پشت پرده نقد راستکرداری سیاسی
سهراب مبشری
•
از آنجا که موجها از مرکز به پیرامون با تاخیر می رسد، مدافعان ایرانی لیبرالیسم، نخست با همان پرچم ایدئولوژی دوگانه لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی به میدان آمدند. حدود دو دهه کارازر نظری و سیاسی آنها، در میان بخش بزرگی از اقشاری که خود را گفته یا ناگفته سرآمد جامعه ایرانی می دانند، نگاهی توام با انزجار و تحقیر به عدالت را جا انداخت... در ایران اگر کسی بخواهد به درستکاری سیاسی وفادار بماند، چاره ای جز بازگشت به گفتمان توامان آزادی و عدالت ندارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ آذر ۱٣۹۴ -
۱۶ دسامبر ۲۰۱۵
در آمریکا موجودی پا به عرصه سیاسی نهاده است به نام دانلد ترامپ. او می خواهد رئیس جمهور ایالات متحده شود. در نظرخواهی ها در میان طرفداران حزب جمهوریخواه، از همه رقبا با فاصله زیاد پیش افتاده است. پیشتازی او علیرغم و در عین حال به علت بی اعتنایی او به برخی تابوهاست. چند نمونه: نقص عضو یک خبرنگار منتقد را دستمایه استهزای او کرده، خشم خود از یک مجری تلویزیونی زن را با اشاره تلویحی به عادت ماهانه زنان نشان داده، خواهان ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا شده، درباره استفاده از بمب اتم علیه داعش سخن گفته و مکزیکی ها را جماعتی دزد و متجاوز خوانده است. این تنها چند مورد از لیستی است که هر هفته طولانی تر می شود. به نظر می رسد محبوبیت ترامپ در میان طرفدارانش نسبت مستقیم با طول فهرست اظهارات «تابوشکن» او دارد.
ظهور ترامپ بر زمینه کارزاری چندساله است که در غرب علیه آنچه «درستکاری سیاسی» خوانده می شود به راه افتاده است. منظور از درستکاری سیاسی، پایبندی به یک رشته معیارهاست که تا چند سال پیش به نظر می رسید عمومیت یافته اند، مانند احترام به حقوق بشر، برابر دانستن زن و مرد، پرهیز از زبان تبعیض آمیز و غیره. این پایبندی در عین اینکه دفاعی از دستاوردهای روشنگری و ترقی اجتماعی است، به تعبیری محافظه کارانه است چرا که می خواهد برخی دستاوردها را حفظ کند، اگر شده به بهای نهی تابوشکنی.
در سالهای اخیر، نقد درستکاری سیاسی بیشتر از موضع راست صورت می گیرد. تنها طرفداران ترامپ نیستند که حمله تابوشکنانه به درستکاری سیاسی را جشن گرفته اند. ترجیع بند کارزارهای نژادپرستانه، عدالت ستیزانه و ضد آزادی در اروپا نیز این است که باید تابوها را شکست. سیاستمداران ماورای راست تقریبا در همه کشورهای اروپایی حرفهایی را می زنند که توده طرفدارانشان سالهاست می خواهند از زبان به اصطلاح اقشار سرآمد جامعه و به ویژه اهل سیاست بشنوند. مبلغان نفرت نژادی، منکران ارزشهایی مانند عدالت و آزادی، پشت نقد درستکاری سیاسی پنهان شده اند. آنها خود را بیانگر خشم فروخورده میلیونها مردمی اعلام می کنند که اقشار موسوم به سرآمد (الیت) به تمایلات و احساسات آنها بی اعتنا بوده اند. و البته ناگفته می گذارند که خود اغلب از همین اقشار سرآمدند.
زمینه اجتماعی و سیاسی کارزار علیه درستکاری سیاسی، بحران موجودیت دمکراسی بورژوایی است. از بازندگان اصلی بحرانی که نظام اقتصادی - سیاسی حاکم بر جهان به بشر تحمیل کرده، اعتقاد به دمکراسی بورژوایی و معیارهای آن است. بر پرچم بورژوازی از دوره روشنگری و به ویژه انقلاب فرانسه بدین سو شعار رستگاری کل بشر نوشته شد. خودآگاهی این طبقه تا حد زیادی با این باور شکل گرفت که همه بدیلهای لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی در برابر این ایدئولوژی دوگانه رنگ و نیز قافیه را می بازند. وقتی نظام برآمده از انقلاب اکتبر روسیه پس از هفتاد سال عرصه رقابت با لیبرالیسم را وا نهاد، برخی پرچمداران نظام سرمایه داری و روبنای سیاسی آن از پایان تاریخ سخن گفتند. از نظر آنان با فروپاشی شوروی راه برای حاکمیت ابدی ایدئولوژی دوگانه لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی باز شد.
اما دیری نپایید این ایدئولوژی دوگانه از درون اردوی خودی مورد تهاجم قرار گرفت. وقتی رقبای قدر دیگر در میدان نباشند، چه لزومی دارد که به حداکثر رساندن سود سرمایه، هدف اصلی و همیشگی، تابع روبنای نظام بماند؟ وقتی خطری حاکمیت سرمایه را تهدید نکند، چرا باید کماکان پرچم رستگاری همه را بالای سر نگه داشت؟ آیا زمان آن نرسیده است که بندها از پای سرمایه گشوده شوند و هدفی واقع بینانه پرچم شود: نشستن بالایی ها در قایق های نجاتی که گنجایش آنها از شمار مسافران کشتی غرق شونده بسیار کمتر است؟
قصد ترامپ مبنی بر احیای عظمت آمریکا به بهای لگدمال کردن بقیه جهان (شعار انتخاباتی او احیای عظمت آمریکاست)، این خواست نژادپرستان اروپایی که کسی فرودستان غریق در آبهای مدیترانه را از مرگ نرهاند، «جنگ علیه ترور» که به پای آن باید آزادی ها و حقوق فردی و اجتماعی را قربانی کرد، وداع بخشی از طبقه حاکم با ادعای رستگاری همگان است، ادعایی که مهمترین پشتوانه آن وفاداری لااقل ظاهری و در حرف به دستاورهای روشنگری بود.
البته به ریشخند گرفتن درستکاری سیاسی در طبقه سرمایه دار، پدیده جدیدی نیست. بخش عمده این طبقه همواره چنین اندیشیده و عمل کرده است. اگر جز این بود، راه خونباری را که از استعمار و خرد کردن استخوانهای کارگران زیر ماشین توسعه سرمایه دارانه تا فاشیسم و جنگ ویتنام طی شد، چگونه می شد توضیح داد. اما آنچه شاید تازگی داشته باشد، وداع علنی با ادعاهای دویست ساله در مقیاسی است که می بینیم.
کانون «نقد درستکاری سیاسی» غرب است اما این بدان معنی نیست که این موج به ما ساکنان جهان پیرامونی نرسیده باشد. جامعه ایرانی تحت تاثیر جنبشهای رهایی بخش قرن بیستم و البته بر پشتوانه ای درون زا از سنت انقلابی مشروطه و ده های پس از آن، در آستانه انقلاب بهمن به نسخه ای ایرانی از درستکاری سیاسی رسید. درباره معایب و کاستی های این نسخه بسیار می توان نوشت. اما حتی تا یکی دو دهه پس از انقلاب بدفرجام ۱۳۵۷ نیز این درستکاری سیاسی ایرانی عرض اندام می کرد. نسخه ایرانی درستکاری سیاسی عدالت محور و کم اعتنا به آزادی بود. همین ضعف، آن را در معرض یورشی قرار داد که نخست زیر پرچم دفاع از آزادی سازمان داده شد. صفوف چپ ایران به عنوان آخرین نیروی مدافع الگوی ایرانی درستکاری سیاسی، تحت تاثیر شکستی دوگانه، شکست هم در جهان و هم در ایران، پیوسته یارانی از دست داد تا راه برای مدعیان لیبرالیسم باز شود.
از آنجا که موجها از مرکز به پیرامون با تاخیر می رسد،مدافعان ایرانی لیبرالیسم، نخست با همان پرچم ایدئولوژی دوگانه لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی به میدان آمدند. حدود دو دهه کارازر نظری و سیاسی آنها، در میان بخش بزرگی از اقشاری که خود را گفته یا گفته سرآمد جامعه ایرانی می دانند، نگاهی توام با انزجار و تحقیر به عدالت را جا انداخت. الگو و مدینه فاضله این اقشار، شد ترکیب سنتی زیربنا و روبنا در نظام سرمایه داری.
اما حالا باید اینها به تبعیت از الگوهای خود در غرب، با ایدئولوژی دوگانه ای که با هزار مکافات بدان مجهز شده اند، تعیین تکلیف کنند. آنها باید به مدینه فاضله نرسیده، از آن وداع کنند. رقبای آنها به آنها خواهند گفت که بفرما، این هم از مدینه فاضله شما. کرامات آن ابوغریب و گوانتانامو، و پیامبرانش امثال ترامپ اند. برای نولیبرال ها (با نئولیبرالها اشتباه نشوند) بد مخمصه ای است.
در ایران اگر کسی بخواهد به درستکاری سیاسی وفادار بماند، چاره ای جز بازگشت به گفتمان توامان آزادی و عدالت ندارد. لازم نیست چپ باشی تا این را دریابی.
|