یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

لیبرال های آنها و "لیبرال" های ما! (بخش نخست) - تهمورث کیانی
سخنی با "ف،م. سخن"؛ اگر نیک بنگری خاورمیانه ای ها هم زندگی را دوست دارند!



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ آبان ۱٣۹۴ -  ۱۹ نوامبر ۲۰۱۵


حادثه دردناک تروریستی در پاریس قلب همه انسانهای جهان را به درد آورد. تصویر حمام خون و کشتار بی گناهانی که برای لذت بردن از یک گروه موسیقی به سالنِ کنسرت رفته بودند، دردناک و غم انگیز است. جهانیان،از جمله بسیاری از ایرانیان، نیز با ابراز همدردی با پاریسیان تروریست ها را محکوم کردند. این حمله،البته،نخستین حمله تروریستی نبود و قطعأ آخرین نیز نخواهد بود. این حمله،اما،چون برخلاف بسیاری از کشتارهای اخیر،در پاریس به مثابه یکی از مهمترین مراکز سیاسی غربی اتفاق افتاد ،محتملأ عواقب بسیار گسترده تری از حملات مشابه در خاورمیانه خواهد داشت.البته باید امیدوار بود و دعا کرد که واکنش فرانسه و کشورهای قدرتمند غربی همانند واکنش تونی بلر و جرج بوش،و باندهای نئو کان و گروههای وابسته به "منافع ویژه"به کشتار تروریست ها در یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۰،نباشد.
روشنفکران،گروههای جامعه مدنی،سازمانهای حقوق بشری، و سیاست مداران لیبرال و میانه رو در کشورهای غربی همه در برابر رشد واکنش های افراطی و سوء استفاده برخی از گروههای جنگ طلب دست راستی از حادثه تروریستی پاریس هشدار داده اند. این گروهها بیشتر کوشیدند تا مردم جهان را به همبستگی بیشتر در برابر خطر رو به رشد تروریسم،جنگ های مذهبی و فرقه ای،احساسات نژاد پرستانه وملی گرایانه،و کاربرد خشونت و نیروی نظامی برای حل و فصل اختلافات سیاسی،فراخوانند. برخی گروههای تندرو و گروههایی که رو شنفکران و دانشگاهیان آنها را نماینده "منافع ویژه" (اسپیشال اینترِستز) در جامعه می نامند،اما،با فرصت طلبی خواستار مداخله نظامی گسترده تر در خاورمیانه،تشدید اقدامات بر ضد مهاجران سوری و خاورمیانه ای،تشدید احساسات ضد عربی و ضد مسلمانان،و به طور کلی بلندتر کردن دیوار جدایی بین مردمان و نفرت پراکنی نژادی و ملیتی شده اند. این گروهها بلافاصله کوشیدند تا پرونده تازه ای برای کشورهایی که با آنها اختلاف دارند،باز کنند. برخی اعلام کردند اسلام یعنی جهاد و جهاد یعنی قتل همه غیر مسلمانان، عده ای خواستار تفکیک مسحیان پناهنده از غیر مسحییان شده،و برخی نیز فراتر رفته و اعلام کردند "جنگ تمدن ها" آغاز شده است. نظریه های نئو کان ها که پس از گند بالا آوردن در عراق و لیبی به پستوی آرشیو ها رفته بودند، دوباره جانی گرفته اند.
بسیاری از ایرانیان،نیز،به شیوه های گوناگون با پاریسیان همدردی کرده و اعتراض خود را به کشتار مردم بیگناه در پاریس نشان دادند. پس از فرو نشستن شوک نخستین،عده ای به پوشش گسترده و کم سابقه خبری به حادثه پاریس واکنش نشان دادند. این گروهها چند و چون و اگر- مگر هایی کردند که ،از قضا و اگر نیک بنگریم، تأمل برانگیز هستند. از جمله این چند و چون ها این بود که چرا جهان غرب و رسانه های عظیمش،همین واکنش را در برابر کشتارهای این چنینی - و گاه با ابعاد هولناک تر - در سایر نقاط جهان نشان نمی دهند؟ و اگر نشان می دادند چه آثاری،می توانست داشت؟ کسی، البته،نگفت که به کشتار پاریسیان یا آمریکائیان نباید اهمیت داد و آن را دست کم گرفت یا در برابر آن سکوت کرد. پرسش این بوده و هست چرا،مثلأ، رسانه های بزرگ غربی چیزی از پسران و دخترکان یمنی نمی گویند که با جت های ساخت بریتانیا و فرانسه به صورت فرشی بمباران می شوند؟ (۱) بمباران مردم یمن و ویران کردن این کشور تنها به سبب دوستی حوتی ها با جمهوری اسلامی است. هیچ گروه جدی در هیچ کشور غربی تا کنون حوتی ها رابه تروریسم متهم نکرده است. این گروه یک جنبش قومی با تاریخچه ای ۶۰ ساله است که - دست کم تا امروز- به تروریسم ،مطابق تعریف های آکادمیک و غیر سیاسی آن، آلوده نشده است. با قضاوتی غیر جانبدارانه می توان آنها را در زمره دیگر جنبش های قومی مانند کردها،البته با در نظر داشت تفاوتهای ویژه مربوط به فرهنگ،طبقه بندی کرد. تا پیش از انقلاب اسلامی، حکومت محمد رضا شاه هم در برابر تلاشِ عبدالناصر برای سرکوبشان ،ازآنها پشتیبانی می کرد. هدف نگارنده در اینجا دفاع از حوتی ها نیست. نکته قابل تأمل،اما، استانداردهای دوگانه دولت های غربی با مسائل جهان،خاصه خاورمیانه،است
