برای سوشا مکانی ”ها” که قربانی نظام فاسد هستند
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ دی ۱٣۹۴ -
۵ ژانويه ۲۰۱۶
اخبار روز- کرد سنندجی: سوشا مکانی که روز یکشنبه به دلیل انتشار عکسهای خصوصی در دادسرای فرهنگ و رسانه حضور یافته بود و قاضی بازپرس برای او بازداشت موقت صادر کرد، روز گذشته راهی زندان اوین شد.
من قبل از این که مطلب را ادامه دهم با اجازه بانوان و خوانندگان عزیز یکی از اشعار خیام را در زیر می آورم:
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی
سوشا- نوعی- کیست و در کجا متولد شده و رشد کرده و مکانیسم تربیتی و نظام اجتماعی پرورش دهنده فرهنگ فردی و اجتماعی وی کدام الگو و مدل است! در علوم اجتماعی و در مبحث علم رفتاری جامعه شناسان و روانشناسان بر این نکته متفق القول هستند که یکی از عوامل مهم موثر بر ویژگیهای شخصیتی افراد عامل محیط است. تجاربی که فرد از محیط خود کسب میکند، ارتباط و تعاملی که با محیط دارد، بازخوردها و تاثیراتی که از محیط دریافت میدارد، رشد و شکل گیری شخصیت او را تحت تاثیر قرار میدهد. از منظر دانشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی ویژگیهای ذاتی افراد که جنبه ارثی و ژنتیک دارند، در مقایسه با تاثیرات شگرف جامعه و محیط زیست ناچیز و موردی هستند و عمومیت ندارند.
بر اساس ارزیابی و شاخص های آماری، حکومت اسلامی ایران در لیست فاسد ترین سازمانهای سیاسی- اداری جهان رتبه ۲۵ را در جمع ۲۲۰ کشور بخود اختصاص داده است. ده کشوری که فاسد ترین نظامهای حکومتی جهان معرفی شده اند، منجمله و به ترتیب رتبه فساد؛ سومالی، کره شمالی، سودان، عراق، ترکمنستان و ازبکستان، هستند که اکثریت آنان دارای روابط حسنه با جمهوری اسلامی هستند!
فساد در این کشورها دو چهره کاملا روشن و آشکار دارد یکی مربوط به فقر است که در بین پائینی ها و توده ها رایج می شود و دیگری انباشت ثروت و کسب قدرت سیاسی است که از طریق چپاول و غارت ثروت ملی و تضییع حقوق پائینی ها نصیب بالائی ها می شود. در دو دهه اخیر این واقعیت در جمهوری اسلامی رشد فزاینده ای داشته و اینک فساد در تمام زمینه ها و بخشهای زندگی مکانیسم معیوب و حاکم بر جامعه است.
وقتی نیازها و آرزوها از مادی و مالی گرفته تا معنوی و ارضاء منطقی نیازهای جنسی در خانواده تامین نمی شود و هنگامی که تامین این نیازها در جامعه و توسط حکومت نه فقط تامین نمی شوند بلکه هر روز بر تنگناها و محدودیتهای آن می افزایند بدیهی است که جامعه ناسالم خواهد شد و منبعث از رفتارهای غلط دولت و شیوه های مستبدانه نظام حاکم است. در چنین وضعیتهائی فرهنگ و هویت ملی بر خاسته از آن بر اثر کارکرد غلط و مکانیسم حاکم دچار آسیب پذیری شدیدی می شود که نشانه های گسترده آن را در قلمروهای زندگی ایرانیان در شرایط کنونی مشاهده می کنیم. وقتی چنین بی هویتی وسیع تر می شود که در تضاد با فرهنگ جهانی شدن قرار می گیرد و مردمان احساس می کنند و تلاش دارند با حداقل بضاعت موجود در زندگی اجتماعی روز مره شان از حالت درونگرانه به سمت و سوی یک هویت برونگرانه تمایل نشان دهند اما چون با بن بستهای حکومتی روبرو می شوند و قیود و شروط غیرمتعارف بیش روی آنان قرار می گیرد با واکنش های غیرمتعارف آنان روبرو می شود و اعمالی را موجب می شود که از قبل جائی در عقل و عواطف و احساسات آنان نداشته است.
ضرب المثلی است که گویند آب از سرچشمه گل آلود است- بی اخلاقی ها و بی معرفتی ها و ناهنجاری های در جامعه کنونی ایران در سطح کلان از نه ذات و اصل و نسب افراد بلکه از سرچشمه اصلی آن حکومت فاسدی است که فساد را در تمام بخشهای کشور و جامعه نهادینه کرده است و بی اخلاقی و هرزه گی خود را به میان خانواده ها انتقال داده است. بر این باور ام که شعر ذکر شده بالا از خیام بهترین تفسیر و تعبیر برای حال و روز پائینی ها ی بیشمار و بالائی های هزار فامیل است که خود فاسد/ دزد /حقه باز /دروغگو/ کلاهبردار و تجاوزگر به حقوق مردم هستند اما در کمال بیشرمی شهروندان پائینی را به آن متهم می کنند!
آمارها نشان می دهد یکصد خط موبایل در ایران وجود دارد. اگر کودکان و سالخوردگان و نوجوانان را کنار بگذاریم حدود چهل میلیون ایرانی باقی می ماند که برای هر یکنفر یک خط و در حالت تجاری و اداری سه خط کافی است! با جمع و تفریق ساده می توان نتیجه گرفت که حدود پانزده میلیون خط گمشده وجود دارد که می تواند متعلق به افرادی باشد که برای لو نرفتن ارتباطات خصوص ی شان از آن استفاده می کنند. این یعنی فاجعه فرهنگی و فاجعه بی اخلاقی در جامعه که بانی و هدایت کننده آن حکومت است! مگر نیروهای اطلاعات خط سوم فلان فوتبالیست معروف و اسطوره ای را کنترل نکردند و بعد ها تمام مکالمات را بیش روی وی قرار ندادند؟ یا فلان هنرپیشه جوان مگر در نیمه های شب راه را بر وی نبستند و موبایل سوم وی را ضبط نکردند و رازهای خصوصی وی را بیش روی اش دوباره قرار ندادند؟ جستجو در زندگی خصوصی و رفتن به درون زندگی شخصی شهروندان برای کنترل و ادامه شیوه استبدادی جزئی از اهداف جمهوری اسلامی بوده و هست.
در ادامه مطلبی را که بخش ورزشی خبرگزاری فارس از منظر فوتبالی و فرهنگ منحط حاکم در ایران را منتشر کرده همراه با چکیده رنج نامه نامزد سوشا مکانی را در زیر مرور می کنم:
«مکانی» که ناگاه بازداشت شد؛ پروندهای برای متهم ردیف اول
به گزارش وب سایت نود و به نقل از فارس، از اصل ماجرا دورم، سعی میکنم برای آنکه از غافله عقب نمانم از شنیدهها و ناشنیدهها در ذهن خود شبیهسازی نیمه منطقی داشته باشم. مامور نیروی انتظامی به او نزدیک میشود، همراه با مرد خشمگینی که چشمهایش را سرب تهران و بغض سنگینی از خشم، قرمز کرده، میگوید: خودش است جناب سروان، دستبندی که برای مچ سنگربان اول سرخهای پایتخت، ضعیف و نمادین به نظر میرسد دورتادور دستهایش را حلقه میزند. او را بازداشت میکنند و تنها چند ثانیه بعد دریای مواجی از خبر با طعم غیر قابل اتکایی از واقعیت و شایعه در فضای مجازی منتشر میشود. بین خبرگزاریها و وبسایت های تحلیلی - خبری، وبلاگهای پر بیننده و سایتهای زرد و صورتی گیج میشوی، کدامیک از این خبرهای بعضا متناقض صحت دارد؟ چرا چنین دروازهبانی باید اینگونه دچار خودزنی شخصیتی شده باشد؟ چگونه ممکن است انسانی حاضر شود به دست خودش، شهرتی را که میلیونها انسان دیگر آرزویش را دارند نابود کند. مگر میشود جوانی که عقل سالمش قطعا در بدن سالمش انکار ناپذیر است، جامعه خودش را نشناخته باشد؟
این بازیکن فوتبال مشهور، مگر در خلاء وارد فوتبال کشور من شده است؟ او مگر عضو تیمهای ملی در مقاطع سنی پایین نبوده است؟ او مگر در نوجوانی و جوانی مربی نداشته؟ فوتبال کشور من به او چه آموخته است؟ فوتبال کشور من چیزی هم به کسی میآموزد؟ فوتبال اصولا باید چیزی آموزش بدهد؟
با ترس از برداشت قدیمی و آزاردهنده «ما کجا و آنها کجا» به سمت یک مقایسه میروم، میدانم فرق داریم اتفاقا چه فرقهای مهمی هم داریم، کشور من ادعای فرهنگ و تمدن دارد و فدراسیون فوتبالش فقط سفارتخانه یک خانه فاسد و سیاه در شهر زوریخ نیست، فدراسیون فوتبالش حراست دارد، کمیته اخلاقش به ترازوی عدل و قسط دین مردم سرزمینم مزین شده و باشگاه ورزشی فوتبالش لقب فرهنگی را هم روی تابلوی خود حک کرده است. با چنین فرضیهای دست به یک مقایسه میزنم، قیاسی که هرگز مع الفارق نیست، عینی و مصداقی است و البته قابل تامل.
اروپا، اسپانیا، مادرید، کاستیانا و بخش شمال غربی کمی بالاتر از ایستگاه پیو ۱۲ مترو، خانه روانکاوی رئال مادرید، دو قدم بالاتر از آن چشمت به آکادمی فوتبال رئال مادرید میافتد و تابلویهای پشت سر همی که روی آنها نوشته شده است: بخش مدیریت فرهنگی، بخش روابط بین الملل، بخش روانشناسی، بخش روان پزشکی، بخش تغذیه، بخش روابط عمومی و ...
این ها البته که فقط چند تابلو نیستند و هر کدام معرف قسمتی مهم و کاربردی از یک باشگاه بزرگ است، باشگاهی که در فوتبال اسپانیا منحصر به فرد نیست و اگر به سراغ ۱۹ باشگاه دیگر حاضر در لالیگا بروید با همین فضا روبرو خواهید شد.
سوال مهم این است که آیا کریستیانو رونالدو، گرت بیل، خامس رودریگس و دیگر بازیکنان رئال مادرید در زندگی خود حاشیه ندارند؟ آیا رسانههای زرد شهر با دخالت در زندگی خصوصی آنها روزگار نمیگذرانند؟ چرا بین حاشیههای فراوان این بازیکنان و باشگاه رئال مادرید هیچ ارتباطی به چشم نمیخورد؟
رسوایی اخلاقی کریم بنزما در ۵ سال گذشته به ۶ مورد مجزا میرسد و هر کدام از آنها برای نابود کردن یک باشگاه در ایران کافی به نظر می رسد اما رئال مادرید کوچکترین ضرری در این خصوص متحمل نمیشود، باشگاه برای او روانکاو، وکیل، مترجم و متخصص تغذیه جداگانه در نظر میگیرد. همه چیز بر سر جای اصلی خودش قرار میگیرد، متن مصاحبه بازیکن، حتی نوع لباسش برای روز دادگاه، تعیین میشود، سخنگوی باشگاه تمام قد از بازیکن حمایت میکند و البته مقابل قانون سر خم کرده و ساکت است.
خبر پولشویی لیونل مسی در رسانههای کاتالونیا منتشر میشود، مترجم ایرانی این خبر شاید حق داشته باشد با آب و تاب از این خبر بنویسد و شاید هم بدش نیاید در انتهای خبر، بحرانی سنگین و تلخ را در قلب بارسلونا پیش بینی کند. اما کدام بحران؟ نام این باشگاه بارسلونا است، از قلب آکادمی حقوق باشگاه بارسلونا کم نظیر ترین وکلای حقوقی در امر ورزش به اقصی نقاط دنیا برای تدریس و مشاوره اعزام میشوند، مسی زیر سنگینترین فشارهای بازجویی و دادگاههای غیرقابل وصف آرژانتین، لبخند میزند و این لبخند را مدیون روانکاو باشگاه بارسلونا، وکیل خوبش و هواداران خوبش است. این همه خوبی کجا تولید شده است؟ ریشه در کجا دارد؟
در شرایطی که شاید بسیاری از هواداران کریم بنزما توقع تبرئه او را داشتند، دادگاه فرانسه وی را مجرم دانست و البته ماجرا با پرداخت جریمه سنگین و تعهد کتبی خاتمه یافت اما عدالت برای او اجرا شد، عدالتی که حتی پای کنار گذاشتن وی از تیم ملی فوتبال فرانسه هم پیش رفت تا مقامات فوتبال فرانسه به مردم کشورشان ثابت کنند، ساختمان بخش فرهنگی فوتبالشان فقط طول و عرض و ارتفاع نداشته، بلکه حقیقت و اهمیت هم دارد.
رسوایی اخلاقی پل گاسکوئین در فوتبال بریتانیا یکی دیگر از مصادیقی است که از ذهن عبور میکند، مجرمی که فارغ از شهرتش زیر تیغ عدالت میرود، جریمه نقدی میشود، کارش به حبس میکشد و البته پس از همه این فراز و نشیبها زیر چتر فرهنگ فوتبالی میایستد که فراموشش نمیکند، حقوقش را در نظر میگیرد و بار دیگر به او زندگی میبخشد.
بی اخلاقی در دنیای فوتبال در هر جایی از کره زمین قابل قبول نیست اما تاثیر این بی اخلاقی روی باشگاه فوتبال موضوعی عجیب است که در یک فوتبال استاندارد و مستحکم فقط در حد یک شوخی بی مزه باقی میماند. مدیر روابط عمومی یک باشگاه، همزمان سردبیر یک روزنامه یا دوست صمیمی یک خبرنگار نیست، مدیر روابط عمومی یک باشگاه الزاما خبرنگاری پیشکسوت که حقی بر گردن باشگاهی خاص داشته باشد و حالا دیگر نوبتش رسیده باشد، نیست، مدیر روابط عمومی یک باشگاه کسی است که میتواند مدیر روابط عمومی یک باشگاه باشد، کسی که راه کنترل بحران خبری را به خوبی میداند، هرگز اجازه نمیدهد مشکلی که برای بازیکن یک تیم ایجاد میشود، به مشکل تیم تبدیل شود. این مدیر روابط عمومی کارآمد، در کنار خود مدیر ورزشی را میبیند، کسی در چارچوب سمتش فعالیت میکند، فعالیتی که در فوتبال زخمی کشور من رویت نمیشود، فوتبال زخمی و بی مرهمی که در آن میپرسند: مدیر ورزشی یعنی چه؟ مگر در باشگاه ورزشی مدیر غیرورزشی هم داریم؟ مشخص است که داریم، البته که داریم و صد البته که باید داشته باشیم و نداریم. مدیری که فرهنگ را بداند و آن را اجرا کند، مدیری که حقوق را بداند و آن را اجرا کند، مدیری که روابط بین الملل را بداند و آن را اجرا کند،...
در شرایط حاضر باشگاه پرسپولیس برای دروازهبان دربندش چه کرده است؟ در زمانی که باید از مکانی حمایت میشد، چه اتفاقی رخ داد؟ در زمانی که نباید از او حمایت کورکورانه رخ میداد چه خبر بود؟ در بزنگاه حقوقی پیش آمده، وکیلی که بیاید و اوضاع را مدیریت کند کجا بود؟ سوال به جا و مشخص و واضح رسانهها بر چه اساس و فلسفهای دخالت بیجا در امور باشگاه توصیف شد؟
چرا تعدد مکانیها در فوتبال ایران، تا این حد آزاردهنده شده است؟ آیا وقت آن نرسیده و یا یهتر است بپرسیم که آیا از وقت آن زیاد از حد نگذشته که به فکر مهار این اتفاقات تلخ فرهنگی باشیم؟ در فوتبالی که بسیاری از بازیکنان آن (با امید به عدم دلخوری و عدم واکنشهای ناگهانی و بدون فکر) تمدید گرین کارت آمریکا، پیدا کردن راهی مناسب برای کاهش هزینه گمرک اتومبیل و فرار مالیاتی را نسبت به «فوتبال» در اولویت قرار میدهند، چگونه میتوان انتظار پیشرفت داشت؟ در جایجای دنیا، هستند بازیکنانی که فرهنگ استفاده از تکنولوژی روز دنیا را ندارند، هستند بازیکنانی که جنون تکمیل کلکسیون اتومبیل دارند، هستند ابرستارگانی که دنیای آنها را مد و زیبایی و شهرت پر کرده است، اما همین ابرستارگان با علم بر ویژگیهای خویش هزینه نپرداختن به «فوتبال» را هم پرداخت میکنند، هزینه استخدام بهترین روانکاو، هزینه همکاری با یک مدیربرنامه دلسوز و باسواد و آگاه، هزینه استخدام فردی برای مطالعه روزانه اخبار و ارایه گزارش کوتاه و مختصر، هزینه معلم خصوصی زبان، فرهنگ، تغذیه سالم و هزینه تبدیل شدن به یک الگوی مناسب برای کودکانی که برای داشتن تصویری از قهرمان زندگی خود، بغض میکنند و ناگهان نگاهشان به تیتر اول روزنامه صبح شهر روی دکه میافتد: بازداشت شد!
|