یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ آذر ۱٣٨۵ -  ۱۱ دسامبر ۲۰۰۶


نتیجه انتخابات چه خواهد شد؟
نمی توان پیشاپیش حدس زد
آخرین پیشنهاد که هنوز هم می تواند گره گشا باشد
عصر جمعه برای اهالی فرهنگ، عصر اندوه نیست
صندوق رأی، مهربان ترین و وفادارترین ساخته بشر مدرن برای تدبیر مدن است
راهی برای برون رفت از بحران یا فاجعه عراق

● روزنامه رسالت با عنوان نتیجه انتخابات چه خواهد شد؟ نوشت:
جناب آقای حسن مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی، چنین اظهار نظر کرده اند که: تا آنجا که نظر سنجی ها نشان می دهد موقعیت اصلاح طلبان در تهران خوب است و به موفقیت در تهران خیلی امیدواریم. نقاط قوتی در اردوگاه اصلاحاتیان به چشم می خورد که برخی از ناظران سیاسی را به این نتیجه کشانده است که آنان برنده انتخابات دور سوم شوراهای شهر و روستا خواهند شد. آنان از چهره ای popular در فهرست خود استفاده کرده اند که بر حسب انتظار، قادر به جذب و جلب نظر بخشی از مخاطبان است. به علاوه، اتحاد و ائتلافی که ناشی از پادرمیانی و میانجیگری پیشکسوتانی نظیر حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی و رئیس جمهوری سابق جناب آقای سید محمد خاتمی است، قوتی کم نظیر به اردوگاه اصلاحاتیان بخشیده است.آنان همچنین از نقطه قوت دوری از منصب های اجرایی و مدیریتی کلان برخوردارند. بدین ترتیب، آنان از موضعی حاشیه ای به راحتی می توانند عملکرد و بیلان کاری اصولگرایان را در شوراهای شهر و روستای دوره دوم و ریاست جمهوری نهم و مجلس هفتم، زیر تیغ نقد قرار داده، بی امان بر آن بتازند.
این نقاط قوتی است که چشم انداز انتخابات را به کام اصلاحاتیان و به ضرر اصولگرایان نشان می دهد. اما مسئله بدین جا ختم نمی شود و در اصولگرایان نیز خبرهایی هست.اصولگرایان سابقه ای از خدمتگزاری دارند، سابقه ای که خصوصا در مورد شورای شهر و روستا، کناره گیری عامدانه و پرهیز مجدانه از سیاسی کاری و التهاب آفرینی را نشان می دهد.
سرلوحه هایی نظیر عدالت، مهرورزی و کار بی منت برای مردم، همچنان کام مردم را شیرین نگاه داشته است و ساده زیستی قابل توجه که از خصوصیات جبهه اصولگرایان به شمار می آید، در پیش چشمان مردم قرار دارد. تعهد اصولگرایان به مبانی اسلام و مقابله با هرگونه تعرض به ساحت مقدس دین، از دیگر پشتیبان های مهم اصولگرایان در انتخابات است. این نقاط قوت که باعث دلگرمی به نتیجه ای مثبت برای اصولگرایان هستند را ضمیمه کنید به نقاط ضعفی نظیر عدم برخورداری از چهره popular در حد و اندازه های چهره ای که اصلاحاتیان از او بهره برده اند. همچنین عدم ائتلاف اصولگرایان، مسئله بغرنجی شده است که به چهره اصولگرایی و به قدرت مردمی آنان لطمه وارد می آورد. جناب آقای محمدرضا باهنر دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و عضو شورای معتمدین اصولگرایان، روز یک شنبه ۱۲ آذرماه گفت: برای رسیدن اصولگرایان به نتیجه واحد تلاش هایی کردیم و هرچه بیشتر به طرف اشتراک اسامی در فهرست های مختلف برویم، موفقیت بیشتر است. جمع بندی و ارائه تصویری روشن از نتیجه انتخابات با تفاصیلی که گذشت، دشوار و یا احیانا ناممکن است و به پیشگویی کاهنانه یا الهام صادقانه اشبه است. اگر عدم ائتلاف میان اصولگرایان و وجود ائتلاف میان اصلاحاتیان، علت تامه برای پیروزی اصلاح طلبان می بود، آنگاه در دور دوم انتخابات نهم ریاست جمهوری، باید نتیجه ای غیر از آنچه عملا به دست آمد رقم می خورد چه اینکه همه گروه های غیراصولگرا بر حمایت از رقیب احمدی نژاد، متفق القول بودند و حتی برخی سران دولتی نیز به صراحت موضع گیری کردند (به رغم آنکه می بایست بی طرف می ماندند)، اما باز کسی پیروز شد که انتظار نمی رفت و جناحی بر عرصه مدیریت اجرایی تکیه زد که در دوره انتخابات، فاقد هر گونه ائتلاف بود. در هر حال، نمی توان نتیجه انتخابات را پیشاپیش حدس زد.
تنها چیزی که در این رابطه قابل بیان است، طرح یکسری پرسشها است که با معلوم شدن نتیجه انتخابات می توان بدانها پاسخ گفت: آیا شاکله رای دادن مردم، deconstruct شده و هیچ ضابطه و قاعده ای که بتواند به طور مدلل و موجه، مسیر آرای مردم را توضیح دهد و تبیین کند وجود ندارد؟ آیا انتخابات ایران به نحوی کمابیش پست مدرن، مبتنی بر تصمیمات متفرق و غیرساختارمند توده های مردم شده است و حتی به روش های دقیق علمی نیز نمی توان و اصولاً ناممکن است که بتوان معنایی محصل از رای مردم به دست آورد؟ آیا دلالت آرا بر خواست واقعی اکثریت و مطالبات توده مردم، محو شده است و جای خود را به مجموعه ای بی نظم و فاقد مفهوم از آرا داده است؟ آیا تلاش های بی وقفه و بی منت، ساده زیستی و مردم داری، دیدارهای انبوه با مردم، صداقت در خدمتگزاری، باب کردن گفتمان عدالت و اموری از این دست، تاثیر تام در سوق دادن مردم به سوی جناح یا طیفی خاص دارند؟ آیا مردم این تلاشها را در کوران انتقادات رقیبان از یاد می برند و آیا اصولاً مردم فریب تبلیغات منفی علیه خدمتگزاری بی دریغ را خواهند خورد؟ آیا چهره Popular اولویت اول را در جذب آرای مردم، به خود اختصاص می دهد؟ آیا مردم، فقدان سابقه موثر در سیاست و فقدان شم سیاسی لازم را در چهره Popular از یاد می برند و به او تنها به دلیل عامه پسند بودنش رای می دهند؟

● غرور نقطه آغاز سقوط است
روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمدار مدیر مسئول خود با عنوان ٣+۱۲ نوشت:
روز جمعه ستاد پیروان خط امام و رهبری که تهیه کننده یکی از فهرست های سه گانه جبهه اصولگرایان برای انتخابات شورای شهر تهران بود، در یک اقدام عاقلانه ـ و صد البته دلسوزانه و خداپسندانه ـ اعلام کرد که برای حفظ وحدت اصولگرایان از ارائه لیست جداگانه خودداری می کند. بنابراین هم اکنون جبهه اصولگرایان با دو فهرست جداگانه در عرصه انتخابات شورای شهر تهران حضور دارد. فهرست نامزدهای ائتلاف بزرگ اصولگرایان و فهرست رایحه خوش خدمت . این دو فهرست فقط یک نامزد مشترک دارند و از آنجا که هر دو طیف در میان مردم به اصولگرایی شناخته می شوند، به طور طبیعی آراء طرفداران اصولگرایان بین این دو فهرست تقسیم خواهد شد. از این روی ضریب پراکندگی آراء در هر مقیاسی صورت پذیرد، نتیجه نهایی شکسته و پراکنده شدن آرای اصولگرایان و کاهش احتمال پیروزی آنان خواهد بود و این درحالی است که پایگاه مردمی جبهه اصلاحات را پایین تر از سطح بازی تلقی کنیم و مجموعه آرای آنان ـ با توجه به لیست واحد ـ را کمتر از آن بدانیم که توان رقابت با آرای شکسته و پراکنده اصولگرایان را داشته باشد و البته در غیر اینصورت، پیروزی جبهه اصلاحات در انتخابات شورای شهر تهران دور از انتظار نخواهد بود، هرچند که این پیروزی با حداقل آراء به دست آمده باشد.متاسفانه علی رغم هشدار دلسوزان که خواست عمومی مردم نیز هست و با عقل و منطق هم سازگاری کامل دارد، دو گروه باقیمانده کماکان بر نظر خود اصرار می ورزند و همانگونه که پیش از این اشاره شد، گره کار شهرداران مورد نظر آنهاست.
