یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اصلاح طلبی؛ روندی یاری کننده به تحول و توسعه همه جانبه در ایران
پاسخی به نقدهای دوست گرانقدر و دوست داشتنی ام علیرضا جباری


حمید آصفی


• بهتر است نظر را از نقطه نهایی برداریم و بیشتر به مسیر و راه و جاده طولانی ای که در پیش است بنگریم؛ راهی که رهروانش اندیشه ها و خط مشی های مختلفی در سر دارند اما می توانند با یکدیگر علیرغم تنوع شان، در هر مقطع و مسیری که همراه و همسو هستند با حفظ همه تفاوت های شان همراهی و همکاری کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۶ بهمن ۱٣۹۴ -  ۲۶ ژانويه ۲۰۱۶


با توجه به این جمله جناب جباری که گفته اند « کل دریافت آقای آصفی از وضعیت موجود در ایران درست و مورد تأیید این نگارنده نیز هست»؛ به نظر می رسد مشترکات و مفترقات کلی و اصلی (نه فرعیات و جزئیات) بحث در این مرحله پایانی تا حد زیادی مشخص شده است چرا که جناب جباری باز در همین نوشته گفته اند:
«این نکته که تاکنون رویکرد اصلاح طلبی و رفرم به این نقطه ی پایان رسیده است یا نه را نیز با همین چند جمله نمی توان پاسخ داد و لازم است در باره ی این موضوع بحث و تحقیق بسیار انجام شود. ما در هر انتخابات در انتظار تصویر بعدی نیروهایی که پس از آن به میدان می آیند نشسته ایم که شاید بهار بیاید؛ اما آنچه تاکنون دیده ایم در تأیید این بهروزی نبوده است.» و یا گفته اند:
«در باره ی بخش پایانی این بحث من و نگارنده ی محترم کاملأ همسو نیستیم و در برخی نکته ها با هم اشتراک یا اختلاف نظر داریم. در باره ی وضعیت طیف اصلاح طلب، ما با یکدیگر همسو نیستیم؛ چون این طیف آنچنان که باید تاکنون خوش ندرخشیده است؛ و با توجه به همه ی جوانب نتوانسته است آن طور که باید، بر پایه ی شرایط عینی جامعه، رضایت مردم را تأمین کند.»
پس می توان گفت ارزیابی ما از شرایط و «تحلیل مشخص از این شرایط مشخص» با هم مشترک است و آنچه محور اصلی تفاوت و اختلاف نظر است در باره «اصلاحات» و «عملکرد طیف اصلاح طلب» است.
بنابراین در مرحله پایانی بحث به همین دو مقوله می پردازم.

به کار رفتن تعبیر «نقطه پایانی» و «بهار» در عبارت نقل شده از جناب جباری بیانگر این نکته است که نگاه ایشان به مقوله اصلاح طلبی با چه شاخصی صورت می گیرد و چه انتظاری از اصلاح طلبی دارد.
این مسئله را من در کنار نکته دیگری میگذارم که ایشان گفته اند:
« نکته ی دیگر که من در آن با آقای آصفی اختلاف نظر دارم، مسئله ی ناکارآ بودن مجموعه ی قانون اساسی است که دلیل آن تعارض درونی مفاد آنهاست. نمی توان به گفته ی دوستان از آقایان خواست که فصل سوم این قانون اساسی را که به مسئله ی آزادیها مربوط می شود به اجرا در آورند و از اصول مربوط به ولایت مطلقه ی فقیه و وابسته بودن قوای سه گانه و نهادهای نظارتی منتصب یا تأیید شده ی آن نهاد سر باز زنند. آخر آقایان رجال دولتی نیز خود سهمی در قانون اساسی دارند که با سهم مردم در آن متعارض می نماید. من هم مانند آقای آصفی بر این باورم که نکته هایی مثبت در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد؛ اما تعارضهای آن را چگونه می توان حل کرد؟ آیا تاکنون هیچ دولت یا مجلسی توانسته است به سوی حل آن گامی بر دارد؟»
بدین ترتیب مشخص می شود که برخی تحلیل گران سیاسی انتظارشان از اصلاحات رسیدن به «یک نقطه پایانی» و «بهار»ی مشخصی است. نقطه ای که مسائل ساختاری و بنیادی که تصور می کنند مانع بسط دموکراسی و توسعه همه جانبه کشور است را برطرف نماید.
اما آیا از اصلاحات در درون ساختار قدرت باید انتظار این «پرده آخر» را داشت و در صورت عدم تحقق آن باید بر آن خط سرخ بطلان کشید؟
نکته اول که باید در نقد این دیدگاه بیان کنم این است که اساسا به هر خط مشی سیاسی باید به صورت «روندی» نگاه کرد یعنی این که ما را چقدر به یک هدف یا به عبارتی یک نقطه مشخص نزدیک یا دور کرده است؟ و نه اینکه الزاما اکنون به آن هدف رسیده است. اتومبیلی که از تهران به مقصد بندرعباس حرکت میکند وقتی به اصفهان یا شیراز برسد هم هنوز به بندر عباس نرسیده است ولی به آن مقصد نزدیک شده است. ولی اگر به سمت سمنان یا چالوس برود عکس جهت حرکت کرده و بیشتر به مشهد نزدیک شده تا بندرعباس. با این مثال بدنبال بیان این مسئله هستم که شاخص نگاه و بررسی خط مشی های سیاسی نقطه ای نیست بلکه روندی است.
حال طرفداران دموکراسی و توسعه همه جانبه و عدالت و رفاه و بهروزی مردم ایران (و نه البته دشمنان آن) مقصد را هر نقطه نهایی (براساس نقطه عزیمت ها و منظرهای فکری و ایدئولوژیک شان) تصور کنند؛ به نظر می رسد فرایند اصلاحات (ولو همان اصلاحات درون حکومتی) آنان و جامعه ایران را به آن مقصد نزدیک کرده است چرا که بستر مناسبتری برای آن فراهم ساخته است. «هر» فعال سیاسی با «هر» (تاکید میکنم «هر») استراتژی و «هر» آرمانی که دارد نمی تواند چشمانش را ببند و بعد از مدتی باز کند و خود را در آن بهشت موعود ببیند. تدارک و تلاش برای رسیدن به «هر» مقصد با «هر» راه و راهبردی نیاز به نفر و نیرو و ارتباط و ... دارد؛ پیدایش و تربیت و رشد و ارتباط و ... این نفر و نیروها جز در فضای آزاد و شرایط کم هزینه تر فعالیت میسر نیست.
به علاوه؛ و نکته مهم تر اینکه امروزه بسیاری از نظریه پردازان «گذار به دموکراسی» معتقدند کم هزینه ترین و بهترین راه عبور و گذار به دموکراسی این است که مردم و جنبش های اجتماعی «متحدان»ی در درون قدرت داشته باشند. این متحدان می توانند گذار را تسهیل و تسریع کنند. چرا و چگونه؟ چون آنان می توانند بدون اینکه اساسا نیت و خواست گذار داشته باشند اما به شرایطی یاری برسانند که اقشار اجتماعی و نهادهای مدنی در وضعیت بهتری و با سرعت مطلوب تری به سمت هدفشان حرکت کنند.
بنابراین «اصلاحات» برای طرفداران «هر» خط مشی و راهبرد دیگر نیز مفید و مثبت است بدون اینکه نیازی به خوش بینی به اصلاح طلبان داشته باشند و یا منتظر آن باشند که آنان پرده آخر و نقطه پایانی بهاری را خود رقم بزنند. این البته یک تصور و خیال بیش نیست که احتمالا جناب جباری و بنده در آن اختلافی نداریم.
اما بحث من یک درجه عمقی تر از این مسئله است. حاکمیت ایران برآمده از یک انقلاب بزرگ مردمی است؛ انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷. این انقلاب برآیند و برآمد خواسته های متراکم و پیگیری شده از سوی نیروهای تاریخی و اجتماعی است که از مشروطه تا نهضت ملی شدن نفت و از آنجا تا جنبش های روشنفکری و سیاسی دهه ۴۰ و ۵۰ و تا حضور انبوه و گسترده و البته با طیف های متنوع و بعضا متضاد در انقلاب بهمن ۵۷ خواسته هایی چون استقلال و آزادی را د نبال می کرده اند. اگر چه بخشهایی از این جنبشها و انقلابات انگیزه ها ی دیگری داشته اند و اگر چه میزان عمق مردمی و قدرت راهبردی هر یک از این بخشها با هم فرق داشته است ولی شعارهای اصلی و انرژی درونی اجتماعی پیشبرنده همین جنبشهاست که بعدا در فرایند اصلاحات و سپس در برخی جنبشهای مطالبه محور در انتخابات های بعدی بازتولید شده و استمرار داشته است.
از این زاویه؛ اصلاحات در بالا علیرغم چند صدایی و متنوع بودن قانون اساسی برآمده ازنیروهای متفاوت شریک در انقلاب (که بدرستی مورد نقد جناب جباری هست) نیز اهمیت و کارکرد خاص خود را دارد. به عبارت دیگر از یک منظر تاریخی «انقلاب ایران» و مطالباتش هنوز تمام نشده است . هم چنان که انقلاب فرانسه نیز با فراز و نشیب های طولانی و حتی دست به دست شدن قدرت با نیروهایی که انقلاب علیه آنان صورت گرفته بود؛ بالاخره به سرمنزل مقصود رسید. و فرایند تغییرات اجتماعی سطوح بالای قدرت را با خود همسان و همسو کرد.
بدین ترتیب باید در دوگانه اصلاح طلبی و انقلابی گری؛ از گزینه سومی به نام تحول خواهی یاد کرد که از پیش و از قبل، قضاوت نهایی و ذات محورانه نه در باره ساختار قدرت دارد و آن را الزاما اصلاح پذیر و یا قطعا اصلاح ناپذیر می داند و نه در باره نیروی اجتماعی دچار خود کم بینی و یا خود بزرگ بینیو هر اغراقی است. و مهم تر این که به حوزه راهبرد تغییر سیاسی و تحولات اجتماعی به عنوان یک امر خود جوش و خود بخودی و به عبارتی جبری که گویی محتومیت تاریخی در پشت خویش دارد، آن گونه که فرضا کائوتسکی به فرایند تحولات می نگریست و یا در حوزه مذهبی انجمن حجتیه مبلغ آن بود؛ نگاه نمی کند و در انتظار روز موهوم و موعود ی نیست که نیروهای غیبی یا نیروهای پنهان شده در اعماق زمین و زمینه اجتماعی ناگهانی ظهور کنند و تحولات را با نیروی نهانی و نهایی خود رقم بزنند.
به نظر میرسد امروزه دیگر همه مان باید از این رویاها بیرون بیاییم و درست است که فشار های سیاسی برخی نفر و نیروها را به سکوت و خاموشی وادار می کند که می تواند سربزنگاه خود بنمایاند اما این «بزنگاه» خود بخودی و غیبی و مبتنی بر جبر تاریخی نیست و باید به تدارک و فراهم ساختن بستر آن با استفاد ه از تجارب تاریخی گذشته پرداخت. یکی از این تجارب هم این است که معمولا انقلاب های مبتنی بر خشونت کمتر می توانند به فرجامی خوش برسند.
اصلاح از بالا و رشد و تقویت و قدرت گیری جامعه مدنی از پایین در یک استراتژی ترکیبی و موازی حاصل و برآیند این تجارب و نظریه های گذار تجربه شده است. نام این رویکرد نه اصلاح است نه انقلاب بلکه نوعی تحول خواهی است که معمولا نحوه رفتار حکومت ها و توازن و تناسب قوای سیاسی آن را به یکی از دو سو؛ علیرغم تلاش نیروهای فعال تر و روشنفکرتر برای هر چه کم هزینه تر کردن فرایند توسعه همه جانبه و گذا ربه دموکراسی، می راند .
در پایان از دوست ارجمندم اجازه می خواهم علیرغم اینکه احتمالا در بسیاری از انتقادات احتمالی اش به مشی و منش و کارکرد اصلاح طلبان باوی شریک باشم؛ اما باز تاکید کنم که این عرصه نیز عرصه ای نسبی است و نباید اصلاح طلبان را انحصارا با وعده های شان سنجید (که البته نقد سیاسی و اخلاقی در این حوزه بر آنان کاملا وارد است) بلکه باید در مقایسه با جناح های رقیب شان و نیز تاثیرات نسبی که در عرصه اجتماعی و سیاسی ایران باقی گذارده اند و آن را «قدمی» به سمت توسعه همه جانبه و دموکراتیک و نه الزاما «نقطه نهایی» و بهاری پیش برده اند؛ مورد ارزیابی قرار داد.
از پیش نیز بگویم که من کل روند اصلاحات و بالتبع اصلاح طلبان را محصول تغییرات تدریجی در جامعه ایران می دانم و نه عامل و محرک و فاعل اصلی آن هر چند انصافا برخی از آنان نیز باعث تسهیل و تشدید این روند در ایران شده اند.
به هر روی به نظر من برخی دستاوردهای اصلاحات اگرانتظارمان را به نقطه نهایی تقلیل ندهیم و یا صرفا و انحصارا با چنین متر و معیاری به صحنه سیاست ننگریم عبارت است از :
نشان دادن و تبارز آشکار این نکته که جریانات اقتدارگرا در ایران در اقلیتند و پایگاه مردمی ندارند. این برخلاف تصور و تبلیغاتی بود که آنان بیش ازیک دهه و نیم مبنی بر در اقلیت بودن مخالفان و در اکثریت مطلق بودن خودشان داشتند. این نکته آثار انگیزشی و روانی خاصی بر هر دو طرف این صف بندی داشته و دارد.
فراهم شدن فضای بازتر برای فعالیت های مطبوعاتی و نیز فعالیت های اجتماعی و صنفی و نهادهای مدنی که مسئله بسیار بسیار مهم و اساسی ای است
دادن حافظه تاریخی به خصوص به نسل جوان خارج از کتاب های درسی از وقایع و شخصیت های تاریخی و از جمله رخدادهای دوران و پس از انقلاب
نقد مبانی نظری اقتدارگرایی در حوزه های مختلف فکری و سیاسی و به خصوص دینی و نقد هر گونه حق ویژه طلبی فکری و سیاسی و شخصیت محوری
از آسمان به روی زمین آوردن سیاست ورزی داخلی و نیز خارجی و دیپلماتیک (تا آنجا که امروزه باید مراقب آسیب ها ی وارونه شدن آسیب های قبلی و افتادن از آن سوی پشت بام بود!)
فراهم شدن بستر آگاهی و تحرک اجتماعی برای نیمه پنهان جامعه یعنی زنان و رشد جنبشهای مطالبه محور زنانه(که البته ریشه های دیرینه تری داشت و در این زمان فرصت مناسبی برای ظهور و بروز یافت)
فراهم شدن فرصت برای تجربه کردن مستقیم عینی و اجتماعی برای خط مشی های مختلف سیاسی و اجتماعی برای فعالان سیاسی و مدنی تا در فراز و نشیب شرایط سخت و آسان مختلف و در آزمون و خطاهای اجتماعی به راهکارهای ممکن و موثری برسند مانند حرکت های مطالبه محور به خصوص در آستانه و پس از انتخابات ٨٨ و پیدایش پیوندهای اجتماعی جدید و تجربه نحوه های جدید حرکت های سیاسی و اجتماعی
فراهم شدن فرصت برای خلاقیت های بیشتر در حوزهای ادبی و هنری و ... علیرغم همه مشکلات و فشارهای قبلی و فعلی و احاتمالا بعدی!
بر این فهرست می توان بسی افزود. اما مسئله اصلی از این یادآوری هایی که دوست باتجربه تر از بنده خود بیشتر برآنان واقف است؛ صرفا برای این بود که نظر را از نقطه نهایی و بهاری بر داریم و بیشتر به مسیر و راه و جاده طولانی ای که در پیش است بنگریم؛ راهی که رهروانش اندیشه ها و خط مشی های مختلفی در سر دارند اما می توانند با یکدیگر علیرغم تنوع شان، در هر مقطع و مسیری که همراه و همسو هستند با حفظ همه تفاوت های شان همراهی و همکاری کنند و نقاط اختلاف را به بحث و گفت و گوی تجربه اندوزانه و انباشت گرانه بگذارند.
فکر میکنم دیگر می توان به این مرحله از بحث در این موضوع پایان داد و بیشتر به عمل فکر کرد تا حرف و سخن . بحث ها البته می تواند به صورت های خصوصی تری بر روی برخی جزئیات ادامه یابد. حی علی خیر العمل!

حمید آصفی - تهران 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست