جمهوری اسلامی از جان علوم انسانی چه می خواهد؟
تینا. ف
•
سند تحول بنیادین ( حذف علوم انسانی) در دوره احمدینژاد کلید خورد و دولت روحانی اعلام کرده نقشه تأسیس مدارس «خاص» علوم انسانی را تعیین میکنیم. به گفته مسئولان، آنها دانشآموزی را میخواهند که تاریخ و ایدئولوژی اسلامی را بشناسد؛ در حقیقت بحث پرورشی است نه آموزشی.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۵ آذر ۱٣۹۴ -
۱۶ دسامبر ۲۰۱۵
چرا رشته علوم انسانی از دبیرستان ها حذف می شود و به جای آن انسان شناسی اسلامی به کل جامعه تحمیل میگردد؟
این تصمیم یکی از فجایع حکومت٣٧ ساله جمهوری اسلامی است که تبعات تأسفانگیزی درپی دارد و بر فرهنگ این سرزمین تأثیرات ویرانگری خواهد گذاشت. سیستم آموزشی حاکم، تاریخ را تغییر داده، کتب درسی مملو از تبعیضات جنسیتی است و... اکنون نیز کمر به تغییر این رشته بسته تامجدداً آن را به شکل دلخواه درآورد.
آنچه که خامنهای رهبر جمهوری اسلامی و در مجموع کل نظام را به وحشت انداخته، سیر تحولی بینش جوانان است زیرا مبانی تفکر، فلسفه و منطق، شناخت جامعه و روان انسانی و... در علوم انسانی، از دوران دبیرستان پیریزی شده است. سپس در مقطع دانشگاه هر یک در شاخهای جداگانه گسترش مییابند و جوانان دست به انتخاب میزنند. آنان دین و تفکرات ناشی از آن را که از طریق خانواده و حکومت نهادینه شده، از طریق آشنایی با اندیشههای دیگر مورد پژوهش و بازبینی قرار میدهند.
سند تحول بنیادین ( حذف علوم انسانی) در دوره احمدینژاد کلید خورد و دولت روحانی اعلام کرده نقشه تأسیس مدارس «خاص» علوم انسانی را تعیین میکنیم. به گفته مسئولان، آنها دانشآموزی را میخواهند که تاریخ و ایدئولوژی اسلامی را بشناسد؛ در حقیقت بحث پرورشی است نه آموزشی. اکنون اصلاح محتوای متون درسی باید بر اساس علوم دینی و به دست حوزه علمیه قم انجام گیرد. همچنین رژیم میخواهد با آزمون ورودی نخبگان را گزینش و هدایت کند، پرورششان دهد تا وفادار به نظام ارزشی حکومت باشند.
نگاهی به دغدغههای خامنه ای مسائل را روشنتر میکند. وی در سال ٨٤ میگوید: « من درباره علوم انسانی از مجموعههای دانشگاهی گلایهای کردم، علوم انسانی ما متعارض با قرآن و مبانی اسلام است و این نگاه غلطی است.» وی به شورای انقلاب فرهنگ تذکر میدهد: «با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکل علوم پایه اداره میشود و بازهمچنان همان اشکال به قوت خود باقی است. طبق گزارشها از حدود سه میلیون و نیم دانشجو در دانشگاههای کشور، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانیاند(!) این به یک صورت انسان را نگران میکند...».
او از وضعیت ناگوار این علوم در ایران می گوید:«علوم انسانی از طریق ترجمه متون غربی وارد کشور میشود و چون واردکنندگان از اندیشههای اسلامی بی بهره یا کم بهره هستند، متون غربی را کاملاً پذیرفتهاند و به اشکال مختلف وارد کشور کردهاند. نتیجه این علوم بیاعتقادی یا سستی در باورهای دینی است چون اساساً بر مبنای مادیگرایی و تجربهگرایی است.»
وی به جد معتقد است که چیزی جز اندیشههای اسلامی نباید ترجمه و وارد کشور شود زیرا باعث روشن شدن اذهان جوانان میگردد. او در هراس است که این اندیشهها ریشه هر نوع تفکر مذهبی و از همه مهمتر اسلام را بخشکاند. او نمیخواهد انسانها بخوانند و بدانند، مبادا اعتقادات و باورهای دینیشان سست شود. او نمیخواهد اجازه دهد که جوانان با پژوهش دست به گزینش بزنند، بلکه کورکورانه و با تقلید، همان قالبهای گذشته را بپذیرند. او نمیخواهد تفکر جزمی و غیرقابل نفوذ اسلامی از سوی مادیگری آسیب ببیند و جوانان نباید با این دروس دچار تردید و بیاعتقادی شوند.
اما همان طور که ذکر شد این مسئلهی پراهمیت دغدغه کل نظام است زیرا نهادهای بسیاری همچون حوزه علمیه قم و انواع بنیادهای دینی از حذف این علوم و انواع مکاتب فلسفی و ادبی و... بهره مند میشوند. نهادهای رنگارنگ اسلامی با دستاویز قراردادن دین بساط گستردهای را برای خود مهیا کردهاند، آنان علاوه بر حضور در همه ارکانهای آموزشی و غیرآموزشی، هجوم به این علم را نیز در دستور کار خود قرار دادهاند.
علاوه براین سالیان درازی است که دولت به هر یک از نهادهای فرهنگی( بخوان دینی) بودجههای سنگینی را اختصاص داده که ثروت ملی مارا چپاول میکنند. اشارهای کوتاه به بودجههای هنگفتی که در این راستا هزینه میشود خالی از فایده نخواهد بود:
درسال ٩٤ بودجهای ٥٢ میلیارد تومانی برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام در نظر گرفته شد که تحت ریاست مصباح یزدی قراردارد.
سال گذشته هجده نهاد حوزوی بودجه ای معادل هزاروسیصد میلیارد تومان دریافت کردند. نهادهایی همچون دانشگاه علوم و معارف قرآنی، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها (برای کمک به حج دانشجویی)، دانشگاه معارف اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، موسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، شورای برنامهریزی مدیریت حوزههای علمیه خراسان، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، مجمع جهانی اهل بیت، دانشگاه مذاهب اسلامی.
پنج نهاد حوزوی شورای عالی حوزههای علمیه بودجه ٢٧٠ میلیارد تومانی، شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران ١٣٥ میلیارد تومان بودجه، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ١١١ میلیارد تومان بودجه، جامعه المصطفی العالمیه ١٧٤ میلیارد تومان بودجه دارند و مرکز خدمات حوزه علمیه قم با ٤١٠ میلیارد تومان بیشترین سهم از بودجه در میان هجده نهاد حوزوی را دارد.
دانشگاه پیام نور با حمایتهای دولتی برای کاهش میزان قدرت و نفوذ دانشگاه آزاد و سایر موسسات آموزشی وارد فعالیت شد. دانشگاهی که کیفیت و اعتبار دانشگاههای دولتی را ندارد اما بودجهاش دو برابردانشگاه تهران و چهار برابر دانشگاههای شریف، امیرکبیر و شهید بهشتی است. اینجا هم مسئله سودآوری و رقابت حرف اول را میزند.
سوال این است که با این همه نهادهای فرهنگی اسلامی چه جای چنگ انداختن به رشته علوم انسانی است؟ این همه بودجههای سرسامآور که منابع ملی ما هستندکافی نیست؟
ثروت حاصله از مافیای آستان قدس رضوی، بنیادهای مستضعفین و بنیاد شهید، حرم خمینی و صدها امامزاده و... هیچگاه رصد نمیشوند و از مالیات معاف هستند. همه اینها جز از طریق حفظ مذهب و حذف اندیشههای مترقی یا چالشبرانگیز ممکن نبوده و نیست و جمهوری اسلامی با حکومت دینی، بسیاری از اهداف اقتصادی و ایدئولوژیک خود را تا کنون پیش برده است. امروز هم عملیات تروریستی در سوریه و لبنان و عراق که پوشش شیعه گری دارد، که همگی این اقدامات در نهایت با منافع اقتصادیشان نیز پیوند عمیقی دارد.
خامنهای نگران است و میپرسد:« ما در زمینه علوم انسانی کار بومی و تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهانبینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی و روانشناسی و مدیریت درس بدهد مگر چقدر داریم که این همه دانشجو برای این رشته ها می گیریم؟ این نگران کننده است، استادان این دروس ضعیف النفس هستند...».
در نهایت با حذف علوم انسانی، تألیف کتب انسان شناسی اسلامی بودجههای هنگفت میطلبد و اساتید ماهری که جهانبینی اسلامی- آن هم از نوع شیعی- دارند و از دانشگاههای حکومتی همچون دانشگاه امام صادق و... فارغ التحصیل شدهاند عهدهدار تدریس این رشته بیمحتوا خواهند شد. اینهادیگر ضعیفالنفس نیستند و دنیای علوم انسانی به کام آقایان میگردد. طبعاً پیروان مذاهب دیگر و دگراندیشان هم صلاحیت تدریس ندارند و باید از صحنه دانشگاهها کنار گذاشته شوند چون جهانبینی اسلامی ندارند؛ چنان که تا کنون بسیاری از استادان کنار گذاشته شدهاند و پول و کار در بین خودیها در گردش است.
با شروع دور جدید هجمه به این رشته، هفته گذشته «چهاربند» مدیر کل آموزش و پرورش تهران اعلام کرد:« از سال آینده هدایت تحصیلی در پایان دوره اول متوسطه انجام خواهد شد و ثبت نام در رشته ادبیات و علوم انسانی در مدارس دولتی عادی نخواهیم داشت و دانش آموزانی که دارای شرایط خاصی هستند حتماً باید در مدارس فرهنگ ثبت نام کنند.»
اکنون در تهران دوازده دبیرستان فرهنگ دایر است که دو تا از آنها غیرانتفاعی بوده و به حدادعادل و همسرش تعلق دارند. در سال آینده کل دانشآموزان این رشته در سطح مثلاً تهران کجا باید بروند؟ اگر هم برخی ادعا کردهاند که هدف، سوق دادن این دانشآموزان به سوی فنی و حرفه ای و کاردانش بوده، چنین چیزی صحت ندارد زیرا ظرفیت این دبیرستانها تکمیل است، به ویژه که بازار کار هم برای فنیها وجود ندارد.
و نکته قابل تعمق اینجاست که در صورت حذف این رشته، بسیاری از دانشآموزان مجبور به ترک تحصیل میشوند و به خیل بیکاران و معتادان میپیوندند.
اما در پایان هفته مجدداً از سوی وزارتخانه اعلام کردند که «منظور محدود کردن علوم انسانی نبوده است بلکه هدف گسترش مدارس فرهنگ می باشد.» این گسترش با مشارکت اولیا است و در واقع شهریه دارد. فعلاً روشن نیست که عقبنشینی کردهاند و عواقب تصمیم را سنجیدهاند یا خیال دیگری را در سر میپرورانند. چنانچه در این تصمیم متحجرانه بازنگری نشود، این رشته به طورعام تعطیل شده و فقط افراد خاصی حق ورود دارند؛ کسانی که ظرفیت پذیرش اندیشه و فرهنگی همسو با منافع جمهوری اسلامی را داشته باشند. همانطور که دیدیم این مدارس و دانشگاهها و حوزههای خاص کم نبودند اما رژیم تیشه برداشته تا ریشه علوم انسانی را قطع کند و سد عظیمی در برابر رشد فکری و رنگارنگی اندیشهها ایجاد کند.
سلطه بر فرهنگ و پیشبرد ایدئولوژی اسلامی همگام با سلطه بر ثروتهای کشور، استراتژی دیرینه جمهوری اسلامی بوده است که هر از گاهی تاکتیکهای خود رابه موازات آن بازسازی و موجه می کند.
تریبونی برای زنان چپ
|