ف،م،سخن مطالبِ خواندنی بسیاری البته دارد که من نیز مانند بسیاری گاه از خواندن آنها لذت برده ام. مخصوصأ مطالب او در بزرگداشت برخی از بزرگان ادبِ فارسی ستودنی هستند. او،اما،مانند بسیاری از ما،گاهی مانند لباس پیش کسوتی در بر کرده و به هر موضوعی- سیاسی،اقتصادی،فرهنگی،و غیره - واکنش عجولانه نشان داده و در لابلای برخی نکات درست،خشک و تر نکرده و حکم های بزرگ - که باید با تأمل و تحقیقِ بسیار باشد- صادر و نتیجه گیریهای شتاب آلود می کند. از جمله،حکمی است که او درباره اهمیت زندگی برای غربی ها و بی اهمیتی آن برای دیگران صادر کرده است. در این حکم،او همه کسانی را که تآملی کرده و واکنشی از جنسِ دیگر در برابر فاجعه پاریس نشان داده اند با یک چوب رانده و آنها را - به نوعی- متهم به کوته بینی کرده است. او حتی فراتر رفته و همه انتقادات را "بهانه گیری" خوانده و همه آنها را متهم کرده است که جز نعره زدن در برابر سفارت های غربی چیزی دیگر نمی دانند!
از نظر ف.م. سخن هر کس که در تفاوت آشکار و شگفت بین پوشش خبری حوادث دردناک تروریستی و کشتار مردم درنگی و چند و چونی کرد،متهم به ضدیت با غرب و تمدن غربی و "ظالم بالفطره" دانستن غربی هاست. هرگاه نویسنده ای،که خود گاه همه را به اعتدال و انصاف در قضاوت دعوت می کند، چنین خشمگین حکم دهد به چه چیزی جز شتاب آلوده بودن و تأمل نکردن می توان او را متهم کرد؟ او راست می گوید،در کشورهای خاورمیانه این میل و رغبت در میان بسیاری وجود دارد تا غرب را مایه همه نکبت ها و مصیبت ها خویش به شمار آرند. برخلاف نظر برخی،این احساسات ضد غربی تنها منحصر به اسلام گرها یا چپ گرایان کلاسیک هم نیست. حتی گروههایی نظیر سلطنت طلبان که قاعدتأ در طیف راست طبقه بندی می شوند،نیز، بریتانیا و ایالات متحده را مسبب همه چیز می دانند.
از سوی دیگر،اما،در سالهای اخیر گروهی از چپ گرایان سابق - اعم از مذهبی یا غیر مذهبی آن- از آن ور بام افتاده اند. از نظر این گروه،غرب مظهر و نماد همه نیکی هاست. خطای بزرگ این دسته،اما،در این است که دموکراسی لیبرال و جامعه مدنی در کشورهای غربی را با دولت های آن کاملأ یکی می پندارند. از نظر این دسته افراد،چیزی به نام گروههای پر قدرت با منافع ویژه ،لابی های با نفوذ برخی از کشورهای خارجی و غیر دموکراتیک- که با خرج میلیونها دلار می توانند بوسیله شرکت های بزرگ روابط عمومی افکار مردم را به شدت تحت تأثیر قرار دهند- گروههای راست افراطی و جنگ طلب و غیره همه ساخته و پرداخته "چپی های بدبین" است. این گروه اصلأ واژه امپریالیسم را مفهمومی جعلی و من درآوردی از سوی کمونیست ها می داند. در هر اختلافی بین غرب و ،مثلأ، جمهوری اسلامی حتمأ حق به جانب غرب است. چین و روسیه نماد همه بدی ها هستند و اختلافشان با غرب بر سر موضوعاتی نظیر مسئله اتمی ایران،تنها به سبب تمایل آنها به غارت ایران است نه رقابت های استراتژیک قدرت های جهانی. اگر از آن طرف برخی با توسل به نظریه توطئه، می گوید حادثه یازدهم سپتامبر و حادثه ترور در پاریس کار خود دولت های غربی است تا مجوز مداخله بیشتر در خاورمیانه بدست آرند، این دسته "لیبرال"های وطنی در این باره اصلأ خطایی را متوجه دولت های غربی نمی دانند.آنها با همان منطق سابق به غرب می نگرند و تنها آن را وارونه کرده اند.
این همه در حالی است که لیرال ها،روشنفکران،و اغلب تحلیلگران سیاسی از همه طیف های عمده سیاسی در غرب، واژه امپریالیسم را درباره دولت های خود به راحتی به کار می برند،از دولت های خود می پرسند : چرا این دولت ها به بهانه خطرِ ایران و به سبب فشار لابی یکی دو کشور ثروتمند نفتی چشم بر ایجاد و رشد هیولای داعش بستند؟ چرا تا کنون به داعش اجازه داده اند تا آزادانه مانند یک دولت نفت بفروشد، صد تا صد تا تویوتا لند کروز وارد کند،و هزاران نفر را از اروپا و سایر کشورها استخدام کرده و با گذر از مرز چندین کشور به سلامت به سوریه و عراق ببرد؟ این کار شبکه ای بزرگ و پول و ثروت و تشکیلات هنگفت می طلبد. چگونه است حوتی ها نمی توانند حتی یک قایق قاچاق اسلحه وارد کنند اما داعش کاروان هایی با هزار خودرو بزرگ و کوچک راه می اندازد؟ لیبرال غربی مانند ادیتور نیویورک تایمز می نویسد: "یک مسئله ی عمده [در جنگ با داعش] این است که ما نمی دانیم دشمن ما کیست؟ عربستان سعودی مسئله اش ایران و سرنگونی اسد است و ترکیه مسئله اش سرنگونی اسد و سرکوب کردهاست [ مسئله آنها داعش نیست]". همانگونه که بسیاری از آمریکائیان و اروپائیان اکنون دریافته اند،مسئله این است که برخی کشورهای عربی،اروپا و ایالات متحده را به گروگان گرفته و می گویند یا گروههایی مانند داعش،سپاه صحابه، النصره،جیش الاسلام و یا سرنگونی اسد و سرکوب حزب الله و تحریم و تضیعف ایران. ترکیه هم همان نقش سابق پاکستان را در تدارکات چی بودن و تسهیل شبکه ترور در دوران اشغالِ افغانستان از سوی اتحاد شوروی،اکنون درباره سوریه بازی می کند.
برخلاف عصبانیت ف.م سخن،اما،هم اکنون این موضوع که چرا دولت های غربی و رسانه های عمده اش درباره کشتار و ترور های دیگر مناطق پوشش لازم را نمی دهد در گفتگوهای رادیویی و در مطبوعات غربی مطرح شده است. مثلأ،سکوت نسبی درباره کشتار در بیروت یک روز پیش از حادثه پاریس،هم اکنون موضوع گفتگو در میان محافل روشنفکری و دانشگاهی غربی است. این انتظار و توقعی به جا ست از مطبوعات در یک دموکراسی لیبرال. ف.م.سخن با فرافکنی و اعتراض می گوید: "مگر در کشور خودتان و در همه جای دنیا،سفارت عراق و افغانستان و لبنان و یمن وجود ندارد"، پس چرا گل نمی گذارید؟ راستی را اگر یک غربی این سئوال را کرد، ف.م.سخن چه پاسخی می دهد؟ این بالاخره یک سئوال است و پاسخ می طلبد. آنچه،اما،ف.م.سخن می گوید پاسخ نیست. سئوال و جوابی که ف.م.سخن در بخش دیگری از کیفرخواست خود طرح می کند،نیز،شگفت آور است. او می پرسد :"چرا حساسیت مردم جهان نسبت به کشته شدن انسان غربی بیشتر است؟ مهمترین دلیل این امر،ارزشی است که غربی ها برای زندگی خود و خون خود قائلند". نخست،از کجا معلوم شده است حساسیت "مردم جهان" به کشته شدن انسان غربی بیشتر است؟ دوم،انسان متوسط و آگاه غربی مانند همه انسانها برای جان و زندگی دیگران- نه فقط خودش- ارزش قائل است. بنابراین،نباید انسان غربی را متهم کرد که تنها به خون و زندگی خویش بها می دهد. مسبب بی توجهی نسبی رسانه های بزرگ به حوادث دردناک ترور در مناطق دیگر،خود پسندی انسان غربی و نفرت انسان خاورمیانه ای از زندگی است. ف.م.سخن محتملأ درنگ و تأمل کافی نداشته است تا دریابد که معترضین تنها گفته اند: اگر رسانه های بزرگ و کشورهای ثروتمند همانگونه که به حادثه پاریس واکنش دادند به لبنان و یمن و عراق و لیبی و سوریه،که درآتش می سوزند، واکنش نشان دهند،آیا جهان بهتری نخواهیم داشت. لیبی،پاکستان،یمن،و افغانستان فراموش شده اند، و سوریه،نیز،به سبب دخالت ایران و حزب الله و روسیه در خبرها است.

پانوشت:
۱) اخیرأ برای نخستین بار وزیر خارجه ی بریتانیا گفت که در حال بررسی استفاده عربستان سعودی از جنگده های بریتانیایی در بمباران های یمن هستند. دمِ مردم بریتانیا گرم که با اعتراض خود، دولتشان را وادار کرده اند اعتراضاتی زمزمه وار به سعودی ها درباره بمباران بی تبیعضِ غیر نظامیان یمنی ابراز کند.

تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده)،۲۷ آبان یکهزار و سیصد و نود و چهار شمسی  
kianit@uw.edu


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست