"پروژه هستهایی" دیروز و "عمق استراتژیک" امروز!
بهزاد کریمی
•
اپوزیسیون دمکرات جمهوری اسلامی، می باید که سیاست اعمال فشار ملی و بین المللی به جمهوری اسلامی را با این هدف مقدم در پیش بگیرد که این حکومت ماجرا آفرین در وهله نخست ناگزیر از چرخشی باشد در دخالت ورزی های جنگی اش به سمت پذیرش صلح در سوریه بلازده
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲ آذر ۱٣۹۴ -
۲٣ نوامبر ۲۰۱۵
ویژه اخبار روز
تبیین ها و تبلیغات جمهوری اسلامی در رابطه با حضور نظامی اش در سوریه، بر پایه تزی قرار دارد ناظر بر ضرورت تاسیس "عمق استراتژیک" در برونمرز برای به اصطلاح "دفاع ملی" از درونمرز. چنین تزی اما، نقشه - برنامهایی است بکلی ضدملی و به تمامی خدمتگزار تعرضات توسعه جویی نظام ولایی. نوشته زیر که در دو بخش خواهد آمد با درنگ در موضوع بحران سوریه، ۱) تمرکز دارد بر چند و چون این تز هم اینک در حال اجرا، و ۲) اینکه، میان رویکردهای سیاسی متنوع پیرامون چگونگی برون رفت کشور ما از مغاک شوم این بحران، مسئولانه ترین گزینه آنی است که برنامه - محوری پیشه کند و در پی اهداف ملی و دمکراتیک باشد.
۱. در تبیین خصلت بندی کنونی بحران در سوریه
بحران در سوریه، اکنون دیگر به تمامی یک بحران ملی- منطقهایی- بین المللی است.
تنش های سربرآورده در سوریه پنج سال پیش که از متن تناقضات ساختاری و تعارضات تاریخی این کشور فرقوی مذهبی و چندین ملیتی و فرهنگی و زبانی بر خاست، و بیان گر واکنشی بود در ابعاد ملی علیه حاکمیت نیم قرنه اقلیت علوی ها به سرکردگی خاندان یکه تاز اسد در قامت حزب بعث، در همان سال نخست این خیزش ها با شتابی بس شگرف از خصوصیت سوری خویش فراتر رفت و ابعاد غیر سوری به خود گرفت. عملکرد سرکوبگرانه بسیار خشن دولت دیکتاتور اسد در قبال اعتراضات حق طلبانه اولیه، از یک سو این بحران را به شدت رادیکالیزه کرد و از سوی دیگر به سرعت زمینه دخالت های گسترده مالی و تسلیحاتی دولت های مترصد فرصتی چون عربستان و قطر و ترکیه را در آنجا فراهم آورد. بدینترتیب، ورود این خارجی ها در بحران سوریه، مکمل حضور پیشاپیش جمهوری اسلامی در این کشور گردید و نتیجتاً بحران در آن، جنبه منطقهایی به خود گرفت و سوریه بدل به آوردگاهی شد برای ظهور پدیده "جنگ نیابتی". در چنین فضایی بود که وزن اپوزیسیون دمکرات سوری نابرخوردار از هرگونه حامی خارجی، در مجموعه خیزش عمومی علیه دیکتاتوری حاکم مدام رو به کاستی گذاشت و برعکس اما، اسلامگرایان در حال تغذیه همه سویه از سوی نئو عثمانیسم ترکیه، پترو دلاریسم وهابی سعودی و اخوانیسم امیر قطر، بنحو بی سابقهایی رشد کردند. هر چه هم بحران در چنین مسیلی بیشتر جریان یافت، افراطی ترین ها صحنه گردان ترین ها شدند! بر بستر چنین شرایطی بود که داعش نهفته در بطن اسلام سیاسی، توانست به نیروی کانونی در بحران سوریه بدل شود.
به موازات این دخالت های منطقهایی، دولت های امریکا و انگلستان و فرانسه نیز با اتخاذ سیاست فعال اسد ستیزی اما در همانحال منفعل در زمینه تقویت دمکراتیسم جنبش ضد اسد، پا در معرکه گذاشتند. در صف آرایی بحران سوریه، آنان با جهتگیری در راستای از پا انداختن رژیم سوریه و از میان برداشتن پشت جبهه سوری "حزب الله" لبنان به سود اسرائیل، و پس راندن جمهوری اسلامی از دمشق در انطباق با خواست هم پیمانان منطقهایی شان، عملاً جبهه شورشی های اسلام گرا را تقویت نمودند. ورود غربی ها در این بحران، وجه غربی را نیز بر خصلت ملی- منطقهایی آن افزود و در فرجام این مداخلات، روسیه زخم خورده دو دههایی نیز در پی شعله ور شدن آتش در اکرائین و تسخیر یا بازپس گیری کریمه (کدامشان؟!)، فرصت یافت تا پوتین نیز "عمق استراتژیک" خود در سوریه را باز سازی کند. روسیه، لنگراندازی دیرینهاش در بندر طرطوس مدیترانهایی را اهرم قرار داد تا برخوردار از حمایت ضمنی چین، حضورش در آن کشور را به سطح یک عامل جدی تاثیرگذار در بحران سوریه فرا ببرد. بدینسان، بافت کمربندی ملی- منطقهایی- بین المللی این بحران تکمیل شد و گرفتار ماندن سوریه در چنین چنبرهایی تثبیت گردید.
در سیاست اگر بکرات از واژه بغرنج استفاده می شود، تلاطمات منجر به فاجعه بالای دویست هزار کشته شهروند سوری و آوارگی و دربدرشدن نزدیک به یک سوم جمعیت سوریه را شاید فقط با این واژه مرکب فاجعهایی بغرنج بتوان توضیح داد. این کلمه مرکب نه تنها همه بغرنجی های کنونی سیاست در خاورمیانه را در دل خود دارد و صورتگر بی ثباتی های نهادینه شده در آنست، بلکه چونان جام جمی را می ماند که جا دارد در آن کلیت بحران سیاسی جهان امروزین رصد شود! جهانی که، ثبات پلاریزه چهل وپنج ساله بعد جنگ جهانی دوم را از دست داده بی آنکه هیچ نظمی اعم از دمکراتیک و غیردمکراتیک توانسته باشد جای آن را پر کند. سوریه سوزان در لهیب آتش ملی بحران درون کشوری خود، اینک دیگر اساساً ذوب شدهایی است در گداخت های رقابت های منطقه ایی و جهانی؛ و جهانی حیران و سرگردان در بحران! شیخ اجل سعدی ما گویا هفتصد و پنجاه سال پس از خود را در نظر داشت آن هنگام که بعد یک دور سیر و سیاحت در شام، وضع این دیار را بدینگونه روایت کرد: "چنان قحط سالی آمد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق"!
۲. راه حل نیز، ملی- منطقهایی- بین المللی است!
در سوریه بحران زده، همه جنگ افروزان برای خود منافعی تعریف نمودهاند و در این راستا و تا همین جا نیز برای رسیدن به آنها هزینه های بسیار کلان سیاسی و اقتصادی کردهاند. بنابراین، ساده انگاری خواهد بود اگر چنین تصور شود که آنها حاضر خواهند شد بر اثر این یا آن توصیه حقوقی پای خود از این معرکه را پس بکشند. عموماً در هر جایی از زورآزمایی سیاسی در جهان و مخصوصاً در مختصات کنونی سوریه، هنوز هم متاسفانه این قانون تعادل زور است که می تواند راهگشای توافقات باشد! هم از اینرو، بدون تحمیل شدن یک توافق فیمابین بر همه این مداخله گران در سوریه اسیر جنگی همه سویه، نه جنگ تمام شدنی است و نه که هیچیک از دخالت ورزی ها در آن. بحران سوریه با وضع بس نامتعارفی درگیر است و راه چارهاش نیز باید بگونه نامتعارف تعریف شود و متناظر با ویژگی های خود همین معضل ترسیم گردد. توافق در اینجا، باید توامان هم ملی باشد و هم فراملی تا امید بستن به از میان برخاستن "عمق استراتژیک" های مختلف در سوریه و بدل به "موش آزمایشگاه" شدن این کشور بتواند زمینه مادی بیابد. فقط در چنین صورتی است که شرایط برای حصول به توافق ملی در سوریه بمنظور خشکانیدن ریشه های تروریسم هم از نوع دولتی و هم داعشی و شبه داعشی آن می تواند فراهم آید. از اینروست که اپوزیسیون دمکرات جمهوری اسلامی اگر بخواهد که سیاست بورزد و سیاستی موثر تا رویکردش در قبال این فاجعه بغرنج فقط در سطح حرف های خوب نماند و در آرزومندی های زیبا خلاصه نشود، می باید که سیاست اعمال فشار ملی و بین المللی به جمهوری اسلامی را با این هدف مقدم در پیش بگیرد که این حکومت ماجرا آفرین در وهله نخست ناگزیر از چرخشی باشد در دخالت ورزی های جنگی اش به سمت پذیرش صلح در سوریه بلا زده. در شرایط فعلی، شوربختانه و ولو ناهمخوان با آرزوهای نیک انسانی، بیرون زدن این حکومت متجاوز و دیگر متجاوزان مداخله گر از خاک سوریه اگر هم متاخر نباشد بر تحمیل توافق فیمابین بر مداخله گران، حداکثر متوازی با آنست. به تمکین وادار کردن جمهوری اسلامی به پذیرفتن حق تعیین سرنوشت مردمان سوریه به دست خودشان، از یک چنین مسیر محتملی می تواند گذر کند.
اکنون که وحشیگری های بی حد و حصر داعش زمینه یک ائتلاف گفته و ناگفته و ولو مقطعی بین تمامی مداخله کنندگان در بحران سوریه را فراهم آورده است، می باید که پای تایید و تقویت چنین ائتلافی رفت. داعشی که، با نشستن ماهرانه پشت میز قمار سوریه توانست به همه آن قماربازانی که مستقیم و غیرمستقیم پروارش کردند، سوری بزند حسابی و شاخی بشود تماشایی! با آنکه هنوز هم چنین اعلام آمادگی ها برای شکل دادن به ائتلافی از ایندست و توسط همه طرف ها تحت الشعاع منافع و برنامه های هر یک از آنان قرار دارد، با اینهمه اما ضرورت سرکوب نظامی داعش، یگانه امکان و احتمالی است برای توافق کردن عمومی در سوریه. توافق بین دولت های ترکیه، عربستان، قطر، جمهوری اسلامی، امریکا و روسیه و دیگران و برغم اهداف متفاوتی که هر یک از آنان در قبال بحران سوریه پیش گرفتهاند. ترکیه ایی که، در تعقیب سیاست نئو عثمانیستی خویش است با هدف مقدم ایجاد منطقهایی"آزاد" در شمال سوریه و مقدمتاً هم برای جلوگیری از سر برآوردن کردها. عربستانی که، سوریه را کشوری می خواهد در میان حلقه "اسلام سنی" ولی با هژمونی وهابی گری در آن. قطری که، هم هدف عربستان است در وارد کردن سوریه درون دایره "اسلام سنی" ولی با آرزوی هژمونی یافتن "اخوانی های" سوری بر آن. جمهوری اسلامی که، جهادگر اول بوده در راه حفظ سنگر سوریاش از هلال شیعی. امریکای فاقد استراتژی روشن ولی در هر حال خواهان تغییر یابی توازن قوا در سوریه بدانگونه که در آن، بدواً منافع اسرائیل - این قدرت چراغ خاموش تا اینجا بیشترین بهره ور از "جنگ نیابتی"- تامین شود. و روسیه مدافع کمترین تغییرات در سوریه بعثی هم به این خاطر که، حضور قدرتمندش در این میدان زورآزمایی موجب برقراری تعادل قوای تازه ایی شود در صحنه بین المللی و پذیرفته شدنش از سوی غرب اگر هم نه در موقعیت ابر قدرتی سابق که حداقل به عنوان قدرتی غیرقابل صرفنظر در معادلات جهانی. اما علیرغم وجود اینهمه اختلافات و تعارض ها بین مداخله گران در سوریه، همگی شان فقط در همین موضوع مهار خطر داعش است که می توانند "گل" توافقنامه فیمابین را بچینند.
٣. برای ما اما، اساس مخالفت با راهبرد "عمق استراتژیک" است!
این اهمیت دارد تا روشن شود که استقبال از انجام احتمالی توافق بین انواع "عمق استراتژیک" سازان در سوریه، با خود تز "عمق استراتژیک" چه رابطهایی می خواهد برقرار کند. تا آنجا که به طیف اپوزیسیون جمهوری اسلامی بر می گردد، در این زمینه با دو نگاه کلان متفاوت مواجهیم. یک رویکرد، پیشنهاد توافقات بین متجاوزین در سوریه را مکمل ایستادگی سیاسی- نظامی ایران در این کشور می خواهد و در واقع، با چنین برخوردی، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه در کادر تز ضرورت "عمق استراتژیک" عمل می کند. این، دیدگاهی است متاثر از ناسیونالیسمی عامیانه و دارندگانش نیز، گرفتار در دام تولید و بازتولیدهای مکرر "ناسیونالیسم" دست ساز جمهوری اسلامی. ناسیونالیسمی که، در خدمت اسلام سیاسی و تجسد حکومتی آنست. ناسیونالیسمی که، سایه نحس آن را در دو دهه گذشته و در رابطه با موضوع هستهایی بر فراز مقدرات کشور دیدیم. ولی نوع رابطه برقرار کردن دیگری هم بین سیاست مقدمتا قطع جنگ در سوریه و انجام توافقات بین جنگ افروزان در سوریه با تز "عمق استراتژیک" وجود دارد که به مقابله برخاستن با همین تز بسیار خطرناک را اساس قرار می دهد. این رویکرد برآنست تا از نتیجه تحقق چنین رویکردی در لحظه کنونی، سکویی بسازد برای پایان یابی حیات خود این تز تحمیلی بر ایران و منطقه. و در اساس، در خدمت پایان دادن به حاکمیت اسلام سیاسی که، او را گریزی از ناگزیریاش در روآوری به غزه و جهاد نیست! نظر به تفاوت های جدی در همین نوع نگاه ها به موضوع مشترک - اول از همه توافق بر سر رفع و دفع داعشی ها- است که درنگ بر مفهوم و مضمون "عمق استراتژیک" ضررت و اهمیت ویژه می یابد.
"عمق استراتژیک" در فن جنگ، یعنی انتقال هر چه بیشتر کانون نبرد به مناطقی دورتر از ستاد فرماندهی خودی و هر چه نزدیک تر بردن کانون جنگ به مرکز عملیاتی حریف. استراتژهای نظامی، این را یک روش برای دفاع تعریف می کنند: دفاع از طریق تعرض. این رویه، در عین حال شیوهایی معرفی شده برای داشتن بیشترین ابتکار عمل در حین جنگ. در جمهوری اسلامی نیز، "عمق استراتژیک" به همین گونه تعریف می شود اما با این تفاوت ها که اولاً نه فقط در جنگ که در عرصه سیاست هم، و ثانیاً رفتن در عمق خاک دیگری نه برای دفاع از خود که در واقعیت امر، تعرضی برای گسترانیدن خویش! بنابراین، معنی"عمق استراتژیک" در جمهوری اسلامی این می شود: یک) نگاه به سیاست از منشور جنگ؛ و دو) خود را در حال جنگ مداوم دیدن و لذا به ناگزیر، رو آوردن "مشتاقانه" به تحریکات جنگ افروزانه! اس و اساس مطلب، همین است.
به سوریه برگردیم و این پرسش را پیش بکشیم که آیا جمهوری اسلامی در کنشگری بود که پیشاپیش پای ایران را به جنگ سوریه کشاند یا با واکنش به دیگران؟ آیا جز این بوده است که جمهوری اسلامی بسی پیش تر از خیزش های ضددولت اسدی در سال ۲۰۱۱ بود که پول و سلاح و مستشار در سوریه آورد؟ مگر همین "ام القراء" نبوده مبتکر اصلی و ستاد فرماندهی راهبرد تولید هلال شیعی؟ هلالی که، با گذر از تشیع عراقی در قوس غربیاش یعنی همین علوی های سوریه تکامل می پذیرد تا که در حزب الله لبنان بسته شود؟ آیا جمهوری اسلامی نبود که در عراق با تقویت انحصار طلبی تشیع حکومتی و سنی ستیزی سیستماتیک خود، قبایل سنی دو سوی فرات و بقایای ارتش و دستگاه بوروکراسی خشمگین رژیم صدام را تحریک نکرد تا ستونی شوند برای عروج داعش؟ آیا با حمایت پنهان از قتل الحریری در لبنان موجبات خشم دولت های عرب سنی را فراهم نیاورد؟ آیا "عمق استراتژیک"، در واقعیت امر خود چیز دیگری بوده است جز اینها و به جز همین تعرض جویی ها و تهاجم طلبی های نظام ولایی در خارج از مرزهای کشور ما؟ تعرضاتی که، مکارانه زیر پوشش دفاع از کشور توجیه شده اند و با این القاء که ایران، همان جمهوری اسلامی است وملت ما همان امت اسلام؟ آری! جمهوری اسلامی حتی در خود اصطلاح نظامی "عمق استراتژیک" هم مرتکب جعل و مکر است! حکومتی است متعرض اما زیر داعیه مجعول دفاع؛ توسعه طلب با برنامه و آئین "توسعه" محوری. حکومتی با ادعای "ضد امپریالیسم"، ولی خود سراسر غرق در سودای از خود فرارفتن. توسعه طلبی که، جز خرده امپریالیسم اسلامی و امپراتوری شیعی نام دیگری ندارد!
پس اداهای ناسیونالیسم بازی آن، سراسر خدعهاند و در خدمت پیشبرد اسلام سیاسی ولایی. از جایگاه منافع ومصالح ملی ایران، هیچ توجیهی برای حضور نظامی ما در داخل هیچ کشور دیگری در منطقه وجود دارد تا ناگزیر باشیم از دست به دامن شدن تزهایی همچون "عمق استراتژیک"؟ تا تماشاگر شوالیه بازی های سردارانی باشیم چون قاسم سلیمانی ها و "ایثار"گری کسانی همانند سردار همدانی، این آدمکش در جریان جنبش سبز درون کشوری و این مقتول و قربانی در میادین عملیاتی برون کشوری! نفوذ سازنده و دوستانه در عمق کشورهای دیگر، فقط و فقط از طریق گسترش مناسبات اقتصادی و فرهنگی بین ملت ها و کشورها در منطقه است که می تواتد به دست آید و نه از "عمق استراتژیک". و کیست نداند که اگر فضای امن شراکتی - رقابتی در خاورمیانه شکل بگیرد و اتحاد منطقهایی فراگیر بتواند یک چتر حفاظتی شود گسترده بر سر همه ملت های آن، هیچ کشوری به اندازه ایران ما ظرفیت واستعداد برای کامیابی در چنین پروژهایی را ندارد؟ ما را درست به تعمیق مناسبات از چنین نوعی نیاز است که نامش در ترمینولوژی مناسبات بین ملل هر چه هم باشد، بطور قطع اما کمترین سنخیتی با اصطلاح جنگی "عمق استراتژیک" نخواهد داشت!
۴. "عمق استراتژیک"، جاده یک طرفه نیست!
هر کشوری در منطقه، منافع خاص خودیش را دارد و بسته به اینکه چه نوع حکومتی و با کدامین سوداها بر آن حاکم باشد در پی اهداف و نیات خاص خود است. بدیهی است که در رابطه با الزامات ناشی از منافع همه این کشورها می باید که هم آگاه بود و هم منصف، و نیز مکمل اش، هشیاری و آمادگی داشت در برابر هر نقشه و برنامه خصمانه احتمالی از سوی آنان. ما فقط سهمی از منطقه داریم و نه بیشتر. سهم خود خواستن و به سهم دیگران احترام گذاشتن! همین هم است پایه مودت، صلح، امنیت دستجمعی و رشد و توسعه عمومی در منطقه. در این میان اما، یک چیز را باید مسلم دانست و آن اینکه: کسی در خواب غفلت خرگوشی نیست و هیچ قدرت بزرگ و کوچکی در قبال تولیداتی چون "عمق استراتژیک"، نه راحت می نشیند و نه که دست روی دست می گذارد. همه چیز دو سویه و حتی چند سویه است. هرگونه فزون خواهی و دخالت در امور دیگران و هر حد از ماجراجویی و تنش زایی و تشنج آفرینی، بی تردید با دخالت های کمابیش مشابه و با توطئه های متقابل پاسخ خواهد گرفت. دور تسلسل تازه از تنازعاتی که اکنون خاورمیانه را در هم پیچانده است، درست محصول راندن های انحصارطلبانه در جاده "عمق استراتژیک" است و سوریه، کانون اصلی و بزرگترین قربانی جنگ های نیابتی ناشی از چنین راندن ها! این جاده چند طرفه نمی تواند بستر تصادف ها و تصادمات بسیار نباشد. هم از اینروست که باید پرسید آیا همه اپوزیسیون جمهوری اسلامی متوجه عواقب وعوارض دهشتناک این بازی های "عمق استراتژیک" حکومتگران ایران هستند یا نه؟ آیا همه ما قادریم که از گرفتار آمدن در "غرور" ناسیونالیسم کاذب کنونی برکنار بمانیم و از خلسه های گهگاهی ناشی از فتوحات مقطعی عارف سردارهای به اصطلاح میهن پرست ولی در واقع ولایت پرست در عراق و سوریه بیرون بزنیم؟ آیا می خواهیم با دیدن کمی دورترها دریابیم که این منادیان "عمق استراتژیک"، ایران را به چه پرتگاه مهلکی می برند؟ حتی اگر قرار باشد که محدودیت های سیاست فقط با اصل توازن قوا فهم و تبیین شود آیا همه ما به این امر بدیهی فکر کردهایم که در جنگ رو به گسترش بین شیعه اقلیت و سنی اکثریت در جهان و منطقه، کمترین شانسی برای تامین سیادت جمهوری اسلامی بر جهان اسلام سیاسی و شکوفا شدن هلال شیعی وجود ندارد؛ و در عوض اما، در تداوم یک چنین صف آرایی ها و زور آزمایی ها، این مقدمتاً ایرانیان هستند که متحمل هزینه های بس گزاف خواهند شد؟ کاش در آن هشدار تاریخی و درس آموز قایم مقام اول به فتحعلی شاه، درنگ بیشتری صورت بگیرد که بهنگام تیز شدن های شمشیر اسلام برای مواجهه با توپخانه تزار کافر، وقتی جناب خاقان نظر وزیر اعظماش در باره حرب با کفار را پرسید، چیزی از او شنید در این مایه: ای آفتاب اسلام! فرمان با شماست و اسلام برحق، حقیر فقط این داند که عده وʾعده کفر چندین برابر بیشتر از ما مسلمانان باشد!
۵. با برنامه حکومتی، برنامه - محورانه باید برخورد کرد!
هم نتیجه تشبثات ناکام حکومت برای قدرت هستهایی شدن را پشت سر داریم و هم تجربه نوع مقابله های اپوزیسیون با این نقشه- برنامه را. امروز درس آموزی از هر دو اینان، ضرورت تام دارد.
آن پروژه حکومتی ولو در خوش بینانه ترین حالت خودش، یعنی حتی اگر چشم بر مقاصد "عمق استراتژیک" اتمی جمهوری اسلامی از پیشبرد چنین برنامهایی بر می بستیم و آن را هستهایی شدن معمولی در نظر می گرفتیم، باز این انتخاب از همان ابتدای کار طرحی بوده ناسنجیده، کاملاً مغایر با مقتضیات راهبرد توسعه ملی و دمکراتیک ایران، و بکلی زیانبار و غیر عملی. واقعیتی که، اکنون درپی آن به اصطلاح "خرابی بصره"، بخش هایی از خود حکومتی ها هم به آن اذعان دارند. چنین قضاوتی، تازه فارغ از داوری پیرامون چند و چون طراحی ماجراجویانه آن در عرصه سیاست و نیز چگونگی اجرای سیاسی بس ناشیانه آنست؛ همان مشی و روشی که، سراسر حاکی از خبط و خطا با هزینه های بسیار بود. از سوی دیگر اما، واقعیت آنست که اپوزیسیون جمهوری اسلامی در مخالفت مستمر خود با این پروژه، دریغا نتوانست مخالفتی آلترناتیو ساز با این برنامه و نیز جمهوری اسلامی مجری آن سامان دهد و انتقادات و اعتراض هایش را به گونه آینده داری هم گفتمانی بکند و هم عملیاتی و سازمانگری.
بخش اعظم اپوزیسیون، چون نحوه برخورد با این پروژه را سیاسی فهمید، برخورد با آن را هم تابع نوع مناسبات خویش با جمهوری اسلامی قرار داد و حتی بخش هایی از اینان، رفتار خود در این زمینه را تابعی کردند از نوسانات عملکردی حکومت در همین عرصه. چنین شد که از یکسو بخشی از اپوزیسیون مواجهه با این برنامه را بی واسطه درموضوع تقابل سیاسی با حکومت تعریف کرد و جریان هایی از این بخش حتی در معارضهاش با حکومت اسلامی، با جرج بوش ها و نتان یاهوها همسو شدند. از سوی دیگر اما بخش دیگری از اپوزیسیون و نیمه اپوزیسیون را داشتیم که بخاطر رنجور بودنشان از سرگردانی خود در میدان "ناسیونالیسم" گشوده شده توسط جمهوری اسلامی، از ارایه رویکرد شفاف با این برنامه باز ماندند! حال آنکه، برخورد نافذ و در میان مدت اعتبار آور و اعتماد آمیز با این برنامه ضد ملی حکومتگران، همانا مواجههایی بود برنامه - محورانه و ماندن استوار و پایدار بر چنان گفتمان برنامهایی که نشان دهد رفتن پای چنین پروژهایی از هر نظر برای کشور ما زیانبار است. اگر چنین صدایی که البته انصافاً اینجا و آنجا و گهگاه پژواک هایی در طیف اپوزیسیون داشته است، می توانست به پرچمی گسترده بدل گردد آنگاه مسلماً اپوزیسیون مدعی برنامه ملی - دمکراتیک امروزه از اقبال بیشتری در جامعه ایران برخوردار می گردید. اگر چنین عمل می شد و در وسعت نیز، انگاه حقانیت "برجام " تحمیلی بر جمهوری اسلامی، بیش از همه به حساب این اپوزیسیون نوشته می شد و نه به اصطلاح احساس مسئولیت ولی فقیه!
اکنون وقت آنست که مواجهه با "عمق استراتژیک" کنونی در پرتو این تجربه سامان داده شود. در این راستا، نخست و مقدم بر هر چیزی باید که تز "عمق استراتژیک" را فراتر از سیاست کردن صرفاً مقطعی توسط حکومت دید؛ و بسی دراز دامن تر از سوریه نیز. زمان تاکید و تصریح بر این واقعیت است که این تز، از جنس برنامه است و حتی از جنس ایدئولوژی ناظر بر برنامه! گفتن اینکه، چنین تزی نه یک فروارده تصادفی مخلوق گروه معینی در اتاق فکر ولایی، بلکه مادیت یافته اس و اساس اندیشه نظام ولایی منبعث از آن و نهفته در خود آنست که به موجباش: توسعه طلبی غزواتی و جهادی، شرطی تردید ناپذیر در حفاظت از خندق ولایت اسلامی و شیعی است. وقت آنست تا تکرار شود که ایجاد هلال شیعی مبتنی بر راه اندازی اتحاد سیاسی- نظامی در منطقه، نه سیاست روز جمهوری اسلامی که برنامه از پیش اندیشیده و به اجرا گذاشته آنست برای حفظ ایران اسلامی و انبساط "اسلام" شان در منطقه. پرتو اندازی بر این حقیقت که در اینجا هم جمهوری اسلامی، دیگر بار از ناسیونالیسم ایرانی یاری می گیرد تا میخ "ایران اسلامی" خود را بکوبد؛ و البته با به رخ خلایق کشیدن وجود اینهمه نعمت "امنیت اسلامی" در ایران را - در مقایسه با نا امنی های فزاینده در کشورهای همجوار و منطقه- تا خلایق "قدر" حکومت خویش بیشتر بشناسند!
آری! لازم است که جامعه بداند یک منشاء بسیار جدی آشوب ها در منطقه، همین برنامه "عمق استراتژیک" جمهوری اسلامی است و خطای بزرگی خواهد بود هرگاه که اپوزیسیون در مواجهه با این رویکرد برنامهایی حکومت، فقط در سطح سیاست بلغزد. برخورد خود با عملکرد جمهوری اسلامی را فقط در حمایت آن از رژیم اسد خلاصه کند و از اصل راهبرد "عمق استراتژیک" آن غافل بماند. ما باید به نحو روشنگرانهایی برنامه دمکراتیک برای تامین امنیت هم در درون کشور وهم برای همگان در منطقه را آلترناتیوی بشناسانیم در مقابل نقشه - برنامه های توسعه طلبانه حکومت ولایی. بویژه در این زمان برانگیختگی کنجکاویهای جامعه ایران برای اینکه بداند چه سیاست خارجی به مصلحت و سود کشور است؟ می توان و باید با معرفی پایه و مولفههای یک برنامه مبتنی بر صلح و امنیت و رشد برای ایران و منطقه نشان داد که چه تضاد بنیادینی بین رویکرد ملی و دمکراتیک با برنامه "عمق استراتژیک" ولایت فقیه وجود دارد.
ارتقای بیشتر شعور ملی در راستای فهم تفاوت بین ایران دوستی و ناسیونالیسم کاذب خدمتگزار توسعه اسلامی، از طریق مواجهه برنامه های آلترناتیو میسر است.
|