آخرین پیشنهاد که هنوز هم می تواند گره گشا باشد این بود که هر دو گروه از شهرداران مورد نظر خود چشم پوشی کرده و روی شخص ثالث دیگری برای سپردن مسئولیت شهرداری پایتخت به وی توافق کنند. و اما اگر این پیشنهاد هم مورد قبول آنان نیست ـ که رد آن بسیار عجیب و غیرقابل توجیه به نظر می رسد ـ پیشنهاد بعدی قابل طرح است. با این توضیح که؛ در شرایط کنونی و بنا به دلایل در پیش گفته، احتمال آن که شورای شهر سوم از حضور اصولگرایان خالی باشد دور از انتظار و غیرممکن نیست و در صورت وقوع این رخداد، اصولگرایان یکی از اصلی ترین کانون های خدمت
را به رقیبی واگذار خواهند کرد که حضورش در شورای شهر اول، سابقه خوشایند و مطلوبی بر جای نگذاشته است.
با توجه به این احتمال که نباید آن را دست کم و یا نادیده گرفت، پیشنهاد می شود که دو گروه اصولگرا روی ۱۲ نفر از نامزدها به توافق رسیده و این ۱۲ نفر را به طور مشترک در لیست های انتخاباتی خود جای دهند. در این حالت، می توان تا حدود زیادی مطمئن بود که در شورای شهر سوم دستکم ۱۲ نفر از اصولگرایان حضور دارند و با توجه به ترکیب ۱۵ نفره شورای شهر، اکثریت آراء در تصمیم گیری ها و سیاستگذاری ها در اختیار اصولگرایان خواهد بود. و از آنجا که این ۱۲ نفر به طور مساوی از دو لیست موجود انتخاب می شوند، موضوع شهردار آینده ـ یعنی نقطه اصلی اختلاف دو گروه ـ نیز به طور طبیعی منتفی شده و هریک از دو گروه فقط ۶ رأی قطعی برای شهردار مورد نظر خویش خواهند داشت و با توجه به تعیین کننده بودن آراء ٣ عضو دیگر شورا که معلوم نیست چه سلیقه ای خواهند داشت، شهردار آینده الزاماً با رایزنی ها و بررسی ها و مشورت های اعضای ۱۵ نفره شورا انتخاب شده و از هم اکنون قابل پیش بینی نخواهد بود که بر سر آن دودستگی ها و اختلاف نظرهای کنونی وجود داشته باشد. مخصوصا آن که اگر ٣ عضو دیگر از حلقه اصولگرایان نباشند، توافق حداقلی که لازمه وحدت و ائتلاف است خیلی آسان تر به دست خواهد آمد.
در این میان اشاره به چند نکته ضروری است؛
الف: ممکن است برخی از دوستان دلسوز با ملاحظه پیشنهاد فوق به نظرشان برسد که می توان یک گام دیگر نیز به آن افزود و از آنجا که هر یک از دو فهرست کنونی ۷ نفر از اعضای شورای شهر فعلی را در خود جای داده اند ـ از دو گروه ۷ و ٨نفره شورای کنونی ـ پیشنهاد شود که به جای ۱۲ نفر، روی ۱۴ نفر توافق صورت پذیرد با این توضیح که هریک از دو فهرست علاوه بر ۷ نفر از اعضای شورای شهر کنونی که در لیست خود جای داده اند ۷ عضو دیگر که در لیست مقابل وجود دارد را هم به فهرست خود اضافه کنند و در نتیجه ۱۴ نفر از اعضای شورای شهر کنونی در هر دو لیست به طور مشترک حضور خواهند داشت و شورای شهر سوم با حضور ۱۴ عضو اصولگرا ـ به جای ۱۲عضو ـ شکل خواهد گرفت.
این گام پیشنهادی اگرچه مطلوب است ولی در صورت پیروزی لیست پیشنهادی با ۱۴ نامزد مشترک، در انتخاب شهردار آینده فقط یک رأی می تواند تعیین کننده باشد زیرا هر یک از دو گروه ۷ نفره ـ از اعضای فعلی شورای شهر ـ نگاه از قبل تعیین شده ای به شهردار بعدی دارند بنابراین به نظر می رسد که دو گروه با توجه به اصراری که روی شهردار مورد نظر خود دارند، حاضر به پذیرش ریسک یک رای نباشند و کماکان بر طبل جدایی بکوبند و این قافله همچنان لنگ باقی بماند، هرچند که در صورت توافق روی ۱۴ نفر، می توان لیست نهایی را یک ائتلاف تقریباً کامل تلقی کرد.
ب: از برخی اعضای موثر ستادهای انتخاباتی اصولگرایان شنیده می شود که پیروزی خود را قطعی تلقی می کنند و بر این باورند که با وجود قطعی بودن پیروزی نیازی به ائتلاف نیست. صاحبان این دیدگاه توجه ندارند که وحدت اصولگرایان ارزشی به مراتب بیشتر و فراتر از پیروزی این یا آن گروه در انتخابات شورای شهر دارد و به صراحت باید گفت آن پیروزی که از بستر اختلاف اصولگرایان برخیزد به شکست شبیه تر است.
ج: از سوی دیگر کسانی از اصولگرایان با وجود آن که می دانند اصلی ترین منشأ اختلاف شهردار مورد نظر است، کماکان بر شخص مورد نظر خویش به عنوان شهردار آینده تهران اصرار می ورزند که این اصرار نیز چنانچه با پیروزی قرین باشد، به علت آن که باز هم از بستر اختلاف اصولگرایان برخاسته است، به شکست شبیه تر است…
و بالاخره، هر دو گروه باید توجه داشته باشند که اقبال مردم به اصولگرایان آسان به دست نیامده است که به آسانی در عرصه رقابت های ـ اکثراً بی معنی و غیرمنطقی ـ دستخوش آسیب شود و غرور ـ که انشأالله در میان نباشد ـ نقطه آغاز سقوط است.

● سخن حق به بانگ جرس
روزنامه کارگزاران با عنوان قیمت و همت مردمان… به قلم احمد بورقانی از اعضای جبهه اصلاحات نوشته:
عصر جمعه برای غالب مردمان، زمانه دلتنگی، بیقراری، خاموشی و گاه پریشانی و فراموشی است. دردی بی نام در عصر جمعه ها برخی را می آزارد، تو گویی شکنجه ای تلخ و دردناک را پشت سر نهاده اند؛ دردی که ته مانده نشاط و شوق صبحگاهان را غبار کوچه و خیابان می کند. اما برای اهالی فرهنگ و هنر و ادب عصر جمعه، عصراندوه و تلخی نیست بلکه ایام شادکامی، عشق و خلاقیت و امید است. اگر بر آنان نظری بیفکنی درمی یابی که هم خواب و کام شیرین و گرم دارند و هم از عشق و دوستی لذت می برند.
به هر طرف که بنگری دوستداران روی خوش و مدهوشان چشم های مست را در کار ساختن فردای روشن می بینی، یا به حروفچین ها پیام می فرستند که حروف را آماده سازید زائران آزادی در راه اند، یا در صحنه نمایش نزد خلق، آشکارا، سخن حق به بانگ جرس می گویند یا در تب و تاب نوشتن اند که ایها الناس دموکراسی را به حاکمیت ملت ترجمه نکنید بلکه دموکراسی کوششی است برای جلوگیری از به قدرت رسیدن مستبدان، دیکتاتورها و جباران و اهمیت دموکراسی در همین معناست . اصولا همین نشست امشب، در اینجا، در سورآباد، معنایی جز این ندارد که عصر جمعه تا انتهای شب برای اهالی کوچه فرهنگ و ادب و هنر آنسان مایه خوشدلی است که با صبا افتان و خیزان تا کوی دوست بی امتداد از این و آن ره می سپارند.
بر این نظرم چند سال اخیر دور بخش هایی از جامعه ما طلسم عصرجمعه ها تنیده شده است. شورای شهر تهران و برخی بلاد دیگر از این جمله اند. این طلسم شکسته نمی شود مگر آنکه انفاس مسیحایی و پرسوز اهل فرهنگ بر آن دمیده شود. این قبیله قبلا از آزمون مشابه سربلند بیرون آمده است و امروز جامعه ما محتاج همت آنان است، همتی که بهای آن هر دو جهان است، چه شیخ ابوالحسن خرقانی در جایی فرمود؛ آدمی باشد که قیمت او یک لقمه بود و آدمی باشد که قیمت او یک دنیا بود و آدمی باشد که قیمت او هر دو جهان باشد، زیرا مردمان را به همت قیمت کنند نه به هیات و صورت.
و امروز کثیری امیدوار، چشم دوخته اند به همت بلند زنان و مردان قبیله روشنگر فرهنگ و هنر و ادب و مطبوعات. بماند که برخی عواقب توفیق احتمالی ما را با خودپسندی سیری ناپذیر و تنگ چشمی و قدرناشناسی، تلخ و دردناک برآورده کرده و نوشته اند اگر اصلاح طلبان پیروز شوند فشار سیاسی خارجی بر دولت افزون خواهد شد. امید غرب به شکست اصولگرایان در حفظ قدرت، دخالت آنان را در امور داخلی ما افزایش خواهد داد. . . فشار مخالفان دولت در داخل نیز افزایش خواهد یافت. انتقادات منصفانه یا غیرمنصفانه تند خواهد شد.
حتی در مجلس نیز آثارش ظاهر خواهد شد، رسانه ها که جای خود دارد . تو گویی اولا دولت پدیده ای قدسی است که کس را حق نیست دست نزدیک آن کند تا مبادا این پدیده مقدس آلوده به دستان دیگران گردد. ثانیا منصفی پیدا می شود که بگوید با اعمال تحریم علیه ایران قدرت دخالت بیگانگان در امور داخلی فزونی می گیرد یا با مذاکره هوشمندانه از موضع برابر برای تامین منافع ملی، گشادن درها بر روی ایران در جهان را افزایش فشار معنا می کنید یا بستن و کوبیدن و کلون کردن آنها را؟ای دست مریزاد.
ثالثا در باب سیاست داخلی نیاز چندانی به اعمال فشار مخالفان و انتقاد منصفانه و غیرمنصفانه رسانه ای و پارلمانی نیست، دولت خودش به خودش شلیک می کند، مثلا در نوبت سفر استانی تهران، نوشتند که ۲٣۰۰ میلیارد تومان برای انجام امور تعهد شده است اما دولت تنها ۱۰۰ میلیارد تومان از کیسه اش می تواند بیرون آورد، آیا این آراستن گل به سبزه به دست خود نیست؟ رابعا، با توجه به کشمکش های درونی اصولگرایان و صدور پی در پی فهرست های رنگارنگ انتخاباتی، اکنون دلبسته ایم که این ماجراها درس عبرتی برای همه ما گردد و بعد از این خود را بر قله رفیع تقوا و پرهیزکاری ننشانیم و مصداق عینی و بارز وحدت کلمه ندانیم و دیگران را به بی تقوایی، انحصارگرایی و قدرت طلبی متهم نکنیم.
به همگان حق دهیم که رای و نظر خویش را بیان دارند و به آن عمل کنند. در دنیای سیاست و اجتماع، اختلاف نظر و سلیقه و رای امری طبیعی است آن چه مهم است رعایت قواعد و قوانین و اخلاق است. اجازه دهید برگردیم به بحث شیرین فرهنگی خودمان، سیاست را بگذاریم و بگذریم. تجربه سال های پسین ما را به این مهم رهنمون کرده که در زندگی اجتماعی مطالبات قابل تحقق و سهل الوصول را نزد دوست و آشنا ببریم و بر همین منطق امروز تنها یک تقاضای شدنی به پیشگاه نامزدهای محترم شورای شهر تهران عرضه می دارم و می گویم؛ بزرگواران! اگر خداوند مدد فرمود و ملت همت به خرج داد و شما به خانه مردم تهران راه یافتید اداره امور مراکز فرهنگی و هنری شهر تهران نظیر فرهنگسراها، کتابخانه ها و هنرگاه ها را بر مردان و زنان صاحب صلاحیت این حوزه واگذار فرمایید.
تردید نکنید هنرمندان و فرهنگ باورها از کارمندان و مدیران اداری که برای همه ما واجب الاحترامند احتمالا کارآمدتر این مراکز را اداره کنند زیرا؛ اولا گذشت ۲۷ سال از انقلاب، کشور را صاحب خانواده ای هوشمند، باسواد، دلسوز و آگاه از اهل فرهنگ و هنر و ادب کرده که با توجه به دست عنایت و حمایت پیشکسوت ها و اساتید گرانقدر، این امکان به سهولت مهیا است که این نشاط و سرزندگی و آمادگی با محک آن تجربه و لطف بیکران، نیازهای جامعه را پاسخ دهند. ثانیا به علت تسلط تخصصی اهل فرهنگ، هم بازدهی این مراکز فزونی می گیرد و هم هزینه ها کاهش می یابد.
ثالثا هرجا که به دست کاردان سپرده شود اقبال عمومی قطعی است، کافی است به قلیل تجربه ها در این حوزه توجهی شود. به علاوه با نیازسنجی علمی می توان برای آن دسته از شاخه های فرهنگ و هنر که هنوز امکانی مهیا نشده نیز آستین ها را بالا زد.
نشستن اهل فرهنگ به دور هم یعنی استمرار زندگی خوب مردمان. جامعه ای با امنیت، رفاه، شادابی، آرامش، سلامت، بهروزی و سعادت می رسد که زندگی در آن جاری باشد و عادی. اهل فرهنگ و هنر و ادب خود قادرند در این روزگار چون یوسف تنها تا مصر بلا ره بسپارند و گلیم خویش از آب به در برند که برای رندان، یک عنب؛ یاقوت رمانی بود اما اگر فکر و دانش و یافته ها و تجارب آنان در جامعه جریان یابد آنگاه است که می توان گفت زندگی زیباست!

● رشوه گیریهای جابلقی
روزنامه اعتماد ملی یادداشت مسعود بهنود تحت عنوان نادر و جابلقی چنین درج کرده:
اولین نسل از اتوبوس های مرسدسی که برای تهران خریداری شد پنجاه سال قبل، همان ها بود که بعدا معروف شد به بنز دماغدار. این اتوبوس ها پنجره هایشان بسته و ثابت بود. کنار نمی رفت. تابستان ها به همین جهت دو تا از شیشه ها را از پنجره در می آوردند که مردم از حرارت درون اتوبوس نپزند اما زمستان ها مطبوع بود.
در یک زمستان مردم شمیران از بدکاری ها و رشوه گیری های جابلقی رئیس برزن منطقه به ستوه آمده بودند که پول می گرفت و کاری نمی کرد، برف که می آمد همه خیابان و کوچه باغ ها از برف پشته می شد، به جز جلو خانه بزرگان. شبی جوانان خشمگین به اعتراض علیه جابلقی ریختند در میدان تجریش و هیاهو کردند و از جمله شیشه های یکی دو اتوبوس شهری را شکستند. صبح فردا در سرمای زمستانی، در میدان تجریش مردم اول خواستند سوار اتوبوس های بی شیشه نشوند اما چندان ازدحام زیاد شد که چاره ای نماند و هر کس شالی به گردن پیچید و یا علی گویان سوار شد. روز بعدش کثیری از مردم شمیران سرماخورده و جلو داروخانه و مطب دکتر میرهادی صف بسته بودند با عطسه و سرفه و تب کرده. ممل خلی، ژولیده ای که عقلش پاره سنگی کم داشت، اما گاه حرف های حکیمانه می زد، آن روز از صف سرماخوردگان رژه می گرفت و می خواند: جابلقی چاپیده… شما چرا چائیده. و آن سال بود که جوانان شمیران دانستند برای اعتراض به جابلقی ها که کم هم نیستند باید کاری کنند که مانند شکستن شیشه اتوبوس ضربه اش به خودشان نخورد. حالا این حکایت ماست با قهر سال هشتاد مردم تهران از صندوق های رای انتخابات شوراها که علت العلل بسیار حوادث بعد از آن شد و به نظر می رسد این آگاهی را به ما داد که هر حرکت باید متناسب با نتیجه آن باشد و با در نظر گرفتن حاصلش. شرکت نکردن در هر انتخاباتی حق رای دهندگان است و در مواقعی هم می تواند یک حرکت سیاسی به حساب آید و آن وقتی است که توسط احزاب و دستجات سیاسی برنامه ریزی و هدایت شود تا بتواند نتیجه ای بدهد که آن نتیجه مقصود رای نداده هاست. در خلا،
در نبود چنین برنامه ای، بر اساس احساسات و خواست پراکنده، چنان قهری نه تنها عمل سیاسی نیست بلکه می تواند بی عملی مضر هم باشد. بی عملی اگر از راضیان پذیرفتنی باشد از ناراضیان به هیچ روی پذیرفتنی نیست. صندوق رای، مهربان ترین و وفادارترین ساخته بشر مدرن برای حل و فصل مسائل مربوط به جامعه و مدیریت آن و به قول قدیمی ها تدبیر مدن غ شهرهاف است. راه های دیگر به کوچه پسکوچه هایی می رسد که یا مافیای سیسیلی در آن کمین دارد و یا دیکتاتوری لخت نفس گیر، یا نمونه های سنتی مانند آنچه امروز در عراق معمول است، هر کس به دنبال یک نفر. صندوق رای از بدو تولد مانند انتخابات این زمانی سوئد و دانمارک و بریتانیا نبوده است. مانند هر پدیده بشری آهسته آهسته کامل شده است. سال های سال صندوق بود اما زنان نمی توانستند رای بدهند، سال های سال انتخاب شوندگان محدود به شاهزاده ها و مالکان بودند. تا همین اواخر در بعضی نقاط جهان سیاهپوستان حق رای نداشتند و از این قبیل محدودیت ها. اما طرفه اینکه تکاملش هم در درون آن درج است. یعنی برای تکامل صندوق، باز هم راهی بهتر از صندوق رای نیست. نگاه کنیم به همین داستان صندوق رای در کویت و بحرین. و این اصلی ترین حکایت این روزهاست. در عین حال باید درسی که ما از نادر گرفتیم را در گوش شما هم بخوانیم. این را در دوران دبستان وقتی یاد گرفتیم که ماجرای نادر فرزند سرهنگ پیش آمد. نادر روزی آمد به درددل از ما پرسید شما وقتی که چیزی در خانه اذیتتان می کند چطور اعتراضتان را بیان می کنید. یکی از همکلاسی ها گفت من ناهار نمی خورم غدر آن زمان نمی دانستیم نام این کار اعتصاب غذاستف مادرم به وحشت می افتد و پدر را خبر می کند. موضوع مطرح و حل می شود. نادر نه تنها این راه اعتراض را نپسندید بلکه گفت من هم همین کار را کردم که گرفتار شدم. و شرح داد که ما در خانه برادری داریم پراشتها و پرخور غبه قول ایرج هر چه می دادنش می گفت کم است/ مادرش مات که این چه شکم است ف وقتی بشقابم را دست نخورده می گذارم، او به اشاره سرهنگ، می پرد و غذای مرا هم می خورد و خیلی هم خوشحال می شود. همان طور که ما داشتیم به حکایت نادر می خندیدیم غهمان کار که شما می کنید وقت خواندن این روایتف او بانگ برداشت که بدتر از همه اینکه غذای مرا می خورد قوی می شود تازه دو تا هم بر سر من می زند پرخور.

● راهی برای برون رفت از عراق
روزنامه اعتماد یادداشتی از عطاءالله مهاجرانی را با نام بر سر کاری که درآیی نخست… چنین درج کرده است:
این تعبیرازنظامی است که: برسرکاری که درآیی نخست / رخنه بیرون شدنش کن درست
به نظر می رسد، رابرت گیتس نامزد پیشنهادی برای وزارت دفاع امریکا؛برخلاف رامسفلد که ماجراجو و ماجراآفرین بود می خواهد راهی برای برون رفت از بحران یا فاجعه عراق به قول بلر پیدا کند. بحث روزسه شنبه گیتس در کمیته نظامی سنای امریکا که درست یک روز تمام کاری به طول انجامید؛ سرشار از نکته و عبرت بود. گیتس تصویر دیگری از عراق را ترسیم کرد. صریح و ساده و بدون پرده پوشی یا پیچیدگی در سخن؛ وقتی سناتورلوین از او پرسید: در وضعیت فعلی آیا امریکا در عراق پیروز است؟ در پاسخ گفت: نه آقا! این پاسخ؛ پاسخی معمولی نیست. در مقاله گذشته با توجه به گفتگوی دیوید فراست و بلر؛ توضیح دادم که چگونه فراست با زیرکی و تبحر بلر را به نقطه ای کشانید که اشغال عراق را فاجعه خواند. پاسخ گیتس از پاسخ بلر اهمیت بیشتری دارد. سناتورها همگی، دموکرات و جمهوری خواه صراحت و صمیمیت گیتس را ستودند و به اتفاق آرا به نامزدی او به عنوان بیست و دومین وزیر دفاع امریکا رای دادند.
چرا گیتس گفت امریکا در جنگ عراق پیروز نشده است؟ این سخن و موضع او چه پشتوانه و نیز پیامدهایی؛ می تواند داشته باشد؟ اهمیت موضع گیتس وقتی مضاعف می شود که به یاد بیاوریم در تاریخ ۲۵ اکتبرجرج بوش اعلام کرد که: امریکا در عراق مطلقا پیروز شده است. این فاصله پیروزی مطلق از زاویه دید بوش و شکست از زاویه دید گیتس چگونه پدید آمده است؟ بوش نه تنها مقوله عراق را یک شکست یا ناکامی برای امریکا نمی دانست؛ بلکه همواره بر عراق به عنوان نمونه ای برای تعمیم در منطقه و در جهان تاکید می کرد. باور بوش در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با پوتین در اجلاس جی ٨ به نکته گویی پوتین انجامید! بوش از پوتین خواست که در روسیه هم مثل عراق آزادی و دموکراسی برقرار شود! پوتین در پاسخ گفت: ما دموکراسی و آزادی از نوع عراق را نمی خواهیم! این دگرگونی چرا پدید آمده است؟
اول: بی شک شخصیت و سابقه گیتس در این میان شایسته تامل است. گیتس از با سابقه ترین و کارکشته ترین ماموران سی. آی. ا است که مدارج ترقی در سازمان اطلاعاتی امریکا را از رده گزارشگری تا تحلیل وقایع و نظریه پردازی تا مدیریت سی. آی. ا طی کرده است. گیتس وقتی دانشجوی دوره دکتری تاریخ شوروی و روسیه در دانشگاه جرج تاون بود همکاری اش را با سی. آی. ا شروع کرد. نزدیک به سه دهه در آن سازمان کار کرد. با توجه به تخصصش و نیز اهمیت جنگ سرد در دهه های شصت و هفتاد و هشتاد؛ همواره به عنوان یک مدیر درجه اول تحسین شده است. فایل او در سی.آی.ا که از طریق سایت آن سازمان قابل دسترسی است؛ حکایت نشان ها و تشویق های او را توضیح می دهد. در شش ماه گذشته؛ گیتش با کمیته دوحزبی بیکر ـ همیلتون که به کمیته بررسی عراق معروف شد همکاری می کرد. در مورد استراتری رامسفلد؛ گیتس همواره انتقاد داشت. در جلسه روز سه شنبه سنا از موضع استغنا سخن گفت. من دنبال وزارت دفاع نبودم؛ به هیچکس در هیچ موردی مدیون نیستم! این جمله بوش را هم در بر می گیرد.
دوم: عصر چهارشنبه /٨/ نوامبر بوش استعفای رامسفلد را پذیرفت و گیتس را معرفی کرد. همان شبی که به قول بوش؛ دموکرات ها آن را به خوبی گذرانده بودند. بوش ناگزیر شد در پاسخ به پیام نانسی پلوسی؛ رامسفلد را برکنار کند و از استراتژی تازه در مورد عراق سخن بگوید.
سوم: وقتی گیتس به عنوان نامزد وزارت دفاع معرفی شد. سناتور کارل لوین گفت؛ گیتس باید مستقل باشد. وقتی لوین در جلسه روز سه شنبه از گیتس پرسید: امریکا پیروز شده؟ و گیتس گفت نه آقا! روشن تر از هر پیامی استقلال خود را اعلام کرد.
چهارم: برای نخستین بار گیتس اصل اشغال عراق را زیر سئوال برد. گفت؛ هنوز بسیار زود است که در باره اشغال عراق و اسقاط صدام داوری کنیم. این تردید ؛ تردید یک روزنامه نگار نیست. تردید کسی است که به عنوان وزیر دفاع کارش را شروع می کند.
پنجم: گیتس گفت: نمی خواهد به جنازه مشت بزند! و نمی خواهد دقیقاً نظرات خود را اعلام کند. معنی این سخن این است که گیتس به وضعیت موجود انتقادات اساسی دارد.
ششم: در مورد ایران دو نکته در سخنان گیتس مطرح شده است. ایران به دنبال سلاح هسته ای است و دوم این که ایران می خواهد جلوی جریان نفت را بگیرد و تروریسم را به کشورهای منطقه و اروپا و حتی امریکا بکشاند. اقدام نظامی علیه ایران را به عنوان آخرین انتخاب تایید می کند. گویی همان تناقضی که در سخنان بلر آشکار بود که از سویی از ایران می خواست در حل مساله عراق نقش سازنده ایفا کند و از سوی دیگر ایران را به رویارویی با قدرت مطلق تهدید می کرد؛ در سخنان گیتس هم همان تناقض دیده می شود. گزارش گروه بررسی مسائل عراق که گیتس هم از جمله همین گروه بیکر ـ همیلتون بوده است. یکی از نقاط محوری اش مذاکره با ایران است. گویی امریکایی ها سر در گم مانده اند که ایران بالاخره به تعبیر آنان بخشی از مشکل است یا بخشی از راه حل؟ امریکا در حل مشکل عراق در مانده است. تغییر استراتژی یا نگاه تازه به تعبیر گیتس روایت دیگری از درماندگی است. به ویژه؛ گیتس بر خلاف رامسفلد با صحبتی احساسی در سنا گفت: دیروز خانمی جلوی هتل من آمده بود. به من تبریک گفت که قرار است وزیر دفاع بشوم. گفت من دو پسر دارم؛ هر دو در عراق هستند. آن ها را زنده برگردانید… گیتس اشاره کرد که ۱۲ نفر از دانشجویان او که از آنان خاطره دارد، با آن ها حرف زده، غذا خورده ؛ در عراق کشته شده اند. این عبارات که در پاسخ به پرسش سناتور کندی مطرح شد نشان می دهد که گیتس می خواهد وزیر دفاعی عقلانی و عاطفی باشد. تهدید ایران کاملا در معماری سخنان او ناهموار و غیر منطقی است. او که زمان زیادی در اختیار ندارد. از سال دیگر امریکا روی موج انتخابات ریاست جمهوری است که بی شک دموکرات ها برنده خواهند شد. گیتس حد اکثر می تواند ـ اگر بتواند ـ مساله عراق را حل کند؛ که نمی تواند!

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست