روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۵ بهمن ۱٣۹۴ -
۴ فوريه ۲۰۱۶
پیامدهای برجام، عنوان سرمقاله روزنامه شرق است به قلم حمید کریمنیا کارشناس روابط بینالملل که متن آن به شرح زیر است:
«برنامه جامع مشترک (برجام) تحولی در روابط خارجی و داخلی بهوجود آورد که عمده این تحولات را میتوان اینگونه برشمرد.
الف) در روابط خارجی ضمن تفاسیر و نظرات متفاوت و بعضا مخالف، تحولی فوری صورت گرفت؛ از جمله بخشی از تحریمها برداشته شد، روابط با کشورهای مختلف تحول پیدا کرد، بهویژه در روابط با آمریکا و اروپا، تحرک جدی ایجاد شد.
کشورهای اروپایی نیز این فرصت را غنیمت شمرده و نسبت به گسترش روابط اقتصادی اقدام کردند. این تحولات اجتنابناپذیر بود و جمهوری اسلامی ایران نیز بهدرستی و با درک موقعیت تلاش کرد که گذشته فضای خصمانه را تا حدودی تبدیل به روابطی بر اساس اصول و منطق و در چارچوب معیارهای روابط بینالملل درآورد. هرچند که بعضی از کشورهای منطقه باوجود استقبال جهانی، آن را برنتافتند و رسم همسایگی را خوب بهجا نیاوردند. قاعده بر این بوده و هست که آنان سمتوسوی دیپلماسی نوین در ایران را که ثباتبخش و در جهت حفظ صلح و تحکیمبخشی به موقعیت خطرناک کنونی در خاورمیانه است غنیمت شمرده و استقبال کنند. اما گویی شأن و قدرت ایران در این جهت را خلاف مصالح و منافع خود میدانند و در سالهای گذشته نیز از رهگذر وجود بحران در روابط با غرب و تحریمها توانسته بودند برای خود جایی را باز کنند. اکنون که جمهوری اسلامی ایران در راه ثباتبخشی و صلح پا پیش گذاشته، آنان برای برهمزدن این روند به هر اقدامی متشبث میشوند. اما دیپلماسی قدرتمند که این تفاهم با ۱+۵ از آن منجر شد تاکنون اجازه نداده که تلاشهای کشورهایی همچون عربستان تأثیری بر آن بگذارد. اکنون اروپا و آمریکا که از حامیان این توافق هستند بههیچوجه در روند شکلگرفته روبهجلو به خود تردید راه نمیدهند. قدرت منطقهای ایران و موقعیت تأثیرگذار آن علاوه بر حوزههای امنیتی و سیاسی در حوزه اقتصادی نیز در چنان ظرفیتی قرار دارد که طرفهای مذاکره هیچگاه نمیخواهند این فرصت تخریب شود. سفرهای هیأتهای اقتصادی که بهنوبت از فردای امضای برجام صورت گرفت، موید این نظر است.
ب) و اما نتایج برجام در داخل هم بااهمیت و پربار بود: نخست اینکه پس از چندینسال قدرت دیپلماسی و هنر گفتگو را با قدرتهای جهانی به نمایش گذاشت. دیپلماسی یکبار دیگر در صحنه داخلی، برخلاف نظر تندروها حرکت کرد. در سالیان متمادی از هنر دیپلماسی غفلت شده بود. اگر هم اعتقادی از نظر خردگرایان به آن بود، از آن بهره گرفته نمیشد، به عبارتی تیم حرفهای مذاکرهکننده بهشکلی که در این مرتبه شاهد بودیم، وجود نداشت. خوشبختانه در این فرصت فضای مطلوب و تلطیفکنندهای بهوجود آمد زیرا اراده عمومی نیز همسو با آن بود و این پشتوانه تأثیری بسزا در مقابل مخالفتها گذاشت. در نتیجه تشنج گذشته تا حدودی به رفع نگرانیها انجامید. از پیامدهای دیگر فضای تازه، رهنمودی به سمت حل سایر معضلات دیرینه از طریق دیپلماسی بود. معلوم شد که برای حل معضلات دیرین دیگر راهحلهایی معقولانهتر و بهدور از تشنجهای بیمورد میتواند وجود داشته باشد. از این رهگذر بود که معلوم شد میتوان برای سایر اختلافات از در مذاکره و گفتگو وارد شد. عمق مشکلات این چندساله قاعدتا با یک یا دو مورد کم نمیشود، اما میتواند با داشتن ارادهای از طرفین، سمتوسوی کاهش بحران را داشته باشد.»
راه برای ورود ایران به اقتصاد جهانی
راه برای ورود ایران به اقتصاد جهانی، عنوان یادداشتی است در روزنامه مردمسالاری به قلم مجید سلیمیبروجنی که نویسنده در آن نوشته است:
«در طول ده سال گذشته ایران در سیاست خارجی و اقتصاد بینالمللی دچار یک نوع انجماد شد، اما اکنون این انجماد در حال تبدیل شدن به یک نوع انبساط است. بدین جهت میتوان گفت که پیام اول سفر آقای روحانی به اروپا این بود که ایران از لایههای منجمد خود بیرون خواهد آمد. متاسفانه از اول انقلاب تا سال ۹۴ ایران مورد تحریم سیاسی و اقتصادی آمریکا قرار داشت و از این نظر فقط از سال ۱٣٨۴ مورد مشروعیت بینالمللی قرار گرفت وگرنه ایران پیشاز آن نیز مورد تحریم قرار گرفته بود.
در عین حال با این که در فاصله انقلاب تا سال ۱٣٨۴ کشورها با ایران در رفت و آمد بودند اما این رفتوآمدها بسیار محدود بود و توسط کشورهای محدودی انجام میشد و اتحادیه اروپا در سطح حداکثر وزیر با ایران دیدار و به ندرت روسای جمهور به ایران سفر میکردند. با این حال برجام این فرصت را ایجاد کرد که رئیسجمهور به کشورهای اروپایی سفر کند و در پرتو برداشته شدن تحریمها که پس از توافق انجام شده است یک فرصت بسیار جدید بعد از انقلاب تاکنون را به وجود آورد. زمانی که تحریمها برداشته شد، شاهد بودیم که رئیسجمهور چین پس از ۱۴ سال به ایران سفر کرد و از رئیسجمهور ایران نیز دعوت به عمل آورد. مراودات تجاری با اروپا همیشه برای ایرانیان جذاب بوده است. حسن روحانی، رئیسجمهوری همراه با هیات ۱۲۰ نفره شامل مسئولان و بعضی افراد کابینه، کارآفرینان ایرانی و فعالان بخش خصوصی ابتدا به ایتالیا و سپس به فرانسه رفت. همانطور که پیشبینی میشد در این سفر تفاهمنامه و قراردادهای بسیاری نهایی شد. در این سفر، ایران و ایتالیا ۱۴ سند همکاری امضا کردند. البته این سند همکاریها و تفاهمنامههای مختلف به اعتقاد کارشناسان میتواند راهی برای بستن قراردادهای مختلف باشد. این تفاهمنامهها میتواند مقدمهای برای امضای قراردادهای مختلف بین ایران و کشورهای جهان باشد. وجه تمایز این سفر، اشتیاق و علاقه دو کشور مهم ایتالیا و فرانسه در جبران مافات و سرعت بخشیدن به تعاملات به ویژه تعاملات اقتصادی با ایران است. اما در آن سو بحث اطمینان و اعتماد این دو کشور نیز مطرح است. از نگاه دیگر باید این سفر را یک رویداد بسیار مهم دانست چرا که در چندین روز گذشته سفر رئیسجمهور و هیات همراه درصدر مهمترین اخبار دنیا قرار داشت.
نکته جالب این سفر همراهی پررنگ بخش خصوصی با دولتمردان بود. در طول این سفر، بخش خصوصی جلسات بسیار خوبی را با همتایان و همکارانشان برگزار کردند که معرفی جامعی از اقتصاد ایران و فرصتهای پیشرو برای طرفهای ایتالیایی و فرانسوی ارائه دهند. در سفر به فرانسه شاهد امضای قراردادهایی از طرف شرکتهای ایرباس، پژو، توتال، آلستوم و... با ایران بودیم. ناوگان حملونقل هوایی ایران نیازمند یک نوسازی جدی است. فرانسویها در صنعت برق و جادهسازی، خودرو، نفت و گاز، معدن هم از دانش و تکنولوژی روز برخوردارند. روابط اقتصادی فرانسه و ایران برای این کشور هم خالی از فایده نیست.
به هر حال این کشور فرصت این را پیدا میکند که هواپیما، لوکوموتیو، خودرو و دیگر تولیدات صنعتیاش را به ایران بفروشد و با صرف هزینهای دانش و تکنولوژی به کشوری ارائه دهد. ده میلیارد دلار قرارداد برای فروش هواپیما، قرارداد موفقیتآمیزی برای کشوری چون فرانسه است و کشورهای غربی متوجه فرصتهای تجاری مناسبی که در ایران برایشان فراهم شده هستند و میدانند که رقبای بزرگی چون چین هم در اقتصاد ایران حضور دارند. ایران دروازه تجارت شرق با جهان صنعتی غرب است و فرانسه و ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی باید به این فکر باشند که کشورهای خاورمیانه بیش از پیش صنعتی شوند. رابطه با کشورهای اروپایی برای اقتصاد ایران دارای مزایای بسیاری است و ایران نباید این فرصتها را از دست بدهد. ما باید رفته رفته از فضای یک دهه گذشته خارج شویم تا بتوانیم به عنوان یک بازیگر مطرح بینالمللی وارد مراودات جهانی شویم.
ایران کشوری ثروتمند و پرجمعیت است و الگوی مصرف در ایران شباهت بسیاری به کشورهای اروپایی دارد. مجموعه اینها باعث میشود، دل به این موضوع ببندیم که هرچقدر به سمت جلو حرکت میکنیم، فضا برای مانور اقتصادی ما بیشتر میشود. در حال حاضر استفاده از تکنولوژی آمریکایی کمی مشکل است اما تکنولوژی اروپایی هم دست کمی از آمریکایی ندارد. امروز دیگر راه سفر به کشورهای بزرگ دنیا برای ایران باز شده است. به بیان دیگر، شرایط جدید پسابرجام در جهان به نمایش گذاشته و نشان داده میشود که ایران دیگر در انزوا نیست.»
معجزه اقتصادی با جذب سرمایه خارجی
معجزه اقتصادی با جذب سرمایه خارجی، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه جهان صنعت به قلم محسن جلالپور رئیس اتاق بازرگانی ایران که متن آن در پی آمده است:
«اگرچه در سالهای گذشته مشکلات زیادی پیش روی اقتصاد ایران بوده اما اکنون درها باز شده و انتظارات بالا رفته است بنابراین باید از این موقعیت برای رشد بنگاههای اقتصادی بخش خصوصی بهرهبرداری کنیم. به همین دلیل چگونگی مدیریت شرایط اهمیت دارد. همچنین باید آگاه بود که خروج از رکود و حل بیکاری از طریق پیوند با دنیا حاصل میشود و بدون جذب سرمایه خارجی معجزهای در اقتصاد رخ نمیدهد.
در حال حاضر شرایط کشور خاص است و اجازه قصور و کوتاهی را به هیچ فردی نمیدهد. بنابراین اگر بتوان شرایط خوبی را در دوران جدید حیات اقتصاد ایران ایجاد کرد، بیاخلاقیها، فقر و فساد کاهش مییابد. البته ریشه همه این مسایل در حل بحران اشتغال و مسایل اقتصادی نهفته است.
اکنون تنها راه حل برونرفت از وضیعت فعلی، جذب سرمایهگذار خارجی و ایجاد شرایط مناسب است و هیچ راه دومی برای تغییر فضای اقتصادی قابل طرح نیست. اما باید این را هم بدانیم که اگر به موقع در فضای اقتصاد رقابتی و جذب سرمایهگذاری خارجی به منظور انتقال تکنولوژی و فناوری وارد نشویم، هیچ معجزهای اتفاق نمیافتد و در دنیای پررقابت امروز، جز از طریق سرمایهگذاری، هیچ اتفاق خارقالعادهای رخ نمیدهد.
حضور ایران در اقتصاد بینالمللی بخشی از مشکلات را حل میکند، ضمن اینکه در سالهای گذشته فضای اقتصادی بسته بوده و همین محدودیت، موجب بروز برخی مشکلات شده است. برهمین اساس قرار گرفتن در فضای بینالمللی خود به خود بخشی از مسایل را حل میسازد.
در حال حاضر تنها نقطه مناسب برای اتصال پایدار ایران به دنیا، اقتصاد است. امروز کشور هم این موضوع را به خوبی درک میکند که خروج از رکود و حل بیکاری از طریق پیوند با دنیا حاصل میشود. اکنون هم دولت در قراردادهای جدید بدون آنکه هزینهای پرداخت کند، قراردادهای خود را با اروپاییها منعقد کرد؛ پس در گام اول، فروشنده را وادار کرد خود در پی خدمات بیمهای و تامین مالی برود و ایران روی این قضیه وارد نشد که این حرکت موثرتر از خود قراردادها بود.»
آلمان سر رسید
آلمان سر رسید، عنوان یادداشتی است در روزنامه قانون به قلم متین مسلم کارشناس روابط بینالملل که در آن نوشته است:
«سفر وزیرخارجه آلمان به ایران هم برای ما و هم برای سیاست منطقهای این کشور حائز اهمیت است. یک مقام ارشد وزارتخارجه آلمان گفته است: «ما به اندازه دیگران حقوق و منافعی داریم.فکر میکنم زمان آن رسیده که برلین با تعهد بیشتری به وظایف بینالمللی خود عمل کند.آنچه میتوانستیم طی ۵۰ سال گذشته برای اروپا انجام داده، بار آن را به دوش کشیده و به تعهدات خود عمل کردیم.» این مقام گرچه توضیح بیشتری در باره آنچه به قول او تعهدات بینالمللی و بار سنگین اروپا توصیف میکند نداد،اما افزایش تحرکات دیپلماسی برلین در عرصه بینالمللی خصوصا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس تا حد زیادی افشا کننده خواست پنهان مقامات آلمانی برای ایفای نقشی است که تصور میکنند کشورشان تا کنون از ایفای آن کوتاهی یا سرباز زده است.این مقام آلمانی که از بیم واکنش به سخنانش ترجیح میدهد نام خودرا افشانکند، میگوید: «بنا نیست سیاست خارجی و دفاعی ما تا ابد محدود به اروپا باشد. در خاورمیانه،خلیج فارس و آفریقای عربی بر خلاف متحدانمان از ما تصور بدی وجود ندارد.»
گفتههای این مقام آلمانی تا چه حد میتواند انعکاس دهنده خواست مقامات این کشور باشد، مشخص نیست. طی حداقل ۶۰ سال گذشته سیاست خارجی آلمان(آلمان غربی دوران جنگ سرد و وارث آلمان متحد کنونی) چه به دلیل خواست همپیمانان ناتو و چه از بیم واکنش جماهیر شوروی عمدتا بر محور دیپلماسی اقتصادی و تکنولوژیکی و نه نظامی قرار گرفت. سیاستی بی دردسرو کارآمد که اولا به یک عادت سیاسی تبدیل شد،ثانیا به آلمانها این فرصت را داد تا به بازسازی زیر ساختهای اقتصادی و تکنیکی خود پس ازجنگ جهانی دوم اقدام کنند. درزمینه تغییرآرام سیاست خارجی راهبردی آلمان اکنون نشانههای متعددی از خروج آنها از پوسته حداقل ۶ دهه اخیر مشاهده میشود.اما تا آنجا که به جهت گیریهای خاص برلین در خاورمیانه عربی و خلیج فارس مربوط میشود(نگاهی کاملا کلاسیک،اما فراموش شده) سرعت گرفتن دیپلماسی آلمان و تلاش برای ایفای نقشی کاملا پررنگ در تحولات سیاسی و امنیتی منطقه دیگر چیزی نیست که کسی بخواهد آن را پنهان و انکار کند، یا متحدانی مثل فرانسه و بریتانیا با ناخشنودی نسبی بتوانند از سرعت آن بکاهند. خصوصا که به نظر میرسد ایالات متحده از نقش جدید برلین که عملا به توازن بیشتر قوای استراتژیک در منطقه بحران زده خاورمیانه و اکنون خلیج فارس کمک خواهد کرد، استقبال میکند. نحوه برخورد و توانایی تعجب برانگیزی که دیپلماتهای آلمانی خصوصا آقای مایر در حل بحران پرونده اتمی ایران از خود نشان دادند از چشم ناظران سیاسی پنهان نماند. منابع دیپلماتیکی غربی و نیز وزارتخارجه ایران تایید میکنند طی ماههای جون و جولای سال گذشته و در بحبوحه مذاکرات جامعه بینالمللی با ایران بر سر پرونده اتمی این کشور، به قول آنها آقای مایر نقش بسیار سازندهای در مذاکرات وین ایفا کرد که در نهایت گروه ۱+۵ و تهران را پس از چند ماه به نقطه مشترکی رساند.حداقل در آنچه که میتوانست واشنگتن و تهران را به عنوان دو طرف اصلی و نهایی مذاکرات با حسن نیت دیپلماتیکی به نقطه مشترک و قابل دفاعی برساند.
اکنون وزیر خارجه آلمان برای دومین بار طی کمتر از ۴ ماه جهت پیگیری سیاست خارجی کشورش با رویکرد «شتاب حضور در منطقه، تحکیم قدرت در برلین؛ افزایش نفوذ در اروپا» که خود را معمار آن میداند در تهران به سر میبرد. گرچه آقای مایر توسط هیات بلند پایهای از کارگزاران ارشد اقتصادی و فرهنگی همراهی میشود،اما با توجه به موضع گیریهای وزیر خارجه آلمان پس از بحرانی شدن روابط تهران و ریاض، اکثر قریب به اتفاق منابع سیاسی و دیپلماتیکی مقیم برلین و تهران معتقدند سفر او در کنار همکاریهای اقتصادی بیشتر اهدافی سیاسی و امنیتی در ارتباط با منطقه خصوصا سوریه را دنبال میکند که تبعات انسانی آن دامن آلمان را عمیقا فرا گرفته است. به ویژه اینکه گفته شده پس از تهران راهی ریاض خواهد شد. آقای مایر پس ازبالا گرفتن تنشهای سنتی میان تهران - ریاض در اوایل ماه ژانویه که آن را بسیار عمیق توصیف کرده، تلاشهایی را برای کنترل شرایط و میانجیگری آغاز کرد. تلاشهایی که مقامات سعودی بر خلاف مسئولان ایرانی از آن استقبال نکردند. اما حساسیت شرایط منطقه،خصوصا وضعیت نگران کننده سوریه و اختلافهای ایران و عربستان که خواسته و ناخواسته میتواند بر شرایط این کشور و مذاکرات کنونی ژنو اثر منفی بگذارد،با توجه به نظر مثبت و اصرار ایالات متحده، برلین را بر پیگیری دیپلماسی خاورمیانهای خود مصر و متقاعد کرد.اینکه آقای مایر از سفرمنطقهای خود دست پر باز خواهد گشت یا نه، میتوانیم امیدوارباشیم. اگرآنگونه که گفته شده» وزیر خارجه آلمان با مواضع و سخنان جدیدی در تهران روبهرو خواهد شد» صحت داشته باشد؛ موضوع تنها بر سر موفقیت او محدود نخواهد شد شاید مسیر آلمان راه مطمئن تری در برابر دیپلماسی عمومی غربی تهران خصوصا در دو سوی آتلانتیک قرار دهد.»
سیاست یا خشونت
سیاست یا خشونت، عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار است به قلم حامد وکیلی که نویسنده در آن نوشته است:
«۱-آنچه کشور امروز به آن نیاز دارد آرامش در حوزه عمومی (ولذا سیاسی) است. مراد من از آرامش البته با سکون و سکوت تفاوت دارد. امری که مقابل هیجان است را آرامش میگویم. و بر آنم بگویم سیاست، تنها در هوای آرام توان حیات دارد.
۲-هیجان قاتل آزادی است. آزادی شرط سیاست است. چالشهای سیاسی اگر با راه حل سیاسی رفع نشود، تولید خشونت میکند. هر راه غیر سیاسی، خشونت زاست. پشت درب سیاست، تنها خشونت ایستاده است. هیجان هم دست سیاست را میبندد و هم پای خشونت را پیش میکشد. آب آرامش اما هم یخ رخوت سیاسی را آب میکند و هم آتش هیجان و خشونت سیاسی را کور میکند.
٣-زمین امر عمومی در دست مسئولین و نخبگان است. میتوانند آن را به آرامش و لذا سیاست بیارایند و یا آن را به خشونت بیالایند. هر قدر زبان رسمی از مفاهمه فاصله میگیرد به خشونت نزدیکتر میشویم. از طرف دیگر هر قدر فضای همدلی و همزبانی تقویت شود از خشونت دور میشویم. در فضای همدلانه، امر سیاسی تقویت میشود. امر سیاسی هرگاه به میاناید خشونت رخت میبندد. اساسا زیست سیاسی برای نفی خشونت خلق و جعل شده است. هرگاه دیالوگ رسمی مسئولین و نخبگان از عرف سیاسی فاصله گیرد، باید آژیر خطر خشونت را شنید. از طرف دیگر طبق سنت «الناس علی دین ملوکهم» هرگاه زبان مفاهمه در میان مسئولین و نخبگان الکن شد، به طور طبیعی خشونت میان مردمان تزریق میشود.سخنان آتشین مسئولین در واقع آتش به خرمن سیاست میزند. لذا مسئولیت نخبگان برای نفی خشونت سنگینتر است. آنان باید چالشهای سیاسی را با راه حل سیاسی، رفع کنند. چالش سیاسی اگر به کف خیابان آمد تنها تولید خشونت میکند و بس! بدنه اجتماعی ظرفیت حل چالشهای سیاسیِ سطح رسمی را ندارد. چرا که ابزار آن را ندارد.
۴-هیجان، آفت دموکراسی است. هیچ گاه با حماسه و هیجان، دموکراسی تثبیت و تعمیق نمیشود. نهال دموکراسی تنها در زمین قانون، با آب آرامش و با آفتاب عقلانیت میروید.زبان سرخ سر سازش با دموکراسی و آزادی را ندارد. اولین قربانی زبان سرخ و هیجان، آزادی است. هیجان، جواز امنیتی شدن فضا را میدهد. هرگاه امنیت قدر یابد قامت آزادی خم میشود.هرگاه آرامش رخت بندد، پای کسانی به سیاست گشوده میشود که مانند سربازان نازی، «بحث» نمیکنند بلکه «شلیک» میکنند! این طبیعی است چرا که انتهای جاده سیاست ابتدای جاده خشونت است.
۵-آنچه در این میان میتواند دستها را از ماشهها عقب راند، و زبان سیاست را بگشاید، عنصر «مسئولیت پذیری» است. تنها کسانی که مسئولیت پذیرند متعهد به حفظ آرامش اند. کسانی که به معنای واقعی غم مردم و سفره مردم را دارند، متعهد به حفظ آرامش اند. چرا که سفره و گُرده مردم دیگر تاب زلزلههای سیاسی را ندارد. زلزلههای سیاسی البته مسامحتاً سیاسی اند؛ در واقع ضد سیاست اند! هرگاه سیاست به انتها و امتناع میرسد، انفجار سیاسی رخ میدهد. انفجار سیاست در واقع محمل تولد خشونت است. البته باید همه طرفها به قدر قامت چالشهای سیاست، مسئولیت پذیری داشته باشند. اگر پای تعهد یک طرف بلنگد سخت بتوان مقابل سخت شدن فضا ایستاد!»
برنامه آمریکا برای همسایه شرقی ایران
برنامه آمریکا برای همسایه شرقی ایران، عنوان یادداشتی است در روزنامه جوان به قلم سیدرحیم نعمتی که متن آن در پی آمده است:
«ژنرال جان کمپبل، فرمانده نیروهای آمریکا در افغانستان، چمدانهای خود را بسته و آماده ترک افغانستان است زیرا باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، ژنرال جان نیکلسون را به مجلس سنا معرفی کرده تا بعد از تأیید این مجلس جای کمپبل را بگیرد. این فرمانده آمریکایی در مجلس سنا از وخیمتر شدن وضعیت امنیتی در افغانستان گفت و به همین جهت نه تنها از برنامه قبلی اوباما برای کاهش نیروهای آمریکایی در این کشور دفاع نکرد بلکه تاکید او بر افزایش این نیروها بود. کمپبل پیش از این و در برابر کمیته نیروهای مسلح سنا از برنامه اوباما برای کاهش نیروهای آمریکایی در افغانستان از ۹هزار و ٨۰۰ به ۵هزار و ۵۰۰ تن دفاع کرده بود اما حالا به نظر میرسد جانشین او هدف دیگری را برای مأموریت خود در نظر گرفته و به همین جهت هم باید انتظار تغییری در رویکرد آمریکا در قبال افغانستان داشت.
سر فصل این مأموریت تازه در آمادهسازی زمینه لازم برای حضور نظامی طولانیمدت آمریکا در افغانستان است؛ نکتهای که نیکلسون در همین جلسه مطرح کرد و حرف او هم تأکیدی بود بر حرفهای اشتون کارتر، وزیر دفاع آمریکا که از جنگ سخت و حضور درازمدت نیروهای آمریکایی در افغانستان گفته بود. دستمایه طرح این مأموریت نیکلسون با ارائه گزارش اداره بازرسی آمریکا برای بازسازی افغانستان، (سیگار)، در ۲۹ ژانویه فراهم شد. سیگار در این گزارش مدعی شد که وضعیت امنیتی افغانستان از زمان سرنگونی طالبان در ۲۰۰۱ تا کنون وخیمتر شده چرا که این گروه در حال حاضر حدود ٣۰ درصد از خاک این کشور را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تحت کنترل دارد. این ادعا به سرعت واکنش کابل را در پی داشت و ظفرهاشمی، سرپرست دفتر سخنگوی ریاست جمهوری افغانستان با طرح دو نکته از ماهیت جنگ و گریز نیروهای طالبان و ناکامی این گروه در کنترل بر دو استان طی سال گذشته گزارش سیگار را به طور کلی رد کرد. در هر حال، گزارش سیگار توجیهی بود در راستای برنامه و مأموریت تازه آمریکا در افغانستان که در قالب افزایش نیروهای نظامی و تحرکات بیشتر این نیروها طراحی شده است. نکته مهم در تناقض این مأموریت با تلاشهای چهارجانبهای است که طی دو دور نشست گذشته برای صلح در افغانستان انجام شده و قرار است تا دور سوم هم تا چند روز دیگر، ششم فوریه، برگزار شود و آمریکا هم در این نشست حضور دارد. به عبارت دیگر، آمریکا در حالی که برای نشستهای چهارجانبه صلح مشارکت دارد، فرمانده تازهای را روانه افغانستان میکند که از همین ابتدا از افزایش نیروهای آمریکایی در این کشور و بازنگری در فعالیتهای گذشته میگوید. این وضعیت به معنای سیاست دوگانه و متضاد آمریکا در افغانستان است، البته باید سیاست اصلی را در برنامههای نیکلسون جست تا مشارکت در نشست چهار جانبه. در واقع، گزارش سیگار و تأکید بر جنبه امنیتی آن در سخنان نیکلسون مقابل سناتورهای آمریکایی حکایت از بزرگنمایی آمریکا از وخیمتر شدن اوضاع امنیتی دارد تا رویکرد نظامی- امنیتی این کشور در قبال افغانستان نسبت به تلاش جهارجانبه صلح توجیه شود. آمریکا به این نحو و به صورت غیرمستقیم در راه آن تلاش سنگاندازی میکند چرا که نمیتواند امتیاز چین در روند صلح افغانستان و تأثیر آینده این امر را بپذیرد و در وهله دوم، مسئله ابزاری از گروههای تروریستی برای کشورهای همسایه افغانستان را در نظر دارد، حال این گروهها از طالبان باشند یا داعش. رابطه داعش با تروریستهای استان سین کیانگ چین مطرح است و یکی از انگیزههای اصلی پکن برای مشارکت در فرآیند صلح افغانستان برای مسدود کردن راه تروریستها به این استان است. از سوی دیگر، روسیه و تاجیکستان با توجه به این استفاده ابزاری آمریکا از گروههای تروریستی است که خود را آماده رزمایش مشترک در ماه مارس میکنند تا آمادگی و توانایی نظامی خود را برای مبارزه با گروههای تروریستی در مناطق کوهستانی بالا ببرند. نمیتوان مرزهای غربی افغانستان با ایران را هم خالی از این مقوله دانست و باید گفت که نیکلسون به این جهت نگاهی به این نحو استفاده در مرزهای غربی افغانستان دارد. در هر صورت، مأموریت نیکلسون با یکسری زمینهسازیها همراه شده که نشان میدهد آمریکا حالا پرونده افغانستان را نه از زاویه برقراری صلح در این کشور بلکه از جهت کاربری نظامی و بهرهبرداری از گروههای تروریستی برای فشار بر رقبای بینالمللی و منطقهای قرائت میکند.»
ماجراجویی جدید عربستان و بحرین
ماجراجویی جدید عربستان و بحرین، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه آرمانامروز به قلم حسن هانیزاده کارشناس مسائل بینالملل که متن آن در پی آمده است:
«عربستان کماکان به سیاستهای خصمانه خود ادامه میدهد؛ عربستان و بحرین اخیرا در اقدامی ماجراجویانه اعلام کردند که از ورود کشتیهای باپرچم ایران به بنادر ومحدودههای آبهای اقلیمی خود جلوگیری میکنند. این اقدام هرچند فراتر ازحجم سیاسی و جغرافیایی این دو رژیم تلقی میشود، اما امنیت آزاد کشتیرانی در آبهای بینالمللی را با چالشی جدی مواجه خواهد ساخت. عربستان وبحرین که از عملیاتی شدن برجام بهشدت عصبانی هستند اخیرا اقدامات خصمانه خود را علیه ایران درحوزههای سیاسی، امنیتی واقتصادی تشدید کردهاند. قوانین بینالمللی به ویژه پروتکلهای وین و ژنو برآزادی کشتیرانی درآبهای بینالمللی بهویژه کشتیهای تجاری تاکید دارند و اقدام عربستان و بحرین نقض آشکار قوانین بینالمللی است. عربستان و بحرین دو رژیمی هستند که در مجموعه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس سیاستهای همگونی علیه ایران دارند وقطع رابطه سیاسی این دو کشور با ایران در این چارچوب قر ار دارد. منع تردد کشتیهای تجاری با پرچم ایران درآبهای اقلیمی بحرین وعربستان هر چند تاثیر چندانی بر اوضاع اقتصادی ایران نخواهد گذاشت اما نوعی ماجراجویی علیه جمهوری اسلامی تلقی میشود. اتفاق اخیری که در خلیج فارس روی داد و طی آن نیروی دریایی سپاه ۱۰تفنگدار دریایی آمریکا را دستگیرکرد، قطعا در تصمیم اخیر عربستان وبحرین بیتاثیر نیست. قطعا دو کشور کم ظرفیت و ناتوان عربستان وبحرین به طور سرخود قادر به اتخاذ چنین تصمیمی نیستند و این اقدام با اشاره وچراغ سبز آمریکا صورت گرفته است. بحرین که یک جزیره کوچک در خلیج فارس است و ویژگی آن تنها در این است که مقر ناوگان پنجم دریایی آمریکا در این جزیره قرار دارد با اتکاء به حضور نظامی آمریکا دست به ماجراجویی خطرناکی زده است. این جزیره که تا سال ۱۹۷۱ بخشی از حاکمیت ایران تلقی میشد، متاسفانه بر اثر ضعف شاه سابق ایران از پیکره ایران بزرگ جدا شد و اکنون به کشوری مزاحم برای ایران تبدیل شده است. پشتیبانی آمریکا وغرب از این جزیره جدا شده از پیکره ایران این توهم را برای حکام آل خلیفه به وجود آورده که میتوانند درپناه آمریکا علیه ایران سنگاندازی کنند. عربستان نیز که در طول ۵ سالی که از بحران سوریه میگذرد نتوانسته به اهداف خود برسد و در یمن نیز با شکست مواجه شده اکنون تلاش میکند تا با بحران آفرینی و فرار به جلو، خود را از این بحرانها نجات دهد. درحقیقت اشتباهی که رژیم سابق عراق درحمله به جمهوری اسلامی مرتکب شد اکنون رهبران رژیم عر بستان درصدد تکرار آن هستند و منطقه خلیج فارس را دچار یک آشوب جدیدی سازند. قطعا قدرت جمهوری اسلامی ایران در تقابل با قدرتهای تجاوزگر در دریا و زمین و هوا برکسی پوشیده نیست وآمریکا و غرب بارها ایران را آزمودهاند. به دلیل اشراف دریایی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در آبهای خلیج فارس آسیبپذیری آمریکا و بحرین در این جزیره بسیار بالاست و اگر تقابلی صورت گیرد قطعا بازنده اول آمریکا خواهد بود. با اینکه این اقدام عربستان وبحرین نقض حاکمیت ایران در دریا تلقی میشود اما ایران سازوکارهای خاص خود را برای تقابل با اقدامات خصمانه دو رژیم عربستان وبحرین دارد. جمهوری اسلامی ایران طی ٣۶ سال گذشته همواره تلاش داشته تا خلیج فارس را به کانون صلح وهمزیستی مسالمت آمیزبا کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تبدیل کند اما به نظر میرسد ریاض ومنامه قصد دارند با آتش بازی کنند. اقدامات تحریکآمیز عربستان وبحرین علیه ایران وتلاش رژیم آل سعود برای تشکیل یک جبهه عبری- عربی علیه ایران طی سالهای اخیر با شکست مواجه شده و این دو رژیم قصد دارند دست به ماجراجویی جدیدی بزنند. یکی از اهداف عربستان و بحرین کشاندن پای رژیم صهیونیستی به خلیج فارس است؛ زیرا گزارشها نشان میدهد رژیم آل خلیفه قصد دارد به زودی روابط خود را با رژیم صهیونیستی علنی سازد. طبیعی است اگر تصمیم عربستان و بحرین عملی شود و این دو رژیم مانع ورود کشتیهای ایرانی به آبهای اقلیمی خود شوند، جمهوری اسلامی ایران پاسخی پشیمانکننده به حکام عربستان وبحرین خواهد داد. این پاسخ کوبنده، شیوههای گوناگونی خواهد داشت؛ زیرا حضور مقتدرانه ناوهای جنگی ایران در خلیج فارس، دریای سرخ و تنگه هرمز راه را بر هر گونه ماجراجویی جدید عربستان وبحرین خواهد بست.»
نشست ژنو ٣ و تجزیه بحران سوریه
نشست ژنو ٣ و تجزیه بحران سوریه، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه اعتماد به قلم سیدحسین موسوی که نویسنده در آن نوشته است:
«نشست ژنو ٣ با حضور نمایندگان طرفهای گوناگون بحران سوریه روز یکشنبه ۱۱ بهمن در ژنو آغاز شد. بشار الجعفری، نماینده دایمی سوریه در سازمان ملل متحد سرپرستی هیات دولت سوریه را به عهده دارد. در یک نگاه کلی به صفآرایی موجود در نشست ژنو ترکیب نیروهای موافق و مخالف دولت سوریه را میتوان در سه طیف خلاصه کرد. طیف نخست را نیروهایی تشکیل میدهند که به نمایندگان نشست ریاض معروف شدند. در این طیف که عربستان سعودی محوریت آن را تشکیل میدهد نیروهای متنوعی دیده میشوند که گروههای مسلح پیکارجو یک سر طیف هستند و نیروهای اپوزیسیون مسلح غیرتروریست نظیر ارتش آزاد و احرارالشام و جیش الاسلام سر دیگر این طیف هستند. طیف دوم نیروهای اپوزیسیون غیرمسلح را شامل میشود که هم از سوی ایران و روسیه و هم از طرف دولت سوریه به عنوان اپوزیسیون ملی به رسمیت شناخته شدند. اگر چه این نیروها به محور ویژهای تعلق ندارند، اما میتوان گفت که ایران و روسیه روی این نیروها تاثیرگذار هستند، طیف سوم را دولت سوریه به انضمام برخی سازمانهای بخشهای کردنشین این کشور تشکیل میدهند.
مطابق اظهارنظر نمایندگان و سخنگویان مستقیم و حامیان منطقهای و بینالمللی این سه طیف، خواستههای این سه طیف بر سر تعریف ماهیت بحران سوریه و راههای پایان دادن به آن، آنقدر با یکدیگر در تقابل است که احتمال نزدیک شدن آنها در این نشست بسیار ضعیف است. یک سر این طیف که تندروها را زیر چتر خود جای داده و از سوی عربستان سعودی و در سطح بینالمللی از سوی ایالات متحده آمریکا و برخی کشورهای غربی و ترکیه پشتیبانی میشوند، بر ضرورت پایان دادن به زمامداری بشار اسد، رئیسجمهور سوریه تاکید میکنند. طیف دوم که از سوی ایران با روسیه و چند نیروی مهم منطقهای نظیر حزبالله لبنان پشتیبانی میشوند به تقدم اصل مبارزه با تروریسم در سوریه و حل و فصل تدریجی بحران سوریه با مشارکت و نقشآفرینی دولت بشار اسد باور دارند. دی میستورا، نماینده سازمان ملل متحد در بحران سوریه که با برپایی نشست ژنو ٣ میان طرفهای گوناگون خود را به صورت نسبی موفق میبیند بحران سوریه را به چند لایه تقسیم کرده که مسائل جانبی این بحران نظیر آوارگی مردم مناطق درگیر و آسیبهای شدید انسانی بخش مهمی از لایههای گوناگون بحران این کشور تلقی میکند که در فضای کنونی و با وجود فقدان راهحل ریشهای باید مورد رسیدگی قرار گیرد، زیرا دی میستورا بر این نکته واقف است که هیچ نیرویی (چه اپوزیسیون مسلح و غیرمسلح و چه دولت سوریه) نمیتواند از سهم خود در ایجاد و تشدید ابعاد فاجعهبار انسانی بحران سوریه شانه خالی کند. دیمیستورا با اتکا به تجربه چند ماه اخیر خود در زمینه تجزیه این بحران به چند لایه و حل و فصل لایههای قابل حل حتی در شرایط جنگی، نشست ژنو ٣ را به مثابه الگوی بزرگتر تجزیه بحران سوریه برگزار کرده است. توافق همه طرفها در منطقه زبدانی شمال غربی دمشق و چند توافق جزیی دیگر در مناطق گوناگون سوریه و التزام همه طرفها به توافقهای به عمل آمده، سازمان ملل متحد و نماینده آن را ترغیب کرد که این الگو را در فضایی به وسعت جغرافیایی سوریه (به استثنای مناطق تحت اشغال داعش) اجرا کند. از دیدگاه سازمان ملل متحد هنگامی که طرفهای درگیر به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر سر ابعاد فاجعهبار انسانی جنگ سوریه توافق میکنند، ورود به دیگر لایههای این بحران به ویژه لایه سیاسی آن ممکن میشود. زیرا در این توافقها از یک سو حسن نیت طرفهای درگیر در جنگ درباره اجرای تصمیمات نشستهای مشترکشان اندازهگیری میشود و از سوی دیگر از انباشتگی بحرانهای انسانی این جنگ جلوگیری میشود. به عبارت دیگر ایجاد کریدورهای انسانی برای امدادرسانی به مردم مناطق درگیر، تخلیه مجروحان جنگی در همه مناطق و جابهجایی جغرافیایی نیروها و از همه مهمتر احترام و پایبندی همه طرفها به سازمانهای امدادرسان رسمی سوریه و دیگر سازمانهای بینالملل نظیر صلیب سرخ و عدم انهدام نهادها و شبکههای زیرساختی کشور سوریه نظیر شبکه آبرسانی، برقرسانی و شبکههای خدمات عمومی شهری از جمله اقدامات مشترک همه نیروهای درگیر به شمار میرود که در صورت موفقیت در آن میتوان به لایههای دیگر بحران سوریه به ویژه بحران سیاسی رسیدگی کرد. این الگو در صورت موفقیت کامل میتواند برای دیگر کانونهای بحران منطقهای و جهانی مورد استفاده قرار گیرد. نکته مهم این است که همه طرفهای درگیر در بحران سوریه و حامیان منطقهای و بینالمللی آنان به این نتیجه قطعی رسیدهاند که صفر و صد کردن بحران سوریه نتیجهای جز ادامه خونریزی و انباشتگی فاجعه انسانی و پیامدهای وسیع آن (نظیر سیل آوارگی مردم سوریه به اروپا و...) نخواهد داشت. این نتیجهگیری طرفهای درگیر در بحران سوریه را باید به فال نیک گرفت.
حال اگر نشست ژنو ٣ بتواند فقط ابعاد انسانی فاجعه جنگ سوریه را مورد رسیدگی قرار دهد و اگر در آینده نزدیک و در پی توافقات این نشست، دیگر شاهد آوارگی مردم شهرهای سوریه به خارج از مرزها و کوچ اجباری آنان به درون مرزها نباشیم و اگر از این پس مردم بیدفاع شهرهای سوریه به عنوان سپر انسانی جنگها شناخته نشوند و اگر انهدام مراکز و شبکههای خدماتی سوریه به مثابه جنایت جنگی طرفهای درگیر شناخته شود و اگر توافقهایی از این دست مورد احترام همه طرفها قرار گیرد آنگاه میتوان به آرامی به دیگر لایههای بحران این کشور رسیدگی کرد. از همه مهمتر و در صورت موفقیت همه طرفها در گامهای نخستین مربوط به ابعاد انسانی جنگ، جناحها و نیروهای افراطی نظیر داعش دیگر قادر به ادامه راهبرد وحشتآفرینی از طریق قتل و کشتار بیرحمانه نخواهند بود. نکته پایانی این است که اگر همه طرفهای درگیر به این اصل وفادار بمانند که باید چیزی به نام سوریه در نقشه جهانی وجود داشته باشد تا در مورد چگونگی اداره آن چانهزنی کرد، آنگاه میتوان به حل و فصل دیگر لایههای بحران امیدوار بود.»
چرا «ترامپ» شکست خورد
چرا «ترامپ» شکست خورد، عنوان یادداشتی است در صفحه اول روزنامه آفتاب یزد به قلم علی بیگدلی کارشناس مسائل بینالملل که متن آن به شرح زیر است:
«آیووا ایالت کوچکی در غرب میانی آمریکا است و به طور سنتی اولین ایالتی است که نخستین رأیگیری همواره درآنجا صورت میگیرد و بیشتر درآمدش هم از طریق کشاورزی تأمین میشود و از دیرباز فعالیتهای انتخاباتی از این ایالت آغاز میشده است. از همین روی ایالت سرنوشتسازی برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا محسوب میشود.
شکست دونالد ترامپ در ایالت آیووا از تد کروز شاید نشانهای از شکست جمهوریخواهان در برابر دموکراتها باشد. در هر صورت از باخت ترامپی که از یک استراتژی کاملاً ضدایرانی و ضد خاورمیانهای و به طور کلی ضد اسلام برخوردار است و در دوران تبلیغات حرکات نامتعارف از خود نشان میداده است، خوشحال هستیم. تد کروز متولد کانادا است و این موضوع در جامعه آمریکا یک نقطه ضعف محسوب میشود اما نتوانست از نظر حقوقی برای کروز مشکلی به وجود بیاورد و با وجود این نقطه ضعفش ترامپ را شکست داد. این اتفاق مهم در جامعه آمریکا مورد استقبال قرار گرفت چرا که خودسریهای ترامپ مبنی بر راه ندادن مسلمانان به آمریکا به وجهه او لطمه بزرگی زد و خیل عظیمی از طرفدارانش را از دست داد اما نمیتوانیم بگوییم شکست ترامپ قطعی بوده است و به معنای شکست در سایر ایالات کشور آمریکا است. ولی ایالت آیووا ایالت حائز اهمیتی است. اوباما هم در ایالات دیگر چیزی در حدود ۱۰ الی ۱۲ درصد از خانم کلینتون عقبتر بود ولی در ایالت آیووا به پیروزی رسید و آرای او چیزی در حدود ۱۴، ۱۵ درصد از خانم کلینتون بالاتر رفت. از این لحاظ پیروزی دموکراتها بر جمهوریخواهان در انتخابات آینده ایالات متحده دور از ذهن به نظر نمیرسد چرا که این اواخر آقای اوباما توانسته است چندین امتیاز را به نفع دموکراتها به دست آورد از جمله برنامه برجام و... ارتباط مجدد با کوبا که توانسته نظر لاتینتبارها را به خود جلب کند. از طرفی مسلمانانی که ترامپ گفت نباید وارد آمریکا بشوند در ایالات متحده قطعاً به ترامپ رأی نخواهند داد. ایالات جنوبی و میانی آمریکا فضایی مخالف با ترامپ دارند و تنها شمال آمریکا است که در اختیار ترامپ قرار دارد. چرا که ترامپ یکی از ثروتمندهای شمال آمریکا است.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|