممکن نیست. این امر، ناتوانی کامل استراتژیست های سرمایه را برملا میسازد.
اگرچه بازارهای سهام جهان بطور فزاینده ای متغیر هستند، اما آنها به ادامه رشد خود گرایش دارند. بخصوص در ایالات متحده آمریکا. این رشد در سهام، نشان میدهد که چقدر بازارهای سهامی که رو به کشورهای جنوب دارند، از اقتصاد واقعی دور می باشند.
همچنان که درآمدها به کاهش خود ادامه میدهند، بانک های ایالات متحده آمریکا مکررا اخبار تیره و تاری اعلام مینمایند. سودهای گولدمان ساکس 40 درصد کاهش یافت. جی پی مورگان چیس نیز یک کاهش 23 درصدی در درآمد خود را گزارش داد.
با این وجود، بدهی ها هنوز در همه جا در حال افزایش است. بدهی بخش خصوصی به ویژه بسیار بالا باقی مانده است. در ایالات متحده به 160 درصد تولید ناخالص داخلی در سال 2007، و در بریتانیا تقریبا به 200 درصد رسیده است، اما چین در حال حاضر از این سطح پیشی گرفته است. اروپا با رشد اقتصادی کند مداوم و طولانی و کاهش قیمت مواجه است. به قول وولفگانگ مانچاو در فاینانشال تایمز 15 ژوئن 2014 ، اروپا در تحت "تهدید مداوم ورشکستگی و قیام سیاسی" می باشد. تلاش برای کاهش بدهی ها در این چنین فضایی، "سخت تر و خونین تر" از آنچه که دیده ایم، خواهد بود.
سخت گیری های اتحادیه اروپا در سال 2016 به اجرا در خواهد آمد تا به تثبت مالی (ریاضت کشی) سرعت ببخشد. مانچاو می گوید "آخرش این است که همه تعدیلات پس از بحران، بسیار بیرحمانه تر از آنچه که 20 سال پیش در ژاپن رخ داد، خواهد بود". "انتظار من این است که در چنین فضایی، واکنش سیاسی جدی تر شود..... حتی اگر کاهش بدهی ها عملی باشد - که روشن هم نیست – ممکن است به لحاظ سیاسی عملی نباشد.... آنها با کاهش ثبات سیاسی، به بی ثباتی فزاینده مالی میرسند ."
کسب و کار به وضوح در تقلاست. همزمان با ضعیف شدن تقاضا در همه جا، صادرات و واردات ایالات متحده نیز در حال سقول است. کاهش تقاضا به معنای کاهش درآمدهاست. فروش کمتر یعنی درآمد کمتر. در عوض، سود کمپانی ها، به جای سقوط، درواقع بطور غیر قابل باوری افزایش یافته است، عمدتا هم بخاطر کاهش هزینه اعتبار دهی و ارزان کردن دسترسی به آن. در واقع یک برشی بین درآمد و سود باز شده است که نمیتواند برای مدتی طولانی دوام بیاورد. درست مثل آن شخصیت کارتونی است که بر روی یک صخره راه میرود، اما جاذبه زمین را به مصاف می طلبد. آنها راه خود به سود را کاهش داده اند. اما این امر محدودیت های خود را دارد. سرانجام سود هم سقوط خواهد کرد.
بدیهی است که این سناریو، راهی به یک اقتصاد زنده نمی برد. اما در کوتاه مدت راهی است که یک بازار سهام پر جنب و جوش را بطور مصنوعی خلق می کند!
بازار به خاطر بحران واقعی ای که بر اقتصاد تأثیر میگذارد، از هماهنگی خارج است. بازار متکی بر وضعیتی است که در آن درآمدهای کمپانی ها در حال سقوط بوده، و تعداد کمپانی ها نیز رو به کاهش است، اما خود بازار هنوز رو به افزایش دارد. این امر دیر یا زود به سقوط بازار سهام ("اصلاح") منجر خواهد شد.
اقتصاد واقعی رو به سراشیبی دارد، همانگونه که تقاضا و سرمایه گذاری افت کرده است. مارتین وولف مینویسد "در یک دوره ای تا سال 2007 ، تقاضای جهانی مورد نیاز در بخش های بزرگ، از طریق گسترش اعتبار و خانه سازی، ایجاد شده بود، به ویژه در ایالات متحده آمریکا و اسپانیا."، "بنزین این موتور، در بحران های غربی سال های 2007 الی 2009 و بحران های منطقه یورو در سال های 2010 الی 2013 به پایان رسید. این امر، دنیای ما را با نرخ بهره کوتاه مدت جزیی و نرخ بهره صفر دراز مدت واقعی، ساخت. از همان زمان، تقاضا و تولید بالقوه و واقعی، همچنان تسلیم این اقتصادها باقی ماندند."   
این امر، در جایی که نرخ تاریخا پائین بهره، شرکت های در حال تلاش را شناور نگهداشته است، بعنوان "زامبی" سرمایه داری توصیف شده است. نقش رکود در سیستم سرمایه داری این است که اقتصاد را از طریق "تخریب خلاق" پاکیزه کند. اما مقدار عظیمی از ظرفیت مازاد باقی میماند و بر سیستم سود فشار وارد می کند.
مارتین وولف میگوید "در کل مطمئنا به نظر میرسد که اشباع دنیا از عرضه بالقوه، بدتر شده است. به همین خاطر است که فشارهای تورم زدا، به احتمال زیاد در سرتاسر دنیا، افزایش خواهد یافت"- فاینانشال تایمز، 13 اکتبر 2015. به عبارت دیگر، تولید بیش از حد در همه جا. ما دارای رشد کم اقتصادی، تورم پائین و بهره ای با نرخ صفر هستیم که رویهمرفته یک رکود و کسادی دنیوی را میسازد.
همانگونه که مارکس توضیح داد "البته این سرشت تولید سرمایه داری است که بدون توجه به ظرفیت بازار تولید کند.... بازار بمراتب آهسته تر از تولید گسترش می یابد.... زمانی میرسد که بازار خود را برای تولید بسیار تنگ می بیند. این امر در پایان چرخه رخ میدهد. اما صرفا به معنای این است که بازار اشباع شده است. تولید، بیش از اندازه آشکار است." (مارکس، نظریه ارزش اضافی)
سرمایه داران هیچ اعتقادی به سیستم خود ندارند. آنها به جای سرمایه گذاری، انبوهی از تریلیون ها دلار پول نقد را نگاهمیدارند. چرا سرمایه گذاری کنند زمانی که هیچ تقاضایی وجود ندارد؟ آنها متناوبا پول خود را در اوراق امن قرضه دولتی، یعنی جایی که به هنگام طوفان، بهشتی امن است، ذخیره می کنند.
در گذشته، تجارت جهانی نیروی محرکه تولید جهانی بود، در حال حاضر اما انرژی اش را از دست داده است.
بنا بر گزارش سازمان تجارت جهانی، رشد سالانه تجارت جهانی تا قبل از سال 2008، 6 درصد بوده است. این رشد، در طول سه سال گذشته به 2.4 درصد کاهش یافت. در حال حاضر، در شش ماهه اول 2015، در بدترین سطح خود از زمان سال 2009 می باشد. چین در حال "برقراری توازن" است تا از وابستگی خود به سرمایه گذاری و صادرات وسیع، خلاصی یابد. دستمزد بالاتر در چین باعث میشود که کشورهایی، مانند ژاپن و ایالات متحده آمریکا، زنجیره های تولید خود را در کشور خودشان "باز تأمین " نمایند.
سال 2015، پنجمین سالی است که بطور متوالی نشان از کاهش رشد متوسط اقتصادهای نوظهور دارد، که در روند خود رشد اقتصادی جهان را نیز کاسته است.
جهانی شدن رو به کندی است. تجارت جهانی رو به وقفه است. حجم تجارت جهانی در ماه مه، یعنی در عرض چهار ماه از پنج ماه اول سال 2015 ، تا 1.2 درصد تنزل کرد. مذاکرات دوحه که به مدت 14 سال ادامه یافته است، متوقف شد. اکنون ما شاهد ظهور بلوک های منطقه ای هستیم. تازه ترین نمونه آن پیمان ترانس پاسیفیک است که میتواند 40 درصد اقتصاد جهانی را پوشش بدهد، اما هنوز کارهای ناتمامی دارد که باید از سوی کشورهای میزبان، از جمله ایالات متحده آمریکا، به تصویب برسد. با این وجود، هیچ چیزی معلوم نیست. دوران اوباما ممکن است به سر برسد قبل از اینکه چیزی به تصویب برسد، به ویژه با توجه به مجلس متخاصم.
سرمایه گذاری جهانی – کلید هر گونه رونقی – به سقوط خود ادامه میدهد. اقتصادهای نوظهور برای چندین سال به شدت سرمایه گذاری کردند، اما این امر اکنون رو به آهستگی میرود، با توجه به ظرفیت مازادی که بر روی اقتصادهای آنان تأثیر میگذارد. رشد کندتری در تجارت وجود دارد، در حالیکه کالاهای سرمایه ای، بیشتر متمایل به تجارت اند. سرمایه گذاری کمتر، همچنین به معنای بهره وری پائین تر از کار است. این امر در ایالات متحده آمریکا، با یک رشد ناامید کننده 0.6 درصد در سال روبرو است که به معنای پائین آمدن استانداردهای زندگی نیز میباشد. صندوق بین المللی پول اخطار میدهد که استانداردهای زندگی بسیار آهسته تر از قبل از 2008 رشد میکند، واقعیت تلخی که مردم زحمتکش با آن روبرو هستند.
همه بر این باور دارند که بحران 2008 ، نرخ رشد اقتصادی را بطور دائمی کاهش داده و عصر جدیدی از بحران سرمایه داری را ایجاد نموده است. این همان معنای رکود دنیوی است. پتانسیل نرخ سالانه رشد اقتصادی در کشورهای پیشرفته، 1.6 درصد تا سال 2020 پیش بینی شده است. یعنی نرخی پائین تر از نرخ 2.25 درصدی قبل از رکود سال 2008.
گزارشات صندوق بین المللی پول پراست از تیرگی. آنها پیش بینی هایشان را مکررا کاهش داده اند و امسال در انتظار آهسته ترین رشد اقتصاد جهانی از سال 2008 ببعد می باشند. امسال صادرات و واردات ایالات متحده آمریکا سقوط کرده است که ضعف عمومی اقتصاد جهانی را منعکس می کند. این امر بر روی بازار کار ایالات متحده آمریکا که کند شده است نیز اثر گذاشته است. فاینانشال تایمز مینویسد " صندوق بین المللی پول در همه پیش بینی های خود از ماه ژوئیه ببعد، علائم منفی را نشان داده است."
این موضوع، مخمصه واقعی سرمایه داری جهانی را در حال حاضر منعکس میسازد. این رکود راه را برای یک رکود جهانی جدید باز می کند. اما این بار طبقه حاکم فاقد تجهیراتی است که بتواند از تبدیل این رکود به یک کسادی جدید، جلوگیری کند. تا زمانی که سرمایه داری پابرجاست، بحران و ریاضت کشی در دستور روز است. زمان پایان دادن به این کابوس فرا رسیده است.

منبع: www.marxist.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست