یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چرا سیاست فراجنسیتی نیست
مریم رحمانی


• چگونه است که مردانی مانند علی افشاری توان مدیریتی و شایستگی زنان ایرانی را که در عرصه‌های مختلف باوجود موانع بسیار در حال فعالیت هستند، نمی‌بینند و با اقتدار می‌گویند زنان شایستگی حضور در مجلس را ندارند و بهتر است بروند در شاخه زنان احزاب فعالیت کنند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ دی ۱٣۹۴ -  ۴ ژانويه ۲۰۱۶




بیدارزنی: علی افشاری در برنامه پرگار بی‌بی‌سی گفت معتقد به فرا جنسیتی بودن سیاست است و این‌که به جای مجلس زنان باید به احزاب سیاسی بروند! او همچنین با نشان دادن یک نمودار اعلام کرد بین دموکراسی و تعداد زنان نماینده رابطه‌ای وجود ندارد. در اینجا قصد دارم نشان دهم چرا حضور زنان در مجلس مهم است و چطور علی افشاری نمی‌خواهد به‌عنوان نماینده تفکر مردانه سیاسی به زنان اجازه حضور در مجلس را بدهد؛ و چه مسائلی را شاید به دلیل مرد بودن عامدانه یا ناآگاهانه در نظر نمی‌گیرد.

قصد ندارم در این مجال به سراغ نظریه‌های مشارکت سیاسی بروم، برعکس قصد دارم بر اساس تجارب زیسته‌ام به‌عنوان یک زن بنویسم. از آقای افشاری و کسانی که ذهنیتی مردسالار دارند و عنوان می‌کنند حضور زنان برابری خواه در مجلس ضرورت ندارد و «سیاست فرا جنسیتی است» می‌پرسم اگر در مجلس ما زنان برابری خواه وجود داشتند، آیا ما شاهد تصویب لایحه حمایت از خانواده بودیم؟ آیا زنان برابری خواه اجازه می‌دادند ازدواج موقت در ایران ترویج شود و زنانی که آن‌ها نماینده‌شان بودند از سر فقر یا به دلیل فرهنگ مردسالاری که زنان بیوه را هیچ می‌شمارد، تن به ازدواج‌های این‌چنینی بدهند؟ و تعداد کودکان فاقد شناسنامه و بی‌حاصل این‌گونه ازدواج‌ها که نه می‌توانند تحصیل کنند نه هیچ کار دیگری، این‌همه زیاد شوند؟ آیا با توجه به افزایش فرزندان بدسرپرست نسبت به تغییر قوانین حضانت سکوت اختیار می کردند یا تلاش می‌کردند قوانین مربوط به سرپرستی را تغییر دهند تا آسیب‌هایی که این کودکان می‌بینند، کاهش یابد؟

آیا زنان برابری خواه مانند مردان مجلس فعلی به دلیل بار مالی زیاد برای دولت از اعطای تابعیت به فرزندانی که مادر ایرانی دارند، شانه خالی می‌کردند و سرنوشت این کودکان بی‌هویت را که بنا به آمارها ۱۰۰ هزار نفر هستند ، بی‌اهمیت قلمداد می‌کردند و به افزایش آسیب‌های اجتماعی و مشکلات زنان و این کودکان دامن می‌زدند؟ آیا زنان برابری خواه در مورد زنان سرپرست خانوار که روز به‌روز تعدادشان در حال افزایش است و لزوم بیمه شدن و حمایت‌های مالی دولت و نهادهای متولی از آن‌ها سکوت اختیار می‌کردند یا جواب شورای نگهبان را به این دلیل که بیمه زنان سرپرست خانوار بار مالی برای دولت دارد، را پایان ماجرا می‌شمردند؟ آیا تلاش نمی‌کردند قوانینی را که دست و پای این زنان را برای کار کردن می‌بندند، اصلاح کنند و ذهن جامعه و دولت را نسبت به این مسئله حساس کنند؟ قانونی که مرد باید اجازه کار به همسرش بدهد سبب شده است بسیاری از این زنان که همسرانشان بدون طلاق آن‌ها را ترک کرده‌اند، حتی نتوانند برای امرارمعاش خود و فرزندانشان کاری آبرومندانه و درخورشان انسانی خود داشته باشند. بنابراین کور جنسی مردان سیاست این زنان را یا به روسپی‌گری یا صیغه مردان هوسران شدن یا دست گدایی دراز کردن به‌سوی مردم سوق داده است. من روزانه با زنانی برخورد می‌کنم که به دلیل این‌که همسرشان ترکشان کرده است بدون این‌که طلاقشان دهد، قادر نیستند یک‌لقمه‌نان سر سفره‌شان ببرند و مدام از این خیریه به آن «ان جی او» در حال سر زدن و التماس کردن هستند. آیا زنان برابری خواه به وضعیت اسفناک سلامت روان این زنان و وضعیت بد اقتصادی آن‌ها اعتراض نمی‌کردند؟ آیا زنان برابری خواه در برابر قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان مانند مردان و زنان زن‌ستیز سکوت می‌کردند؟ آیا زنان برابری خواه در برابر کاهش ساعات کار زنان، وضعیت غیرانسانی معلمان پیش‌دبستانی و خشونت‌های پزشکان مرد و تبعیض‌ها علیه پرستاران زن خاموشی اختیار می‌کردند؟ آیا زنان برابری خواه به ختنه زنان در مناطق شرقی و غربی کشور بی‌اعتنا باقی می‌ماندند؟ آیا نسبت به وضعیت زنان کارگر و استثماری که بیش از مردان به آن‌ها اعمال می‌شود و خشونت‌های جنسی در محیط‌های کاری و دستمزدهای کمتر زنان در برابر کار برابر با مردان منفعلانه برخورد می‌کردند؟ آیا تلاش نمی‌کردند در قانون کار ایران فصلی در مورد آزارهای جنسی توسط کارفرما و همکاران مرد باز کنند؟ آیا نسبت به فقر و ترک تحصیل دختران به‌ویژه در مناطق محروم سکوت می‌کردند؟ آیا نسبت به زنان معتاد و کارتن‌خواب فقط به بازگویی این مسئله اکتفا می‌کردند یا در پی چاره‌جویی برمی‌آمدند؟ آیا نسبت به ازدواج دختربچه‌ها و راهکارهای غیر کارشناسانه افزایش جمعیت که به افزایش ایدز و سایر بیماری‌های مقاربتی در جامعه و زنانه شدن این اپیدمی و بروز مشکلات دیگر برای زنان و مردانی که شرایط و صلاحیت لازم را برای فرزند آوری ندارند، رشد روسپیگری و کاهش سن شروع آن به دلیل فقر و ساختارهای نابرابر اقتصادی و نبود فرصت‌های شغلی برای زنان، تنها صورت‌مسئله را پاک می‌کردند یا برای این‌که وضعیت زنان جامعه و به‌تبع آن مردان جامعه بهتر شود به توانمندسازی زنان، افزایش فرصت اشتغال برای زنان، تلاش برای تقویت «ان جی اوهای» زنان با رویکرد برابری خواهی و برداشتن نگاه امنیتی از جامعه مدنی گام برمی‌داشتند؟ آیا زنانی از قومیت‌های مختلف و برابری طلب در مجلس نسبت به مشکلات زنان منطقه خود ساکت می‌نشستند و مانند مردان فقط در نهایت مشکلات مربوط به مردان را می‌دیدند؟ آیا در برابر افزایش قتل‌های ناموسی، ختنه دختران در برخی از استان‌های ایران، خودسوزی و خودکشی زنان و رشد اسیدپاشی علیه آن‌ها بی‌تفاوت باقی می‌ماندند؟

چگونه است که مردانی مانند علی افشاری توان مدیریتی و شایستگی زنان ایرانی را که در عرصه‌های مختلف باوجود موانع بسیار در حال فعالیت هستند، نمی‌بینند و با اقتدار می‌گویند زنان شایستگی حضور در مجلس را ندارند و بهتر است بروند در شاخه زنان احزاب فعالیت کنند؟ اصولاً چند درصد از احزاب سیاسی در ایران دارای شاخه زنان هستند؟ و تا چه میزان ساختار این احزاب به زنان اجازه فعالیت می‌دهد و احزاب به چه میزان مسائل و مشکلاتی که زنان در جامعه با آن مواجه هستند وقعی می‌نهند؟ چقدر زنان در رده‌های بالای احزاب سیاسی می‌توانند وارد شوند؟ اصولاً آیا ساختار مردسالار احزاب اجازه می‌دهد زنانی که اغلب مادر هم هستند بتوانند به‌راحتی در جلسات حزبی شرکت کنند؟ چقدر این جلسات در ساعات میانی روز برگزار می‌شود؟ اصولاً در جامعه‌ای مانند ایران که همسری و مادری مقدس قلمداد می‌شود آن‌هم از سوی بسیاری از مردان سیاست، زنان کجا فرصت حضور و اثرگذاری در حزب را دارند؟ آیا غیر از این است که در تاریخ معاصر ایران حزب‌های سیاسی بیشتر استفاده ابزاری از زن کرده‌اند و جایی که پای منافع زنان و مطالباتشان به میان آمده است سکوت اختیار کرده‌اند یا گفته‌اند که مسائل زنان اولویت ندارد و زنان باید مطالباتشان را فدای مصلحت کلی جامعه! کنند؟ بنابراین زنان ایرانی به این بلوغ رسیده‌اند که جایگاهشان حتی در احزاب هم نیست چرا که کمتر حزبی اعتقاد به مشارکت سیاسی زنان در جامعه دارد و زنان باید مستقل در انتخابات شرکت کنند تا بتوانند مطالبات خودشان را مطرح کنند یا به‌سوی تشکیل احزاب زنانه بروند. در انتخابات آینده به نظر می‌رسد زنان به‌سوی اولین گزینه گام برداشته‌اند و امیدوارم که در آینده‌ای نه‌چندان دور شاهد برآمدن احزاب زنانه و برابری خواه برای پیشبرد اهداف و مطالبات زنان از افشار گوناگون جامعه شویم.

بی‌شک حضور زنان هم در احزاب سیاسی و هم در مجلس مهم است، آن‌هم زنانی که حساسیت جنسیتی دارند و برابری خواه هستند؛ آن‌ها که مشکلات زنان را به سبب زن بودنشان بهتر درک می‌کنند، زنانی برابری خواه از قومیت‌های مختلف که به مسائل قومیت خود نیز واقف‌اند و در پی رفع مسائل زنان هستند و البته مردان. حضور زنان برابری خواه از مناطق مختلف با مشاغل متفاوت می‌تواند به حل مشکلات زنان و بهبود وضعیت آنان بیانجامد، حضور زنان در عرصه سیاسی البته زنانی که منافع زنان دیگر را در نظر می‌گیرند، مهم است.

اما در مورد بی‌ارتباط بودن نسبت حضور زنان در مجلس‌ها با افزایش دموکراسی باید گفت که برابری ارتباط مستقیم با دموکراتیک بودن حکومت‌ها ندارد. دموکراسی خواهی با برابری خواهی و تلاش برای تبعیض علیه زنان در بسیاری کشورهای دموکراتیک همپوشانی ندارد. امریکا نمونه کشوری دموکراتیک است که در آن تبعیض‌های زیادی علیه زنان وجود دارد. اصولاً گویا دغدغه برخی از فعالان مدنی مرد صرفاً رسیدن به دموکراسی است بدون در نظر گرفتن کور بودن دموکراسی نسبت به تبعیض‌آمیز بودن قوانین در کشورهای دموکراتیک. دموکراسی غایت نهایی زنان برابری خواه به‌تنهایی نیست. ما علاوه بر دموکراسی به برابری جنسیتی و رفع تبعیض‌ها علیه زنان و در نظر گرفتن تبعیض‌های مثبت برای زنانی که به دلیل مردسالاری سال‌های بسیاری از منابع و قدرت عقب نگه‌داشته شده‌اند، می‌اندیشیم. برابری نه صرفاً برابری در معنای لیبرالی آن (برابری در فرصت‌ها بدون نادیده انگاری شرایط زنان، یکسان دیدن همه زنان و عدم توجه به اینترسکشنالیتی) بخشی از تلاشی است که ما برای داشتن جامعه‌ای بهتر به آن نیازمندیم.

البته همه این تلاش‌ها را باید در بستری دید که در آن شورای نگهبان و جمهوری اسلامی قرار دارند و همیشه در پی حذف زنان برابری خواه از نمایندگی و حضور آنان در فضاهای عمومی هستند. حتی می‌توان گفت بعد از مجلس ششم زنان غیر برابری خواه نیز دچار محدودیت‌های زیادی شده‌اند. در چنین موقعیتی همگام بودن فعالان مدنی مرد و همراهی با زنانی که کور جنس نیستند، برای رسیدن به همان دموکراسی که شما از آن دم می‌زنید حیاتی است. در شرایطی که جریان‌های تندرو و حاکمیت هرروزه تلاش‌های گسترده‌ای برای حذف زنان از جامعه دارند، حتی عنوان کردن نیاز به تغییر در بافت مردانه مجلس و استفاده از فضاهای اندکی که به‌واسطه انتخابات در ایران پدید می‌آیند برای مطرح کردن مطالبات زنان مغتنم است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست