پیش از این که با هم...
نیلوفر شیدمهر
•
نشانم میدهد دوستم
تندیسِ دستِ عاشقِ قدیمیاش را
در ویترینِ کنارِ تختخوابش
دستی که به او هدیه داده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ آذر ۱٣۹۴ -
۱۰ دسامبر ۲۰۱۵
نشانم میدهد دوستم
تندیسِ دستِ عاشقِ قدیمیاش را
در ویترینِ کنارِ تختخوابش
دستی که به او هدیه داده است
میگویم اجازه هست. . .؟
و ابروهایم را بالا میبرم
بیرون میآورد و در دستم میگذارد
دستِ سفید و گچیی عاشقش را
عاشقِ قدیمیاش
با دستی سفید و گچی
مانند دستِ خانم معلممان
که یاد میداد وعاشقش بودم
دستی گشوده
با تمام خطوطِ زیسته
خط سر
و خط قلب
دستی پر شور و شر
شبها میان ملحفهها
دستی پر نور و آرامش
صبحها بر بالش
دستی که زخمهای او را میشناسد
و لرزش دستهایش را
و دوستم جای بریدهگیها
و سوختگیهایش را
دستی که زمانی
باغبانِ گلستانش بوده
اشکهای هرزش را میخشکانده است
لبخندهایش را میشکوفانده
دستی که تاریخ نگار اوست
قلب او را از حفظ کرده
و زندگی او را همچون زندگیی خود
برای سالها تپیده است
دستی که تنور تنش را
میافروخته
دستی با خشخشاش داغِ اشتیاق
که بوی نان تازه میداده است
دستی که بیدار مانده در شبهای بیماریی او
بر پیشانی تبدارش
و سوپی داغ را با احتیاط
در دهانش گذاشته است
دستی همراه دستِ او
که رفت و روب میکرده
آب میداده گلدانها را
رختها را چنگ میزده
تندیس میساخته
نقاشی میکرده
دستی که زمانی مانند دستِ دوستم
پستان به دهان کودکی گذاشته
دستی که هنوز نرم است
در این قالب گچی هم
دستی با تمام مراقبتی که تنها
دستهای یک مادر دارد
نه، این دست که میتپد زیرِ پوستِ من
هنوز ترکش نکرده است
تندیس را
هدیهی عاشقی قدیمی را
به دستش میدهم
به دستِ پرسودای دوست
تا در ویترین کنارِ تخت بگذارد
پیش از این که با هم
به رختخواب برویم.
/
نیلوفر شیدمهر
بازنویسی یک سرودهی قدیمی
روزی روزگاری در برلین
|