سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"سکوت آغاز نیستی است!"


کوروش گلنام


• گردهمآیی های پرشور دانشجویان به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو، امسال نیز با وجود همه سخت گیری ها، خرابکاری ها، بستن راه ها و خیابان ها وسیله نیروهای سرکوبگر حکومتی، در دانشگاه های گوناگون ایران انجام گرفت و دانشجویان آزادیخواه ایران نشان دادند که با وجود همه سرکوب های وحشیانه، در این روز نه تنها گامی پس نرفتند که پر شور تر از گذشته نیز خروشیدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ آذر ۱٣٨۵ -  ۹ دسامبر ۲۰۰۶


این جمله را از بیانیه کوتاه اما پر بار دانشجویان آزادیخواه و مبارز دانشگاه سهند تبریز که به مناسبت روز دانشجو (۱۶ آذر) به تجمع گسترده دست زدند، به وام گرفته ام. همین جمله که تیتر نوشته من شده است خود گویا تر از هر چیز دیگری است و   نشان می دهد که جوانان ایرانی که بخشی از آنها دانشجویان آگاه و دلیری اندکه پی گیر آزادی و سرنوشت مردم و میهن خود هستند، نه در تمام این سال ها سکوت کرده و نه پس از این نیز سکوت خواهند کرد زیرا که:" سکوت آغاز نیستی است اما زننده تر از آن، انفعال است. انسان منفعل، خود مرگ است.. ". از متن همآن بیانیه.
گرد همآیی های پر شور دانشجویان به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو، امسال نیز با وجود همه سخت گیری ها، خرابکاری ها، بستن راه ها و خیابان ها وسیله نیروهای سرکوبگر حکومتی، در دانشگاه های گوناگون ایران انجام گرفت و دانشجویان آزادیخواه ایران نشان دادند که با وجود همه سرکوب های وحشیانه، که شخص رهبر معظم مسئول نخست آنست و باید امیدوار باشیم که روزی در برابر یک دادگاه جهانی به محاکمه کشیده شود، در این روز نه تنها گامی پس نرفتند که پر شور تر از گذشته نیزخروشیدند و امسال حتا روشن تر از هر زمان دیگری پیام ها و خواسته های به حق خود را فریاد کردند. این بار آنها با انتخاب رنگ قرمز بر پلاکارتها، به روشن ترین شکل هشدار خود را به حکومت دادند که شاید آخرین هشدارها نیز باشد. انتخاب این رنگ بر پلاکارت ها، نقطه پایانی قطعی بر همه پندارهای خوش خیالانه برظرفیت اصلاح پذیری این حکومت خودکامه نهاد و هشدار داد که اگر خودکامگان تسلیم خواسته های به حق مردم نشوند، خیزشی عمومی و انقلابی دیگر می تواند در راه باشد. باید پرسید که دانشجویان مگر چه خواسته و چه کرده اند که خودکامگان تا بدین اندازه از هر گردهمآیی و هر ندای حق خواهانه آنها هراس دارند و در جلوگیری از انجام آن به هر کاری دست می زنند؟ آیا دانشجویان به درستی فریاد نمی زنند:" مگر ما چه خواسته ایم جز آزادی"!   آیا این فریاد دیگر آنها:" زآسمان دانشگاه، گر تیر وفتنه بارد، جنبش ادامه دارد"(بر گرفته از ۲ پلاکارت حمل شده در دانشگاه تهران)روشن کننده وضعیت دردآور دانشگاه های ایران و رنج و سختی فراوان دانشجویان و به جان خریدن خطر ورفتن در دهان گرگ های درنده در راه کوشش های پی گیرانه برای آزادی خود، مردم و میهنشان نیست؟ در کجای دنیا شما جایی را می توانید نشان دهید که دانشگاه ها زمین بازی نیروهای گوناگون نظامی و شبه نظامی"بسیجی" و "حراستی" چه با اونیفرم و چه بی اونیفرم شده و در حقیقت جزیی از پادگان نظامی اسلام ناب محمدی باشد، درآن نماز جمعه و سینه زنی و نوحه خوانی برگزار شود؟ در کجای جهان دیده اید که در دانشگاه ها در هر گوشه و کناری دوربین کار گذاشته و در کار دانشجویان و زندگی و رفت وآمد شخصی آنها نیز جاسوسی کنند؟ این است "اقتدار" و قدرت این خودکامگان تازه به دوران رسیده ای که امروز با گستاخی، که در همآن حال نشان روشن و آشکاری ازنادانی، خود بزرگ بینی و گنده گویی های آنها نیز دارد، هل من مبارز خواسته و برای آمریکا، اسرائیل، و دیگر کشورهای قدرتمند نظامی جهان هر روز شاخ و شانه می کشند؟ حکومتی که از چند هزار دانشجوی دست خالی که تنها اسلحه ای که دارند دانش و بینش و عشق به آزادی و دموکراسی است و تنها بزه بزرگشان این است که خودکامگان و خودکامگی را افشا کرده و از آن ابراز انزجار می کنند، تا این اندازه ترس و هراس دارد کجا می تواند "اقتدار" داشته باشد؟ اقتدار چنین رژیمی تا زمانی است که دسته های" گوریل" او آراسته به سلاح های گوناگون سرد و گرم، زنده و پروار باشند. چنین اقتداری برای موسولینی، هیتلر و استالین نیز پایدار نماند چه رسد به چنین واماندگان تاریخی!
 
خاتمی ، جوانان،سخنان و لبخندهای تازه انتخاباتی او
آن گروه از جوانان و دانشجویان گرامی که شاید هنوز هم چشم امیدی به محمد خاتمی دارند، بیاد داشته باشند که خاتمی پیش از هر بار انتخابش، چه سخنان و چه قول ها داد و پس از آن هر بار چگونه با نخستین فشار، پشت آنها را خالی کرده، آنها را قربانی نموده و خود به زیر خیمه رهبری پناه برده و به "ستون خیمه انقلاب" چسبید! خاتمی یک کاسبکار سیاسی است. بر شانه امیدهای شما به قدرت رسید ولی یک بند به شما از پشت خنجر زد. شما، خبرنگاران و نویسندگان را که به بند و شکنجه کشیدند و کسانی راحتا کشتند، خودش را به خواب زدو زمانی هم که مجبور شد سخنی بگوید، فرمود"ازکجا معلوم که آنها خود خطاکار نباشند"! وقتی محکومیت سران نظام از آن میان خود "ستون خیمه انقلاب"، رفسنجانی، فلاحیان، ولایتی و....در دادگاه میکونوس اعلام شد، آن را "توطئه دشمنان" نامید. یعنی نماز خواند، لبخند زد، قول داد و هر روز همراه با رهبر ورفسنجانی دروغ گفت. با آدمکشان هم سفره و هم لقمه شد. برنامه اتمی آنها را، که تردید نداشته باشید که سد درسد خبر دارد صلح آمیز نبوده و نیست، صلح آمیز نامید(هنوز هم در سفرهای کاسبکارانه سیاسی اش، که بنا بر کاسبکاری های سیاسی، دکتراهای افتخاری در چمدانش می گذارند؛ دکتراهایی که با تکیه بر نابودی امکان های یک زندگی ساده برای شما و گرفتن حق زندگی آزاد از شما برای او به دست آمده است، هر جا بتواند به عنوان سفیر مقام معظم عمل کرده و برنامه اتمی حکومت تبه کاران را با دروغی آشکار "صلح آمیز" می نامد). خود می توانید آزمایش کنید. از این آقا در باره حکم تازه محکومیت اکبر هاشمی رفسنجانی و باند آدمکشان همراه او وسیله دادگاهی در آرژانتین به جرم برنامه ریزی و دست داشتن در بمب گذاری در دو مرکز یهودیان در آرژانتین، و فرستادن حکم تازه تر دستگیری آنها به پلیس جهانی، پرسش کنید ببنید جسارت و شهامت پاسخ گویی درست و حقیقت گویی را دارد؟ ببینید آیا بازهم لبخند و دروغ را با هم به شما ارائه نمی دهد؟ ببینید با نهایت توجه به "کرامت انسانی" تلاش نمی کند شیره اسلامی بر سر شما بمالد؟
ولی بی توجه به تلاش های این روزها برای انتخابات نمایشی و قلابی همیشگی در حکومت اسلامی، آنچه برای ما مهم است، آینده و هدف ما برای آینده مردم و میهن خود است. واژگونه حکومت که آینده اش هر روز در ناروشنی بیشتر فرو رفته و حکومت گران امروز حتا از سایه خود نیز هراس دارند؛ راه جوانان که چشمه های جوشان زندگی و آینده ایران هستند،   راه همه مردم به جان رسیده از حکومت این خودکامگان، روشن و امیدوار کننده است. ما چشم به آزادی، چشم به روشنایی داریم که خفاشان وشب پرستان از آن فرار می کنند. بر حق هستیم و به سوی آینده ای گام بر می داریم که بر پایه برقراری آرامش و عشق و صلح و دوستی استوار است و می خواهد رفاه و شادمانی را برای همه با هر باور و مرامی که دارند به ارمغان آورد. ما می خواهیم در آینده در جامعه ای زندگی کنیم که رهبر و فرستاده خدا و خودکامه و خودکامگی نداشته باشد. می خواهیم در جامعه ای زندگی کنیم که گفتن و نوشتن آزاد باشد. جامعه ای که در آن کسی را به جرم گفتن و نوشتن به بند نکشند. می خواهیم در جامعه ای زندگی کنیم که در آن نه شکنجه باشد نه اعدام به هیچ بهانه و انگیزه ای، چه سیاسی و چه غیر آن. می خواهیم در جامعه ای زندگی کنیم که هیچ قوم و دسته و گروهی بر دیگری برتری نداشته،"خودی" و "غیر خودی" نداشته باشیم و امکان ها و درآمدهای سرزمین ما برای همه ساکنان آن به یکسان بخش شود. می خواهیم در جامعه ای زندگی کنیم که زنان انسان های درجه دوم نباشند و از همه حقوق و مزایای هر انسان دیگری بر خوردار باشند. ما دیگر نمی خواهیم زنان ما فرمانبردار مردان وزیر دست آنها باشند. اینها و بسیاری خواسته های بر حق که در کشورهای آزاد امروز دیگر بسیار پیش پا افتاده اند، افق روشن آینده را برای ما نشان می دهد. ما نه جنگ خواهیم و نه با هیج قوم و نزادی سر جنگ و دشمنی داریم. ما به سادگی می گوییم: در این دنیای پرآشوب باید دو دستی کلاه خود را بچسبیم که باد آنرا نبردو همآنگون که این روزها زیاد می شنویم، اگر بیل زن خوبی هستیم، همآن اگربتوانیم باغچه خود را خوب بیل بزنیم، هنر بزرگی کرده ایم!   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست