سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چشم ام به راه مانده که جانانِ من کجاست؟


اسماعیل خویی


• چشم ام به راه مانده که جانانِ من کجاست؟
جانان مگوی، آه، بگو جانِ من کجاست؟

امشب قرار بود که مهمانِ من شود:
کو، پس، کجاست؟ امشبه مهمانِ من کجاست؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۷ آذر ۱٣۹۴ -  ۱٨ دسامبر ۲۰۱۵


 چشم ام به راه مانده که جانانِ من کجاست؟
جانان مگوی، آه، بگو جانِ من کجاست؟
امشب قرار بود که مهمانِ من شود:
کو، پس، کجاست؟ امشبه مهمانِ من کجاست؟
پس، کو قراربخشِ دلِ بی قرارِ من؟
آرام بخشِ جانِ پریشانِ من کجاست؟
تا شبنمی ز اشک نشانم به گونه اش،
آن نوگُلِ بهاری ی خندانِ من کجاست؟
سالی شده ست، یکسره پاییز، امشب ام:
پس، کو،کجا، بهارِ گُل افشانِ من کجاست؟
خامُش نه، لالِ بی کسی ام: ورنه، در درون
دردم کشد نفیر که درمانِ من کجاست؟
معشوق و می دو معنی ی هستن بُوَد مرا:
این هست امشب ام به وثاق، آنِ من کجاست؟
کاری به کارِ هیچ کس ام نیست، غیر از او:
از دیو و دد رمیده ام*، انسانِ من کجاست؟

بیست وششم تیرماه۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن



*"از دیو ودد ملول ام و انسان ام آرزوست."
مولوی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست