نگاهی به «باکورِ» خاورمیانه
بنبست ِ کج
هیوا آرگش
•
اگر چه میان مقاومت باکور و روژآوا نقاط اشتراک ایدئولوژیک، سازماندهی و حتی تاثیرات عمیق PKK در هر دوی این دو کردستان دیده میشود؛ حتی مولفههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، قومی، نژادی، تشابهات و اشتراکات عمیقی را به وجود آورده است. و یا اینکه تداوم مقاومت روژآوا و کوبانی و برآیند آن با روح همبستگی ملی، حلقهی دیگری را به نام باکور بهوجود آورده است؛ اما دارای یک نقطهی تمایز برجستهای است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٣ بهمن ۱٣۹۴ -
۲ فوريه ۲۰۱۶
از آن زمانی که خاورمیانه ناچار به حمل یک پیشوند معتبر به نام «بحران» شد، همهی رویدادها بر اساس تطابق یا عدمتطابق با این پیشوند و سیالیت آن ارزیابی شد. پیشوندی که میرود تا حیات خاورمیانه به وجود آن گره بخورد؛ حتی بسیاری از گزینههای نهفته را که غباری از ناکارآمدی سیاسی به خود گرفته بود، یک بار دیگر احیا نموده و در ارزیابیهای سیاسی موضوعیتی عملی به خود گرفت. گزینهها یا طرحوارههایی همچون «برپایی امپراطوری نئوعثمانی»، «امارت کوردی بارزانیها»، «صدور انقلاب اسلامی ایران» یا «تکرار چالدرانهای نوین صفویــ عثمانی» و از همه مهمتر مولودی به نام «داعش» از برجستهترین موضوعاتی بود که گاهو بیگاه از سوی رجزخوانهای سیاسی نیروهای درگیر مطرح میگردید. مدرنترین این نوع خوانشها شاید مطرحنمودن موضوع «صفرپروبلم» در «عمق استراتژیک» داوود اوغلو بود. ترسیم ترکیهای که بایستی به قلمروگشایی اسلامی جامهی عمل بپوشاند؛ نقش رهبریت اقتصادی دنیای اسلام را بازی نماید و همزمان برپایههای پوشالی تهماندههای سکولاریسم، یک خوشرقصی را تظاهر نماید. چرا که برآیند سیاستهای شکستخوردهی اردوغان در فاصلهی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ از این کشور یک منزوی سیاسی منطقهای ساخته بود و از رقیب دیرین منطقهای خود یعنی ایران که همواره موضوع رهبری جهان اسلام و امتگرایی دینی که از آنان یک ستیزهی بالقوه ساخته بود، عقب مانده بود. به همین دلیل نیازمند یک بازنگری و یک حضور نوین در بحران را میطلبید. این موضوعات وقتی با رویکرد ترکیه در موضوع داعش و نیز افسارپارهکردنهای سیاسی اردوغان همراه شد، وی را در برابر آمریکا و در این اواخر روسیه، جلوهی دیگری بخشید. به وضوح مشاهده میشود که عمق استراتژیک این کشور نه در مرزهای موصل و یا خیابانهای نزدیک به کاخ بشاراسد، بلکه بسیار فراگیرتر از آن که در فرانسه، اسپانیا و کشورهای اروپایی در حال تخمریزیست. البته با این تفاوت که تئوری نیمبند «صفرپروبلم» به «بینهایتپروبلم» مبدل گشته است.
اگر هماینک حالتی از رکود و مسکوت ماندن مسئلهی بحران خاورمیانه یا به درازا کشاندن آن دیده میشود، نوعی از فرسایش سیاسی و در واقع فرم طبیعی بنبستیست که هر یک از نیروهای درگیر در حال آرایش نوین و آمادهگشتن برای گذار به مرحلهای دیگرند. اگر موضوع تشدید چالش بیشتر و برافروختن جنگ میان جبهههای سنی و شیعه با برانگیختن اختلاف دیرین میان عربستان و ایران تا چندی پیش موضوعیت یافت، با مواضع بسیار سیاسی ایران این برنامه نیز کارایی خود را حداقل در این مقطع از دست دادهاست. از یک سو ایران، واردشدن به این تقابل و رویارویی مستقیم را هم به دلیل موقعیت منطقهای و هم به سبب شکنندگی اوضاع سیاسی در داخل، به صورتی دیگر جهتدهی نمود. از یک سو تمامی تهدیدات سیاسی و دیپلماتیک خود با عربستان را به کار بست، به یک تهدید علیه این کشور و جبههی سنی مبدل گشت و از سوی دیگر به محکومیت حمله به سفارتخانهی عربستان نیز در داخل پرداخت و وارد بازیای نگردید که از سوی گردانندگان بازی خاورمیانه طرحریزی شده بود. به نوعی فریبکارانهترین رفتار سیاسی را به مقبولترین رفتار دیپلماتیک جلوه نمود. این موضوع تا اندازهای بروز تقابل رویارو و جنگ احتمالی با جبههی عربی و سنی منطقهای را حداقل در این مقطع برای ایران به صورت کوتاهمدت کاهش دادهاست. پس میبایست گزینهای دیگر جایگزین داعشزدایی خاورمیانه گردد. تا به درازاکشاندن بحران، توجیهی سیاسی و مشروع به خود بگیرد. اگر تمامی فاکتورهای موجود در تغییر و تحولات کشورهای درگیر در بحران و نیز نحوهی مدیریت بحران از سوی نظام سلطه را از نظر بگذرانیم، هماکنون وضعیت ترکیه و سرکوب قیام شمال کردستان، به صورتی برجسته، جایگزین بسیاری از موضوعات دیگر شدهاست. گویی واردگشتن به مرحلهای دیگر از بحران یا چارهیابی آن، منوط به مشخصنمودن وضعیت کردها در شمال کردستان است. موضوعی که رابطهای مستقیم با روژآوا داشته و سوریه را نیز شامل میگردد. چرا که نظام سلطه و به ویژه آمریکا، میبایست توازن و تعادل سیاسی موجود را حفظ نماید. از یک سو نمیتواند به حمایت از موقعیت کردها در روژآوا گرایش نشان دهد و با همین سیاست ترکیه را نیز راضی نگاهدارد. از سوی دیگر با دستبرداشتن از روژآوا به سبب جلب نظر و تمایلات ترکیه، حضور سنگین روسیه را بیش از پیش بایستی تحمل نماید. در صورت صحت و تقویت شایعهی ایجاد پایگاه نظامی روسیه در قامیشلو، بیگمان هم آمریکا و هم ترکیه، نوع خوانش خویش به مسئلهی روژآوا را تغییر خواهند داد. سکوت سیاسی آمریکا و مجامع جهانی و به ویژه اروپایی نسبت به جنایات ترکیه در باکور، و یا اظهارات «جوبایدن» معاون وزیر امور خارجهی آمریکا در مورد همسانخواندن داعش و PKK، و تهدید جدی PKK برای «مردم ترکیه!»در همین راستا قلمداد میشود. تضعیف یا تقویت PKK در ترکیه به منزلهی دستیابی هر یک از دو مالک بحران خاورمیانه یعنی آمریکا و روسیه به موضوع روژآوا خواهد بود. هر چند که در این میان آمریکا اعتماد سابق خویش نسبت به ترکیه را از دست داده، و ترکیه نقش ژاندارمشدگی گذشته را برای آمریکا ندارد، اما هنوز یک پاسگاه ژاندارمری منطقهای مانده است. در عین حال نیز به وجود آن در مورد مسئلهی ایران نیازمند است؛ بدین معنی که خواستار از دستدادن ترکیه نیست. یعنی وجود دولت ترکیه با همین وضعیت است که میتواند در درازمدت به عنوان یکی از ورودهای فشار جهت احتمال هرگونهی مداخلهی نظامی یا اهرم فشار در ایران برای آمریکا به شمار آید.
نکتهی حائز اهمیت در میان تمامی مولفههای موجود یا واکاویهای سیاسی و ترافیکهای دیپلماتیک و ازدحامهای آشکار و پنهان منطقهای، موضوع خوانش نوین کردها نسبت به مطالباتشان است. اگر چه میان مقاومت باکور و روژآوا نقاط اشتراک ایدئولوژیک، سازماندهی و حتی تاثیرات عمیق PKK در هر دوی این دو کردستان دیده میشود؛ حتی مولفههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، قومی، نژادی، تشابهات و اشتراکات عمیقی را به وجود آورده است. و یا اینکه تداوم مقاومت روژآوا و کوبانی و برآیند آن با روح همبستگی ملی، حلقهی دیگری را به نام باکور بهوجود آورده است؛ اما دارای یک نقطهی تمایز برجستهای است. گویی اینبار کردهای باکور دیگر مظلوم نیستند و به کسی هم اجازه نمیدهند که لنز مظلومیابی بر روی آنها زوم نماید. فقط مقاومت نمیکنند بلکه مطالبهای سیاسی در گسترهی ترکیهای دارند که قرار بود مرزهای دیکتاتوری خود را توسعهای منطقهای بخشد. دیکتاتوریتی که داعش با ارتش مکانیزهی بنیادگرایی از زهدان آن ظهور یافت. مطالبهی ملتی که دیکتاتور را به چالش کشانده و دیگر نیازمند گذار از حد نصاب و کسب آرای پارلمانی نمانده است. کوردهای این بخش از کوردستان با نوعی از اشغالگر به تقابل پرداختهاند که خروج دشمن از وطن اشغالشده، مرگی حتمی را برای پردهداران «چانکایا» رقم خواهد زد. چیزی که خود ترکها بیشتر و عمیقتر از کوردها به حساسیت آن آگاهند.
اگر چه القای پیشوند بحران بر خاورمیانه و چهرهی داعشزدهی آن بسیاری از اصطلاحات و طرحوارههای سیاسی را رونقی دوباره بخشید، اما خود بستری فراهم آورد که این بار بسیاری از گزینهها نیازمند بازخوانی شوند. دموکراسی، مقاومت و خاورمیانه، تعاریفی دیگر دارند که تطابق یا عدم تطابق با آن برای دیکتاتورها، سلطهگران منطقهای و حتی جریانات سیاسی موجود در این خاورمیانه یک ضرورت است. این بار خاورمیانه یک طرف دعوایی قرار گرفته که او آغاز نکردهاست، اما قادر به پایاندادن آن خواهد بود. این بار باکور طرف دعواییست که قادر به همهچیز خواهد بود.
|