یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فرصت های دموکراسی در ایران - (۶)


حمید آصفی


• ما باید در هر انتخابات نیمه آزاد و نیمه موثر شرکت کنیم و اگر این دوتا شرایط نبود نباید شرکت کرد. در اینجا رویکرد پراگماتیسمی است و اگر دو شرط مهیا نبود نذر که نکرده ایم که حتما باید شرکت کنیم!! و هم اعتبارمان را بدهیم و هم به انتخابات مشروعیت بدهیم و هم بعدا پاسخگوی سئوالات مردم باشیم و هیچ دستاوردی هم نداشته باشیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ آذر ۱٣۹۴ -  ۱۲ دسامبر ۲۰۱۵


در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ جامعه مدنی ایرا ن و کنشگران سیاسی ترقی خواه بعد از دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد و سیاست های ایران بر بادده آن نیاز روانی به یک پیروزی داشتند و عزم کردند نگذارند کمپ راست برنده شود. شرایط روانشناختی سیاسی جامعه مدنی و کنشگران سیاسی ترقی خواه بگونه ای شکل گرفته که حتی اگر در انتخابات شرکت نکنند از نظر روانی، دیدگاهی و بینشی دوست دارند که راست افراطی همیشه شکست بخورد. بعد از پیروزی آقای روحانی و جشن ملی خیابانی، اکثریت تحریم کنندگان انتخابات نیز به این شادمانی خیابانی پیوستند و این دلیل روشنی است که اکثریت جامعه مدنی و کنشگران آن چه در طیف مشارکت کنندگان چه در طیف تحریم کنندگان نیاز روانی به این پیروزی داشتند. اینکه بعد از انتخابات چه میشود و آیا اثری مشخصی به سود جامعه دارد چندان حساسیت ایجاد نمیکند، چون جامعه مدنی حداقل می داند که طیف مقابل راست افراطی کلنگی و فی البداهه کشور را اداره نمی کند و مناقشه منطقه ای و بین المللی برای کشور بوجود نمی آورد. طیف مقابل راست افراطی نسبت به جامعه مدنی در بسیاری از مواقع بی توجهی می کند اما سرکوب تمام عیار راه نمی اندازد و یا از سایر نهادهای قهری دعوت به سرکوب نمیکند و در توازن قوا در درون حاکمیت در مواقع انتخابات مجبور به نزدیکی و لحاظ نمودن مطالبات جامعه مدنی در حد مقدور برای رقابت با کمپ راست افراطی است.
نکته دیگری که باید در امر انتخابات درنظر گرفت این است که یکبار از زاویه یک شهروند بحث و تحلیل میشود و یکبار از زاویه یک نیروی سیاسی باید تحلیل کرد و این دو جایگاه شان با هم فرق میکند و نباید این دو جایگاه را یکی فرض کرد. از منظر اقشار اجتماعی، جامعه شهری، دانشجویان شاید به لحاظ نکته روانشناختی که در بالا اشاره شد کسب پیروزی یک نیروی غیرافراطی و شکست راست افراطی و ایجاد فضای تنفسی یک موضع یا توقع حداقلی است و استراتژیک نباشد. اما یک نیروی سیاسی باید بر اساس یک نگاه استراتژیک تصمیم بگیرد. یعنی چشم انداز بدهد و نشان دهد که به یک سری تغییرات بنیادی توی ایران نیاز است. یا ممکن است به تغییرات تدریجی اعتقاد داشته باشد و به یک گشایش نسبی جهت تنفس و تجدید قوا نیاز دارد. این دو نگاه نکاتی است که جریانات سیاسی می توانند دو دیدگاه را مانند تسبیح از یک نخ عبور دهند!!
در موضوع انتخابات مجلس اگر بخواهیم بعنوان یک نیروی سیاسی نظر بدهیم و مسئله را پراگماتیسمی و نه آرمان گرایانه ببینم و نگاه معطوف به مشارکت مشروط داشته باشیم باید دیدمان را از مجلس در ایران روشن توضیح بدهیم. ما در ایران سه تا قوه رسمی داریم، قوه مجریه، قوه قضاییه و قوه مقننه. این ها قوای رسمی در قانون اساسی هستند. اما چند قوه دیگری داریم که هسته سخت قدرت در ایران هستند. چون در این نوشتار موضوع بحث ما پارلمان و انتخابات آن است به این قوه بیشتر می پردازیم. در قوه مقننه ما سه تا لایه داریم. لایه پارلمان و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام را داریم و قانون گذاری توی ایران در این سه لایه صورت می گیرد. قدرت پارلمان بسیار در سطح پایین از سایر قوا قرار دارد. پس نمایندگانی که می روند توی مجلسی که حد قدرت اش و مانورش بسیار پائین است لذا باید توقع از نماینده و نمایندگان مجلس معلوم باشد و واقعی.
نیروی سیاسی که قصد مشارکت در انتخابات دارد یا کاندیدای اختصاصی خود را دارد یا به کاندیداهای که به آنان نزدیکی دارند رآی میدهند. اما از دیدگاه مردم این سه تا موضع را یکی تلقی می کنند و جریان سیاسی که حمایت کرده باید پاسخگویی اعمال آن کسانی که ازشان حمایت کرده یا فقط آدرسش را داده و یا کاندیداهای مشخصی را حمایت و معرفی نموده باشد. از منظر مردم این کاندیداها، کاندیداهای خود آن نیروی سیاسی تلقی میشود. اگر این نمایندگان به ارتجاع غلطیدند و طرح هایی بر خلاف مصالح مردم تصویب کردند جریان سیاسی که از آنان حمایت نموده اگر بگوید که این کاندیداها عضو طیف ما نیستند و ما روی چند فاکتور مشخص از آنها حمایت کردیم و یا اینکه ما اسمی از آنها را نیاوردیم و فقط آدرس دادیم که به این طیف رای بدهید و به آن طیف رای ندهید مورد قبول نیست چون ما توی مناسبات و سازو کار فرهنگ سیاسی غیرحزبی و غیرشفاف داریم تنفس میکنیم. و این یک شاخص است که باید در نظر گرفت. لذا اگر طیفی از کنشگران سیاسی ترقی خواه مایل به مشارکت و فعال شدن در انتخابات هستند باید با مشی و برنامه مطالبه محوری به عرصه بیایند و در اینجا با هوشیاری و رصد کردن تحولات دست به حمایت از چهره ها و کاندیداهای مشخصی بزنند و در این جایگاه هر اشتباهی در تعیین مصادیق کاندیداها اعتبار اجتماعی خود را بر باد می دهند. اگر نیرو و کاندیداهای مشخص و متعهدی در عرصه انتخابات ندیدند می توانند با طرح مطالبات واقعی مردم در فضای انتخابات هشدارگری و آگاهی بخشی نمایند و خود به تصمیم عدم مشارکت برسند و آن را اعدام نمایند.
نکته دیگر که باید گفت این است که در خصوص تصمیم به عدم مشارکت این طیف با طیف همیشه تحریمی و مدافع همه پرسی و رفراندوم تفاوت مشی وجود دارد و این عدم مشارکت رفتن به سمت انفعال نیست و دچار خلا سیاسی نمی شود زیرا از قبل برنامه مطالبه محوری خود را اعلام نموده و در بستر فضای انتخابات پیام خود را داده و گام های مهمی در مسیر شناخت حقوق مردم و نیز شناسایی اجتماعی خود برداشته است. کنشگران سیاسی ترقی خواه ملی امر انتخابات را بعنوان یکی از مسیرهای اصلاحات میدانند و تعبیر ایدئولوژیک از آن نمی کنند چون ایدئولوژیک کردن آن خود یک اشتباه ضد اصلاحی است بلکه این مسیر را یک تاکتیک سیاسی می دانند و نه ایدئولوژیک. این تاکتیک در دهه شصت و هفتاد توسط نیروهای سیاسی منتقد داخلی اتخاذ شد که مشی براندازانه نداشتند و به دلیل فضای پرفشار سیاسی و تصلب ساختار قدرت توی انتخابات شرکت نمی کردند. میتوان این پرسش را طرح کرد که آیا عدم شرکت آن موقع این طیف کار اشتباهی بود و می بایستی می رفتند در انتخابات شرکت می کردند؟ یا در زمان شاه که عموما مشارکت نمی کردند آیا کار اشتباهی کردند؟ بر اساس این تجارب تاریخی درطیف مطالبه محور امر شرکت و رای دادن در انتخابات امری قدسی و ایدئولوژیک نیست و در جایی که امکان هیچ گونه سیاست ورزی ایجابی نباشد با طرح مطالبات مردم کنار می ایستند و نقد میکنند توی حوزه عمومی و جامعه مدنی اما به دنبال پروژه های فضایی و رادیکال بی پشتوانه چون نافرمانی مدنی و طرح های همه پرسی و رفراندوم نرفته و نمی روند.
در رویکرد مشارکت جویانه به امر انتخابات یک مسئله مهمی مطرح است و آن بحث سرمایه طیف کنشگران ترقی خواه است. یک وقت این طیف یا بخش هایی از این طیف توان اقتصادی سرمایه اش است. یک موقع اتصال طبقاتی- اجتماعی سرمایه اجتماعی آن است. این طیف اگر بر اساس قانون تجارت!! بخواهد رفتار کند باید وارد هر بازی و درگیری سیاسی که می شود مراقب باشد سرمایه و اعتبارش کاهش پیدا نکند و حتی باید افزایش پیدا کند خصوصا توی ورود به انتخابات در ایران یا خروج از آن باید بسیار با ظرافت رفتار نماید. اما در خصوص طیف تحریم کنندگان و مدافعان همه پرسی و رفراندوم چند پارامتر را باید در نظر گرفت و به چند پرسش باید پاسخ دهند. انتخابات در ایران و حد نصاب مشارکت که تاکنون برگذار شده اگر بر اساس نرم جهانی اش بخواهیم در نظر بگیریم خوب و قابل قبول بوده است. میزان ۴۵ تا ۵۰ درصدی در نرم جهانی هر انتخاباتی معقول است ولی این نرم توی کشورهایی که متهم به نقض حقوق مردم و دموکراسی هستند نرم بالایی نیست. اما شرکت اپوزیسیون متعین و تشکیلاتی و شناخته شده و حاضر در صحنه میتواند به آن انتخابت مشروعیت دهد ولو اینکه دو درصد سطح مشارکت را بالا ببرد ولو اینکه اگر شرکت نکند خیلی هم حد مشارکت کم نشود چون اینجا دیگر کمیت تعیین کننده نیست بلکه کیفیت تعیین کننده است. حال در اوضاع ایران آیا ما این اپوزیسیون متعین و شناخته شده و تشکیلاتی را در عرصه علنی داریم؟ منظور از اپوزیسیون نیروهای برانداز و مدافع مداخله خارجی نیست بلکه اپوزیسیون برآمده از داخل و با نگاه ملی وجود خارجی دارد و توانسته حضور و پذیرش خود را بر حاکمیت تحمیل نماید؟ و آیا آستانه تحمل حاکمیت به نقطه پذیرش این اپوزیسیون رسیده است؟ ما در اینجا با چهره ها، محافل پراکنده و متفرق و منتقد سر و کار داریم تا با اپوزیسیون متعین و شناخته شده برای جامعه ایران و جامعه جهانی و لذا شعاری مثل رفراندوم و همه پرسی و برنامه های رادیکال بی پشتوانه نمیتواند تولید اپوزیسیون کند و فقط سبب انفعال و عدم تحرک در حوزه جامعه مدنی و سیاست ورزی ایجابی می شود.
نکته مهمی که باید مجددا به آن اشاره شود این است که شرکت یا عدم شرکت را نباید با خیانت یا خدمت مقایسه کنیم. مثلا طیفی از نیروهای ملی دموکراتیک در سال ٨۴ از دکتر معین و بعد از هاشمی رفسنجانی حمایت کردند و طیفی دیگر تحریم کردند و هر دوی این طیف ها ملی و آرمان خواه بودند و براساس تحلیل هایشان عمل کردند. پس اینجا اختلاف، اختلاف تحلیلی است و دعوای منافعی نیست و این را باید هر دو طیف در برخورد با هم حواسشان جمع باشد و همدیگر را به خیانت یا فرصت طلبی یا قدرت طلبی یا ثروت طلبی متهم نکنند چون هیچ کدام از این اتهامات به این دو طیف نمی چسبد و چیزی به این افراد و عناصر و نیروهای دو طیف نمی رسد. اما هر دو طیف باید تحلیل کنند که با ورود به انتخابات قبل و بعداش آیا افزایش نیرو داشته اند یا ریزش نیرو و این قابل محاسبه و امری تجربی است. باید مواظب بود که امر استفاده از فرصت انتخابات باعث مشکلات روابطی بین این دو طیف نگردد و کدورت و اختلاف بالا نگیرد. باید دانست انتخابات پایان تاریخ نیست تاریخ ورق می خورد و در ورق بعدی دو طیف با هم همکاری می کنند. لذا در بسیاری از عرصه ها نبایستی درجه تنش را آنقدر بالا برد که توی شرایط بعد از انتخابات این دو طیف نتوانند با هم کار کنند و فضای روابط فضای تکفیر نباید باشد. اما در موسوم انتخابات طرح مطالبات سبب حساس شدن افکار عمومی می گردد و در هیچ زمان دیگری گوش و ذهن جامعه اینقدر با شدت حساس نمی شود. در شرایط ایران همانطور که در بخش های گذشته آمد هر دولتی که بتواند یک مقدار به مردم رفاه بدهد و از نهادهای مدنی حمایت کند باید ازش حمایت کرد. نزدیکترین راه به دموکراسی توی ایران یکی رفاه و یکی دفاع از نهادهای مدنی است. اگر انتخابات مجلس پیش رو بتواند این شرایط را نزدیک نماید باید فعالانه مطالبات را مطرح و در صورت لزوم با هوشیاری حتی تا پای حمایت از طیفی از نامزدها می توان رفت اما باید مراقب اعتبار سیاسی بود که جریان را دچار ریزش نکند و بعد وارد معادله انتخابات شد. تلقی که باید از مقوله اعتبار داشته باشیم این نیست که انتظار داشته باشیم مردم برایمان کف بزنند این اعتبار باید تبدیل به یک عامل عینی به نفع مردم بشود و حفظ اعتبار از قضا یک بحث پراگماتیسمی است. این اعتبار نباید ریخته شود در دریا بلکه باید در خاک سرمایه گذاری کرد یعنی اعتبار در جایی که موثر و تعیین کننده است بایستی هزینه بشود. اعتبار را باید حفظ کرد برای موقعی که ممکن است توی ایران به آن نیاز واقعی بشود. مثلا ممکن است حاکمیت به این نتیجه برسد که باید فضای دموکراتیک تری و انتخابات آزادتری برگذار کند اما اگر فضای کنشگران ترقی خواه آنقدر تند باشد و تصور نماید که حاکمیت در نقطه ضعف و فروپاشی است این خود یک توهم می تواند باشد و فرصت سوزی است. اما در این شرایط اگر یک جریان سیاسی با اعتبارش ورود به عرصه انتخابات کند در گامی بزرگ خود و جامعه را به جلو آورده است بنابراین اعتبار را توی یک جایی که موثر است باید دخالت بدهیم. اگر این بخش از بحث را بخواهیم جمع بندی کنیم ما باید در هر انتخابات نیمه آزاد و نیمه موثر شرکت کنیم و اگر این دوتا شرایط نبود نباید شرکت کرد. در اینجا رویکرد پراگماتیسمی است و اگر دو شرط مهیا نبود نذر که نکرده ایم که حتما باید شرکت کنیم!! و هم اعتبارمان را بدهیم و هم به انتخابات مشروعیت بدهیم و هم بعدا پاسخگوی سئوالات مردم باشیم و هیچ دستاوردی هم نداشته باشیم.   

حمید آصفی - تهران


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست