به هم ریخته مثل قیامت
زیبا کرباسی
•
همیشه از خواندن داستان های شهلا شفیق لذت ژرفی می برم ژرف کلمه ی شگفتی ست و عجیب جمعیت گوش چشم جان آدم را از سمت ندانمی نتوانمی نمی بینمی نمی شنومی می گذراند یعنی ژرف هوایی دارد در دانایی توانایی بینایی شنوایی هوایی خاص و مطلوب
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۰ دی ۱٣۹۴ -
٣۱ دسامبر ۲۰۱۵
< از آنجا و از اینجا >
راز زارهای سرشار از شفاقت شهلا شفیق را
به آشنایان جهان کلمه پیشنهاد می کنم
زیبا کرباسی
همیشه از خواندن داستان های شهلا شفیق لذت ژرفی می برم ژرف کلمه ی شگفتی ست و عجیب جمعیت گوش چشم جان آدم را از سمت ندانمی نتوانمی نمی بینمی نمی شنومی می گذراند یعنی ژرف هوایی دارد در دانایی توانایی بینایی شنوایی هوایی خاص و مطلوب
نفسی مهیا در تو به تو لایه هایی دیگر امکان مکان فاش فضا و گذراندن یا بردن حقیقت اتفاق در فضایی ممکن برای خیال
یعنا از< اینجا > را وارد< از آنجا > کردن یا برعکس
رسیدن به کلمه ی ژرف یا عمیق ساده نیست سمتی ست بی جانب
این کلمه خود درشت خداست
پیش می برد رونده ست حتی به فرمان ایست
تو با حس آن می رسی کجا نفس به نفس مکتوب به مکتوب گام به گام شهر به شهر داستان به داستان ایجاد می کنی و ایجاز این است رسیدن اما همیشه پایی در رفتن دارد
شفاقت آن شیره ی اصیل وصل است
هیچ یک از داستان های شهلا شفیق از این اصل خالی نیست
پاراگراف پایانی ی طعم قهوه
از دفتر < از آنجا و از اینجا >
۱٣ قصه و یک نمایشامه
اثر شهلا شفیق
زن دیگر گوش نمی داد, مرد را می دید که توی صندلی اش رسوب می کند, مثل قهوه توی فنجان, و چشم هایش از حرف زدن باز می مانند و سرد می شوند . او را می دید که می ماند و خود را که می رود, مثل تکه ی ابر ولگردی در آسمان پاییزی.مثل پر کاه سبک و سرگردانی روی جوی روان. ته آب چهره ی مادرش مثل سنگ ریزه ای آرام و بی حرکت, بی هیچ حسی او را می نگریست
|