از بیم و امید
اسماعیل خویی
•
چرا پنهان کنم؟
من از سگانِ هار می ترسم.
وگر تنها بمانم در میانِ گلّه ای زآنان،
به ویژه در دلِ خاموشی ی تاریکِ شب،
بسیار می ترسم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٣ بهمن ۱٣۹۴ -
۲ فوريه ۲۰۱۶
چرا پنهان کنم؟
من از سگانِ هار می ترسم.
وگر تنها بمانم در میانِ گلّه ای زآنان،
به ویژه در دلِ خاموشی ی تاریکِ شب،
بسیار می ترسم.
از این رو،هرکسی کاو بگذرد بر رهگذارِ من
شود ناچار همرفتار و یارِ من،
و مانَد در کنارِ من:
که، تا در چاهِ چندم چون در افکندم،
گشایم چشم و بینم باز هم زار است کارِ من؛
و چون از چاه،
به هر حیلت، برون جَستم،
و ماندم در دلِ تنهایی ی تاریک دیگر بار،
ببینم باز
که بسیار از سگانِ هار می ترسم.
وز این رو، هر کسی کاو بگذرد بر رهگذارِ من
شود ناچار همرفتار و یارِ من،
و مانَد در کنارِ من:
که، تا در چاهِ چندم چون در افکندم،
گشایم چشم و بینم باز هم زار است کارِ من؛
و چون از چاه،
به هر حیلت، برون جَستم،
و ماندم در دلِ تنهایی ی تاریک دیگر بار،
ببینم باز
که بسیار از سگانِ هار می ترسم.
وز این رو، هر کسی کاو بگذرد...
باری،
در این زنجیره ی پُرچرخش از افتان و خیزان رفتن ام،
در خامُشِ تاریک،
چون باریک و از نزدیک می بینم،
دگر ره نیک می بینم
که خیزان بودنِ من،
در شمارش،
کرّتی پیوسته زاُفتان بودن ام بیش است؛
و این،
آری، همین،
احساسی از پیروزی ام بخشد:
که خود رهتوشه ای تاب و توان افزاست
برای پی گرفتن راهِ پر بیم وامیدی را
که دنباله ی درازش همچنان ام باز در پیش است.
سوم امرداد۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن
|