یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قتلهای زنجیره ای* (۳)
آمران و عاملان چه کسانی بودند؟


پرویز دستمالچی


• آمران و عاملان جنایات در ایران باید بدانند که وجدانها بیداراند و تاریخ قضاوت خواهد کرد، دیر یا زود. قضاوت میان آنها که با شرافت و سربلندی زندگی کردند و درخت آزادی و عدالت را به بهای جان خود آبیاری کردند و آنها که با ریختن خون آزادیخواهان جیره خواران رذیل یک نظام جهل و خشونت بودند. آمران و عاملانی که نان و آبشان آغشته به خون آزادیخواهان است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ آذر ۱٣۹۴ -  ٨ دسامبر ۲۰۱۵


در بخشهای یکم و دوم، مهرداد عالیخانی عامل وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران در بازجوئیهای خود با دقت بسیار زیاد تمام جزئیات مربوط به قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را تشریح و توصیف می کند و صریح و آشکار می گوید که تمام اقدامات با دستور بسیار روشن وزیر اطلاعات وقت آیت الله قربانعلی دری نجف آبادی انجام گرفته اند و هیچگونه "خودسری" از سوی هیچ یک از"سربازان گمنام امام زمان"، یا عاملان و"قصابان" با نام و نشان ولی امر وجود نداشته است. باز بنابر اعترافات او(که قرار نبوده است به بیرون درز کنند) وزیر حتا خواهان قتل عام و یکباره اعضای کانون نویسندگان ایران می شود تا به قول او "مرگ یکبار و شیون یکبار" باشد. علت اینکه اینکار انجام نمی گیرد، اعتراضات وسیع و گسترده در درون و بیرون نسبت به این جنایات بوده است. پرونده "قتلهای زنجیره ای" به مراتب گسترده تر از اعترافات تکاندهنده عالیخانی است، تنها مشتی از خروار است که زمانی رو خواهد شد، دیر یا زود. حاجی زاده ها، پیروز دوانی ها و...، که به قتل رسیدند، یا گلشیری و شیرین عبادی(ها) که "کارهایشان تمام و مقدماتشان فراهم شده " بود تا به قتل برسند و...، تنها نام و نشان برخی از دگراندیشانی هستند که یا ترور شدند یا قرار بود به قتل برسند و ما از آنها اطلاع داریم.
آقای وزیر، آیت الله قربانعلی دری نجف آبادی، که وزیر پیشنهادی و مورد پذیرش رهبر بوده است، پس از پایان دوره وزارتش، با وجود تمام مدارک لازم وغیرقابل انکار در آمریت او در چنین جنایات هولناکی، بدون هیچ مشکلی ازغربال "استصواب" شورای نگهبان(نماینگان منتخب و منتصب مستقیم وغیرمستقیم رهبر) به سلامت عبور می کند و کاندیدا برای عضویت در شورای خبرگان رهبری می شود، و رای می آورد. او اکنون مانند بسیاری دیگر از جنایتکاران حرفه ای(همچون علی فلاحیان یا...) در مقام عضویت در این شورا، رهبر نظام را انتخاب، تعیین یا "کشف" می کنند تا به جانشینی از جانب امام زمان و در ارتباط با "الله" بر شیعیان(و شاید بر تمام مسلمانان) حکومت کند و مسئول اجرای احکام و موازین "شرع مقدس" باشد. اگر چنین سیستمی یک سیستم جنایتکار نیست، پس چیست؟ و نه تنها این، بل در این نظام سراسر تبعیض، جهل و خشونت، یکی از جنایتکارترین افراد که مسئول اعدام سدها تن افراد بی گناه است، در دوران اصلاحات و میانه روی دولت تدبیر و امید، وزیر "داد"گستری می شود و در این مقام توجیه گر قتل عام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ می شود.
در اعترافات هولناک و تکاندهنده مهرداد عالیخانی که به تمام جزئیات ریز و درشت قتلها می پردازد، در هیچ جا، و تکرار می کنم، در هیچ جا، چه به هنگام"کاردی" کردن فروهرها، و چه به هنگام "خفه"کردن مختاری و پوینده با طناب، هیچ یک از آنها از راه رفته خود برای آزادی ملت ایران، از سر ترس یا مماشات، نه اظهار پشیمانی نه طلب بخشش، یا عجز و لابه کردند. آنها به جلادان خود و نیز آمران آنها نشان دادند که آزادگان ایستاده می میرند. باید همواره به خاطر داشت که بهای آزادی ایران چه سنگین بوده است. به سنگینی جان هزاران مبارز آشنا و نا آشنایی که هر چه داشتند، از جمله جان خود، را فدا کردند تا آیندگان در آزادی و عدالت زندگی کنند. و به امید فرا رسیدن آن روز فرخنده.
و در برابر، آمران و عاملان همگی از سر ترس و زبونی جنایات خود را به گردن"یار" دیروز خود انداختند تا به زندگی پر از نکبت خود ادامه دهند و نان خود آلود بخورند. اعترافات عالیخانی حتا برای "سربازان گمنام امام زمان" نیز آموزنده خواهد بود، که چگونه اینان بازیچه دست کسانی شده اند که "خدایشان" تنها زور و زر است و برای آن دست به هر جنایتی می زنند، حتا نسبت به "برادران" مومن و با ایمان خود.
و ادامه اعترافات: "...
س- خطاب به مهرداد عالیخانی: کلیه اقداماتی که پس از انجام قتلهای پاییز ۷۷ داشتید را مشروحاً بیان نماید.
ج - حقیر به دلیل برخوردی که در مورخه ۱۷/۹(۱۳۷۷) با معاونت وقت امنیت آقای سرمدی پیدا کرده بودم در نظر داشتم بعد از قتل پوینده چند روزی در محل کارم حاضر نشوم، به همین جهت تلفن دستی خود را در محل کار از تاریخ ۱۸/۹ گذاشتم. موسوی از تاریخ ۱۹/۹ مجدداً تصمیم می گیرد قتل ها ادامه پیدا کند به همین خاطر در صدد دستیابی به من بر می آید... او پس از تماس بامن پرسید: کجایی؟ گفت: سریع فکر یک جلسه باش (منظور پیدا کردن جلسه ای از جمع مشورتی کانون بود). تا یک کار اساسی انجام دهیم. اشاره کرد اگر بشود در مراسم تشیع مختاری یا پوینده کاری کرد خوب خواهد شد. قبلاً در جلسه در منزل رضا روشن من و موسوی و ناظری بعد از حذف مختاری که هنوز پیدا نشده بود گفته شده بود که پس از کشف جسد به هنگام مراسم (تشییع جنازه)مربوطه یا جمعی به رگبار بسته شوند یا اینکه در پایان مراسم چند نفری با چند تیمی که علی ناظری آماده می کند ربایش و به قتل برسند. ناظری اعلام آمادگی برای سه تیم کرده بود. محمد صفایی، روشن قدرت(؟)، حقانی در این تلفن به موسوی گفتم بر اساس اطلاعات داریوش شب گذشته پس از پیدا شدن جسد مختاری بعید است احدی از اینها جرات کند از منزل خارج شود. تاکید کرد کاری باید بکنید گفتم: خبر می دهم. با آموزگار صحبت کردم گفتم: حاج آقا تاکید بر ادامه کار دارد. فکر مشکل برای ما نیست. گفت: مثل اینکه دیوانه است. گفتم: اگر تماس گرفت بگو به من دسترسی نداری.
موسوی تا روز دوشنبه ۲۳/۹ دنبال من بود، دو شنبه شب به آموزگار زنگی زدم. پیغام حاج حمید صداقت و موسوی را به من داد. با موسوی تماس گرفتم قرار برای ساعت ۲۳روبرو منزلش گذاشتیم. مقام رهبری در این روز در دیدار عمومی به موضوع قتلها اشاره کرد و دست خارجیان را متصوّر دانسته بود. در دیدار با موسوی گفت: چرا سرکار نمی آیی فردا با صداقت می آییم دنبالت برگردی سر کار کلی کار داریم. گفتم: فعلاً کار شخصی دارم. نهایتاً پذیرفتم. حدود ۱۲:۳۰ به تاریخ ۲۴/۹ به همراه صداقت به منزل ما آمدند و پس از صرف نهار به وزارت آمدیم من کار جاری خود را شروع کردم. آقای موسوی ۲۵/۹ مسعود صالح را در وزارت ملاقات می کند که می پرسد: مسعود این قتل ها کار توست ؟ او می گوید: نه. موسوی می گوید: من هستم. مسعود می گوید: من دنبال سر نخ بودم تا همکاری کنم. قول و قرار با موسوی می گذارد. و مسعود در این تاریخ نتایج اقدامات به عمل آمده توسط نهاد ریاست جمهوری و نیروی انتظامی پیرامون این قتل ها را به موسوی منعکس می کند. مسعود می پذیرد قتل نویسندگان در استان ها را انجام دهد. نیروی لازم را خودش فراهم می کند. در ضمن می گوید اگر طی کار برای تیم ها گذرنامه لازم بود خودش می تواند به هر تعدادی لازم باشد صادر کند. (دایره صدور گذرنامه نیروی انتظامی زیر مجموعه معاونت اطلاعات است) موسوی باید بعد از این تاریخ هم دیداری با مسعود داشته زیرا آدرس گلشیری و تلفن اورا روی کاغذ نوشته و به موسوی داده بود. موسوی تا چند روز قبل از دستگیری آنرا نزد خود داشت.
موسوی ساعت ۲۱ روز ۲۵/۹ مرا در خیابان بهشتی جنب (مهناز) دید. جریان ملاقات با مسعود صالح را بیان کرد از من خواست اطلاعات درباره سوژه های شهرستان تهیه و به وی بدهم موسوی بعد از قتل مختاری باز و گسترده عمل می کرد و به تعدادی برای مشارکت پیشنهاد همکاری کرد از جمله مصطفی تهرانی (مسئول امنیت استان خراسان) احمد عبادی، مهدی ریاحی، حمید جلالی، اخوان، محسنی، سید موسی... بعد از اینکه موسوی مساله طرح موضوع با مسعود را بیان داشت گفتم، نمی شناسم محمد صداقت (مدیر کل چپ) نظر مثبتی روی او حسین مهدوی (هر دو از پرسنل اداره التقاط) نداشته. او گفت دست او در رابطه با طرح الغدیر زیر ساطور من است. موسوی گفت او ماموریت است و از روز شنبه ۲۸/۹ آماده اقدام پیرامون آدرس ها خواهد بود اظهار داشت مهدی ریاحی نیز آماده همکاری است. تخصص اش زدن کارد است. بعد از قتل پوینده در چند نوبت از من آدرس نویسندگان جمع مشورتی را می خواست . می گفت این آدرس ها را بده تا من خانم یکی از بچه ها را به چند گلفروشی بفرستم تعدادی گلدان تهیه و به آدرسها بفرستند. برای کار روانی روز پنج شنبه ۲۶/۹ قرار شد من و موسوی همدیگر را در اتوبان جهان کودک ملاقات کنیم تا عکس و آدرس سوژه های استان را به وی بدهم تا به مسعود صالح بدهد.
از اصغر سیاح خواسته بودم: محمد تقی صالح پور (رشت) مسعود طوفان (شیراز) دو مورد مذکور را به موسوی دادم. تا تاریخ ۲۶/۹ موسوی پیگیر بود. قرار بود اصغر سیاح روز ۲۷/۹ دنبال من بیاید تا به اتفاق به وزارت برویم و کارها را انجام دهیم. موسوی آن روز وقتی سیاح آمده بود به من زنگ زد گفت: درّی(وزیر) با ما کار دارد. ساعت ۳۰/۹ قرار گذاشته بودند. به همراه هم به در منزل وزیر رفتیم. مهمان داشت مدتی بیرون صبر کردیم با تلفن خبر داد. داخل منزل شدیم در همان نقطه ای که جلسه ۲۲/۸ برگزار شده بود نشستیم. وزیر چند نگاه معنی دار به من کرد. معنی اش این بود که من چرا به این جلسه آمده ام. به نظر می آمد وزیر نمی خواهد حرف اصلی را بزند. ناگهان از موسوی سوال کرد: با توجه به درگیری آمریکاییها با عراق در این شرایط نمی شود کاری روی منافقین درعراق انجام داد؟ آقای موسوی گفت: خوب است آقا حمید را دنبال اینکار به اهواز بفرستید، در اینجا فشار را زیاد کرده و پیگیر کشف حوادث اخیر است. وزیر باز نظر داشت که حرفی نزند.
دوباره پرسید نمی شود کاری کرد؟ آقای موسوی گفت: التقاط مدیر کل دارد، باید با خودشان صحبت کنید. من گفتم حاج آقا مساله حاج حمید جدی است. روز گذشته حدود ساعت ۱۶:۳۰ تا ساعت ۱۹ با من حرف می زد موضوع را بسیار دست بالا گرفته. نظرش این است که کودتایی در کار است. آقای درّی گفت: همین جا نشسته بود و همین حرف را زد که بهش گفتم دیگر این حرف را نزن. من ادامه دادم بعد از مختاری که نیروی تئوریک کانون بود و پوینده که سازمانگر آنان محسوب می شد شیرین عبادی که وکیل یزدی،سحابی و پیمان است و نیز خودش از اعضای برجسته کانون است در برنامه کار بعدی داریم و در نظر داریم با اسلحه او را بزنیم. وزیر(دری نجف آبادی) اظهار داشت. اینها که کشته شدند آدمهای معروفی نبودند، بعد هم قرار بود یک بمبی بر سرشان زده بشه، یک رگباری به آنها ببندیم. مرگ یکبار شیون یکبار و تمام شود...
موسوی گفت: می خواستیم تعدادی گلدان تهیه به چند آدرس مربوط به این افراد بفرستیم با تسلیت، کار روانی است وهمه متوجه می شوند در دسترس ضاربین قرار دارند. آقای درّی گفت: اینکار را بکنید طرح گلدان خوب است، گلدان ها را بفرستید. این کارها را بکنید تا بعد از رمضان. موسوی اشاره کرد پس اجازه بدهید موضوع شیرین عبادی را حداقل (با توجه به اینکه کارهایش انجام شده و مقدمات آن فراهم شده) انجام بگیرد. یک دفعه وزیر از جا بلند شد، لبخندی زد و گفت کاری بهشان نداشته باشید بگذارید روزه هایشان را بگیرند. موسوی در حین بلند شدن گفت اینها که روزه نمی گیرند وزیر گفت: باشد فعلاً تا بعد از رمضان کاری نداشته باشید. ۲۰ دقیقه جلسه طول کشید حدود ۱۰ صبح از منزل خارج شدیم... روز یکشنبه ۲۹/۹ حدود ساعت ۹ صبح دری به تلفنچی دفتر خود (قائم پناه) می گوید به فلانی (موسوی) بگوید نزد وی بیاید می خواهم راجع به پرونده یک منافق صحبت کنم... آقای موسوی با صحبت هایی که با وزیر(اطلاعات و امنیت) کرده بود خلاصه گفت یک نفر را پیدا کن بفرستیم به ترکیه آنجا یکی از منابع او را ببیند و در قالب یک سناریو وی را هدایت کند تا در ازای پول اقدام به کشتن مثلاً گلشیری نماید. قبل از اقدام نیروی انتظامی او را بگیرند طوری برنامه ریزی کن که ردی باقی نماند. گفتم چه کسی قبول می کند، هر قدر پول هم داده شود. همکارانی که در این عملیات ها شرکت می کنند اطمینان دارند که وزارت عقبه آن است و الّا هیچ آدم جاهلی حاضر نمی شود خودش را در این دردسر گرفتار نماید. کسی اینکار را می پذیرد که بداند اگر گرفتار شود وزارت ترتیبی خواهد داد که او سوخت و سوز نشود و بعد اگر دستگیر شود اصل ماجرا را خواهد گفت. من هیچ کس را نمی شناسم که صرفاً به خاطر پول به دنبال همچون ماجرای خطرناکی برود. خلاصه شدنی نیست... خود آقای درّی باید مساله را حل کند... در هر صورت آقای درّی در جلسه یکشنبه صبح ۲۹/۹ تاکید می کند زودتر فکری به حال موضوع کنید، من نمی توانم با مشاورانم مشورت کنم زودتر فکری بکنید. وزیر مجدداً موسوی را برای ساعت ۱۹ مورخ ۳۰/۹/۷۷ می خواهد موسوی خواست همراه او بروم. هر چه اصرار کردم قبول نکرد. نهایتاً قرار شد من هم همراه موسوی باشم. جلسه یاد شده در ساعت ۱۹:۳۰ در دفتر وزیر برگزار شد. (علت تاخیر جلسه آن بود که آقای پورمحمدی و جمع دیگری افطار با وزیر بودند.).
ساعت ۱۹:۳۰ وارد شدیم، وزیر گفت: چه کردی ؟ موسوی گفت: این صادق باید کاری کند این آدم و امکانات دارد .
گفت: چکار می توانی بکنی. گفتم هیچی، سناریو ترکیه امر ناشدنی است. گفت: اگر این جوری باشد که در روند بازجویی کارها بیافتد(…) همه چیزگفته می شود. این طوری نیست که بخشی از آن را بشود حفظ کرد. اگر دستگیری پیدا شود موضوع جدی خواهد شد. من گفتم اگر بخواهید دست ما را در دست یونسی بگذارید انتظار نداشته باشید چیزی نگویم. من همه چیز را در همان ساعت اولیه خواهم آمد(خواهم گفت). اگر مرا در صحنه دستگیر کردند می گویم آبروی وزارت را حفظ می کنم اما اگر دست ما را در دست یونسی بگذارید خواهیم گفت: به دستور شما بوده است. آنها هم دست بردار نیستند و تا انتها جریان را دنبال خواهند کرد. وزیر در مقابل صحبت موسوی گفت: بالاخره اگر اسمی هم از شما در بازجویی ها به میان نیاید ولی بحث مدیریتی شما می ماند. گفت قبول دارم. گفتم: آخر ما برویم بگوییم با چه مجوز قانونی و شرعی این کارها را کرده ایم. چرا نگوییم اصل ماجرا چیست؟ و شما دستور چنین کاری را داده اید. گفت: من گفته ام؟ گفتم: پس چه کسی به ما گفته ؟ مگر می شود بدون دستور تشکیلاتی چنین جمعی درگیر این کار شوند. گفت: دیگر این حرف را پیش کسی نزن... من به وزیر گفتم: اگر موضوع معرفی و دستگیری پیش بیاید دیگر مساله جمع شدنی نیست. گفت: من با تو کاری ندارم من هم بیرون رفتم. موسوی ۱۰ دقیقه بعد از من بیرون آمد و در آن مدت ادامه همان صحبت ها را داشت.
در تاریخ ۲/۱۰/۷۷ وزیر موسوی را مجدداً می خواهد از وی در خواست می کند که به جلسه ای با حضور آقایان: کاظم، پور محمدی، شفیعی و خزایی بود برود و ضمن طرح موضوع راه حلی برای مساله پیدا کند. موسوی بعد از دیدار با وزیر از همانجا نزد افراد یاد شده می رود. در جلسه اظهار می دارد حاج آقا از من انجام چنین کاری را خواسته. من هم انجام دادم شفیعی سوال می کند وزیر مورد به مورد اسم داده یا یک چیز کلی گفته است. موسوی پاسخ می دهد حاج آقا(دری نجف آبادی) مورد به مورد اسم سوژه ها را گفته است... شفیعی خطاب به موسوی می گوید مساله دستگیری پرسنل منتفی است چون با اینکار انقلاب محکوم خواهد شد.
روز ۳/۱۰ حدود ساعت ۱۷ حاج حمید مرا خواست که شرح جلسه را دادم اما تاکید کردم در عملیات نقشی نداشتم و کار را موسوی دنبال کرده است. یکشنبه ۶/۱۰ در دیدار با حاج کاظم هم همین را تاکید کردم. موسوی پس از پایان جلسه ۲/۱۰/۷۷ با آقایان شفیعی، پورمحمدی، خزائی و کاظم وقتی به اتاق من آمد گفت: اینها می خواهند با پیدا کردن بهانه ای آقای درّی را کنار بگذارند. حاج آقا یک چیز کلی گفته یا مورد به مورد سوژه ها را داده است گفتم: اسامی سوژه ها را داده است. من در دیدار با حاج حمید و کاظم و معین و… گفتم وزیر دستور خاص راجع به این افراد داده...
من از نزد حاج کاظم به محل کارم بازگشتم پس از ۵/۱ ساعت سعید اسلامی به تلفن دستی من زنگ زد و خواست سریعاً به منزل او در خیابان پاسداران بروم. بسیار تعجب کردم که چطور در این شرایط مرا به خانه خود دعوت کرده است. کمی قبل از اذان مغرب رسیدم سعید اسلامی گفت: درّی به اتاق من آمده بود و سوال کرد تو (منظور اسلامی) چقدر فکر می کنی صادق دستش در این کارها باشد. که من گفتم اطلاعی ندارم. اما باید بگویم من قبلاً چند جلسه با آقای درّی صحبت کرده بودم لذا تردید نداشت که بخواهد برای تحقیق از شخصی مانند سعید اسلامی استفاده کند و اسلامی در صدد است به من القا کند تا این لحظه هیچ چیز از ماجرا نمی داند و از مورخه ۶/۱۰/۷۷ از طریق درّی نسبت به مشارکت من در قتل ها اطلاع پیدا کرده. علی رغم اطمینان صد در صد من به اسلامی به دلیل صحنه سازیها ییکه آقای دری شروع کرده بود تصمیم گرفتم چیزی بیش از آنچه به حاج حمید گفته بودم نگویم.
از جلسه ۲۲/۸ و دستور دری برای حذف افراد مشخص گفتم. به اسلامی گفتم من بعد از جلسه ۲۲/۸ به موسوی مطرح کردم خودم را درگیر این مساله نمی کنم ولی ظاهراً موسوی خودش موضوع را دنبال کرده و از چهارشنبه ۲/۱۰/۷۷ من شنیده ام چند جا رفته و مسئولیت این کارها را پذیرفته است ولی من به هیچ عنوان درگیر با این کارها نبوده ام و به حرف دری عمل نکرده ام.
اسلامی(سعید اسلامی یا امامی، همان که بعدا در زندان با خوردن داروی نظافت"خودکشی" کرد، پ. د.) گفت: چرا این موسوی قبول کرده، به او بگو حتی اگر توی چشمهایش هم گذاشت قبول نکند از تو خاطرم جمع است که دستت توی کار نبود به آن هم بگو هیچ چیز را قبول نکند. نکته ای که باعث شد من یقین کنم سعید اسلامی از درگیر شدن من در این قتل ها اطلاع دارد این بود که ناگهان گفت: به وزیر گفته ام نگران صادق نباشید این از سن ۱۷- ۱۸ سالگی درگیر بازجوئی بوده اینکاره است میداند چکار کند. وقتی سعید این مطلب را گفت به وی مطرح کردم اصلاً اینطوری نیست من اگر پایم به سازمان قضایی کشیده شود چیزی را نمی توانم حفظ کنم. امکان ندارد بشود بخشی از موضوع را حفظ کرد و بقیه را ناگفته گذاشت چون من که تنها نیستم حداقل موسوی مدعی است به دستور وزیر و بر اساس همان جلسه ۲۲/ ۸/۷۷ اینکارها را انجام داده و من در آن جلسه حضور داشته ام. فقط می توان قدری موضوع را عقب انداخت اما انکار غیرممکن است. رنگ چهره سعید تغییر یافت، گفت: ببین صادق حالا اگر یک وقت رفتی مراقب باش به کارهای گذشته اشاره نکنی حداقل به آن کارها کار نداشته باش. گفتم: من که نمی خواهم برای خودم پرونده درست کنم اما سازمان قضایی وقتی سر نخ دستش بیاید تا هر کجا که بخواهد می کشد. موضوع دست متهم نیست و لذا اگر دستگیری پیش آید معلوم نیست کار کجا می کشد. سعید اسلامی با صورتی برافروخته از جا برخاست، لباس گرمکن پوشیده بود. گفت: میروم لباسم را عوض کنم و با حاج آقا صحبت کنم . منهم خارج شدم ، بهر حال بنظر می رسد که آقای دری در نظر داشته طی صحبت با سعید اسلامی این دو موضوع را مطرح کند.
۱- القاء کند اسلامی تا این تاریخ در جریان هیچ چیزی قرار نداشته
۲- بواسطه اسلامی (به علت علاقه ای که به اسلامی داشتم) بخواهد من منکر نقش خویش در کار عملیات ها شوم یا اینکه حداقل موضوع را به درّی ربط ندهم و سر و ته قضیه را خودم هم بیاورم.
سعید اسلامی روز ۷/۱۰/۷۷ تلفنی گفت با وزیر صحبت کردم گفته به صادق بگو نگران چیزی نباشد اتفاقی نمی افتد.
روز ۸/۱۰/۷۷ تلفن چی وزیر تماس گرفت گفت حاج آقا(دری نجف آبادی)گفته نزد ایشان برویم ولی من گفتم کاری ندارم و گوشی را قطع کردم.
در تاریخ ۹/۱۰/ ۷۷ توسط معاونت حفاظت بازداشت شدم به منزلی که از قبل تدارک کرده بودند منتقل شدم و آقای موسوی نیز از چند ساعت قبل به آنجا آورده شده بود. در تاریخ ۱۰/۱۰/۷۷ آقای نیازی به این منزل برای تفهیم اتهام آمد. بنا به درخواست قبلی که من از حاج کاظم کرده بودم قرار شد به سازمان قضایی منتقل تا از آنجا به بازداشتگاه روانه شوم که در نهایت به ندامتگاه حشمتیه انتقال پیدا کردم.
آقای موسوی همه جزئیات حوادث قتل ها را شفاهاً در تاریخ ۱۰/۱۰/۷۷ و کتباً در مورخ ۱۲/۱۰/۷۷ برای آقای نیازی گفته و نیز نوشته بودند و قضایا در ابعاد مختلف نسبتاً برای آقای نیازی روشن بود و اشراف لازم را داشتند. فقط برای تعیین تکلیف الباقی افراد شرکت کننده در قتل ها اطلاعات دقیق تر را لازم داشتند. من شفاهاً پذیرفته بودم در قتل ها مشارکت داشتم ولی از کتبی کردن اطلاعات خودداری کردم و این مساله روزها ادامه داشت. برایم مسلم بود آنچه بدرد بزرگان می خورد با اطلاعات موسوی و نیز برخی دیگر از افراد به مراتب فراتر از آن که قابل استفاده مسئولین باشد بدست آقای نیازی رسیده واعترافات من ممکن است برای بسیاری از پرسنل مساله ساز باشد لذا به شرح عملیات ها نمی پرداختم. آقای نیازی هم خشونتی به خرج نمی دادند و بسیار راحت و آرام بودند و با محبت با حقیر برخورد می کردند و در حقیقت همه چیز را بر عهده خودم گذاشته بودند و فشاری در کار نبود...
آقای نیازی در تاریخ ۲۹/۱۰/۷۷ از ساعت ۲۰ به زندان حشمتیه آمدند و صحبت کردند و اظهار داشتند من دیروز پیش درّی(نجف آبادی وزیر اطلاعات و امنیت، پ.د.) بودم و گفتم صادق حاضر به مواجهه حضوری نیست که وزیر گفت: این بچه ها با طناب من به داخل چاه رفتند و من در روز قیامت نمی توانم پاسخ گو باشم. من نگفتم بروند اینها را یکی یکی بکشند گفتم اگر بشود اینها را یک جا جمع کرد و یک بمبی بر سرشان زد - یک رگباری بسته شود... آقای نیازی اشاره کردند مطلبی که دیشب درّی گفته تا الان جز من کسی نمی داند از حالا به بعد دیگر بحث آخوند بودن درّی مطرح است. من به شدت زیر گریه زدم و به نیازی گفتم: از الان به بعد حاضرم هرگونه همکاری برای حفظ ایشان انجام بدهم. نیازی گفت: من فردا مصاحبه دارم، می خواهم راجع به پرونده با صدا و سیما گفتگو کنم راجع به عملیات ها باید چیزی بگویم یک قدری(کارهای) صورت داده را صورت بده تا در مصاحبه اشاره کنم گفتم حاضرم یک کیس برای اینکار درست کنم تا هم شما اشاره کنید و هم درّی از زیر ضرب خارج شود و همه مسئولیت به دوش من و یکی از منابع قرار گیرد در این رابطه مضمون سناریوئی که ارائه دادم با مطالبی که موسوی در طول بازداشت اشاره کرد و عین واقیعت بود تفاوت زیادی داشت. آقای نیازی در خصوص نحوه عملیات ها در مصاحبه ۳۰/۱۰ به همین سناریوی ساختگی پرداخت و اشاره کردند یکی از فعالین جریان فروهر با نیروی عمل کننده همکاری داشته و از عوامل خارجی ردّی در این قضایا بدست آمده (دو نفر افغانی) مطرح کردند یک دستگاه فولکس واگن که شیرینی فروشی ها از آن استفاده می کردند برای ربایش و به قتل رساندن افراد استفاده گردید در مصاحبه بیان کردند نیروهای عملیاتی با بهانه قراردادن فیلمبرداری از منزل فروهر این زن و شوهر را از یکدیگر جدا و سپس به قتل رساندند. سناریوی فیلمبرداری سبب می شد استفاده از حکم جعلی برای بازرسی منزل و پوشش آگاهی تغییر یابد. بهر حال روز بعد ساعت ۸:۵ تاریخ ۳۰/۱۰ قبل از انجام مصاحبه خدمت ایشان رفتم و دیگر نکات تکمیلی کیس را ارائه کردم آقای نیازی اعتراف درّی در تاریخ ۲۸/۱۰ را بعداً به آقایان قوام – بابایی و(بازجو های عالیخانی) …. منتقل کرده بودند. پس از ۲۱/۱۱ که دری از وزارت استعفا می کند آقای قوام با من صحبتی داشتند ایشان در آن مقطع اطمینان داشت آمر آقای درّی(نجف آبادی، وزیر) بودند و به دنبال دستیابی به افراد بعد از درّی قرار داشتند... خلاصه صحبت آقای قوام آن بود که درّی مسئول بوده باید روشن شود و من تحت سوال بودم که چه کسی در بالای درّی قرار دارد یک بار هم برای قوام قسم خوردم که اطلاعی ندارم ایشان گفتند قسم نخور از تو تا بزرگترتان درّی قسم دروغ می خورید.
من در تمدید قرار بازداشت ۱۲/۲/۷۸ ضمن اعتراض به تمدید قرار به اعتراف آقای درّی(نجف آبادی) نزد نیازی مبنی در جریان بودن او در امر قتل ها اشاره کردم و در بازجوئی ۹/۴/۷۸ به این امر توجه دادم. در این تاریخ مجتبی بابایی بازجوی من گفتند درّی حرفش را پس گرفته گفته من آن زمان وزیر بودم محضوراتی داشتم الان ندارم و از دست شما (موسوی و من) به سازمان قضائی شکایت کرده. شما تازه پس از محاکمه باید جوابگوی شکایت درّی باشید که آبروی این بیچاره که قبل از انقلاب در زندان بوده و پس از آن اینهمه زحمت کشیده را بردید آقای خاتمی از او عذرخواهی کرده و کارهای شما نتیجه عکس داده. بعد از ۲۱/۲/۷۸ بازجویان اجازه نمی دادند که دیگر نام درّی به میان آید و ذکر نام ایشان در کنار حوادث پائیز ۷۷ موجب تعزیر می شد که من تا تاریخ ۱۷/۵/۷۸ به حقیقت موضوع اشاره کردم ولی بعداً به درخواست بازجویان (قوام، بابایی، نیاکان، آزاد) سعید اسلامی را جایگزین آقای موسوی کردم و در تاریخ ۲۸/۵/۷۸ به صورت مکتوب سعید اسلامی را آمر قتل ها معرفی کردم...".

عده ای از آدمکشان حرفه ای، پس از "نماز"، به دستور نمایندگان خود خوانده "الله" به روی زمین، با جعل اسناد به خانه قربانیان کاملا بی دفاع خود ورود و آنها را پس از بیهوشی رذیلانه "کارد آجین" می کنند و عده ای دیگر از همین قماش قربانیان خود را می دزدند و ناجوانمرادانه آنها را با طناب خفه می کنند تا ولی امر بتواند اندکی بیشتر به حاکمیت خون آلودش ادامه دهد. با ایمانی کور که تنها شایسته جنایتکاران حرفه ای است. برای چه؟ برای لقمه ای نان خون آلود که سگ وار به سوی آنها پرت می شود. آمران وعاملان بزدل و عاری از اخلاقی که برای رهایی خویش سرانجام برای یاران دیروز خود نیز"کیس"سازی و آنها را قربانی می کنند. همه به هم دروغ می گویند و "سوگند" می خورند، و" ایشان گفتند قسم نخور از تو تا بزرگترتان درّی(نجف آبادی) قسم دروغ می خورید".
آمران و عاملان جنایات در ایران باید بدانند که وجدانها بیداراند و تاریخ قضاوت خواهد کرد، دیر یا زود. قضاوت میان آنها که با شرافت و سربلندی زندگی کردند و درخت آزادی و عدالت را به بهای جان خود آبیاری کردند و آنها که با ریختن خون آزادیخواهان جیره خواران رذیل یک نظام جهل و خشونت بودند. آمران و عاملانی که نان و آبشان آغشته به خون آزادیخواهان است، هر چند در زرورق طلایی رنگ ایمان و امر"مقدس" پیچیده شده باشد.
آیا باید در اندیشه "خدایی" بود که تنها معیار سنجش اش حیثیت انسان و خرد است. "خدایی" که حیثیت انسان را ارج نهد و آن را خدشه ناپذیر داند تا مومن و کافر یکی باشند و بتوانند با حقوقی یکسان در برابر قانون، در کنار هم، و با هم، در مسالمت زندگی کنند؟


منابع و زیر نویسها:
*- اظهارات مهرداد عالیخانی بازجویی مورخ ۱۰/۰۳/۱۳۷۹، صفحه ۱۱۴۷ پرونده ی قتلهای حکومتی
۱- اعترافات مهرداد عالیخانی در بازجویی۱۰/۱/۱۳۷۹، مورخ ۱۲/۰۱/۱۳۷۹. مرز پرگهر افشا می کند: برگزیده
    پرونده قتلهای حکومتی: بخش پنجم- اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی ۱۰/۱/۱۳۷۹ خورشیدی، در زمینه
    نقش خود و دیگران در قتلهای حکومتی (زنجیره ای) پاییز ۱۳۷۷ خورشیدی

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست