همایون بهزادی رفت
پرواز ابدی آخرین بال شاهین
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲ بهمن ۱٣۹۴ -
۲۲ ژانويه ۲۰۱۶
اخبار روز - کرد سنندجی: چند سال بیش بود که نخستین بال شاهین به ابدیت پر کشید و زنده یاد حمید شیرزادگان زوج همایون بهزادی سر طلائی ایران را تنها گذاشت و رفت. و چه زود خالق شاهین و سپیدی های ورزش ایران زنده یاد دکتر اکرامی نیز به وداعی رفت که پیامی تلخ برای زدودن رنگ سپید بر قله افتخارات ورزش ما را به همراه داشت و نیمه شبهای امروز نیز بال دیگر شاهین که در دوران اوج خود برای هواداران فوتبال ملی و ارتش سرخ با پروازهای بلندش افتخار کسب می کرد و شعار –همایون سر طلائی- را برای -اش ساخته بودند به خیل درگذشتگان غریب فوتبال ایران پیوست.
وقتی دستور بستن درب باشگاه شاهین را دادند و محفل گرم و کانون ترقی فوتبال ایران بسته شد پر و بالهای شاهین نتوانستند از پرواز باز بمانند و سرانجام رفتند و پرسپولیس را بنا نهادند که با نام –سرخ- از آسمان به زمین آیند و ارتشی را تشکیل دهند که سالها بنام –ارتش سرخ- در فوتبال ایران باقی ماند. زنده یاد همایون بهزادی در مورد چگونگی پیدایش پرسپولیس گفته بود: در آن زمان در شاهین را بستند و دستور داده بودند که دو، سه بازیکن خوب کنار هم جمع نشوند. بعد از انحلال شاهین، دکتر برومند به من زنگ زد و سپس در کنار افرادی چون کاشانی، طاووسی و کلانی باشگاه را پایه گذاری کردیم. برومند در آن جمع عین این جمله را گفت که بروید تیم را تشکیل دهید. به نام شاهین اجازه نمیدهند ، اما به نام پرسپولیس میگذارند تیم تشکیل شود.
بهزادی مثل هر گلی که می زد و برای اش کلی تفسیر داشت پرسپولیس را هم چنین تفسیر کرده بود: البته ما اصلا پرسپولیس نداریم، بلکه نام درست آن - پارس پولیس -است. این را من نمیگویم. سازمان میراث فرهنگی هم آن را تایید کرده است. پرسپولیس در زبان یونانی به معنی مرکز شهر است.
وقتی خبرنگار ایسنا به شهرک پردیس جائی که همایون بهزادی زندگی می کند رفته بود تا از یکی از آخرین بازمانده های شاهین گفتگوئی را به ثبت کند. سرطلائی فوتبال ایران چنین صحبت های خود را آغاز کرده بود:
من تمام عمرم را در شاهین بودم. ۱۷ ساله بودم که به شاهین پیوستم و در پست هافبک وسط بازی کردم تا ۲۷ یا ۲٨ سالگی هم در این تیم بودم و در ۲٨ سالگیام بود که شاهین را محروم کردند و ما پرسپولیس را ساختیم. تمام استادیوم نام شاهین را صدا می زد. موضوع شاهین همواره تداوم داشته است، دیروز پدرم، امروز خودم و فردا پسرم. دور تا دور استادیوم امجدیه نام شاهین را فریاد می زدند. تمام ایران نام شاهین را فریاد می زدند. درباره شاهین اصلا نمیتوان نسبت گرفت. شاهین وارد دستاندازهایی شد که گریبان این تیم را گرفت. از تغییرات مدیریتی تا یکسری مسائل که خواه یا ناخواه این تیم را تحت تاثیر قرار داد و به مرور زمان تماشاچیاش کم شد. تماشاچی گیج شده بود و نمیدانست چه کار باید کند. من به مرور از دفاع به خط حمله تغییر پست دادم و این قصه سر دراز دارد. ابتدا هافبک وسط بودم بعد تبدیل به هافبک چپ شدم و سرانجام به مهاجم نوک تغییر پست دادم. تمام این کارها را دکتر اکرامی انجام داد. من علاوه بر اینکه در بازی ششتاییها سه گل به ثمر رساندم در بازی دیگری هم که چهار گل به تاج زدیم سه گل زدم، در بازی که چهار گل زدیم من هافبک چپ بودم، در حالی که پای تخصصیام راست بود در پست هافبک چپ بازی کردم، دکتر اکرامی من را به یک بازیکن دو پا تبدیل کرد، هر چند سه گل هم دریافت کردیم و بازی با نتیجه چهار بر سه به اتمام رسید.
یک خاطره از دکتر اکرامی برایتان تعریف کنم، چرا که این موضوع درسی است برای تمامی جوانان این مملکت و برای تمامی مربیان این سرزمین. این که یک مربی چگونه بازیکنی را ساخت و چقدر در این زمینه حوصله به خرج داد. مهاجم نوک تیم شاهین در آن زمان شادروان حجری بود، که همزمان در پست مهاجم نوک تیم ملی بازی میکرد اما نمی توانست به خوبی ضربه سر بزند، هر چند بر روی زمین بینظیر بود. دکتر اکرامی تصمیم گرفت بازیکنی تربیت کند که بتواند ضربه سر بزند چون باشگاه شاهین همواره بهترین سرزنان طول تاریخ را داشته است و این موضوع به پرسپولیس هم رسوخ کرد. اگر دقت کنید تمام سرزنان شاهین به پرسپولیس آمدند و پرسپولیس هم همواره سرزن داشته است. علی دایی بوده است فتح آبادی، کریم باوی نیز همین گونه بودهاند. کریم باوی بسیار عالی سر میزد. قدر خودش را ندانست و در دست انداز قرار گرفت. شش ماه با او در باشگاه شاهین کار کردم. او بر روی هوا بسیار عالی مکث میکرد.
همایون بهزادی، در یک نگاه
همایون بهزادی، ملقب به سرطلایی در سال ۱۳۲۰ در خرمآباد چشم به جهان گشود.
وی بازیکن و مربی فوتبال بازنشسته کشورمان است که پیشتر در تیم ملی فوتبال ایران بازی میکرد و بیشتر دوران باشگاهیاش را در پرسپولیس گذراند. بهزادی دارای مدرک کارشناسی ادبیات فارسی است. وی در این باره گفته است:
من زبان انگلیسی میخواندم، جعفر کاشانی گفت بیا برویم رشته ادبیات و با هم رفتیم ادبیات خواندیم. مصطفی عرب زبان انگلیسی خواند و بعدا هم رشته تحصیلیاش به دردش خورد. لیسانس من دردی را دوا نکرد، زمانی لیسانس به کار من میآمد که من در یک شغل خوب استخدام میشدم. من که نمیخواستم شاغل شوم، شغلم فوتبال بود.
خانواده بهزادی تهرانی هستند و او به واسطه شغل نظامی پدرش در سفر بود و چندی بعد همراه خانواده به تهران نقل مکان کرد. همایون بهزادی، خیلی زود با توپ مانوس شد و تنها ۱۲ سال داشت که در تیمهای زیرگروه شاهین عضو شد. تیمهای کودک شاهین، کولاک، سیمرغ و بالاخره بزرگسالان شاهین، مسیر ترقی او بود.
تیم ملی فوتبال ایران در بازیهای مقدماتی المپیک ۱۹۶۴ ایستاده از چپ به راست: مرحوم محمد رنجبر،مجید جاسمیان، مصطفی عرب، مرحوم محراب شاهرخی، غلامحسین نوریان، عزیز اصلی
نشسته از چپ به راست: مرحوم عبدالله ساعدی، کامبیز جمالی، مرحوم پرویز دهداری همایون بهزادی و حمید شیرزادگان
همایون در سال ۱٣٣۷ رهسپار تیم بزرگسالان باشگاه شاهین شد. دکتر عباس اکرامی، سرمربی وقت تیم شاهین اعتقاد بسیار به اخلاق و علم داشت. به همین خاطر وقتی یک بار همایون بهزادی، از سر کلاس و مدرسه گذشت و به تمرین شاهین رفت، با سیلی اکرامی مواجه شد. اکرامی به بهزادی یادآور شد که اینجا در مکتب فوتبال شاهین، اخلاق و علم بر فوتبال برتری دارند.در سال ۱٣٣٨، همایون ۱٨ ساله برای تیم ملی فوتبال انتخاب شد تا به کرالای هندوستان برود و در مسابقات فوتبال مقدماتی جام ملتهای آسیا حضور یابد.
مادر همایون که میدید فرزندش با امتحانات تحصیلی مواجه شده، همایون را از خیر سفر به هندوستان منصرف کرد. همین ممانعت، اولین حضور بهزادی را در تیم ملی سه سال به تاخیر انداخت.تیم ملی از سال ۱٣٣٨ تا ۱٣۴۱ بازی نداشت و به همین دلیل حضور همایون در تیم ملی تا سال ۴۱ به عقب افتاد. در خرداد سال ۱٣۴۱، سرطلایی فوتبال در جریان دیدار دوستانه تیمهای ملی ایران و عراق، در حالی که ۲۰ سال و ۵ ماه سن داشت پیراهن تیم ملی فوتبال را بعد از ٣ سال رسماً بر تن خود کرد و تا ۱۰ سال صاحب این پیراهن عزیز و مقدس بود.در مسابقات مقدماتی المپیک ۱۹۶۴ توکیو، مثلث رویایی خط حمله تیم ملی شامل همایون بهزدادی، حمید شیرزادگان و مرحوم دهداری به تاراج حریفان پرداخت.ایران با قدرتنمایی مثلث هنرمند شاهین به المپیک صعود کرد اما بازیکنان تیم شاهین به خاطر روابط حاکم در فوتبال ایران و اعتقاد به نادیده گرفته شدن حقوق شاهینیها، از حضور در مسابقات تدارکاتی قبل از المپیک توکیو سرباز زدند و به همین دلیل از حضور در مسابقات فوتبال المپیک ۱۹۶۴ توکیو محروم شدند.بازیکنان شاهینی تیم ملی یک سال محروم بودند اما در سال ۱٣۴۴ با وساطت مرحوم غلامرضا تختی حاضر شدند به تیم ملی بازگردند. همایون بهزدای به تیم ملی برگشت و در مسابقات فوتبال جام عمران منطقهای - سنتو- یکی از بهترین یاران تیم ملی فوتبال کشورمان شد.
بهزادی در سال ۱۹۶۶ به همراه تیم ملی ایران به مقام دومی بازیهای آسیایی تایلند رسید. هم چنین در سال ۱۹۶۸ قهرمان جام ملتهای آسیا شد، زمانی که در چهار بازی چهار گل به ثمر رساند یکی از بازیکنان مطرح گلزن جام شد. بهزادی در بازی فینال گل تساوی ایران در مقابل اسراییل را زد که در نهایت ایران با نتیجهٔ ۲ بر ۱ قهرمان شد. بهزادی هم چنین همراه با تیم ملی ایران قهرمان جام ملتهای آسیا ۱۹۷۲ شد.
بعد از انقلاب، شور و حساسات انقلابی و افکار مبارزهجویانه با آن چه که مظاهر طاغوت نامیده می شد، جامعه را فرا گرفت! در این بین تعدادی از ستاره ها در آن فضای آنارشیستی دچار مشکل شدند که یکی از آنان همایون بهزادی بود و پنچ ماهی را در زندان گذراند تا بیگناهی اش ثابت شود. از آن وقت بود که هممشکلات ایجادشده بعد از انقلاب برای او، از فوتبال به طور کامل دورش کرد و همایون بهزادی برای همیشه از حریم فوتبال حذف شد.
در سال ۱۲۹٣ بود که شصتمین سالگرد تاسیس کنفدراسیون فوتبال آسیا در مانیل فیلیپین برگزار شد و از ایران همایون بهزادی و علی دایی، بنام دو نفری که به فوتبال خدمت کرده اند حزو مشاهیر فوتبال آسیا حضور داشتند. از لحظه پرواز از تهران تا نشستن در فرودگاه مانیل و سپس حضور در تالار مشاهیر فوتبال آسیا اگر گمانه زنی شود یا از جنبه روانی عکس تفسیر شود می توان بیان کرد که حال و روز این دو نماینده از نسل فوتبال ایران چگونه بوده است. همایون سر طلائی جزو مشاهیری بوده که در فکر خانه اجاره ای بوده که هر روز ممکن است زیر پای وی و خانواده اش را خالی کند.
سرانجام قبل از این که سرطلایی فوتبال ایران قبل از آخرین پروازش چنین گفته بود : «در پردیس بومهن و یکی از خانه های مسکن مهر زندگی می کنم. بعد از اینکه مدتی به خاطر افسردگی و بیماری ریوی در بیمارستان بستری بودم، صاحبخانه ام گفت که باید بلند شوی. من هم مجبور شدم خانه را تخلیه کنم و در حال حاضر در پردیس زندگی می کنم. فقط مانده ام اگر دوباره حالم بد شود، از اینجا به بیمارستان می رسم یا نه؟ دو بار مرگ را به چشمم دیده ام و فکر کنم این دفعه واقعا بروم. بروم پیش ناصر حجازی و خیلی از دوستانم...
یادش گرامی ,خاطرات اش جاویدان , افتخارات اش ابدی و خانواده اش همیشه در سلامت و عزت باد.
|