روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲٨ آبان ۱٣۹۴ -
۱۹ نوامبر ۲۰۱۵
تعاملگرایی هوشمند در نشست «وین»، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه ایران به قلم جعفر حقپناه استاد دانشگاه که در آن نوشته است:
«توافق نسبی سریع در نشست «وین» برای حل بحران سوریه، نکتهای است که توجه ناظران را جلب کرد و اغلب آنان دستیابی به توافق در موضوعاتی را که تاکنون پشت سد اختلاف نظرها باقی مانده بود، به شوک حمله تروریستی پاریس نسبت دادند. برای کالبدشکافی این رخداد، نخست باید یادآور شد که تهاجم تروریستی پاریس نشان داد اتخاذ برخی رویکردهای «سختافزارانه»، «یکجانبهگرا»، «تکروانه» و «کوتهنگرانه» و غفلت از «مشارکت دادن همه بازیگران موثر» میتواند در دراز مدت نتایج معکوسی به همراه آورده و حتی به وقوع رویدادهایی مهیبتر و شدیدتر از آنچه جمعه شب در پاریس روی داد، بینجامد. در نقطه مقابل، راهبرد «تعاملگرایی هوشمند» قرار دارد که مطابق آن، تروریسم تکفیری به مثابه پدیدهای مرتبط با سطوح امنیت کشوری، امنیت منطقهای و امنیت جهانی تعریف میشود. از این زاویه، مهار ورودیهای آشوبساز منطقهای به وجود آورنده تروریسم، اولویت فراوانی دارد و مهار و مقابله با این ورودیهای آشوبساز تنها از طریق همکاری قدرتهای جهانی و قدرتهای منطقهای امکانپذیر میشود. بنابر این همه کنشگران با نسبتهای برابر در هزینهها و فایدهها هم در فرآیند اخذ تصمیم و هم در اجرای طرحهای مقابله با تروریسم مشارکت دارند و این پدیده را به مثابه تهدید وجودی خویش و «تهدید معطوف به امنیت جهانی» هدف قرار میدهند.
تحلیل نتایج نشست اخیر وین که بلافاصله پس از انفجارهای پاریس و با مشارکت مقامات عالیرتبه همه دولتهای درگیر بحران سوریه و با هدف یافتن راه حلی عاجل برای مدیریت این بحران تشکیل گردید، نشان میدهد که اغلب دولتها کمابیش به گزینه تعاملگرایی رو آوردهاند. برخلاف انتظار اولیه در این نشست اجماع بیشتری در مورد آینده سوریه و نحوه حل و فصل مناقشات موجود میان طرفهای اصلی به چشم میخورد. این اجماع حتی درباره آینده شخص «بشار اسد» و فرآیند تعیین تکلیف آینده سیاسی وی نیز قابل پیشبینی به نظر میرسد. هرچند درمورد اجرایی شدن بندهای مورد توافق در این نشست، بویژه برگزاری انتخابات آزاد تحت نظر سازمان ملل در بازه زمانی کوتاه مدت، مصداقیابی سایر گروههای تروریستی بجز «داعش» و «جبهه النصره» و موارد مشابه ابهامات فراوانی باقی مانده است. با این حال به نظر میرسد دغدغه غرب از تکثیر ویروس تروریسم و سرایت هر چه بیشتر آن به اروپا و امریکا، مخالفان «بشار اسد» را وادار به تأمل درباره لزوم حفظ ساختارهای سیاسی و امنیتی سوریه کرده است و آنها بی آنکه بخواهند، قویاً به موقعیت شخص «اسد» گره خوردهاند. در این میان، جمهوری اسلامی ایران که از یک سو مشارکت فعال در حمایت از محور ضد تروریسم تکفیری بویژه در عراق و سوریه داشته است و از سوی دیگر با برخورداری از «اعتماد و اقبال جامعه جهانی پس از برجام» به عنوان دولتی مسئولیتپذیر، توانمند و متعهد به حفظ ثبات و ترتیبات موجود امنیتی منطقه شناخته شده، از جایگاه موثری برخوردار است. با وجود تداوم مناقشات و بدبینی برخی قدرتهای منطقهای مانند ترکیه و عربستان سعودی به نقش و جایگاه ایران در بازسازی ثبات و امنیت در سوریه، چنین به نظر میرسد که سایر قدرتهای فرامنطقهای برخلاف گذشته به کارکرد ایجابی ایران در این بحران وقوف یافتهاند و ملاحظات تهران را در مهندسی آینده سیاسی سوریه مد نظر قرار دادهاند. بنابراین، میتوان انتظار داشت که سایر قدرتهای منطقهای نیز پیش از آنکه مانند فرانسه دچار هزینههای امنیتی فراوان شوند، در برابر راهبرد جدید تعاملگرایی هوشمند به ائتلاف در حال شکلگیری علیه تروریسم تکفیری بپیوندند.»
آینده توافق هستهای ایران و ۱+۵
آینده توافق هستهای ایران و ۱+۵، عنوان سرمقاله روزنامه مردمسالاری است به قلم سیدعلی خرم رئیس سابق دفتر ایران در مقر اروپایی سازمان ملل که متن آن به شرح زیر است:
«با توجه به این که توافق هستهای ایران و ۱+۵ یک توافق بینالمللی به شمار میرود لذا تمام کشورهایی که آن را امضا کردند مجبور به تعهد به آن هستند چرا که در حقوق بینالملل باید به یک توافق بینالمللی احترام گذاشته شود به ویژه از سوی کشورهایی که به عنوان امین منشور ملل متحد از آنها یاد میشود. بنابراین گروه ۱+۵ هم به عنوان امین منشور ملل متحد خودشان جزو اعضای دائم هستند و مجبورند به این روند احترام بگذارد در غیر این صورت این خودشان هستند که جایگاه خودشان را زیر سوال میبرند.
از طرف دیگر به دلیل آن که موضوع توافق هستهای در شورای امنیت به تصویب رسید یک الزام و اجباری برای همه کشورها ایجاد کرده که آن کشورها مستقل از ارگانهایشان بایستی آن را اجرا کنند. یعنی قطعنامه ۲۲٣۱ دست همه را نسبت به این که بخواهند در آن موقعی پشیمانی پیش آورد و یا به آن عمل نکنند میبندد بنابراین این مساله هم یک موهبت است و هم میتواند یک موضوع خطرناک تلقی شود اگر خود ما هم نسبت به آن شک و تردید کنیم. این بدان معناست که دولت آمریکا با این قطعنامه هم دست خودش و هم دست کنگره و مجلس نمایندگان و دولت آینده را بسته است و آنها هم مجبورند از لحاظ حقوقی تابع قطعنامه شورای امنیت باشند چرا که هر قطعنامهای که شورای امنیت به صورت اجرایی صادر میکند در چارچوب فصل هفتم منشور است و فرقی نمیکند که اسم آن را بیاورد یا خیر. لذا دولت بعدی در آمریکا هم قادر نخواهد بود که یک چنین توافقی را زیر سوال ببرد. هم چنان که جورج بورش پسر جمهوریخواه تندرو نتوانست آنچه را که در دوره بین کلینتون تصویب شده بود را زیر سوال ببرد و همه را اجرایی کرد. تاریخ سیاسی آمریکا نشان میدهد که در آن کشور هیچ گاه رئیسجمهوری نیامده که توافقات رئیسجمهور قبلی را زیر سوال ببرد یا عوض کند به طور کلی توافق هستهای با ایران یک توافقی است که از لحاظ دیپلماسی بهترین توافق چه از دید آمریکاییها و چه از دید ایرانیها محسوب میشود. قطعا این توافق برای ایران به طور کامل خوب نیست همچنان که برای آمریکا هم به طور کامل خوب نیست اما برای هر دو اگر تعادل را در نظر بگیریم میبینیم که بهترین توافق برای هر دو طرف است بنابراین چنانچه رئیسجمهوری بعدی آمریکا ابتدا شعارهای تندی بدهد وقتی پست ریاستجمهوری را تحویل بگیرد عملگرا میشود و میبیند که این توافق بهترین توافقی بوده که میتوانسته بدون دردسر با ایران صورت پذیرد در غیر این صورت باید به سمت جدال و جنگ یا تحریم بیشتر میرفتند که همپیمانان آمریکا آن را قبول نمیکردند.
از سوی دیگر توافق هستهای هم منافع ایران و هم منافع طرف غربی را تامین کرده است و چنین نبوده که تنها منافع یک طرف را تامین کرده باشد. در حال حاضر شرایط به گونهای است که ایران آنچه را که مورد نیاز است انجام میدهد تا اعلام کند که توافق هستهای به طور کامل پیاده شده و سپس آژانس بینالمللی هم آن توافقات انجام شده را همراه با تغییراتی که ایران داده مطابقت میدهد و بعد به جهان آن را اعلام میکند که این اعلام آخر دسامبر خواهد بود و این مبنای گروه ۱+۵ برای برداشتن تحریمها خواهد شد.»
تغییر معادله قدرت در سوریه
تغییر معادله قدرت در سوریه، عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که متن آن به شرح زیر است:
«پیروزیهای پیاپی و مهم ارتش و نیروهای مردمی در سوریه این روزها افق جدیدی را در فضای جنگ زده این کشور پدیدار کرده است. آزاد شدن فرودگاه نظامی «مرج السلطان» در شرق دمشق از اشغال تروریستها و تسلط ارتش و نیروهای مقاومت لبنان بر آن، یکی از این پیروزیهاست.
هفته گذشته نیز فرودگاه مهم و استراتژیک «کویرس» در حلب از چنگ تروریستها درآمده بود. فرودگاه «کویرس» با تعداد قابل ملاحظه هواپیمای نظامی و سایر ادوات نظامی، چند ماه قبل توسط تروریستها اشغال شد و آزادسازی این فرودگاه بسیار با اهمیت است به گونهای حتی ناظران، آنرا نقطه عطفی در جنگ سوریه تلقی کردهاند.
با تحولات تازهای که در صحنه میدانی سوریه به وقوع پیوسته معادله قدرت به نفع حکومت سوریه تغییر کرده است. بدیهی است که این تحول، به مذاق دولتهایی که نزدیک به پنج سال برای ساقط کردن این حکومت تلاش کرده و از هیچ اقدامی فروگذار نبودهاند خوش نیاید. این دولتها میلیاردها دلار هزینه کردند، هزاران تروریست را به سوریه گسیل داشتند و انبوه سلاحها و تجهیزات نظامی را در اختیار آنها قرار دادند تا حکومت سوریه را ساقط کنند ولی اکنون این تلاشهای آنها کاملاً شکست خورده است.
دولتهایی که گاه شمار آنها به ٣۰ میرسید در طول پنج سال گذشته به صورت آشکار و پنهان جلسات متعدد تشکیل دادند تا با روی هم قرار دادن ظرفیتها و امکانات خود زمینه سرنگونی حکومت سوریه را فراهم سازند، اکنون خود را ناکام و رسوا میبینند. البته بسیاری از این کشورها از خود اختیاری نداشتهاند و دنبالهرو میباشند بلکه نقش اصلی را مثلث غرب، رژیم صهیونیستی و ارتجاع منطقه برعهده داشته است. ریشه کینه این دولتها از حکومت سوریه، سیاستها و مواضع ضد صهیونیستی این حکومت در طول چند دهه گذشته بوده است. درحالی که جناح سازشکار فلسطین به همراه بسیاری از حکام خودفروخته منطقه، در دو دهه گذشته با پذیرش سازش با رژیم صهیونیستی، ننگ خوش خدمتی و سرسپردگی به صهیونیسم بینالملل را به جان خریدند ولی حکومت سوریه با وجود تمامی فشارهایی که از جانب دولتهای مرتجع منطقه و قدرتهای استکباری متحمل میشد زیر بار سازش با صهیونیستها نرفت و همین سیاست، طرحها و نقشههای صهیونیستها را با شکست مواجه ساخت.
دولتمردان سوریه با تکیه بر منطق و قوانین و مقررات بینالمللی بارها اعلام کرده است تا زمانی که سرزمینهای اشغالی از جمله جولان در تسلط غاصبانه رژیم صهیونیستی است پای میز مذاکره نخواهد نشست. این موضع اصولی و قاطعانه حکومت سوریه موجب شده است تا دو ضلع دیگر مثلث مقاومت، یعنی حزبالله لبنان و جناح مبارز در داخل فلسطین نیز جان بگیرند و در برابر رژیم صهیونیستی قاطعانه بایستند.
آغاز قیامهای ضداستبدادی با محوریت اسلامخواهی و تحولات متعاقب آن که منجر به سقوط چند رژیم عربی شد، صهیونیستها را به طمع انداخت تا بهرهبرداری از این شرایط، زمینه سرنگونی حکومت سوریه را نیز ایجاد کنند. نقش اصلی و میدانی این توطئه را آمریکا برعهده گرفت و متاسفانه شماری از سران رژیمهای مرتجع منطقه نیز با آمریکا همراهی کرده و به این بازی صهیونیستها وارد شدند.
این جبهه شوم در مسیر رسیدن به هدف خود که تامین خواستههای صهیونیستها بوده است تا مرز لشکرکشی مستقیم در سوریه پیش رفتند ولی به دلیل عدم اطمینان از نتیجه اقدام نظامی مستقیم عقبنشینی کردند. با اینحال این کشورها تا به امروز از تمامی ابزارهای خود برای اینکه دولت سوریه را وادار به تسلیم کنند استفاده کردهاند.
در چنین شرایطی است که اهمیت پیروزیهای چشمگیر ارتش سوریه که توانسته است جریان تحولات را به سوی شکست کامل توطئهگران و پیروزی قطعی دولت سوریه تغییر دهد، نمایان میشود.
نخستین بازتاب تغییر مسیر روند تحولات را در نشست اخیر وین که با حضور ۱۷ کشور از جمله جمهوری اسلامی ایران برگزار شد شاهد بودیم. در این نشست برای نخستین بار در طول پنج سال گذشته هم سازمان ملل و هم دولتهای غربی اقتدار حکومت سوریه را به رسمیت شناختند و برای رسیدن به هرگونه راهحل، حضور دولت سوریه را لازم دانستند.
در این میان، سران برخی دولتهای منطقه که احساس میکنند با وارد شدن به دام صهیونیستها اکنون بازی را باختهاند، از آنچه پیش آمده عصبانی هستند. این دولتها، از غرب نیز عصبانی هستند که پشت آنها را خالی کردهاند و مجبورند به بقای حکومت سوریه گردن نهند.
حتی برخی گمانهزنیها، افزایش اقدامات تروریستی در روزهای اخیر در نقاط مختلف جهان را نتیجه پیروزیهای دولت سوریه و تغییر موازنه قدرت در سوریه به نفع دمشق تلقی میکنند. احساس شکست و سرخوردگی، تنها نتیجهای نبود که سیاست غلط جبهه ضد سوریه به دنبال داشت بلکه اکنون این کشورها، خود گرفتار معضل تروریسم نیز شدهاند و تیرهای زهرآگینی که این کشورها به سوی حکومت و مردم سوریه شلیک کردند به طرف خود آنها کمانه کرده است. این دولتها به توطئه خود در سوریه ادامه خواهند داد ولی جبهه دشمنان سوریه روز به روز ضعیفتر میشود و پیروزی نهایی با جبهه مقاومت خواهد بود.»
آثار حملات تروریستی به فرانسه بر مهاجران
آثار حملات تروریستی به فرانسه بر مهاجران، عنوان یادداشتی است در روزنامه آرمان امروز به قلم دکتر عباس لقمانی تحلیلگر مسایل اروپا که نویسنده در آن نوشته است:
«حملات تروریستی در فرانسه، تأثیر مستقیمی بر سیاستهای مهاجرتی اروپا خواهد داشت. احزاب دست راستی و ارتجاعی اروپا، طرفداران بیشتری پیدا خواهند کرد و به طور حتم بر سیاستهای عادی اتحادیه اروپا نقش بیشتری خواهند داشت. همچنین موضوع اسلامستیزی و مخالفت با اقلیتها در اروپا تشدید خواهد شد. از بابت دیگر، اتفاقات فرانسه موجب میشود، اروپا به کنترل مرزها پیش از قرارداد شینگن برگردد که این مسأله تأثیر مستقیمی بر کل اتحادیه اروپا خواهد داشت. چند نوع مهاجرت در اروپا وجود دارد. یک نوع مهاجرت درون اتحادیهای است. بدین معنا که مثلاً یک فرانسوی به آلمان و یک اتریشی به بلژیک میرود. در واقع این مهاجرت میان شهروندان ۲٨ کشور اتحادیه اروپا صورت میگیرد که در این باره تغییر خاصی به غیر از انگلستان صورت نخواهد گرفت. در عین حال که قوانین اروپا نیز اجازه نمیدهد. نوع دیگر مهاجرت مربوط به افرادی است که در اروپا زندگی میکنند اما شهروند نیستند. مانند مسلمانان و دیگر اقلیتهای مذهبی و افرادی که در کشورهای اروپایی ساکن هستند اما گذرنامه اروپایی ندارند. به طور حتم نگاه به آنها همانند گذشته نخواهد بود و با دیده شک و تردید به آنها نگریسته میشود. گروه سوم و مهمتر، کسانی هستند که از کشورهایی مانند سوریه، عراق و افغانستان به اروپا مهاجرت کردهاند. با اتفاقات فرانسه، این گروه ضربه شدیدتری خواهد خورد. کشورهایی که تا پیش از حملات تروریستی به فرانسه مرزهای خود را نبسته بودند، اکنون کنترل بیشتری بر مرزهای خود خواهند داشت. در عین حال با توجه به مطالب منتشر شده در مطبوعات اروپایی مبنی بر اینکه ممکن است افرادی از داعش در میان مهاجران وجود داشته باشند، بنابراین کنترل دقیقتری صورت خواهد گرفت. نکته اساسی درباره رسانهها و مطبوعات اروپایی، این است که غیر از مطبوعات دست راستی، دیگر مطبوعات ـ لیبرالها و میانهروها ـ پس از اتفاقات روز جمعه فرانسه، بر این موضوع تأکید دارند که بیشترین قربانیان داعش، مسلمانان هستند و بر این اساس نیز تبلیغ میکنند، سوریهایی که به اروپا پناهنده میشوند، از داعش ضربه خوردهاند. آنها افکار عمومی را به این سمت سوق میدهند که مخالفتی با آمدن پناهندگان نشود. حال اینکه تا چه میزان موفق باشند، جای شک و تردید است. به طور حتم احزاب دست راستی بر طبل مبارزه با خارجیها و برقراری امنیت و تشدید سیستمهای امنیتی در کشور خواهند کوبید و بر این اساس طرفداران بیشتری را جذب خواهند کرد. به نحوی که حزبی مانند حزب مارین لوپن در فرانسه به حدی قوی شده که اگر فردا در فرانسه انتخابات برگزار شود، ممکن است آرای بیشتری نسبت به حزب حاکم به دست آورد. این موضوع در آلمان و بلژیک نیز همین گونه است. بنابراین اتفاق روز جمعه، یکی از بزرگترین کمکهای داعش به احزاب دست راستی بود. به نظر میرسد در این مورد خاص باید اقتصاد و سیاست را جدا کرد. سیستم اقتصادی اروپا روال خاصی را دنبال میکند که چندان تابع دولتها نیست. سرمایهداران سیاست خود را تعیین میکنند و غیرمستقیم روی سیاستمداران اثر میگذارند. از این رو سیاستمداران نمیتوانند بر رفت و آمد سرمایه اثرگذار باشند. با طرفدارانی که احزاب دست راستی به دست خواهند آورد، ممکن است بسیاری از احزاب مانند سوسیال دموکراتها، لیبرالها و حتی احزاب سبز رأی خود را در انتخابات پارلمانی از دست بدهند. روی کار آمدن احزاب دست راستی در اروپا رنگ و شکل دیگری به سیاستهای کلی اتحادیه اروپا خواهد داد. بدین صورت که احزاب دست راستی تمایل بیشتری برای نزدیکی با کشورهایی مانند آمریکا داشته و تمایل کمتری برای برقراری ارتباط با کشورهای انقلابی دارند. این در درازمدت اثرات خود را خواهد گذاشت و سعی میکنند سرمایهگذاری در کشورهایی صورت گیرد که همگون با تفکر آنها باشد و از سرمایهگذاریهای دیگر با اشکال مختلف جلوگیری کنند. البته این موضوع در درازمدت رخ خواهد داد، با این حال تأثیر مستقیمی در سیاستهای سرمایهای اروپا نخواهد داشت.»
آیا الیزه از خواب بیدار شده است؟
آیا الیزه از خواب بیدار شده است؟ عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه آفتاب یزد به قلم متین مسلم کارشناس روابط بینالملل که متن آن در پی آمده است:
«آقای اولاند روز دوشنبه در مجلس ملی فرانسه با چهرهای گرفته که تلاش میکرد با بیان جملاتی محکم آن رامصمم نشان دهد اعلام کرد «داعش به فرانسه اعلام جنگ داده و او نیز مصمم به اقدامی مشابه علیه این گروه تروریستی است».آقای رئیسجمهور با تاکید بر این نکته که فرانسه در وضعیتی جنگی قرار دارد، از مجلس ملی فرانسه خواستار اعلام وضعیت فوق العاده در کشور شد. چنانچه مجلس ملی این خواست را تایید کند،مرد شماره یک الیزه از اختیاراتی فراتر ازآنچه قانون اساسی برای او در زمان صلح تعیین کرده برخوردار خواهد شد. ناظران سیاسی مقیم فرانسه گفتهاند با توجه به وضعیت بحرانی و امنیتی کشور،تایید درخواست آقای اولاند از سوی مجلس ملی قطعی است و اورا عملاً به قدرتمندترین رئیسجمهورفرانسه پس از جنگ دوم جهانی و بحران الجزایر پس از مارشال دوگل تبدیل خواهد کرد.گرچه شرایط کنونی فرانسه این وضعیت را به خودی خود توجیه پذیر کرده وبه جمهوری فرانسه از جنبه اخلاقی برای دفاع در برابر تروریسم و تصمیم به تحدید ارکان پایداری کشورو بازنگری در سنتهای دیرینه فرانسوی(ولو موقت) حق میدهد،اما۲نکته بسیار مهم در برابر ما قرار دارد که توانایی آقای اولاند در بهره گیری موثر از این اختیارات را با شک و تردید روبرو میکند.
نخست،آقای اولاند و دولت آقای والس باید مشخص کنند چرا سرویسهای حرفهای و امنیتی ۴ گانه فرانسه موسوم به گروه کفتارها قادر به شناسایی، ردیابی و دستگیری عوامل حادثه تروریستی اخیرنشدند؟غافل گیری عذر بدتر از گناه بوده و چندان قابل قبول نیست.بحث بر سر اقدام خود سرانه یک یا دونفر نیست. وقایع ۱٣ نوامبر نشان میدهد تروریستها کاملا سیستماتیک و با برنامهای از پیش مشخص شده، اهداف خودرا شناسایی و انتخاب کرده بودند.در این خصوص اهمال ۲ سازمان { امنیت داخلی (DGSE) و امنیت برون مرزی(DPSD) }که مستقیماً زیر نظر آقای رئیسجمهور و نخست وزیر فعالیت میکنند قطعی است. شبکه رادیویی فرانس انترناسیونال، روز دوشنبه به نقل از منابع اطلاعاتی عضو ناتو اعلام کرد آنان دو سال پیش به مقامات فرانسه هشدار داده بودند «عمراسماعیل مصطفی» یکی از عناصری که حادثه پاریس را مرتکب شده از ترکیه به فرانسه رفته است. فرانس انترناسیونال یادآور شده این تروریست در سال ۲۰۱٣ به طور قانونی از بلغارستان وارد ترکیه شده و در دسامبر سال بعد یعنی ۲۰۱۴ راهی سوریه شده است اما منابع فرانسوی اقدامی علیه او نکردند.یک دیپلمات بلژیکی مقیم پاریس میگوید «این اخبار نگران کننده اگر صحت داشته باشد،به وضوح نشان میدهد مقامات فرانسوی نه تنها در موقعیتهای عملیاتی کوتاهیهای مرگباری مرتکب شده اند،بلکه در بهره گیری از اطلاعات و تحلیل وضعیت از ضعفی حیرت آور رنج میبرند».
دوم، یک چنین شکست حیرت آوراطلاعاتی و عملیاتی از جانب دولت فرانسه، ارزیابیهای مشابه الیزه و مقامات پاریسی از نمونههای خارجی تروریسم در اروپا و خاورمیانه و اتکاء به این ارزیابیها را با تردید جدی روبرو کرده است. در واقع اگر ضریب امنیت ملی و دفاع از شهروندان فرانسوی تا به آن حد ضعیف،نا کارآمد و عقب افتاده است -که هست - وقادر به شناسایی و خنثی سازی عملیاتی مانند فاجعه جمعه شب پاریس نیست،چگونه میتوان به معیارها و استانداردهای امنیتی مشابه آنان در اروپا، خاورمیانه عربی و خلیج فارس اعتماد کرد و اطمینان داشت؟
اکنون آقای اولاند از ضرورت همکاری با ایران و تجربه این کشوردر مبارزه با تروریسم سخن میگوید.نکتهای که آقای روحانی رئیسجمهور مدتها قبل خواستار آن شده بود.بسیار خب! میتوانیم امیدوار باشیم که شاید روح فرانسوی بیدار شده است،اما آیا بازهم قرار است با تروریسم طبق معیارهای امنیتی شکست خورده قبلی و ارزیابیهای اشتباه ناشی از آن برخورد شود؟ متاسفانه به خواست ایران توجهی نشد،اما این تنها نمونه تعلل نیست. اگر پایتختهای غربی و فرانسویها به هر دلیل مایل به شنیدن خواست ارزشمند ایرانیها نبودند،اما در مورد خواست روسیه،علی رغم همه اعتراضی که به رفتار این کشور دارند، چنین اهمالی و بروز عواقب کنونی ناشی از آن، چندان قابل قبول نیست.آپارتاید برخورد با تروریسم منشاء تمامی اتفاقات امروز است. البته آقای اولاند بدون پاسخگو بودن به عملکرد امنیتی دولت،جلو دار مبارزه با تروریسم شده؛ایرادی ندارد. اما باید این نکته را نیز روشن نماید که میخواهد با کدام معیار و سیاست جدیدو تضمین شده به جنگ با تروریسم برود؟
متقابلاً فکر میکنم ضرورت دارد جامعه بین المللی با واقع بینی بیشتری به پدیده جنایات ایدئولوژیک سازمان یافته نگاه و آن را مورد ارزیابی قرار دهد؟بی توجهی به ریشههای تروریسم مدرن، مانند تبارشناسی تروریستها، بسترهای فرهنگی، مذهبی وایدئولوژیکی پرورش آنها واز همه بدترعدم واکنش مناسب دربرابر کشورهایی که منشاء پرورش، تامین کننده و توجیه کننده منابع معنوی ومالی افراد و مراکزتروریست پرور هستند،تنها بخش کوچک و آشکار دلایل ترویج تروریسم تلقی میشوند که تاکنون به آنها توجهی نشده است. نمونههای این مراکز درپاریس، تولوز، مارسی، لیون و سن و دیگر شهرهای اروپایی با گردشهای مالی حیرت آور وجود دارند که منشاء اکثر آنها کشورهای عربی خلیج فارس و مشخصا عربستان و قطراست. مراکزی که طی ۱٨ ماه گذشته پایگاههای اصلی صادر کننده ٣ تا ۵هزارتروریست به عراق، سوریه و اکنون پاریس بوده اند. آیا آقای اولاند یا نماینده او آقای فابیوس در مذاکرات گروه ۲۰ آنتالیا، این نگرانی را به طرفهای خود خصوصا شاه سلمان منتقل کردند؟ مسئله این است.»
شناخت داعش برای یافتن راه مقابله
شناخت داعش برای یافتن راه مقابله، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه شرق به قلم نصرتالله تاجیک دیپلمات بازنشسته که متن آن در پی آمده است:
«حوادث فرانسه موقعیت ویژهای برای سیاست خارجی برخی کشورها فراهم کرده است تا بهخوبی نشان دهند سیاست عربستان در چهار سال اخیر، عواقب خطرناکی برای منطقه و جهان داشته است. داعش در دوران نهچندانطولانی حضورش جنبههای متناقضی از تحرکات و اقدامات را به نمایش گذاشته است. تابلوی رسانهای این جریان، مخصوصا برای اعمال خشونت یا نشاندادن و بهتصویرکشیدن آن یا حضور و فعالیت در دنیای مجازی، مسلمانان اروپایی بودند. اینگونه پنداشته میشد که اکثریت اعضای این گروه از میان نومسلمانان اروپایی هستند، اما این تلقی درستی نبود و بیشتر نیروهای داعش، محلی بودند که مسلمانان اروپایی، آسیای میانه و جنگجویان سابق بالکانی همراه آنها شده بودند. طیف دموگرافیک داعش، نحوه رهبری آنان، نحوه سازماندهی، مدیریت صحنه و راهبرد جنگی داعش، نیازمند توجه و بررسی و تحقیق بیشتری است که در مقالات قبلی به آن اشاره شده است. حضور و وجود هر یک از گروههای فوق، دلایل خاص خود را دارد که با یکدیگر متفاوت هستند. دستهای جنگدیده و آموزشدیده در بالکان بودند و برای شرکت در جهاد و جمعآوری غنائم به داعش پیوستند، بههمیندلیل، این گروه به سمت تبدیل به یک ارتش خصوصی تمامعیار در منطقه حرکت کرد، ولی مسلمانان اروپایی بیشتر به دلیل تحقیری که در زندگی روزمره در جوامع اروپایی متحمل شدهاند، پا در این راه گذاشتهاند. نیروهای محلی نیز برای برتری مذهبی و طایفهای خود و کسب سهمشان از قدرت و ثروت وارد این کارزار شدند و هسته اولیه داعش را تشکیل دادند؛ ملغمهای از اهداف گوناگون که ملات چسبندگی آنها به یکدیگر، آرزو برای زندگی بهتر و سهمبری از قدرت سیاسی است؛ حال فرقی نمیکند در سوریه و عراق پیروز شوند یا به کشورهای خود برگردند. اگرچه در تحولات میدانی در سوریه و یمن، رویارویی فرسایشی بوده و ثبات سرزمینی وجود ندارد و توازن دائما به هم میخورد، ولی تحرکات داعش، بهویژه عملیات تروریستی آن، تأثیرات فراوان ژئوپلیتیکی بر منطقه و کشورهای آن داشته است. این روش، راه را برای سایر گروههای مخالف در تمامی کشورهای منطقه باز میکند که نتیجه آن تبدیل تحرکات سیاسی به اقدامات نظامی و رویآوردن گروههای سیاسی به خشونت بوده که خود عواقب بدی برای مردم و کشورهای منطقه خواهد داشت، اما در تحرکات منطقهای، راهبرد داعش این بوده است که با تصرف هرچه بیشتر زمین، قدرت چانهزنی خود را افزایش دهد تا در صورت زیادشدن فشار برای واگذاری سرزمینهای تصرفشده، تصمیمات خود را براساس آینده بگیرد، نه گذشته. شناخت بنیادین داعش، پایه اولیه برای یافتن راهبردها و تاکتیکهای مبارزه با آن است.
در غیراینصورت، یقینا هر سیاست و برنامهای که مبتنی بر فقدان شناخت ذات این جریان باشد، تأثیر مثبتی نخواهد داشت؛ بنابراین برای برخورد با پدیده داعش باید برنامهای مدون، همهجانبه و مجزا با راهبردی طراحیشده و جدید داشت و به این مقوله به صورت درازمدت نگاه کرد. در طراحی چنین راهبردی باید عوامل زیر در نظر گرفته شود و غرب بهطورکلی درباره سیاستهای دوگانه خود تجدیدنظر کند: ۱- ارزیابی زمینه وقوع و اثرات منطقهای و جهانی اینگونه اقدامات داعش. ۲- کلیه کشورها و سازمانهای درگیر در این مسئله از نظر میدانی و مدیریت مسئله و همچنین تأثیرات آن نگرشی راهبردی، واحد، منسجم و همهجانبه داشته باشند و مکانیسم وحدت نظر یا وحدت رویه، طراحی و اجرا شود. ٣- تدوین راهبردی که بتواند پاسخگو یا جبرانکننده زیانهای ناشی از اقدامات داعش باشد. ۴- راهبرد نهایی باید براساس دخالت فعال برای مدیریت تحولات صحنه و کمکردن تأثیرات منطقهای و جهانی اقدامات داعش، از طریق دخیلکردن سایر عناصر و پارامترهای سیاسی و عملیاتی یا ایجاد فشارهای جنبی بر کشورهای درگیر و قطعکردن روند پشتیبانی مادی و معنوی داعش باشد.»
آب «گفتوگو» بر آتش ترور
آب «گفتوگو» بر آتش ترور، عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار است به قلم حامد وکیلی که نویسنده در آن نوشته است:
«چند روز پیش آتش داعش دامن فرانسه را هم گرفت. این شعله اگر خاموش نشود، هیچ کس از آن در امان نیست؛ حتی بانیان و حامیان آن! و این از ویژگیهای تروریسم است. کنترل و مهار و مهندسی همیشگی، با ذات تروریسم در تعارض است. پدر کشی و برادر کشی در مرام تروریسم است. لذا هیچ کس نباید خیالش از این نظر راحت باشد. اینکه این چه عقده ی فرو کوفتهای است که امروز این چنین بنیادگرایی دینی در قلب سکویریسم ضد دینی (فرانسه) میروید، موضوع این مقال و این مجال نیست. اما به هر روی در کنار همه ی این ناخوشیهای قتل و ترور که قلب آدمی را رنجور میسازد، چند نکته ی دیگر گفتنی است.
۱- بایخره اتفاقی ذیل ظاهر اسیم و ادعای اسیم گرایی رخ داد که غرب و غربیان آن را منتسب به ایران و دین گرایی به صورت کلی نکردند؛ بلکه حتی رئیسجمهور فرانسه ابراز امیدواری کرد که با کمک ایران بتواند شعلههای تروریسم داعش را خاموش کند.
۲- این واکنش رئیسجمهور فرانسه البته محصول تغییر فضای «ایران هراسی »
بوده است. جهد و جهاد دیپلماتهای ایرانی در این دو سال به دنیا فهماند دیگر چاقوی ایران هراسی نمیبُرد! هزینه تروریسم و بنیادگرایی خشن، دیگر از جیب ملت ایران پرداخت نمیشود. چیزی که به جفا تا پیش از این بر ملت ایران تحمیل میشد. تا پیش از این القای اینکه ترور با نام دین، دیلت بر تحرکات و تحریکات ایران دارد، بدون زحمت خاصی انجام میشد. تبلیغات دروغ و سیاه نماییهای رسانه ای، این انتقال ذهنی از ترور و بنیادگرایی خشن به ایران را سهل کرده بود. کوشش تیم جدید دیپلماسی اما این فضا را درهم شکست و کاری کرد که اتهامات این چنینی دیگر خریدار نداشته باشد. امروز دنیا پیش از اینکه به بازی با کارت ایران هراسی بیندیشد به همکاری ایران میاندیشد.
٣- تبدیل فضای «ایرانهراسی» به فضای «ایران دوستی» از معجزات گفتگو است. عزم گفتگو نشان از اراده صلح دارد. ارزشی بین ایذهانیتر از صلح میان ملتها نداریم. ایران وظایف و سیاستهایش را در قبال مسلمانان لبنان، سوریه یمن، عراق و... فراموش نکرده است. اما با این حال، غرب پذیرفته که باید نقش ایران را بپذیرد. این از معجزات گفت و گوست که هر چند آتش ترور بنیادگرایی دینی، شعله ورتر میشود سرعت «ایران دوستی» ( با یک حکومت دینی) کمتر نمیشود.»
تخممرغهای داعش و زمان کم ما!
تخممرغهای داعش و زمان کم ما! عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه بهار به قلم سعید اصغرزاده که نویسنده در آن نوشته است:
«همزمان با عملیات دردناک داعش در پاریس بود که انجمن نویسندگان آمریکا فهرست ۱۰۱ فیلمنامه خندهدار برتر تاریخ سینما را اعلام کرد و در میان آن همه همهمه، این خبر همزمان، ماند میان کاغذپارهها، اما نکته مهمی که این خبر داشت و نمیشود به راحتی از آن گذشت، نام اولین فیلمنامه بود! فیلمنامه فیلم «آنیهال» به کارگردانی وودی آلن به عنوان خندهدارترین فیلمنامه تاریخ سینما برگزیده شده است؛ فیلمی در مورد رابطه انسانی. شاید مضحک به نظرتان بیاید که چگونه رابطه داشتن دو نفر غربی با هم تا این حد میتواند کمیک باشد، آن هم در دنیایی پر از تراژدیهای متأثر از ارتباطات انسانی در شرق! دنیایی که یک نفر تشنه خون دیگری است و حاضر است خودش را بکشد تا دیگری را با خود ببرد و به این وسیله مراتب عشق خود را به انسانیت ابراز کند!
شاید مجبور شوم روایت خود از آن نوع نگاه غربی را برایتان بازخوانی کنم:
یادم میآید فیلم با این تکگویی رو به دوربین آغاز میشد: «زیر نظر روانکاو بودم... مستعد خودکشی بودم. در حقیقت باید هم خودم رو میکشتم و... زندگی پر از درد و رنج و سختیه، تازه با همه اینا زمانی هم که بهت میدن خیلی کمه...»
راوی همان اول فیلم، مشکل خود را بیان میکند: بالاخره به هم زدیم!
... دیگر دیر شده بود و هر دویمان مجبور بودیم برویم، ولی دیدن دوباره او بسیار عالی بود. فهمیدم که چه آدم فوقالعادهای است و صرف آشنایی با او چقدر لذتبخش میتواند باشد و... یاد یک جوک قدیمی افتادم: فردی پیش یک روانپزشک میرود و بهش میگوید: دکتر برادرم خل شده؛ فکر میکند که یک مرغ است. دکتر میگوید خوب چرا برای درمان نمیآوریش؟ و طرف میگوید: میخواستم، اما به تخممرغهایش نیاز دارم! خب، گمان میکنم این کاملاً همان احساسی است که من الان در مورد روابط دارم؛ میدانی... روابط خیلی غیرمنطقی، احمقانه و پوچ و... هستند ولی، اِ...، من حدس میزنم داخل رابطهها میمانیم؛ چون اکثر ما... به تخممرغهایش نیاز داریم!
فیلم حکایت کمدینی عصبی و عاشقپیشه است که به نظر نمیرسد بتواند از پس مشکلات زندگیاش برآید؛ فردی نیویورکی، آزادیخواه، یهودی و البته روشنفکری که به دنبال چیزهای دستنیافتی و حتی دستنیافتی کردن چیزهاست. یکی از مشکلات او این است که خودش هم تمامی ضعفها خود را به خوبی میشناسد. در واقع به جای اینکه قربانی نیروهای کنترل شدنی باشد، خودش کنترلکننده این نیروهاست. نماد کامل کسی که مدام خودش را در موقعیتهایی قرار میدهد که از عهدهشان برنمیآید.
اما فارغ از آن فیلم، در دنیای واقع، جالب است که بدانیم گویی غربیها تا به حال به تخممرغهای داعش احتیاج داشتهاند، اما حالا انگار دوباره اول فیلم است و باید بگویند: بالاخره بهم زدیم!
اما از من اگر بپرسید که نقش ما این وسط چیست، به شما میگویم بگذارید یک بار دیگر فیلم را ببینم! البته نمیدانم به قول وودی آلن، «زمانی که بهم میدن کمه» یا نه!»
پراگماتیسم نیاز جهان امروز
پراگماتیسم نیاز جهان امروز، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جهان صنعت به قلم مسعود سلیمی که نویسنده در آن نوشته است:
«در کلاسهای درس دانشکده علوم سیاسی، هنگامی که سخن از «پراگماتیسم» در سیاست پیش میآمد جدا از نمونههای تاریخی که گاه با کنایه زدن به عبارت ماندگار ماکیاول یعنی «هدف، وسیله را توجیه میکند» هم همراه میشد، کمتر پیش میآمد که نامی از سیاستمدار بزرگ معاصر وینستون چرچیل برده نشود.اینکه عبارت «در سیاست، نه دوست همیشگی وجود دارد و نه دشمن دایمی» از چرچیل است یا سیاستمدار آنگلوساکسون دیگری، در اصل مساله یعنی مفهوم عبارت بالا که به درستی یکی از کلیدواژههای علم سیاست و دیپلماسی، عملگرایی را تبیین میکند، تغییری به وجود نمیآورد.با نگاهی گذرا به زندگی سیاسی چرچیل و عملکرد او در جنگ جهانی دوم که حضور مستقیم جنگ را از خاک انگلستان دور کرد به درستی از چرخشهای او به هنگام ضرورت به عبارت بهتر حفظ و تامین منافع ملی حکایت میکند.در یکی از کلاسهای درس دیپلماسی برای نشانهگذاری واقعی از عملگرایی چرچیل، استاد یک نمونه تمثیلی را بیان کرد.وی گفت: در هنگامه جنگ جهانی دوم در شرایطی که هیتلر و ارتش نازی در حال تصرف اروپا و به هم ریختن جهان بودند، اگر چرچیل قصد داشت با استالین دیدار و مذاکره کند، حتما سر راه در برلین با هیتلر هم ملاقات میکرد!به عبارت دیگر سیاستمدار بزرگ جهان آنقدر به عملگرایی در سیاست باور داشت که برای گفتگو با یکی از اعضای اصلی گروه متفقین چهبسا در صورت لزوم حتی در کوتاهمدت هم که شده، دیپلماسی آشتی و سازش را با سرکرده دشمن از نظر دور نمیداشت.امروز اگرچه جهان از وجود سیاستمداران بزرگ آنچنان بهره نمیبرد اما خوشبختانه گاه که به لبه پرتگاه نزدیک میشود، تفکر و تعقل در قالب رفتار و گفتار عملگرایانه برخی سران کشورهای بزرگ، خود را نشان میدهد. در این رهگذر، بحران و سپس جنگ ویرانگر سوریه و به تبع آن اوضاع انفجاری خاورمیانه و افزایش عملیات تروریستی داعش، جهان را در نیمههای دهه دوم از هزاره سوم میلادی با خطر ویرانی روبهرو کرده است؛ شرایطی که در کنار تصمیمهای فردی و دربرگیرنده منافع کشورها، اتحاد و همکاری جهان آزاد را با وجود تمام اختلافها و تفاوتهای آشکار و پنهان هم میطلبد.امروز منافع ملی با منافع جهانی در هم آمیخته است و اگر قرار باشد کشوری در پی حفظ منافع خود باشد چنین مهمی بدون توجه به شرایط جهان بدون مرز، امکانپذیر نخواهد بود.عملیات مرگبار داعش در پاریس هشداری بود تا جهان به خود بیاید تا رهبران آن با عملگرایی به موقع به فکر ایجاد جبهه واحدی برای مبارزه با تروریسم باشند.تا پیش از ماجرای خونبار پاریس، دیپلماسی فرانسه «سیاست چالش با روسیه» را در ارتباط با مساله سوریه و داعش پیش گرفته بود اما سخنان اخیر فرانسوا اولاند مبنی بر ایجاد جبهه متحد غرب و روسیه در مبارزه با تروریسم از چرخش بزرگ پاریس به سوی عملگرایی خبر میدهد.جهان امروز برخلاف چند دهه گذشته دیگر نمیتواند فقط در پشت مرزهای ملی با دشمنان بشریت بجنگد؛ در جهان امروز، امنیت ملی با ایجاد آرامش در هر دو سوی مرزها تامین میشود به شرطی که «پراگماتیسم» از لابهلای صفحات خاکخورده واژهنامه سیاسی بیرون آورده شود.»
پرسشهایی درباره جمعه پاریس
پرسشهایی درباره جمعه پاریس، عنوان یادداشت روز، روزنامه کیهان است به قلم سعدالله زارعی تحلیلگر مسایل بینالملل که متن آن در پی آمده است:
«وقایع امنیتی روز جمعه پاریس، اگرچه انگشتهای اشاره را به سمت گروه تروریستی شناخته شده داعش برد و سبب حجم عظیمی از تحلیلها، گزارشها و خبرها در این خصوص گردید اما در عین حال نماد و نمایی از جبههسازی علیه «تهدید مشترک» و «ارزشهای غرب» نیز پدید آورد. این دو روند به خوبی بیانگر آن است که وقایع امنیتی اخیر فرانسه از نظر ماهیت و پیامدها تا حد زیادی پیچیده است.
چرا فرانسه؟ این اولین سوالی است که به ذهن آمده و خیلیها تلاش کردهاند پاسخی برای آن بیابند. بعضی گفتهاند فرانسه به عنوان شریک آمریکا در جبههسازی علیه داعش یک طعمه مناسب برای داعش محسوب میشود. بعضی گفتهاند فرانسه تاوان عملیات نظامی دو سال پیش علیه دوقلوی آفریقایی داعش- بوکوحرام- در مالی و نیجریه را میپردازد، و بعضی هم گفتهاند فرانسه از یک سو- در مقایسه با سایرین- بیشترین تعداد مسلمان قاره اروپا را در خود جای داده است و از سوی دیگر بیشترین تعداد اعضای اروپایی داعش، فرانسویاند و طبیعی است که چنین اتفاقاتی در فرانسه روی دهد. اما در عین حال این استدلالها و استنتاجها معارض دارند. در اینباره میتوان گفت فرانسه اگر چه همراه است، نقش برجستهای در جبهه آمریکایی علیه داعش ندارد از میان کشورهایی که اقدام واقعی یا اعلامی علیه داعش انجام دادهاند- نظیر ایران، روسیه و آمریکا- فرانسه در انتهای صف قرار میگیرد. ماجرای عملیات دو سال پیش فرانسه در شمال آفریقا نیز از چنان حرارتی برخوردار نیست و حتی خود بوکوحرام در آن دو کشور به حاشیه رفته و جذب جامعه سیاسی و مدنی نیجریه و مالی شدهاند چه رسد به اینکه بخواهند بار دیگر خود را در معرض عملیات نظامی فرانسویها قرار دهند. ربط موضوع کمیت و کیفیت مسلمانان در فرانسه به رخدادهای امنیتی، چندان منطقی به نظر نمیرسند. این درست است که برابر تخمینها دستکم ٨ میلیون نفر از جمعیت فرانسه را مسلمانان تشکیل میدهند و این هم ممکن است درست باشد که طی ۱۵ سال آینده، مسلمانان که هم اینک حدود ۲۰ درصد جمعیت فرانسه را شامل میشوند به ٣۰ درصد جمعیت برسند و تا سال ۲۰۵۰ ممکن است این عدد به ۴۰ درصد برسد اما این نکته را نباید فراموش کرد که رشد مسلمانان در فرانسه در یک بستر آرام اتفاق افتاده و در تمام دهههای اخیر مسلمانان خود را پایبند به قوانین و سنن فرانسوی نشان دادهاند. مسلمانان فرانسه به درستی هر گونه افراطگرایی را به ضرر خود دانسته و در متن خود سازوکارهای «کنترل خویشتن» دارند. مسلمانان فرانسه طی دو دهه گذشته هیچگاه منشأ درگیری و ایجاد شکاف در جامعه فرانسه نبودهاند اضافه بر این فرانسویها به نسبت بقیه ملل اروپا، فرهنگیتر به حساب آمده و به همین نسبت مسلمانان آن هم از بقیه کشورهای اروپایی فرهنگیترند.
اما به راستی چرا فرانسه؟ اگر عامل اصلی وقایع امنیتی جمعه پاریس را همانگونه که رسانهها و دولتمردان غرب و دیگران میگویند، «داعش» بدانیم باید بگوییم حس انتقامجویی از غرب، این گروه را به فاجعهآفرینی در پاریس سوق داده است. برای اثبات این نظر میتوانیم به بیانیهای که بسیار کوتاه صادر شده و یا فایل صوتی که به داعش نسبت داده میشود، استناد کنیم و نیز میتوانیم بگوییم آنچه در پاریس روی داده در انتظار بقیه پایتختهای غربی نیز خواهد بود. اما اگر ماجرا را پیچیدهتر از این فرض کنیم به دو گزینه میرسیم یکی اینکه داعش و «دیگران» عامل فاجعه بودهاند. دیگر اینکه دیگران بدون داعش عامل حوادث جمعه پاریس بودهاند در این صورت به خصوص در وجه اخیر دو سوال مطرح میشود سوال اول این است که پیامدهای امنیتی این تحولات برای اروپا و دیگران چیست و سوال دوم این است که غرب که با فرانسه اعلام همبستگی کرده است و سوریه را مکان برنامهریزی تیم تروریست داعش برای کشتار پاریس دانستهاند، چه خواهد کرد؟
چرا حمله با کلاشینکف و بمب؛ با فرض اینکه داعش به وجود آورنده وقایع جمعه پاریس بوده است، چرا در این حملات که شمار آن به ۷ تا ٨ مورد میرسد از «کلاشینکف» استفاده شده است؟ جدای از اینکه «کلاشینکف» تداعی خاصی دارد در عین حال کلاش برخلاف ژ٣ و... سلاحی با قابلیت محدود تاشوندگی است و بر این اساس حمل و نقل آن از هر اسلحه دیگر سختتر است. این خود سوال دیگری را در پی میآورد. چرا سرویس فرانسه نتوانسته با وجود تعدد افراد تروریست و استفاده آنان از سلاح نسبتا حجیم و طولی، مهاجمین را در وقت خود شناسایی نماید؛ بعضی از کارشناسان سیاسی که زندگی در کشورهای مختلف اروپا را تجربه کردهاند میگویند در بین کشورهای اروپایی، فرانسه دارای قویترین سرویس امنیتی است و به انواع متنوعی از تجهیزات کمککننده دسترسی دارد. در پاسخ به این سوالات بعضی گفتهاند پلیس امنیتی فرانسه هم مثل هر سرویس امنیتی دیگر میتواند دور بخورد و ورود سلاح نیمه سنگین به این کشور نیز تعجبآور نبوده و در هر کشور دیگر هم قابل تکرار است اما این پاسخها بسیار کلیتر از آن هستند که سوال خاص را جواب دهند.
چرا جبههسازی؟ وقایع روز جمعه پاریس با سرعت عجیبی از سوی کشورهای مختلف محکوم شد و بسیاری از مقامات کشورها در گسترهای از استرالیا تا کانادا اعلام کردند که در کنار دولت و ملت فرانسه قرار دارند. تا جایی که حجتالاسلام روحانی رئیسجمهور ایران که علیرغم گذشت ۴٨ ساعت، هنوز انفجار ضاحیه بیروت که در آن حدود ۵۰ نفر از شیعیان کشته شدند، را محکوم نکرده بود در اولین زمان ممکن حادثه فرانسه را محکوم نمود. خب با وجود این سطح از همدردی عمومی چه نیازی به جبههسازی وجود داشت تا رئیسجمهور فرانسه بگوید: «آنچه دیروز در پاریس و حومه آن اتفاق افتاد نوعی اعلان جنگ علیه ارزشهایی که ما از آنها دفاع کرده و به آنها پایبند هستیم. این یک جنگ از پیش تدارک دیده شده و از خارج سازماندهی شده بود.» یا اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا بگوید: «این حملات فراتر از حمله به ملت یا مردم فرانسه بودهاند و تهاجم به ارزشهای مشترک ما هستند» و یا پاپ رهبر دینی کاتولیکها بگوید: «این آغاز جنگ جهانی سوم است» و در نهایت فرانسوا اولاند در شیپور بدمد که: «ما جنگ بیرحمانهای را علیه تروریسم آغاز میکنیم.» خب چرا جبههبندی؟ جبههبندی جهانی علیه داعش و یا گروههایی در این اندازه که معنا ندارد خطر داعش در طول ۴ سال اخیر متوجه کشورهای اسلامی و از میان کشورهای اسلامی متوجه کشورهای عضو جبهه مقاومت بوده است حالا بعد از ۴ سال گردی هم بر دامن فرانسه نشسته باشد کمااینکه مشابه چنین رویدادهایی را در آمریکا، نروژ، ترکیه و... شاهد بودهایم. در کشورهایی نظیر عراق و سوریه که هماینک اروپا فلش عملیاتی خود را به این سمت کشیده است، نظامیان آمریکایی- بخصوص در الانبار- در چند قدمی تیمهای عملیاتی داعش بوده و در بسیاری از مواقع شاهد عبور کاروان نظامی داعش از مرزهای شمالی عربستان تا نینوا بودهاند اما با وجود آنکه از تشکیل یک جبهه ضد داعش خبر داده بودند عبور این کاروانهای تروریستی را نادیده گرفته که خود این نادیده گرفتن و متقابلا عدم تهاجم کاروان نظامی داعش به مقر و نیروهای آمریکایی که در شمال رمادی مرکز استان الانبار مستقر بودند، از هماهنگی و توافق بین آنان حکایت میکند آیا با این وصف و در حالی که ایران بشدت سرگرم مبارزه با داعش است میتوان تصور کرد که غربیها نگران توسعه تهدیدات داعش به سمت پایتختهای خود هستند؟ جبههسازی در این میانه فقط یک معنا دارد و آن سر و سامان دادن به جبههای است که پیش از این به نام مبارزه با ایران هستهای شکل گرفته بود. خب به فرض که تابلوی اعلامی آنان مبارزه با داعش و نتیجه آنهم حمله به مراکز داعش باشد، چه کسی به آمریکاییها خواهد گفت که در کجا داعش و در کجا نیروهای نظامی یا شبه نظامی سوریه و متحدان آن قرار دارند؟
با ضرباتی که طی ماههای اخیر به جبهه مشترک داعش و النصره در حلب خورد، اسرائیل ابراز نگرانی کرد و رسانههای این رژیم هفته گذشته اعلام کردند که جنگندههای اسرائیلی چند نقطه در حومه دمشق را بمباران کردهاند. الان فضایی در سوریه و عراق به وجود آمده که آمریکا و همپیمانانش به هر نقطهای از سوریه به نام مبارزه با داعش حمله کند احتمال آن که شدیدترین و پرتلفاتترین جنایت را علیه مردم عادی پدید آورند وجود دارد. با فرض اینکه در حمله احتمالی آینده غرب هزاران شهروند بیگناه سوری به خاک و خون کشیده شوند و در عین حال هیچ ربطی به داعش هم نداشته باشند. چه کسی در این جنجال رسانهای و برجستهسازی هر روزه تصاویر تروریستی پاریس، از فرانسه یا آمریکا میپرسد چرا؟! و این چرا به گوش چند نفر در دنیا میرسد؟
نکته دیگر این است که انفجارها و حملات مسلحانه به ورزشگاه استاددو فرانس و مرکز هنری باتاکلان مسلماً به ضرر اولاند نیست. تجربه ترکیه میگوید اگر مردم در کشورهایی با مختصات ترکیه و فرانسه در معرض اقدامات تروریستی قرار گیرند، اتحاد بیشتری با دولت پیدا مینمایند و به خاطر وجودی دیدن امنیت، از حرمانهای اقتصادی و محدودیتهای سیاسی که در شرایط عادی سبب کاهش شدید محبوبیت و آراء میشوند، عبور کرده و آن را قابل تحمل میدانند. پس اولاند ضرر نکرده کما اینکه همبستگی جهانی با فرانسویان نشان میدهد فرانسه نیز ضرر نکرده است. بطور قطع غرب هم ضرر نکرده است اما مسلما هم اینک از یکسو کار برای داعش دشوارتر شده و در عین حال از سوی دیگر بر میزان نگرانی دولت و مردم سوریه افزوده شده است. این موضوعات فقط اگر ثابت کنند که پرونده حملات وحشیانه جمعه پاریس پیچیده و رازآلود است، باید تامل بیشتر ما را در مبدأ، مقصد، مقصود و پیامد ماجرا در پی آورد.»
منبع: اطلاعات بین المللی
|