یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اخوانیه


وحید داور


• اما چه را روزی نباید شما را در حافظیه می دیدم
تا از همان جا به خانه مان می آمدید و
با ما روی فرش ترکی ی لاکی ناهار می خوردید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ آبان ۱٣۹۴ -  ۱۴ نوامبر ۲۰۱۵


 اما چه را روزی نباید شما را در حافظیه می دیدم
تا از همان جا به خانه مان می آمدید و
با ما روی فرش ترکی ی لاکی ناهار می خوردید
یعنی چه این که هرگزا پدرم در شرابخانه ی پنهان پشت باغچه مان
یکی از آن شیشه های سبز خاکی را با دستمال خیس برق نینداخت
تا رفتنا در کوله بارتان بگذارد
یا این که هیچ وقت مادرم از بوفه بهترین چینی های اش را
به خاطرتان پایین نیاورد         
خام است این خیال که خواهرکان ام را به نام می خواندید و
نگین و ناهید مرا مثل سبا مثل سُرایه می بوسیدید؟
می خواهم امشب از سر لج این تلفن را بردارم
زنگ بزنم به یکی یکی شان و بگویم:
آقای جورکش!
آقای مندنی پور!
کیوان! ندا! نیما! محمد! کاوه! محمود!...
من در لیورپول ام اما
آقای اسماعیل خویی امشب، قلات، مهمانِ خانه ی ما ست
یک جا قرار بگذارید و بیایید
من هم خودم را می رسانم


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست