امپریالیسم چین: قدرتی جدید در افریقا
ترجمه احمد سیف
•
اگرچه نیرویی که امپریالیسم چین را درافریقا به پیش میبرد همان نیرویی است که قدرتهای قدیمی امپریالیستی را به پیش میبرد ولی شکلی که امپریالیسم چینی میگیرد کمی با امپریالیسم امریکا و اروپا ـ قدیم و جدید ـ فرق میکند. این شکل جدید در مقایسه با رقبا به چین امتیاز میدهد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۹ دی ۱٣۹۴ -
٣۰ دسامبر ۲۰۱۵
احیای اقتصاد افریقا
در دههی پایانی قرن بیستم قارهی افریقا درنتیجهی جنگ پارهپاره شده بود، میلیونها پناهجو بودند و نصف جمعیت با درآمد روزانهای کمتر از یک دلار زندگی میکردند. قارهی افریقا صادرکنندهی سرمایه به کشورهای مرکزی سرمایهداری بود و سهماش از تجارت و سرمایهگذاری مستقیم خارجی خارجی بهشدت کاهش یافته بود.(1) قدرتهای سرمایهداری غربی که جریان سرمایه به افریقا را کنترل میکردند بهعنوان پیششرط وامدهی به این قاره برنامههای تعدیل ساختاری را تحمیل کردند. در اغلب موارد تحمیل این برنامه موجب شد تا سرمایهی غربی بخشهای سودآور اقتصاد را در کنترل خویش بگیرد و شرایط برای کشورهای فقیرتر افریقائی بهمراتب وخیمتر شد. پذیرش برنامههای لغو بدهی که از سوی کشورهای گروه هشت کشور عمدهی سرمایهداری پذیرفته شد(2) درواقع بیان غیرعلنی این وضعیت وحشتناک است. علاوه برکمک برای تخفیف سنگینی بدهی، برای خاتمه بخشیدن به شماری از این جنگها هم کوششهایی بهعمل آمد که دراغلب موارد علت اصلیشان شرایط ناهنجار اقتصادی است. در چهار سال گذشته شاهدیم که رشد اقتصادی احیا شده است و بهطور متوسط شاهد رشد 5.5 درصدی بودیم و سرمایهگذاری هم افزایش یافته است.
بخش مهمی از این رشد به خاطر افزایش در قیمت کالاهای اولیه مثل نفت و فلزات پیش آمده و کشورهایی که دارای این منابع هستند بیشترین میزان رشد را داشتهاند.(3) درحالی که افزایش تقاضا برای مواد اولیه خود نتیجهی رشد اقتصادی چشمگیر در چین، هندوستان و دیگر کشورهای آسیایی است، رشد اقتصادی کشورهای افریقایی علاوه بر آن نتیجهی رشد روزافزون سرمایهگذاری چین در این قاره است. سرمایهداری چینی بسیار مشتاق است تا به منابع مواد اولیهی در افریقا دست یابد و به همین منظور یک برنامهی گسترده سرمایهگذاری را در پیش گرفته است و نتیجه این شد که کل سرمایهگذاری چین در افریفا به حدود 9 میلیارددلار برسد. اگرچه این میزان حدوداً نصف کل سرمایهای است که امریکا در افریقا دارد ولی رشد سالانهی سرمایهگذاری چین درافزیقا که سالی 1.2 میلیارددلار است از سرمایهگذاری امریکا بیشتر است. بهعلاوه تجارت بین افریقا و چین که در 2007 در کل 70 میلیارددلار بود اکنون از تجارت امریکا با قارهی افریقا بیشتر شده است. روشن است که چین به صورت یک قدرت مهم اقتصادی درمیآید که سلطهی امریکا و قدرتهای اروپایی را در افریقا به چالش میکشد. ریشهی اصلی این چالش در اصل یعنی مبارزهی عمومی برای تقسیم ارزش اضافی که طبقهی کارگر جهانی تولید میکند و به زمان خویش این مبارزه به صورت مبارزهی درون امپریالیستی درخواهد آمد. تا به همین جا مناطقی هست که چین برای حمایت از منافع خود باعث نگرانی امریکا و اروپا شده است. بهعنوان مثال میتوان سودان و زیمبابوه را ذکر کرد.
چین صنعت نفت سودان را از کارهای اولیه، یافتن نفت، استخراج و ساختن خط لوله و پالایشگاه توسعه داد. تولید نفت سودان درحال حاضر روزانه 500 هزار بشکه است که دوسوم آن به چین صادر میشود. چین از سوی دیگر به رژیم سودان اسلحه میدهد و حتی برای حفاظت از هزاران چینی که در سودان کار میکنند ارتش مخصوص به خود ایجاد کرده است. این مجموعه بهشدت موجب دلخوری امریکا شده است چون تاکنون شرکتهای نفتی امریکایی بودند که از حوزههای نفتی سودان بهره میگرفتند. کوشش امریکا برای سرنگونی رژیم سودان خود را به صورت تقاضا برای تحریم نفتی سودان در سازمان ملل نشان داد ولی هیچگاه به صورت جدی مطرح نشد چون با خطر وتوی چین روبهرو میشد. احتمالاً به این دلیل که دادگاه جنایی بینالمللی به تعقیب رییس جمهوری سودان، عمر بشیر مبادرت کرده و او را درپیوند با اتهاماتی دربارهی دارفور محکوم کرد.(4)
به همین ترتیب، چینیها از اختلافات امریکا و اروپا با زیمبابوه هم استفاده کرده و در ازای مواد معدنی، مواد سوختی و ارز در اختیارش قرار میدهند.(5) اخیراً چین و روسیه قطعنامهی سازمان ملل را که خواستار توقف فروش اسلحه و تحریم سران رژیم زیمبابوه بود وتو کردند. زیانهای این برخورد منافع اقتصادی به زبان سقوط اقتصاد داخلی غیر قابل توصیف است. نرخ تورم در این کشور به 16 میلیون درصد رسیده است. (درمتن اصلی گفته میشود که تصویر یک چک را خواهید دید که نشاندهندهی میزان تورم است ولی این تصویر درمتن اصلی نیست. ا.س).
اگرچه نیرویی که امپریالیسم چین را درافریقا به پیش میبرد همان نیرویی است که قدرتهای قدیمی امپریالیستی را به پیش میبرد ولی شکلی که امپریالیسم چینی میگیرد کمی با امپریالیسم امریکا و اروپا ـ قدیم و جدید ـ فرق میکند. این شکل جدید در مقایسه با رقبا به چین امتیاز میدهد. برای درک این که این وضع چهگونه پیدا شده است بهاختصار باید صعود اقتصادی چین وعوامل پس پردهی آن را بررسی کنیم.
صعود قدرت اقتصادی چین
در عصر مدرن اقتصاد چین همیشه یک اقتصاد سرمایهداری بود و تنها شکل سرمایهداری بود که در گذر زمان تغییر کرده است. پس از پیروزی نیروهای بهاصطلاح «کمونیستی» مائوتسه تونگ در جنگ داخلی 1949 بخش اعظم سرمایه و زمین به مالکیت دولت درآمد و دهقانان در کمونهای روستایی به صورت اشتراکی کار میکردند. این رفرمهایی بود که اساس مناسبات بین طبقهی کارگر و ابزارهای تولیدی را به صورت از خود بیگانگی حفظ کرد و کار طبقهی کارگر همچنان « کار مزدی» بود. آنچه ایجاد شد درواقع نوعی سرمایهداری دولتی بود و الگوی رهبری چین در زمان مائو همان الگوی استالینیسم در روسیه بود. کوشش چین برای توسعهی به خود متکی پس از قطع رابطه با روسیه یک فاجعهی تمامعیار بود. بهاصطلاح «جهش بزرگ به پیش» یک برنامهی ناموفق بود و «انقلاب فرهنگی» در دورهی پس از 1966 به جابهجایی حیرتآور و اغتشاش اقتصادی منجر شد. پس از مرگ مائو در 1976، لیبرالها در حزب کمونیست چین کنترل حزب را به دست گرفتند و در 1978 رفرمهایی به رهبری دنگ شیائو پینگ آغاز شد. این رفرمها که به آن «مدرنسازی چهارگانه» هم گفته میشود باعث آزادسازی تدریجی اقتصاد شد. کمونهای روستایی بهشدت کارطلب رفتهرفته کنار گذاشته شدند و مکانیزاسیون بیشتر بهکار گرفته شد. به دهقانان اجازه داده شد تا ازدولت زمین اجاره کنند و سود حاصله را برای خود نگاه دارند. سرمایهداری کردن بیشتر کشاورزی، رفرم در مالکیت و اجازه برای به جیب زدن سود باعث شد بازدهی بهشدت افزایش یابد. همزمان ولی دربخش کمتر کارطلب کشاورزی شاهد بیکاری چشمگیری بودیم و جمعیت مازاد روستا هیچ بدیلی غیر از مهاجرت به شهرها نداشت. نتیجه ولی مهاجرت عظیمی شد که صرفاً با آنچه در قرنهای 18 و 19 در اروپا اتفاق افتاد قابلمقایسه است. در حدود 200 میلیون نفر برای یافتن کار به صورت کارگران مزدبگیر صنعتی از بخش کشاورزی به بخشهای مرکزی و ساحلی مهاجرت کردند. این فرایند هنوز تکمیل نشده است و حتی امروزه 43 درصد ازنیروی کار دربخش کشاورزی شاغل هستند و برآورد میشود که هنوز 130 میلیون کارگر مازاد در این بخش وجود دارد.(7) در آیندهای نه چندان این نیروی کار هم باید از زمین کنده شود. همزمان تحولات بسیار جدی دربخش اقتصاد دولتی هم صورت گرفته است و دهها میلیون فرصت شغلی در این بخش حذف شدند و بازدهی کار افزایش یافته است.(8) از اقتصاد تمرکززدایی شد و ایالات و شهرداریها به صورت مراکز سودآور مستقل درآمدند که آزادی دارند این سودها را در هر فعالیتی که بیشتر سود میدهد سرمایهگذاری کنند. بخشهایی از اموال دولتی واگذار شدهاند ـ برای نمونه بانکداری و یک یخش حصوصی شکل گرفته است. بازار سهام هم بهعنوان بازارسرمایه ایجاد شده است. برای فعالیت سرمایهی خارجی مناطق آزاد تشکیل شدهاند. این مناطق سرمایهی عظیمی به چین جذب کردهاند و برای مثال فقط در سال 2007 درحدود 75 میلیارد دلار سرمایهگذاری مستقیم خارجی در این مناطق صورت گرفته است. تجارت خارجی شرکتهای چینی آزاد شد و تا 2007 در حدود 5000 بنگاه چینی در 172 کشور به فعالیت تجارتی مشغول بودهاند. (9) بعضی از ناظران این رفرمها را الگو گرفته از سیاست اقتصادی جدید (نپ) میدانند که بلشویکها در 1921 پیاده کرده بودند ولی لازم نیست کسی این همه به تاریخ برگردد تا بتواند سیاست مشابهی پیدا بکند. آنچه در چین دارد اتفاق میافتد درواقع شبیه الگویی است که در کشورهای سرمایهداری متروپل در اواخر دههی 1970 و 1980 پس از سقوط دورهی بازسازی پس از جنگ بهکار گرفته شده است. این سیاستها با افزایش بهرهکشی از طبقهی کارگر، از طریق آزادسازی اقتصادی، خصوصیکردن بخش دولتی، تجدید ساختار و منطقیسازی صنایع و صدور سرمایه باعث شد سودآوری این بنگاهها بیشتر شود. رفرمهای انجام گرفته از 1978 به اینسو باعث شد سرمایهداری چینی درحوزههای اساسی از سرمایهداری غربی قابل تفکیک نباشد و از سوی دیگر نظر به این که آنچه انجام گرفته صرفاً رفرم است نشان میدهد که اقتصاد چین هیچگاه چیزی غیر از یک اقتصاد سرمایهداری نبوده است. بهعنوان یک اقتصاد سرمایهداری عمده، تعجبی ندارد که چین بهصورت یک قدرت امپریالیستی مستقل درآمده و وضعیت موجود در بسیاری از نقاط جهان را به چالش گرفته است.
رفرمها ولی پیآمدی خیلی اساسی داشتهاند. از 1978 به بعد اندازهی اقتصاد چین در سی سال گذشته ده برابر شده است و چین به صورت سومین کشور تجارتکننده درآمده و پس از آلمان دومین صادرکننده در جهان است. در 2007 ارزش کل صادرات کالایی چین 1141 میلیارددلار بود. این وضعیت تجارتی چین را به صورت کشوری با بزرگترین مازاد تجاری درآورده است. در حال حاضر 25 درصد ذخیرهی ارزی دنیا در چین است و از همین رو چین بهصورت بزرگترین صادرکنندهی سرمایه درآمده است.(10) نیمی از تولید ناخالص چین که در 2007 معادل 6.99 تریلیون دلار بود از تولیدات صنعتی به دست میآید. این رشد عظیم ضروری میسازد که جریان عظیمی از مواد اولیه و انرژی هم به سوی چین سرازیر شود. در 2006 برای مثال چین 25 درصد آلومینیوم، 23 درصد مس، و 30 درصد روی و 18 درصد نیکل تولید شده درجهان را مصرف کرده است.(11) در مصرف انرژی هم پس از امریکا در مقام دوم جهانی قرار دارد. اگر میزان رشد کنونی ادامه مییافت انتظار میرفت که تقاضا برای مواد اولیه و مواد سوختی بهشدت افزایش یابد.
درواقع عمدتاً در جستوجوی مواد اولیه و مواد انرژیزاست که بنگاههای چینی در افریقا و دیگر مناطق در جستوجوی این منابع برآمدهاند. ولی قبل از بررسی اشکال امپریالیسم چین در افریقا لازم است ببینیم این رشد و انباشت سرمایه عظیم چگونه اتفاق افتاد.
بهره کشی از طبقهی کارگر چینی
رفرمهای سه دههی گذشته بهطور چشمگیری بر اندازهی طبقهی کارگر در چین افزوده است. همانطور که پیشتر گفته شد در حدود 200 میلیون تن از کارگران بخش کشاورزی از زمین کنده شده به شهرها رو کردهاند.(12) بهعلاوه تجدید ساختار و منطقی سازی بنگاههای دولتی در طول ده سال بین 1995-2005 هم باعث شد که 59 میلیون نفر از کارگران بیکار بشوند.(13) رشد اقتصاد و بهویژه بخشهای خصوصی و خدمات میلیونها فرصت شغلی تازه ایجاد کردند ولی فرصتهای شغلی ایجادشده برای جذب میلیونها نفری که از بخش کشاورزی کنده شده یا از بخش دولتی بیکار شده بودند کافی نبود. در طول 1995 تا 2005 درکل تنها 16 میلیون فرصت شغلی تازه ایجاد شد (14) ولی این میزان کمتر از یکسوم شمار کسانی بود که در شرکتهای دولتی بیکار شده بودند. کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای آزاد کارگری برآورد میکند که برای جذب همهی کسانی که از کشاورزی کنده میشوند و یا از بنگاههای دولتی بیکار میشوند لازم است تا 2015 بیش از 300 میلیون فرصت شغلی تازه درچین ایجاد شود. چنین کاری ناممکن است. سرمایهداران چینی و در کنارشان سرمایهداران بینالمللی در مناطق آزاد تعداد بسیاری نیروی کارگری دارند که آمادهاند تا با مزدهای بسیار پایین کار کنند. برآورد میشود که در شهرها حدود 30 میلیون بیکار وجود دارد. این متقاضیان کار نه فقط باعث میشوند سطح مزدها در چین پایین باقی بماند بلکه حتی حاضرند در خارج از چین چه برای بنگاههای دولتی و چه به صورت کار قراردادی هم بهکار گرفته شوند ـ از 1978 به این سو یعنی از آغاز این رفرمها 18 میلیون چینی به طور قانونی به خارج رفته و در 150 کشور مختلف دنیا زندگی میکنند. کارگران شیوههای تازهای پیدا میکنند تا به افریقا و یا امریکا و اروپا رفته و به عنوان کار نیمهماهر یا غیرماهر کار کنند.(15)
وضعیت طبقهی کارگر چین امروز به همان بدی است که وضعیت طبقهی کارگر انگلستان در دههی 1840 بود. 250 میلیون کارگر و خانوادههایشان با درآمد روزانهای کمتر از یک دلار زندگی میکنند و 700 میلیون نفر یعنی 47 درصد از جمعیت درآمد روزانهشان از 2 دلار کمتر است. کارگران اغلب هفتهای 60 یا 70 ساعت کار میکنند و امنیت و بهداشت محیط کاری در کارخانهها و معادن بسیار پایین است. با این دور تسلسل بهرهکشی از طبقهی کارگر چین است که این حجم عظیم سرمایه که ما امروزه مشاهده میکنیم انباشت میشود.
امپریالیسم چین در افریقا
لنین در کتاب خود «امپریالیسم بالاترین مرحلهی سرمایهداری»، امپریالیسم را مرحلهی نهایی توسعهی سرمایهداری میداند. از نظر لنین انحصارها که ویژگی این مرحله هستند، بازار سرمایهداری را مخدوش میکنند و جلوی رقابت آزاد را میگیرند. به گمان لنین دراین مرحله شاهد اجتماعی شدن ابزارهای تولیدی و اقتصاد جهانی هستیم و به این ترتیب شرایط برای رسیدن به مرحلهی بالاتری از تولید ـ یعنی سوسیالیسم ـ آماده میشود. ویژگی اساسی مرحلهی امپریالیستی از نگاه لینن صدور سرمایه است.(17) اگرچه لنین این جزوه را در 1916 نوشت و طبیعتاً توصیفی کامل از اقتصاد کنونی جهان نیست، ولی مرحلهای که پس از سقوط بازسازی پس از جنگ در سالهای دههی 1970 اقتصاد جهان به آن وارد شد به توصیف لنین از امپریالیسم شباهتهای زیادی دارد. نیروی محرک اصلی این دوره صدور سرمایه ـ و نه صدور کالاست و کشورهای قویتر امپریالیستی صدور سرمایهی بیشتری داشتهاند. هدف از صادرات سرمایه هم بیرون کشیدن مازاد ارزش از کارگران در مناطق دیگر جهان به کشورهای صادرکنندهی سرمایه است. برای نمونه، در فاصلهی 1966 تا 1978 شرکتهای فراملیتی امریکایی 50 میلیارددلار سرمایه به بقیهی جهان صادرکردند و در طول همین دوره به شکل سود سهام، بهره و حق امتیاز هم 132 میلیارددلار از بقیهی جهان به امریکا رفته است.(18) از دههی 1980 جریان صدور سرمایه بهشدت افزایش یافته است به همان شکلی که جریان سود به کشورهای متروپل سرمایهداری سیر صعودی داشته است.(19) همان طور که در بالا گفته شد، در شرایط کنونی چین به صورت بزرگترین صادرکنندهی سرمایه درآمده است و به همین دلیل باید گفت که به صورت یک قدرت امپریالیستی بزرگ درآمده است. بخش عمدهای از سرمایهای که از چین صادر میشود به امریکاست ـ که درواقع به صورت واردکنندهی خالص سرمایه درآمده است ـ که نشاندهندهی افول امریکا بهعنوان یک قدرت امپریالیستی است. با این همه امریکا همچنان یک قدرت برجستهی امپریالیستی در جهان است اگرچه براساس بررسی لنین صادرات سرمایه یک ویژگی مهم امپریالیسم است. دلیل اصلی که هنوز امریکا را یک قدرت بزرگ امپریالیستی میدانیم از طریقی کنترلی است که روی دلار دارد و میتواند به شیوههایی که شناختناش برای لنین در 1916 غیر ممکن بود ارزش اضافی را در مقیاس جهانی از بقیهی جهان به در ببرد. این فرایند تا زمانی که دلار به صورت واحد پولی اصلی مبادلات کالایی باقی بماند و تازمانی که به صورت واحد پولی اصلی ذخیرهی ارزی کشورها باشد و ارزش اش تنها با دستور ایالات متحده و نیروی نظامیاش تعیین شود، ادامه خواهد یافت.
صدور سرمایه از چین به مراکز قدیمیتر سرمایهداری نشانهی تغییرات تدریجی است که در نظام امپریالیستی جهان صورت گرفته است. چین از طریق ثروت ملی انباشت شدهاش بهطور مستقیم به دولتها، بانکها، موسسات سرمایهگذاری و هم به صنایع وام میدهد. برای نشان دادن این وضعیت بد نیست اشاره کنیم که 20 درصد کل اوراق قرضهای که امریکا منتشر کرده در مالکیت چین است. بهعلاوه چین سه میلیارددلار در بلکاستون ـ یکی از بزرگترین شرکتهای مالی امریکا ـ سرمایهگذاری کرده است. به همین شکل در بانک بارکلی بریتانیا هم سه میلیارددلار سهم دارد و 14 میلیارددلار هم در منابع ریو تینتو سرمایهگذاری کرده است. گفته می شود که کمپانی روور را چینیها خریده و دوباره راهاندازی کردهاند. [i]
شواهد دیگری از سرمایهگذاری چین میتوان به دست داد ولی کافیست اشاره کنیم که چین اکنون بزرگترین صادرکنندهی سرمایه به کشورهای سرمایهداری متروپل است.
صادرات نیروی کار
امریکا و اروپاییها که بهطور سنتی صادرکنندگان اصلی سرمایه به قارهی افریقا بودهاند، درسالهای اخیر با چالش سرمایهی چینی روبهرو شدهاند. شرکتهای چینی درحدود پنج میلیارد دلار در صنعت نفت سودان سرمایهگذاری کردهاند، به آنگولا دو میلیارددلار وام دادند و 300 میلیون دلار در صنایع استخراج مس زامبیا سرمایهگذاری کردند. ویژگی تازهی امپریالیسم چین در افریقا این است که علاوه بر سرمایه، نیروی کار چینی را هم به افریقا صادر میکند. همانطور که پیشتر گفته شد چین یک ارتش بزرگ ذخیرهی کار هم دارد و بنگاههای چینی برای کار در پروژههای صنعتی و زیرساختی خود در افریقا نیروی کار چینی را هم صادر میکنند. بهرهبرداری چین از استخراج نفت در سودان باعث شد که بین 10 تا 20 هزارنفر از کارگران چینی برای انجام کارهای ساختمانی و ساختن کارخانهها و تأسیسات دیگر و ادارهی آنها به سودان صادر شوند. در آنگولا براساس برآورد بی بی سی(20) دهها هزارتن از کارگران چینی در بخش ساختمان جادهها و راه آهن مشغول به کارند. آنگولا با صدور نفت به چین این فعالیتها را تأمین مالی میکند و در حال حاضر بزرگترین عرضهکنندهی نفت به چین است. در زامبیا که معادن مساش فعلاً در مالکیت چینیهاست هزارها تن از کارگران چینی مشغول بهکارند. به همین ترتیب، در جمهوری دموکراتیک کنگو بنگاههای چینی مالک معادن و کارخانههای ذوب فلز هستند و هزاران کارگر چینی را بهکار گرفتهاند. در بسیاری از کشورهای دیگر افریقایی هم وضع به همین صورت است. در این موارد بنگاههای چینی، عمدتاً بنگاههای دولتی چین، با استفاده از کار ارزان چینی میکوشند به نفت، معادن، الوار و دیگر مواد اولیه دست یابند. این وضعیت با آنچه که لنین دربارهی امپریالیسم میگفت ـ صدور سرمایه ـ اندکی تفاوت دارد ولی مناسبات بین کار و سرمایه تغییر نکرده است. سرمایه برای تولید ارزش اضافی به کارنیاز دارد تا بتواند انباشت کند. بهسادگی جریان این است که ارزانترین و پربازدهترین نیروی کاری که سرمایهداران چینی در اختیار دارند نیروی کار چینی است. هم میزانش چشمگیر و هم بسیار ارزان است. آنچه در زیر میخوانید نظر لویی پینگ مدیر چینی شرکت مهندسی برونمرزی چین است که در زامبیا کار میکند. وی دربارهی استخدام کارگران چینی گفت: «چینیها میتوانند کار سخت را تحمل کنند. یک اختلاف فرهنگی است. چینیها تا اتمام کار کار می کنند و بعد به استراحت میپردازند. در اینجا (زامبیا) وضع خیلی شبیه به وضعیت در انگلیس است. کارگران براساس طرح کار میکنند. برای نوشیدن چای کار را متوقف میکنند و روزهای زیادی سرکار نمیآیند. برای شرکت ما این به این معناست که ما باید هزینهی زیادی بپردازیم»(21)
سرمایهداران همیشه به دنبال ارزانترین و پربازدهترین نیروی کار بودهاند. این البته اولین بار نیست که کارگران چینی به دلایلی که پینگ گفت وارد افریقا شدهاند. پس از جنگ بوئر در 1904 بورژوازی انگلیسی برای کار در معادن طلا 60000 کارگر چینی وارد کرد. درحالی که کارگران افریقایی برای کار در معدن ماهی 2.58 پوند مزد میگرفتند مزد ماهانهی کارگران چینی 1.87 پوند بود (به قیمتهای 1905) یعنی درواقع 30 درصد ارزانتر بودند.(22) نتیجه افزایش بازدهی در معادن بود و به صورت سرمایهگذاری در دورهی پس از پایان جنگ بوئر درآمد.
امروز یک قرن پس از این که سرمایهداران انگلیسی کارگران چینی را برای کار درمعادن طلای افریقای جنوبی به این قاره آورده بودند، کارگران چینی به همان تعداد بازهم وارد افریقا شدهاند ولی این بار به دست سرمایهداران چینی این کار انجام گرفته است. آنچه تفاوت دارد ملیت سرمایهداران است ولی دلایل این کار همانی است که بود. یک تشابه دیگر این است که وقتی در 1904 کارگران چینی برای کار درمعادن طلا به افریقای جنوبی آورده شدند آنها را در مجموعههای مجزا از کارگران محلی اسکان دادند و این کاری است که کارفرمایان چینی درحال حاضر میکنند. کارگران چینی در محلهای حصارشده زندگی میکنند و اگرچه با کارگران محلی کار میکنند ولی جدا از آنها زندگی میکنند. دلیل این امر این است که کارگران نتوانند دربارهی شرایط کاریشان تبادل اطلاعات کنند و کسی چه میداند بخواهند علیه بهرهکشی از خود متحد شوند.
مناسبات بین سرمایه و کار بدون تغییر مانده است
باوجود وارد کردن هزاران کارگر چینی سرمایهداران چینی همچنین باید با الگویی که شبیه به امپریالیسم غربی است شمار هرروز افزونتری از کارگران افریقایی را هم بهکار بگیرند. حتی لویی پینگ که پیشتر از او نقل کردهایم با وجود آنچه که دربارهی سخت کارکردن کارگران چینی میگوید ولی اعتراف میکند که بهازای هر کارگر چینی او 15 کارگر زامبیایی را بهکار میگیرد. کارگران زامبیایی البته از شرایط دشوار کاری، مزد پایین و عدم امنیت در محیط کاری شاکی هستند
در مارس 2008 در یکی از معادن در مالکیت چینیها کارگران زامبیایی شورش کردند و 9 تن از اعضای مدیریت را به باد کتک گرفتند.
بهعلاوه دیگر بخشهای بورژازی چینی هم راهش را به افریقا باز کردهاند. در کنار بنگاههای دولتی شمار بسیاری از تجار چینی به بازکردن فروشگاه برای فروش اجناس چینی اقدام کردهاند. افریقا دارد به صورت بازاری برای محصولات صنعتی چینی درمیآید در حالی که برای این صنایع انرژی و مواد اولیهی ارزان هم فراهم میکند.
تحول دیگری که شبیه صدور سرمایهی غربی به آسیاست ایجاد مناطق آزاد تجاری در کشورهای مختلف افریقایی است. سرمایهی چینی میتواند در این مناطق به فعالیت پرداخته و با استفاده از نیروی کار محلی از تخفیفهای مالیاتی بهرهمند شود. کارخانهی نساجی و چرمسازی چینی در مناطق آزاد در زامبیا، سیرالئون و لیبریا ایجاد شدهاند. امتیاز دیگری که این توافق برای چینیها دارد این است که صادرات از این مناطق صادرات چینی حساب نمیشود درنتیجه برای صدور به امریکا یا اتحادیهی اروپا شامل سهمیهبندیهای مقداری نمیشود. ولی کارگران تحت شرایط بهرهکشی کار در چین با مزد پایین کار میکنند. وقتی در سال 2007 نخستوزیر چین هو چین تائو از زامبیا بازدید کرد هزاران کارگر نساجی زامبیایی و معادن مس به سفرش اعتراض کردند.
طبقهی حاکم افریقا از مداخلهی چین در قارهشان بسیار خرسندند چون کارها را بهارزانی و بهسرعت انجام میدهند و همچنان وام ارزان هم فراهم است. البته طبقهی حاکم امریکایی و اروپایی از این که موقعیت و منابع سودشان این گونه به مخاطره میافتد خوشحال نیستند. اگرچه استفاده از نیروی کار ارزان چینی، به سرمایهداران چینی در برابر رقبای امریکایی و اروپاییشان امتیاز مهمی میدهد ولی اساس رابطه بین کار و سرمایه بدون تغییر مانده است. سرمایهداران چینی به شیوهای ارزش اضافی را از افریقا به در میبرند که کل رابطه را امپریالیستی میکند. این بخشی از مبارزهی درونی مراکز امپریالیستی جهان برای تقسیم اضافه ارزشی است که طبقهی کارگر جهانی تولید میکند.
کارگران ـ فرق نمیکند چینی یا افریقایی ـ با همهی توحش سرمایهداری روبهرو هستند. ملیت سرمایهداری که مالک سرمایه است و از کارگران بهرهکشی میکند درواقع مهم نیست این واقعیت که کارگران چینی را مثل گلهی گاو میتوان به اقصا نقاط جهان فرستاد و آنها را تنبیه کرد و یا در صورت شکایت کردن به چین عودت داد، درواقع نشان میدهد که سرمایهداران چینی دربارهی این کارگران چهگونه میاندیشند. آنها صرفاً کارگران مزدبگیر هستند که تاجایی که امکان دارد باید مورد بهرهکشی قرار بگیرند. واقعیت این است که طبقهی کارگر ملیت ندارد. کارگران چینی و افریقایی باید بهعنوان اعضای طبقهی کارگر متحد شده و دراعتراض به شرایط ناگوار خود مبارزه کنند. این مبارزهای است که هدفش باید نابودی کل نظام مزدی باشد و این تنها راه برای رسیدن به جامعهای است که پیشرفتهتر باشد.
یادداشتها
(1) See “Africa: Showcase of Capitalist Decline” in Revolutionary Perspectives 31.
(2) درجلسهی گلینیگلز کشورهای گروه هشت توافق کردند که 55 میلیارددلار از بدهی این کشورها مشمول بخشودگی شود.
Benin, Burkina Faso, Ethiopia, Ghana, Madagascar, Mali, Mauritania, Mozambique, Niger, Rwanda, Senegal, Tanzania, Uganda and Zambia and to four Central American and South American countries: Bolivia, Guyana, Honduras, Nicaragua.
(3) در طول 1996 تا 2005 این کشورها بیشترین میزان زشد اقتصادی را داشتند.
Equatorial Guinea (30.8%), Sao Tome and Principe (7.1%), Angola (8.5%), Botswana (6.7%) and Sudan (6.3%).
همهی این کشورها دارای منابع نفتی هستند به غیر از بوتسوانا که الماس دارد. یافتن نفت در اکواتوریال گینه باعث شد یک گروه از مزدوران انگلیسی که مارک تاچر – فرزند مارگارت تاچر ـ تامین کرده بودند به اقدام کودتا گرانه در 2004 دست بزنند
(4) For more on the Sudan see “Behind the Smell of Blood in Darfur Lie Imperialist Interests” in Revolutionary Perspectives 40.
(5) See Revolutionary Perspectives 46, “The Zimbabwe Crisis and Chinese Imperialism in Africa” and Revolutionary Perspectives 40, “As Economic Collapse Looms the Vultures Gather”. Available from the group address or on line.
(6) China’s workforce is estimated to be 800 million.
(7) See Revolutionary Perspectives 31, “Under the Banners of Imperialism – the anti-Globalisation Movement at Cancun”.
(8) درده سال بین 1995 تا 2005 از موسسات دولتی چین 59 میلیون فرصت شغلی از بین رفت. تایمز مالی در گزارشی که دراین باره نوشت ضمن ستایش از بورژوازی چینی مدعی شد که بنگاههای دولتی از واحدهای بداداره شده به صورت موتورهای سودساز درآمدهاند در 2007 کل سود 150 بنگاه دولتی 90 میلیارد یورو بود. بنگرید به
Financial Times, 17th March 2008 “China’s Champions”).
(9) See cia.gov .
(10) See Financial Times 23rd January 2008, “China changes the whole world”.
(11) See Financial Times 23rd January 2008, “China changes the whole world”.
(12) See “Chinese Migration goes global” yaleglobal.yale.edu .
(13) See Financial Times 9th December 2005.
(14) See Financial Times 9th December 2005.
(15) پیآمدش کمتر شدن میزان مزد جهانی است. بهعنوان مثال کارگران زن چینی نساجی در حال حاضر در کارخانههای نساجی در رومانی برای مزد ماهانهای معادل 260 دلار کار میکنند که اگرچه چهار برابر مزدی است که در چین میگرفتند ولی رومانیها با این میزان قادر به ادامه حیات نیستند.
(16) See Financial Times 9th December 2005.
(17) See Imperialism – the Highest Stage of Capitalism, section 4.
(18) See Deepening Crisis of US Capitalism, H Magdoff and Paul Sweezy p163.
آنکتد گزارش کرد که در 1980 تنها 50 میلیارددلار سرمایه به صورت سرمایهگذاری مستقیم خارجی وجود داشت ولی در2005 این میزان به 916 میلیارددلار- یعنی 18 برابر رسید. (19)
(20) See BBC news 4th December 2007.
(21) See Guardian .
(22) See T Davenport South Africa – A Modern History. Rates of pay are in 1905 currency.
متاسفانه این مقاله نام نویسنده ندارد ولی اصل مطلب را به انگلیسی در لینک زیر بخوانید
www.leftcom.org
[i] نویسنده در اینجا اشتباه می کند. قراربود این چنین بشود ولی این معامله در نهایت سرنگرفت. ا.س.
منبع: نقد اقتصاد سیاسی
|