یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خاموشی حافظه:عادی سازی دوباره فاشیسم در زندگی روزمره-ترجمه: محسن روشن



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ آذر ۱٣۹۴ -  ۱۲ دسامبر ۲۰۱۵


منبع: فصل نامه آلمانی "هینترگروند" (Hintegrund)
از: سوزان ویت-شتاهل (Susann Witt-Stahl)
ترجمه: محسن روشن

با رشد نفوذ ناتو در شرق اروپا، تلاشی خزنده در شرف تکوین است تا در فرهنگ سیاسی آلمان و غرب به تابو بودن فاشیسم و نئونازیسم نقطه پایان بگذارند.   

بهنگام پربیننده ترین ساعاتِ تلویزیونِ دولتی آلمان [ARD] تصاویر تانکی از برابر چشمانِ بینندگان می گذرد که بر روی آن پرچمی با نشان "قلاب گرگ" در اهتزاز است؛ همان نشانِ لشکرِ اِس اِس، بنام "رایش"، که بعد از یورش به اتحاد شوروی در سال 1941 در نبردهای خارکوف، کورسک و دنیپر شرکت داشت و بعد ها در فرانسه شهروندان غیر نظامی را قتل عام کرد. هر کس گمان کند که این تصاویر مربوط به مستندی پیرامون جنگ جهانی دوم می باشند، در اشتباه است. این نشان امروز در جنوب شرق اوکراین بروی وسیله جنگیِ یکی از متحدینِ جدید ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا می درخشد؛ یعنی همان گردان آزوف (AZOV)، متشکل از اولتراناسیونالیست ها و فاشیست های اوکرائینی و نیز راست های رادیکالِ اجیر شده از سراسر جهان. این گردان شانه به شانه ارتش رسمی حاکمانِ جدیدِ کیف می جنگد و بین شهروندان روس ترس و وحشت می آفریند.
ظاهرا این واقعیت انکار ناپذیر مورد تایید تحریریه برنامه خبری-تحلیلی "Tagesthemen" (موضوعات روز) که مسئولیت پخش این تصاویر را برعهده دارد نیست. در گزارش برنامه خبری شبکه یک آلمان [ARD]، که موثرترین شبکه نظرساز در آلمان بشمار می رود، حتی یک کلمه اتقاد آمیز هم شنیده نمی شود. شبکه "ARD" در حالی شبه نظامیان اوکراینی را "سربازانی نجیب" وانمود می کند، که جنگجویان آنها در منطقه دنباس مرتکب جنایات گوناگونی علیه شهروندان غیرنظامی شده اند. حتی برای یک فرمانده آزوف بنام آندره ی بیلتسکی، رهبر گروه فاشیستی "جمعیت سوسیال ناسیونال"، تا این حد صلاحیت قائل اند که به مصاحبه دعوتش می کنند. آندره ی بیلتسکی در بهار 2014 باتهام قتل دو جوان در بازداشت بسر می برد. این دو جوان در نهادی مردمی که خواهان حفظ مجسمه لنین در شهر خارکوف بود فعالیت داشتند. آندره ی بیلتسکی درست همزمان با باصطلاح "عملیات ضد ترور" بهمراه تعداد زیادی از مجرمین خشونت طلب دست راستی از حبس آزاد می شود- کیف برای لشکرکشی اش علیه شورشیان در شرق به مزدوران آدمکش بسیار محتاج است.
آندره ی بیلتسکی حتی دیدگاه خود را پنهان نکرده و در برابر هفته نامه انگلیسی "دی تلگراف" می گوید:"رسالت تاریخی ملت ما در این شرایط بحرانی عبارت است از رهبری نژادهای سفید جهان برای حفظ بقاء، در نبرد نهایی علیه "انسان های پست" برهبری سامی ها".
خبررسانی خیرخواهانه شبکه "ARD" پیرامون فعالیت های راست های افراطی که بسود کشورهای عضو ناتو می باشند، به مواردی تک و توک خلاصه نمی شوند. [بعنوان نمونه] خبرنگار اعزامی شبکه "ARD" در مسکو، گلینه عطایی، که بخاطر خبر رسانی اش پیرامون اوکراین و به پاس "فروتنی اخلاقی، جدیت موشکافانه و اراده ی قوی اش برای روشنگری" سال 2014 جایزه "هانس یوآخیم فریدریکس" را دریافت کرد، [در مقام ژورنالیست-م.ر.] اصلا مرزبندی انتقادی ای نسبت به قدرتمندان جدید در کیف قائل نیست. نهم ماه می ٢٠١٤ گردان های داوطلب ده ها شهروند غیر مسلح ماریوپول، شهر بندری وافع در جنوب شرقی اوکراین، که علیه رخنه شبه نظامیان به شهر دست به تظاهرات زده بودند را به ضرب گلوله کشتند. اما گلینه عطایی این اقدام بی رحمانه را تحت عنوان "شیوه های غیر متعارف" بی اهمیت جلوه می دهد. عطایی برای "Tagesschau" (برنامه خبرِ شبکه "ARD" – م. ر.) از مکانی گزارش می فرستاد که در پشت صحنه بر روی پلاکاردی به خط درشت شعار "Slava Ukraine - Heroyam slava" "افتخار به اوکراین – افتخار به قهرمانان" به چشم می خورد، شعار جنگ طلبانه "باندریست" ها، یعنی ستیزه جویان ناسیونالیست که در سال های 1940 با آلمان نازی همکاری کردند و وارثانشان امروز در میدان یورو ظهور نامیمون شان را جشن می گیرند.
نه فقط در شبکه های دولتی-عمومی بلکه در غالب شبکه های خصوصی و مجلات و روزنامه های پرتیراژ تلاش می شود مردم را به "تفسیر و رده بندی تصاویر*" (lkonographie) خو دهند، [آن هم] تصاویر مربوط به دوباره فعال شدنِ خوفتاک ترین شکلِ حکومت بورژوازی.
خبرنگاران روزنامه بیلد (Bild) و سایر روزنامه های بولواری در صفوف "گردان داوطلبانِ" کیف ادغام شده و برای کلیپ های ویدیوئی بهمراه نواد گانِ سیاسیِ لشکرِ اس اس بنام "گالیتسین" (Galizien) جلوی تانک ها و سایر وسایل جنگی ژست های پرحرارت می گیرند. در گزارش ها داستان های کاملا خصوصی "بروبچه های قهوه ای" (اشاره به نئونازی هاست م. ر.) با چاشنی سرنوشت های غم بار نقل و قول می شوند و بدین صورت به فاشیسم چهره ای انسانی بخشیده می شود که هیچگاه از آن برخوردار نبوده.
از وقایع "میدان" بدین سو فاشیسم دوباره "تماشایی" شده است. در ماه مارس در شهرداری هامبورگ نمایشگاه عکسِ "قهرمانانِ" آنچه "انقلاب" نامیده می شود، که نام تغییر داده شده جابجایی قدرت در اوکراین باشد، برگزار شد. رسانه های محلی باتفاق از آن استقبال کردند و آن را "تجلی میهن پرستی اوکرائینی در قلبِ کیف، پایتخت اوکراین" نامیدند. دعوت به این نمایشگاه از سوی بخش رسانه ای سنای هامبورگ صورت گرفته بود و موسسه خیریه دی تسایت (وابسته به روزنامه دی تسایت) در بین حامیان مالی آن بود. نشان و پرچم راست ها و دیگر فاشیست ها، بجز مواردی استثنایی، به نمایش گذاشته نشدند، اما جنگجویانشان در نور آتش، در سنگر بندی ها و بهنگام جان دادن در "مرگی قهرمانانه" به سبک رایفنشتاین با چاشنی اغرار آمیزی از احساسات و شو "زیبا سازی" شدند. [لنی رایفنشتاین کارگردان، بازیگر و رقاص آلمانی بود که بخاطر همکاری با رژیم هیتلری بعد از جنگ عرصه فیلم را ترک کرد و به عکاسی رو آورد. م. ر.]. این قبیل نمایشگاه ها تا به این تاریخ در شهرهای بیشماری در آلمان و اغلب با پشتیبانی مراکز آموزش سیاسی ایالت ها برگزار شده اند (بعنوان نمونه در موزه "چک پوینت چارلی" در برلین).
در صنعت تبلیغات و هنر شیوه ای کاربرد دارد که "Plugging" نامیده می شود. به معنای ارائه‍ی جلوه ای خوشایند از اشخاص، حوادث، روش ها، شعار ها، صداها و تصاویر به دفعات مکرر، با هدف خو دادنِ [شرطی کردن] بیننده. وقتی بیننده ای برای بار اول "قلاب گرگ" را، بعنوان یک سمبل [فاشیسم]، یا یک نازی را، بعنوان نمادِ متحدینِ نوینِ کشورهایِ عضوِ ناتو، بر روی صفحه تلویزیون خود مشاهده کند، خشمگین می شود، برای بار پنجم عاجزانه سرتکان می دهد و برای بار دهم منفعلانه آن را تحمل می کند، چنانچه پیش از اینها ناآگاهانه یا حتی آگاهانه آنرا نپذیرفته باشد. "Plugging" در عصر فوردیسم، هم زمان با فنِ بازتولید صدا و تصویر پا به عرصه وجود گذاشت و در جامعه‍ی مرتبط و متاثر از نئولیبرالیسم کنونی بشکل ساختاری بعنوان ابزار توزیع رسانه ای فراگیر شده است: شیوه ای برای تاثیر گذاری. این شیوه در دهه سی در چارچوب تحقیقی رادیویی در نیویورک آزموده شد، و بیش از همه در جهت اهداف بازرگانی بکار گرفته می شود تا بعنوان مثال با [فروش] ترانه هایِ یکنواخت از خوانندگانِ متوسط، تحت عنوان "سوپر هیت" و یا با [فروش] نان های نپخته و آشغال گوشت پرس شده، تحت عنوان "همبرگر" سودهای میلیونی به جیب بزنند. وقتی این شیوه در [بازار] زباله های صنعتِ "هنر" و یا مواد غذاییِ کم ارزش جواب می دهد، چرا نباید در فروش اجناس کاملا غیر قابل هضم جواب دهد؟
عادی سازی فاشیسم حتی از رفتن به اتاق کودکان نیز ابایی ندارد. "مجله‍ی عقلِ کُل ها" (Klugscheißer) که مخصوص کودکان و متعلق به کانال دولتی ایالت نورد راین وستفالن (WDR) می باشد، سال ها پیش به تجلیل از اولین زنِ خلبان آلمانی که درجه کاپیتانی را دریافت کرد، پرداخت؛ یعنی خلبانِ نازی، هانا رایچ (Hanna Reitsch) که طرفدار سرسخت پروازهای انتحاری بود (نسخه آلمانی خلبان ژاپنی کامی کازه). هانا رایچ سال ۱۹۴۱ از پیشوای خود [هیتلر] نشانِ "صلیب آهنین" را دریافت کرد. این مجله [کودکان] تحسین آمیز می نویسد: " [هانا رایچ] هلی کوپتری را برداشت و با آن به داخل سالن "دویچلندهاله" پرواز کرد- به داخل سالن! تا آن زمان هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشته، حتی مردها". و سپس به ستایش از یک "دستاورد تاریخی" می پردازد: "بعد، جنگ جهانی دوم آغاز شد و به هرکس که خلبانی بلد بود، نیاز پیدا شد- حتی زنان". پیام این است که پیشبرد سیاست با ابزار ظالمانه [جنگ]، برای زنان خانه دار تنها تسهیلاتی در حد مثلا مایکروفر بهمراه نمی آورد، بلکه رهایی را نیز.
هر کس بخواهد روح جمعی آلمان ها را از الزام به "نفی جنگی دوباره" که بر آن سنگینی می کند برهاند، و دیگر به اجرای "مسئولیتش برای حفاظت" [از دیگران] (Responsibility to Protect) تنها در یوگسلاوی، افغانستان و چند کشور آفریقایی بسنده نکرده و بخواهد آن را به کنارِ دُن یا سواحل شمالیِ دریای سیاه گسترش دهد، آنهم "بشکلی قاطعانه تر و اساسی تر"، آنطور که یوآخیم گاوک، رئیس جمهور آلمان بهمراه اکثریت رهبری سیاسی آلمان خواهان آن هستند، آن وقت به الگوهای جدید [که البته قدیمی و مربوط به جنگ جهانی هستند. م. ر.] نیاز فوری پیدا می کند. البته این الگوها نایاب اند. همانطور که همه می دانند "قهرمانان" آخرین جنگ بزرگ آلمان -آنطور که بورژوازی راست قصد القای آن را داشت تا اینکه تاریخ دانان و چپ ها دروغ های آنها را برملا کردند- نه تنها دامنِ پاکیزه ای نداشتند بلکه در نسل کشی و جنایاتِ جنگی شنیع دخیل بوده اند.
بهمین خاطر امروز استراتژی های زیرکانه تر و ظریف تری را بکار می گیرند. این امر هنگامی به یک ضرورت تبدیل می شود که مسئله بر سر این باشد که بخواهند متحدان فاشیست و راست افراطی در جنگ های جدید را "آبرودار" جلوه دهند. گویا این حقیقت که "فاشیسم یک عقیده نیست، بلکه یک جنایت است"، و آن را ائتلافات ضد راست [ که مورد تائید دولت آلمان است ...] در اجتماعات خود در خیابان های آلمان رو در روی نازی های افسار گسیخته‍ی "خاک و خونیِ" حزب ناسیونال دمکرات آلمان (NPD) بزبان می آورند، در مورد اوکراین نباید صدق کند.
برای ممکن کردن این امر محال، مجریان توسعه تهاجمی نفوذ غرب به متحدانِ بد نام خود، مفاهیمی با بار مثبت همچون "برابری"، "دمکراسی"، "مدرنیته" و "اروپا" را "وصله می زنند": اینطور وانمود می کنندکه احزاب و سازمان های راستِ افراطی مثل "سووبودا" آنقدر متواضع اند که مشکلی با یهودیان ندارند. به این بسنده نکرده و حتی برای این عزیزدردانه های تحت حمایت حاکمان جدید [اوکراین] نقشی روشنگرانه قائل می شوند. بعنوان نمونه روزنامه دی وِلت (Die Welt) اعلام کرد که "طبق نظر محققان مشهور در اوکراین، یهودستیزی در این کشور سیری نزولی داشته". "اروپایی های افر اطی" یا "میهن دوستان هوادار اروپا" به اسامی مستعارِ رایج در رسانه ها و گفتمان سیاسی برای معرفی فاشیست های خشونت طلب و ناسیونالست ها تبدیل شده اند.
ماری لوئیز بِک، سخنگوی سبزهای آلمان در امور اروپای شرقی، مدعی شد که اعضای "سووبودا" از آنجا که خواهان پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا هستند، نمی توانند راست افراطی باشند. و در دفاع از آنان [...] می گوید: "خطر فاشیسم در اوکراین فقط و فقط "القاعات" دولت پوتین است".
رالف فوکس مدیر موسسه خیریه هاینریش بل معتقد است که هنوز آلمانی های زیادی تحت نفوذ "سیاه نمایی های روس ها"، در وحشت از پیشروی فاشیسم بسر می برند، چیزی که در حقیقت "جنبشی دمکراتیک" با معدود "عناصر زشت" می باشد. وی توضیح مناسب برای این وضعیت اسفبار را نیز در جیب دارد: مشکل در " نوعی خویشاوندی روح روسی-آلمانی است، که نقطه اشتراکشان در نفی سرمایه داری مدرن، بویژه سرمایه داری آنگلوساکسون قرار دارد". و نیز مشکل در "فقدان همدری و همدلی" است.
استدلال مملو از ایده های نئولیبرالی که ماری لوئیز بِک و رالف فوکس از آن بهره می برند را می توان بعنوان نمونه‍ی ایده آل و مشتِ نمونه‍ی خروارِ لشکرکشی تبلیغاتیِ کنونیِ ناتو دانست، که اعاده‍ی حیثیت از فاشیسم و جنگ را نیز شامل می شود.
تحت لوای اینکه آنچه با فاشیسم شدنی نیست، با ضد فاشیسم شدنی است، ماری لوئیز بِک به تخریب فعالین جنبش صلح و دیگر نیروهای چپ روآورده و آنها را نئونازی های واقعی می نامد و می گوید: "وقتی نسل های بعد از سال ٦٨ [پُست ٦٨] صلحجویی [پاسیفیسم] را بعنوان تنها آموزه اخلاقیِ قابلِ دفاع از دوران ناسیونال سوسیالیسم می نامند، آیا بدین شکل از نبرد متفقین علیه تجاوز آلمان مشروعیت زدایی نمی کنند و آنان را در کنار پدران خاطی اشان قرار نمی گیرند؟"
این گفته ها می توانستند نقل و قول هایی از کارپایه نئولیبرالیسم، یعنی کتاب "راه بندگی" از فریدریش فون هایک که در سال ١٩٤٤ منتشر شد، باشند، یعنی فردی که در دهه سی میلادی رنسانس "اقتصاد بازارِ بدون صفت" (بدون لغت اجتماعی [سوسیال]) را پایه ریزی کرد. اولویت اول برای فون هایک، در پروژه ی ایدئولوژیک بلندپروازانه اش، تعویض جای مقصر [خاطی] با قربانی بود. به این شکل که به جای معرفی سرمایه بعنوان بانی اصلی رشد فاشیسم و جنایات آن، معتقد بود که سوسیالیسم را باید مواخذه کرد. فون هایک می نویسد: "تنها عده معدودی حاضرند بپذیرند که رشد فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم را نباید بعنوان واکنشی در برابرِ گرایشاتِ سوسیالیستی دوران پیش از آن، بلکه باید بعنوان نتیجه اجتناب ناپذیر عملکرد آن [گرایشات] درک کرد". فون هایک سپس نتیجه می گیرد که فاشیسم فقط و فقط نوع تکامل یافته سوسیالیسم است و می نویسد: "بیهوده نبود که ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم توانست واژه "سوسیالیسم" را بکار بگیرد". امروز ماری لوئیز بِک هم همین را می گوید.
[...]
نویسنده امریکایی، لوسیانا بوهنه (Lusiana Bohne)، در مقاله اش تحت عنوان "یارگیری نازیسمِ امریکا – آن زمان و امروز" [این] "خاموشی حافظه" در قبال فاشیسم را بعنوان "عارضه جانبیِ" ادامه تهاجم خشونت بار ضد کمونیستی که بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم براه انداخته شد، تجزیه و تحلیل می کند.: مانند آن دوران که جنایت کاران نازیستِ آلمان به جذب طبهکاران برای مقابله با اتحاد شوروی پرداختند، امروز نیز از "جوخه های فاشیستی" در اوکراین بعنوان وسیله ای برای مقابله با روسیه استفاده می شود؛ در ابتدا با هدف ایجاد بی ثباتی و پیشبرد کودتا در کیف، متعاقبا برای سرکوب قیام [مردم] در جنوب شرق [اوکراین] و در درازمدت با هدف تغییر رژیم در مسکو. لوسیانا بوهنه توضیح می دهد که با کمک چنین جابجایی های ایدئولوژیکی (حال از طریق خو دادن، بی خطر جلوه دادن یا استتار) تلاش می شود تا فاشیسم مجددا " مُد" شود. به اعتقاد بوهنه پایان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر ی در این سیاست تجویز شده توسط سی. آی. اِ. ایجاد نکرده است که می گفت "از هر حرام زاده ای باید استفاده کرد، تا زمانی که وی ضد کمونیست باشد". برعکس، این سیاست فشرده تر شده. غرب امروز تابویی را می شکند که در واقع هیچگاه وجود نداشته.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست