سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنایات امپریالیسم فرانسه
لیز واش - آلترناتیو سوسیالیستی - استرالیا


نسیم صداقت


• امروز زمانی که جت های جنگنده فرانسه بر روی شهر رقه غرش می کنند و بدن های بی جان و خونین کودکان از زیر آوار بلوک های آپارتمانی بمباران شده بیرون کشیده می شود، ما به خوبی میلیون ها نفر را بیاد می آوریم که از سرنوشت مشابهی به نام «تمدن» فرانسه رنج برده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ آذر ۱٣۹۴ -  ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵


«سرزمین آزادی، از سوی تروریست های مصمم به تاخت و تاز و سرکوب آزادی، مورد یورش قرار گرفته است» (مالکوم ترن بال درباره حملات پاریس)

فرانسه را نباید مترادف با کلمه «آزادی» دانست. چرا که تاریخ فرانسه، با تمام امپراطوری های استعماری اش، غرق در خون مردم تحت ستم سراسر جهان است؛ و هم¬چنان رکورد دار اعمال خشونت.
اندازه قلمرویی که امپراطوری فرانسه در قرن های نوزدهم و بیستم به خود اختصاص داد، فقط نسبت به بریتانیا در رتبه دوم بود. همان زمانی که حاکمان فرانسه برای تأمین منابع و بازار کالاهای تولیدی و سرمایه گذاری سود آور در تقلا بودند، میلیون ها تن از شمال آفریقا تا جنوب شرق آسیا، خاورمیانه تا اقیانوس آرام جنوبی، تحت انقیاد درآمدند، سرکوب شدند و به قتل رسیدند.
فقط در مواجهه با مبارزات قهرمانانه توده ها در مستعمرات برای دست یافتن به استقلال بود که فرانسه در نهایت مجبور به صرف نظرکردن از کنترل در سال های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شد.
از آغاز استعمار فرانسه در ویتنام، هر نوع مخالفت سیاسی با سرکوب مواجه شد. کتاب ها و روزنامه هایی که خرابکارانه تلقی می شدند، مصادره گشتند؛ و فعالان سیاسی ضداستعماری محکوم به مرگ و یا در قلعه جزیره زندانی شدند.

خشونت بی قواره تنها شدت می گیرد
پس از شکست ژاپن در جنگ اقیانوس آرام، طبقه حاکم فرانسه مصمم به برقراری مجدد کنترل خود بر ویتنام بود. در سال ۱۹۴۶، نخست وزیر فرانسه دستور بمباران هایفونگ را داد که طی آن ۶۰۰۰ نفر ویتنامی کشته شدند.
وضعیت این طور بود تا در سال ۱۹۵۴ در جنگ «دین بین فو»، نیروهای آزادی بخش ملی ویتنام، فرانسه را از کشور خود بیرون راندند.
خشونت بخشی از بافت حکومت فرانسه بود. بهترین زمین های کشاورزی در دست استعمارگران و همدستان آن ها متمرکز شده بود که اکثریت دهقانان را نسبت به فحطی آسیب پذیر می کرد. دو میلیون ویتنامی در طول جنگ جهانی دوم کشته شدند؛ قحطی با وجود پر بودن انبار غله ها از برنج به وجود آمد.
شرایط کار در مزارع فراوری صمغ درختان و در معادن شبیه به برده داری توصیف می شد. هرگونه تلاش به فرار، با گرسنگی و شکنجه جواب داده می شد. فقط در «مزرعه میشلن»، ۱۲۰۰۰ کارگر بین سال های ۱۹۱۷ و ۱۹۴۴ در گذشتند.
کارگران ویتنامی به طور متوسط ۴٨ پیاستر در سال برای کار سخت خود مزد می گرفتند. این یک مبلغ ناچیز بود، تاریخ نویس ویتنامی «نو وین لونگ» گفت: «حتی یک سگ متعلق به یک خانواده استعماری هزینه متوسط ۱۵۰ پیاستر برای تغذیه سالانه دارد."
ادعای فرانسه به داشتن یک مأموریت «تمدن ساز» به اندازه ادعای سفیدپوستان انگلستان دروغین است. مثلاً سواد را در نظر بگیریم. پیش از پیروزی فرانسه، ٨۰ درصد از جمعیت عملاً با سواد بودند. در سال ۱۹٣۹، آمار و ارقام بر عکس شد، ٨۰ درصد در آن زمان بی سواد بودند.
داستان در الجزایر هم همان بود. قبل از تهاجم فرانسه در سال ۱٨٣۰ رقم بالایی از سواد وجود داشت. در زمان استقلال آن رقم به صرفاً ده درصد کاهش یافت.
مهاجران فرانسوی که به طور مهلکی نژادپرست بودند، تا دهه ۱۹۵۰ به بیش از ۱ میلیون نفر می رسیدند و از یک سبک زندگی تجملی برخوردار بودند. اما برای ۶ میلیون از اعراب و بربرها، استعمار فرانسه یک فاجعه بود؛ فاجعه ای که باید با هر وسیله لازمی در مقابل آن مقاومت می کردند.
خشونت زمین انتخاب شده ی جنبش استقلال نبود. خشونت به آن ها تحمیل شده بود. سرکوب رو به افزایش در «ستیف» در شرق الجزایر در سال ۱۹۴۵، تابلویی از یک «جنگ بی رحمانه» بود. حداقل ۱۵۰۰۰ نفر توسط نیروهای فرانسوی و جوخه های مرگ مهاجرنشین ها کشته شدند.
جبهه آزادی ملی (FLN) در سال ۱۹۵۴ تشکیل شد، و به سرعت به سازمان ملی غالب تبدیل شد. سازمان متعهد به رویارویی نظامی با فرانسه شد که شامل بمب گذاری در خاک فرانسه هم می شد. اما همان طور که ژان پل سارتر نوشت، «این خشونت آن ها نیست، خشونت ماست، که به ما برگشته».
در پایان سال ۱۹۵۶، ۴۵۰۰۰۰ هزار نفر از نیروهای ارتش فرانسه در خاک الجزیره بودند. این کارها توسط «گی موله»، نخست وزیر حزب سوسیالیست آن زمان، همان حزب کنونی فرانسوا اولاند کارگردانی شد.
در سال ۱۹۵۷، یک اعتصاب عمومی ٨ روزه با سرکوب درهم شکسته شد. در دور دیگری از تظاهرات توده ای، آشوب ها و درگیری ها در سال ۱۹۶۲ بود که انقلاب الجزایر به پیروزی رسید.
خشونت دولت فرانسه به خاک الجزایر محدود نمی شود. در اکتبر سال ۱۹۶۱ پلیس پاریس حدود ٣۰۰ نفر از مهاجرین الجزایری را قتل عام کرد. آن ها بخشی از اعتراضات مسالمت آمیز و صلح آمیز متشکل از ٣۰۰۰۰ نفر معترض بودند که با فراخوان جبهه آزادیبخش ملی برای شکستن حکومت نظامی تحمیلی به خیابان ها آمدند.
پلیس با اعتماد کافی به این که می تواند با مصونیت از مجازات عمل کنند، معترضان وحشتزده را بر روی پل ها در سراسر شهر گرد آورد، به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد و بیهوش به درون رودخانه سن پرتاب کرد. برای هفته ها بدن های مثله شده با باتوم و قنداق تفنگ، به ساحل رودخانه می آمد.
هزاران نفر دیگر دستگیر و به بازداشتگاه های موقت که در آن مورد شکنجه واقع می شدند برده شدند. این برهه تاریک یکی از بدترین خشونت ها در پاریس بعد از جنگ دوم جهانی بود.
میراث استعماری هنوز زنده است. فرزندان مهاجران شمال آفریقا همچنان در حاشیه «شهر نورها» زندگی می کنند. زاغه های ۱۹۶۰ با خانه های محلات فقیرنشین گتو عوض شده است. در این جا حکومت نظامی و وسایل نقلیه زره پوش یک اثر تاریخی نیست.
۷۰ درصد از مردم زندانی در فرانسه که تخمین زده می شود مسلمان باشند گواهی به واقعیت پایدار نژاد پرستی و خشونت دولتی است. با اعمال ممنوعیت های متعدد بر حجاب اسلامی، فشار بر هویت های تحت ستم در قانون جای گرفته است.
امپریالیسم فرانسه چیزی مربوط به گذشته نیست. از ساحل عاج تا مالی، جمهوری آفریقای مرکزی، لیبی و سوریه، سیاست خارجی فرانسه بیش از پیش زور بازو نشان می دهد، به ویژه در زمین قدیمی استعماری خود.
امروز زمانی که جت های جنگنده فرانسه بر روی شهر رقه غرش می کنند و بدن های بی جان و خونین کودکان از زیر آوار بلوک های آپارتمانی بمباران شده بیرون کشیده می شود، ما به خوبی میلیون ها نفر را بیاد می آوریم که از سرنوشت مشابهی به نام «تمدن» فرانسه رنج برده اند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست