فاصله دانشگاه تا خیابان
زنانه شدن دستفروشی در تهران
ترانه بنییعقوب
•
با دستهای پینه بسته روسریاش را مرتب میکند: «بی سرپرستم. دو سالی است، شوهرم فوت کرده. رفت زیر ماشین. نه بیمهای، نه پس اندازی. اول یک مدت میرفتم مترو برای دستفروشی اما توانش را نداشتم کیسههای سنگین را بکشم از این واگن به آن واگن. باز اینجا راحتترم. یک گوشه نشستهام دیگه. ما به کسی کار نداریم؛ یک لقمه نان حلال برای بچههایم میبرم. دخترم دانشجوست او هم این روزها میرود مترو.»
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ آذر ۱٣۹۴ -
۱۰ دسامبر ۲۰۱۵
ایران-قدش به زور تا شیشه ماشین میرسد؛ روی پنجههای پا بلند میشود و خودش را کش میدهد. بالاخره خودش را به خانمی که کنار راننده نشسته میرساند و چند بسته دستمال و چند جفت جوراب را جلو میآورد. دخترک ٨ ساله تنها نیست. مادرش کمی آن سوتر ایستاده و مراقب است. همان جا لابه لای ماشینها. آقای راننده ابرویی بالا میاندازد:«قبلاً زنها کمتر دستفروشی میکردند؛ اما الان تا چشم کار میکند، این زنها هستند که دستفروشی میکنند.» بیراه هم نمیگوید. تا چشمت کار میکند بین ماشینها، زنها و دختر بچهها را میبینی که دستفروشی میکنند. یکی گل میفروشد، آن یکی فال و آن یکی خوراکی.
از اتوبانها تا زیر پل سید خندان
زیر پل سید خندان جمع شدهاند. دخترهای جوان و دختر بچهها. یکی لیف میفروشد، دیگری جوراب زنانه و آن یکی فال. دنبال رهگذران میدوند، دختربچهای دست خانمی را میگیرد: «خاله خاله! تو رو خدا یکی ازم بخر!» خانم اهمیتی نمیدهد، چند بار با کلافگی میگوید: «دخترم، عزیزم نمیخوام. جوراب لازم ندارم!» اما آنقدر دختر بچه دنبالش میدود و دستش را میچسبد که خانم سر آخر تسلیم میشود و یک جفت جوراب میخرد.
در خیابان شریعتی هم چند زن بساط کردهاند. یکی از آنها مانتو میفروشد. مانتو بافت، ٣۰ هزار تومان. از بازار تهران مانتوها را نصف قیمت میخرد و اینجا عرضه میکند. از بس در بازار تهران شهرداری جریمهاش کرده و جنسهایش را گرفته و پس نداده که حالا چند روزی است اینجا بساط میکند. هنوز برایش مشکلی پیش نیامده.
با دستهای پینه بسته روسریاش را مرتب میکند: «بی سرپرستم. دو سالی است، شوهرم فوت کرده. رفت زیر ماشین. نه بیمهای، نه پس اندازی. اول یک مدت میرفتم مترو برای دستفروشی اما توانش را نداشتم کیسههای سنگین را بکشم از این واگن به آن واگن. باز اینجا راحتترم. یک گوشه نشستهام دیگه. ما به کسی کار نداریم؛ یک لقمه نان حلال برای بچههایم میبرم. دخترم دانشجوست او هم این روزها میرود مترو.»
بازار تهران، مترو تهران
بازار تهران پر است از مأموران شهرداری با جلیقههای فسفری رنگ. میگویند مأمورانیاند که آمدهاند با دستفروشها برخورد کنند. در بازار تهران که کلاً فضای مردانهای دارد در گذشته کمتر میشد دستفروشهای زن را دید. دستفروشهای زن بیشتر میرفتند کنج فضاهای داخلی یا قسمت زنانه متروی تهران؛ اما امروز همه جا میتوان دستفروشهای زن را دید. همه چیزمیفروشند از شال بافتنی گرفته تا گیوههای دستباف شمال ایران و غذاهای خانگی.همه به خاطر حضور مأموران شهرداری عصبی و کلافه هستند. بعضی کالاهایشان را جمع و جور میکنند، بعضی هم به کار ادامه میدهند؛ اما زیر چشمی مأموران را میپایند. کمتر کسی حوصله سوال و جواب دارد. یکی از دستفروشهای زن شال سر میفروشد. مشتریاش این پا و آن پا میکند. جنسها را زیر و رو میکند و به هم میریزد. دستفروش سرش داد میزند. زن عصبانی میشود و به فروشنده پشت میکند و میرود. خانم دیگری دلداریاش میدهد: «ناراحت نشو، از سر اجبار است وگرنه کی حاضر است با این سختی کنار خیابان شال دانهای پنج هزار تومان بفروشد... به خاطر مأمورها عصبانی شده.» زن شانهای بالا میاندازد و دور میشود. توی واگن خانمها جا برای مسافر جدید هم به سختی باز میشود اما خانم فروشنده با نایلونهایش سعی میکند، جایی برای خودش باز کند. خیلی از مسافران غر میزنند:«جا نیست، بهاندازه سه نفر هم بار و بندیل داره.» خانم لباسفروش لباسهای ورزشی را از نایلون بیرون میکشد و میگیرد طرف صورت خانمها: « نخییه میخوای؟» چند لحظه بعد: «خاله یکی ازم بخر یا پول بده برای خودم یه چیزی بخرم.» چند ساله است؟ پنج ساله یا شش ساله؟ نمیدانی. احساس میکنی اغلب دخترکان و زنان تهران دستفروش شدهاند.
مصطفی اقلیما، استاد دانشگاه و رئیس انجمن علمی مددکاری ایران هم از زنانه شدن فقر در ایران سخن میگوید:«افزایش بیکاری در جامعه به پدیده دستفروشی دامن زده است. استخدام رسمی در سالهای اخیر محدود شده و بسیاری از کارخانهها هم تعطیل شدهاند و بسیاری از بیکاران هم به دستفروشی رو آوردهاند. روزگاری در بازار تهران هرگز دستفروش زن نمیدیدید، امروز در هر قدم دستفروشهای زن ایستادهاند. حالا چند میلیون فارغ التحصیل کارشناسی بیکار در جامعه داریم. چه انتظاری از این افراد بیکار دارید؟ بنشینند توی خانه بهتر است یا دستفروشی کنند؟ معلوم است که این آدمها دستفروش میشوند و این بهتر از بیکاری، دزدی یا ... است. به شخصه دختری را میشناسم که با فوق لیسانس ژنتیک در مترو تهران دستفروشی میکند. قبلاً در یک آزمایشگاه کار میکرد و فقط ۶۰۰ هزار تومان حقوق میگرفت. در حالی که در مترو تهران ماهی دو میلیون درآمد دارد، حالا ما بیاییم به او بگوییم دستفروشی نکن آیا گوش میدهد؟» اقلیما جمعآوری دستفروشها را اشتباه میداند و از شهرداری تهران میخواهد به جای برخورد با دستفروشهای زن برای آنها مکانی مناسب برای ارائه کالاهایشان ایجاد کند: «چند وقت پیش رفته بودم بازار تهران؛ خانمها در خانه قرمه سبزی و قیمه پخته بودند و در بازار عرضه میکردند. این کار چه ضرری دارد؟ مثل کشورهای اروپایی برای این افراد چادرهای محلی برپا کنید که کالاهای ارزانشان را بفروشند. این آدمها دزد و قاچاقچی نیستند که با آنها این گونه برخورد میکنیم، اتفاقاً مغازهدارها میگفتند حضور خانمهای دستفروش باعث رونق کار آنها هم شده.»گویا این ایده، چند روزی است به گوش مدیران شهری پایتخت هم رسیده و اعلام کردهاند میخواهند مکانهایی را به دستفروشها اختصاص دهند. کاش دستکم این بار، سیاست ساماندهی بر سیاست جمعآوری پیروز شود.
دخترک دستش را از شیشه ماشین جدا نمیکند، دنبال ماشین میدود و التماس میکند تا از او جورابی بخرند، جورابی که شاید پول نان شبش باشد!
|