آیا روز جمعه سیزده نوامبر حادثه ای در پاریس رخ داد؟
محمدرفیع محمودیان
•
حادثه ی پاریس روال آشنا و شناخته شده ی اقدام مبارزاتی و سیاسی را دنبال نمی کند. بر چنین کنشی قواعدی حکمفرما است که در این یکی مورد مشاهده نمی شوند. بدون تردید، کارشناسانی که عاملین حادثه ی پاریس را تروریستهای اسلامی می دانند ادعا می کنند که آن عاملین بر مبنای قواعد و الگوی دیگری جز قواعد حاکم بر رفتار دیگر گروه های نظامی و حتی تروریستها رفتار کرده اند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱ آذر ۱٣۹۴ -
۲۲ نوامبر ۲۰۱۵
سال ۱۹۹۱ فیلسوف فرانسوی ژان بودریار به گونه ای تحریک آمیز اعلام کرد که جنگ عراق رخ نداده است. آمریکا و متحدینش جنگ با عراق را برای برون راندن عراق از کویت شروع کرده بودند و توانسته بودند در پی بمبارانهائی وسیع ارتش صدام را شکست داده و کویت را به موقعیت پیشین خود به سان یک کشور مستقل باز گردانند. بودریار اما بر آن بود که جنگ بیش از آنکه یک واقعیت مادی باشد به صورت یک امر فرا واقعیت و بازنموده در رسانه ها رخ داده و سازماندهی شده است. به باور او جنگ عراق بیش از هر چیز تبلیغی، مجازی و انگارشی بود. تلفات، خونریزی، ویرانی و بسیج امکانات نظامی دیگر در آن از جایگاه مهمی برخوردار نبودند.
در همین راستا می توان درباره ی رخداد حادثه ی جمعه سیزده نوامبر پاریس تردید جدی ابراز کرد. البته نه به خاطر بحثهای پست مدرنیستی بودریار که دیگر امروز از موضوعیت گذشته برخوردار نیستند بلکه به خاطر غیر قابل فهم بودن آن. رسانه ها به ما می گویند که کسانی با گشودن رگبار و انفجار جلیقه های انفجاری ۱۲۹ نفر انسانهای معمولی را در چند رستوران و یک کنسرت کشته اند. رسانه ها اقدام را تروریستی و عاملین آنرا هواداران و وابستگان داعش اعلام کرده اند. تا اینجا فرایند حادثه مشخص است. عکس و فیلم حادثه نیز به فهم ما از آن کمک می کنند. ولی آن هنگام که در پی فهم حادثه بر می آئیم دچار سردر گمی شده به جای توضیح با طیفی از پرسشهای گوناگون روبرو می شویم. برای چه کسانی مجموعه ای از افراد گوناگون گرد هم آمده در یک رستوران یا یک کنسرت را می کشند؟ داعش خود را در جنگ با غرب، با استعمار و جبهه ی کفر می بیند ولی چرا بخواهد کسانی را به کشتن دهد که نقشی در ساز و کار جنگی آن ندارند؟ کارشناسان به ما می گویند داعش از تاکتیک کشتار گسترده ی بی رحمانه استفاده می جوید تا وحشت و یأس در دل دشمنان خود ایجاد کند. ولی هیچ معلوم نیست چگونه قرار است کشتار مردمانی معمولی و در حجم صد و دویست نفر در وجود دولتی که دارای سابقه ی دویست، سیصد ساله ی استعمار و شکستها و پیروزی های بیشماری است وحشت ایجاد کند؟
غیر قابل فهمترین بخش قضیه کنش جوانانی است که به راحتی دست به قتل انسانهائی معمولی می زنند. آنها چگونه و بر چه اساس توانستند انسانهائی دیگر را به قتل برسانند؟ چه دستگاه ایدئولوژیک و ارزشی ای به آنها اجازه داد یا ترغیب کرد که بدون ارزیابی هویت دیگری بتوانند او را به قتل برسانند؟ آیا آنها مجوعه ی وسیعی از انسانها را صرفا به دلیل سکونت در یک منطقه ی جغرافیائی محکوم به قتل می دانستند یا برای به رسیدن به هدفی دیگر کشتن آنرا موجه می شمردند. اینها همه پرسشهائی که برای فهم حادثه مهم هستند و هیچ پاسخ روشنی برای آنها وجود ندارد.
یک کنش را همچون هر ابژه ای باید فهمید تا آنرا ادراک کرد و بازشناخت. در مورد کنش باید قواعد حاکم بر آن را دانست یا شناخت تا آنرا به سان کنشی معین باز شناخت. این یکی از مهمترین آموزشهای جامعه شناسی مدرن است. نکته ای است که کسانی همچون پیتر وینچ و هارولد گارفینکل بر آن تأکید ورزیده اند. مسابقه ی فوتبال برای کسی که با قواعد مسابقه ی فوتبال آشنا نیست مسابقه ی فوتبال نیست بلکه چیز ناشناخته ای است، چیزی در حد و حدود مراسم آئینی یا تلاشی برای بدست آوردن پدیده ای کمیاب. ممکن است اینجا شاید با استفاده از بحث فیلسوف آمریکائی جان سرل اعتراض شود که ما در مورد بازی فوتبال با شکل خاصی از قواعد روبرو هستیم: قواعد بنیانگذار. این در حالی است که بسیاری از پدیده ها و کنشها در خود، صرفنظر از قواعد حاکم بر آنها، وجود دارند. فوتبال فقط با قواعد به صورت مسابقه ی فوتبال در می آید. اگر کسی آن قواعد را نشناسد نه می تواند فوتبال بازی کند و نه می تواند بازی فوتبال را بازشناسد. این قواعد را باید از قواعد سامان بخش متمایز ساخت. قواعد سامان بخش فقط به کنشی که خود وجود دارد سر و سامان می بخشد. به ما می گوید که چگونه یک کار را دقیق انجام دهیم: چگونه بطور نمونه در برخورد با دیگران رفتار و تعارف کنیم. ولی در هر دو مورد قواعد بنیان گذار و قواعد سامان بخش می توان گفت که بدون شناخت قواعد حاکم بر یک کنش نمی توانیم آن کنش را باز شناسیم. فقط اگر می دانیم قواعد تعارف چیست می توانیم بدانیم که دو نفر در حال تعارف با یکدیگر هستند و نه بطور نمونه در حال فریب، چرندگوئی یا قصه گوئی برای یکدیگر.
نکته ی اساسی آن است که با شناخت قواعد حاکم بر یک کنش آنرا به سان یک کنش معین و در تمایز با کنشهای دیگر باز می شناسیم. اگر از قواعد چیزی ندانیم چه بسا که متوجه نباشیم کنشی در جریان است. قواعد هم چیزی نیست که فقط جنبه ی صوری و رسمی داشته باشند بلکه از دل تحولات تاریخی بر آمده اند. ما باید با پس زمینه ی کنش، فرهنگ زیر بنائی آن و در نهایت قواعد حاکم بر آن آشنا باشیم تا آنرا به سان یک کنش معین بازشناسیم. مسابقه ی فوتبال مشهور ال کلاسیکو برای کسی که به قواعد فوتبال آشنا نیست، از ساختار جام باشگاه های اروپائی چیزی نمی داند و به سنت مسابقات فوتبال در اسپانیا وارد نیست اصلا یک کنش و حادثه بشمار نمی آید. او را حتی اگر به استادیوم محل مسابقه ببرید و در جریان شور و هیجان مردم قرار دهید باز چیزی عوض نمی شود. او ممکن است شور و هیجان مردم را به هزار چیز دیگر جز فرایند و اهمیت مسابقه نسبت دهد.
درباره ی حادثه ی روز جمعه ی پاریس رسانه ها از رویداد حادثه ی بزرگی سخن می گویند. آنها آن را در مقوله ی اقدام تروریستی جای داده اند. عاملین آن را نیز معرفی کرده اند. هم هویت ایدئولوژیکی آنها را مشخص ساخته اند و هم نام و تعلق قومی و ملی آنها. کل حادثه را نیز در چارچوب مبارزه و جنگ داعش یا بطور کلی تر اسلام سیاسی (یا اسلامیسم) با غرب بررسی کرده اند. چنان جزئیات حادثه را و فرایند انشکاف آن را توضیح داده اند که دیگر همه با کلیت رویداد و اهمیت تاریخی آن آشنا شده اند. حالا همه می دانند که برخی از عاملین حادثه همچون همه ی "تروریستها"ی اسلامی با منفجر ساختن جلیقه ی انفجاری خود بسیاری را به کشتن داده اند. به شکلی، رسانه ها نقش بلد و راهمنا را برای ما ایفا کرده، قواعد کنش تروریستی را مشخص می سازند تا ما اقدام را به سان یک کنش معین باز شناسیم.
با اینهمه حادثه ی پاریس روال آشنا و شناخته شده ی اقدام مبارزاتی و سیاسی را دنبال نمی کند. بر چنین کنشی قواعدی حکمفرما است که در این یکی مورد مشاهده نمی شوند. در این مورد نه از انتخاب دقیق هدف، نه از تمایز بین دشمن و دوست (چه فرضی و چه مشخص) و نه از استفاده ی بهینه ی صرف جویانه از نیرو و امکانات، از هیچکدام نشانی نیست. نیروی سیاسی در گیر مبارزه ی نظامی و جنگ به ویژه به شکل جنگ نامتقارن از توان و امکاناتی نا محدود برخوردار نیست و با دشمنی روبرو است که بسی بیشتر از او دارای نیرو و توان است. چنین نیروئی باید با نهایت دقت و صرفه جوئی مبارزه کند و بیهوده همه را علیه خود بسیج نکند. در اقدامات چشمگیر نیز مهم جنبه ی تأثیر گذار کنش است. اقدام چنان سازماندهی می شود که بیشترین تأثیر مطلوب را بر همگان بنهد. در این چارچوب حادثه ی پاریس الگوی اقدام نظامی مبارزاتی را دنبال نمی کند.
بدون تردید، کارشناسانی که عاملین حادثه ی پاریس را تروریستهای اسلامی می دانند ادعا می کنند که آن عاملین بر مبنای قواعد و الگوی دیگری جز قواعد حاکم بر رفتار دیگر گروه های نظامی و حتی تروریستها رفتار کرده اند. بر مبنای توضیح این کارشناسان مهم برای تروریستهای اسلامی انجام اقدامی خارق العاده در جهت وارد آوردن بیشترین خسارت، اثبات آسیب پذیری فوق العاده ی دشمن، نشان دادن توان خود و تأکید بر وفاداری تام به باورهای خویش است. شاید این توضیح درست باشد ولی مشکل خاص خود را دارد. کنشگرانی معین را متفاوت با دیگر کنشگران نشان می دهد. به ناگهان ما با کنشگرانی مواجه می شویم که بر مبنای اصولی جز اصول متعارف کنش سیاسی و نظامی دست به عمل می زنند. چرا ما باید چنین درکی را بپذیریم؟ اینجا باید نشان داده شود که قواعد حاکم بر کنش تروریستهای اسلای از چه جنسی است و دارای چه خاستگاه و پسزمینه ی تاریخی است تا کنش آنها قابل فهم شود ولی ما کمتر جائی با چنین توضیحی روبرو هستیم.
امروز از همه طرف به ما گفته می شود که ما با شکل جدیدی از تروریسم و جنگ روبرو هستیم. گفته می شود که اسلام گرایان رادیکال در پی ایجاد دوباره ی خلافت اسلامی هستند و بر مبنای آموزه های دین خود حاضر هستند دست به هر کنش و کشتاری بزنند و این آنها را از هر کنشگر جهان مدرن متمایز می سازد. به این سان از ما خواسته می شود که، با فاصله گرفتن از درک بر مبنای قواعد، کنش را به سان یک استثناء، قرار گرفته برون از گستره ی دریافتهای متعارف، درک کنیم. قرار است چون کنشگران به گونه ای استثنائی رفتار می کنند ما نیز آنها را بدون مراجعه به قواعد حکم بر مقوله ای از کنش فهمیده و ادراک کنیم.
قدرت و مشروعیت رسانه ها (و متخصصین و پژوهشگران مرتبط با آنها) خود را در اعلام موقعیت استثنائی نشان می دهد. اینرا فیلسوف آلمانی کارل اشمیت درباره ی حاکمیت به ما می گوید. حاکمیت دولت خود را در قرار دادن خود در ورای قانون و اعلام وضعیت استثنائی نشان می دهد. دولت تنها قدرتی است که در جهان مدرن دارای چنین اقتدار و توانی است. رسانه ها نیز اکنون دارای چنین اقتدار و توانی شده اند. آنها نیز امری را استثنائی اعلام کرده و از ما می خواهند که آن را به آن صورت درک و ادراک کنیم. البته رسانه ها همچون دولت اصلا نمی خواهند که کسی در مورد مشروعیت آنها در زمینه ی اعلام موقعیت فوق العاده پرسش طرح کند. ولی اگر اقتدار رسانه ها را نپذیریم و مشروعیت آنها را به چالش بخوانیم شکاف بین امر استثنائی و ادراک در تمامی عمق خود سرباز می کند.
جهانشمول گرائی علوم اجتماعی مدرن در توضیح پدیده های جهان غیر غربی با مانعی جدی روبرو شده است. با مقوله های برآمده از آن علوم اجتماعی مدرن نمی توان کنش و جهان زیست انسانهای شرقی یا انسانهائی برخاسته از حوزه ی فرهنگی شرق و در نتیجه جهان اسلام را به گونه ای روشن توضیح داد. از مفاهیمی همچون طبقه، منافع اقتصادی و اجتماعی، عقلانیت هدفمند و عقلانیت ارتباطی نمی توان برای توضیح رفتار همه ی انسانها بهره جست. به این خاطر برخی به استثناگرائی روی آورده اند. کنشگران و جهان زیست حوزه های فرهنگی دیگر را همچون دیوانگان، بزه کاران یا عقب ماندگان ذهنی متعلق به جهانی دیگر، برون از جهان قاعده مند برخوردهای اصولی قلمداد می کنند. به این شکل کنش آنها را همچون جزئی از کنش و زیست جهانشول قاعده مند ولی همچون استثنائی بر آن توضیح می دهند. به این صورت نیز کنش و زیست آن انسانها برای همگان قابل درک و دریافت شده است.
ولی کافی است تا امر استثنائی را به چالش بخوانیم تا هیچ نشانی از پدیده ی بررسی و توضیح داده شده بر جای نماند. پدیده به امری قاعده مند تبدیل نمی شود. چون آنرا قاعده ای نبوده است. فقط از دایره ی فهم ما و در نتیجه ادراک ما خارج می شود.
|