”ما مالک تن و جان خود هستیم!“- فرهاد عاصمی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۲ بهمن ۱٣۹۴ -
۱۱ فوريه ۲۰۱۶
خانم معاون رئیس جمهور در امور زنان از ”مالکیت“ مردان بر زنان پشتیبانی می کند. (١)
در اولین شماره نشریه ”اوراق مارکسیستی“ آلمانی برای سال ٢٠١٦، مارکسیست بلژیکی مقاله ای در باره ”هژمونی فرهنگی و شعور روزانه“ نگاشته است و در آن مکانیسم برقراری «هژمونی حاکم، هژمونی طبقات حاکم» را که مارکس مطرح می سازد، نشان می دهد. او از جمله به نقل نظرات آنتونیو گرامشی، فیلسوف ایتالیایی و یکی از بنیان گذاران حزب کمونیست ایتالیا (١٩٢١) در این باره می پردازد. گرامشی که در سن ٤٦ سالگی، چند روز بعد از آزاد سازیش از ده سال زندان در ایتالیای زیر سلطه فاشیست ها به ابدیت پیوست (١٩٣٧)، در ”دفاتر زندانش“ روند برقراری هژمونی طبقات حاکم را نشان می دهد. نشان می دهد که چگونه ابزارها و رسانه های در خدمت طبقات حاکم به هدف دست می یابند. مارکسیست بلژیکی به نقل از گرامشی می نویسد: «حاکمان در صدد آنند که فلسفه خود را در جامعه انتشار داده و برای آن تبلیغ کنند، تا مردم به این امر معتقد شوند و باور کنند که نگرش آن ها به جهان [و جامعه]، تحت تاثیر و ناشی از تبلیغ انجام شده برای موضع ایدئولوژیکی حاکمان قرار ندارد، و آن را ”به مثابه اندیشه- برداشت طبیعی“ از جهان و جامعه بپندارند.» و اضافه می کند، در پایان این روند تبلیغ و القای حاکمان: «آنوقت می توان [به بیان گرامشی] از برقراری هژمونی فرهنگی طبقات حاکم سخن راند.»
تفهیم سرشت طبقاتیِ پدیده ها و خبرها در فعالیت تبلیغی
از این طریق، واقعیت نبرد طبقاتی از منظر اندیشه ماتریالیست تاریخی- دیالکتیکی در نوشتارها طرح می شود و می تواند هم وزن همان سلاحی که طبقات حاکم به کار می گیرند - تا هژمونی ایدئولوژی خود را به هژمونی حاکم بدل سازند -، موثر واقع شود!
بگذارید یک نمونه ذکر شود. در مقاله پیش گفته با عنوان ”اهمیت پیوند میان مبارزه ضد تبعیض جنسیتی و مبارزه ضد برنامه های اقتصادی- اجتماعی“، نویسنده مقاله با ظرافت شایسته تحسین، فاکت و داده هایی را در نوشتار مطرح می سازد که به روشنی و از زبان «معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده»، موضع ایدئولوژی حاکم را در دفاع از ”مالکیت“ مردان بر زنان افشا می کند.
نظام سرمایه داری حاکم با خشونت یک برده دار شلاق به دست، از حفظ هژمونی ایدئولوژی حاکمیتِ مردانه خود بر زنان که از دوران قبیله ای- برده داری به ارث برده است و تا امروز در ایران، همانند در عربستان سعودی نیز داعش وار برقرار است، با آنچنان قاطعیتی دفاع می کند که معاون رئیس جمهور بلافاصله با عذرخواهی اعلام می کند که «بحث تغییر این قانون [حق خروج از کشور برای زنان مطرح] نبوده ...» است!
مقاله به درستی اضافه می کند که در چنین شرایط ارتجاعی و «به دلیل حضور نیروهای کهنه پرستِ پرنفوذِ مذهبی»، که با «بدیهی ترین حق یک انسان» مخالفت می کنند، آیا می توان انتظار داشت که همین حاکمیت سرمایه دارانه «در تدوین و اجرای برنامه های اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی ای مخرب مانند برنامه ششم توسعه، گام هایی عملی به سودِ تساوی حقوق زنان به پیش برداشت [بردارد]؟»
مقاله پیش تر رابطه «برنامه ششم توسعه» را با ”توصیه“های دیکته شده توسط سازمان های مالی امپریالیستی با شفافیت نشان داده و خاطرنشان می سازد که این دستورات به «ژرفش تبعیض جنسیتی به ضدِ زنان شاغل میهن مان» انجامیده است.
مقاله که هدف بجای آن، سازماندهی «مبارزه ضد تبعیض جنسیتی» در ایران است، سپس به نتیجه گیری از شرایط برشمرده شده برای «جنبش زنان میهن ما» می پردازد و به درستی این جنبش را «گردانی تاثیرگذار در جنبش مردمی برای نیل به عدالت اجتماعی، آزادی، تساوی حقوق زنان و تامین استقلال و حاکمیتِ ملی ...» ارزیابی می کند.
همان طور که دیده می شود، مقاله در ارایه داده های ضد حق انسانی و شهروندی زنان میهن ما کاملا مقاله ای موفق است. مقاله در قابل شناخت ساختن رابطه «تبعیض جسنیتیِ» اِعمال شده و سیاست اقتصادی نولیبرال که نشان تشدید استثمار زحمکتشان در کلیت آن در جامعه سرمایه داری کنونی ایران است، که «به شدت به زیان زحمتکشان فکری و یدی کشور ماست» که زنان، محروم ترین و زخم پذیرترین گردان آن را تشکیل می دهند که زیر فشار دوگانه جنسیتی و استثمار طبقاتی قرار دارند، کاملا مقاله ای موفق است! باوجود این، مقاله در سطح توصیف شرایط در نظام سرمایه داری باقی می ماند. به سخنی دیگر، تنها به «بازآفرینی زندگی» در مقاله می پردازد (کتاب "یادها و چهره ها"»).
در اندیشه ی طرح شده، حرکتِ مبارزه جویانه جنبش زنان برای خروج از سلطه شرایط نظام سرمایه داری طرح نمی شود و لذا فعالیت تبلیغی از سطح فعالیت ”فمینیستی“ در نظام سرمایه داری فراتر نمی روید.
به منظور شناختِ قناعت غیرضروری در اندیشه طرح شده، می توان ادامه نتیجه گیری مقاله را از دیدگاه «جنبش زنان میهن ما» مورد توجه قرار داد: در مقاله، پس از تاکید بر مقام «تاثیرگذار در جنبش مردمی» برای جنبش زنان میهن ما، به درستی چنین موضع گرفته می شود: این جنبش «می باید در راستای سازماندهیِ نارضایی ژرف زنان کشور - به ویژه زنان لایه های محروم و زحمتکش - اقدام و حرکت کند»! سپس مقاله برجسته می سازد که مبارزه لایه های محروم و زحمتکشِ جنبش زنان میهن ما سطح مبارزه را «برای دست یابی به حقوق راستین و انکارناپذیرِ زنان برای تساوی حقوق در همه عرصه ها [در شرایط سلطه نظام سرمایه داری] ... افزایش می دهد و رژیم و محافل تاریک اندیش و قشری را به عقب نشینی [در شرایط حاکم سلطه نظام سرمایه داری] وادار می کند.»
موضعِ طرح شده از این رو در سطح ”فمینیستی در نظام سرمایه داری“ باقی می ماند، زیرا مساله ”مالکیت برده دارانه“ی طرح شده در نظر و موضع «تاریک اندیشان» و همچنین در نظر «معاون رئیس جمهور»، اولی به مثابه یک ”حق“ و دومی به مثابه نظر یک «مرشد» که این حق را مورد تائید قرار می دهد (٢)، در مقاله مورد پرسش قرار نمی گیرد! و علیه آن به طرح موضع طبقاتی به منظور گذار از نظام سرمایه داری، یعنی «در سودای تغییر آن» (کتاب ”یادها و چهره ها“ همانجا) عمل نمی شود.
به سخنی دیگر، اندیشه در مقاله پیش گفته به سطح اندیشه جامعه شناسیِ انتقادیِ مارکسیستی- توده ای ارتقا نمی یابد که پیش شرط برای «اقدام و حرکتِ» مبارزه جویانه طبقاتی است. تنها با طرح روشن و صریح مضمون فوق با بیانِ قابل درک برای زحمتکشان، می توان وظیفه و کوشش برای انتقال آگاهی طبقاتی را به درون طبقه کارگر و محروم ترین لایه آن، به مورد اجرا گذاشت.
هنگامی که در فعالیت مطبوعاتی، به ارایه داده ها و فاکت ها قناعت می شود، و تحلیل آن ها به بررسی تاثیر و عملکرد آن ها در نبرد طبقاتی در جامعه ارتقا نمی یابد، مبارزه تبلیغی نیز از مرز ”فرهنگی- روشنگرانه“ فراتر نمی رود، اندیشه به مرحله حرکت مبارزه جویانه برای تغییر شرایط فرانمی روید. فعالیت تبلیغی در پایان مبارزه روشنگرانه اما پیش شرط ایجاد حرکت در جنبش است. مرحله روشنگرانه ی بحث، کلاس درس است. فعالیت تبلیغی با طرح شعارهای مناسب که از درون تحلیل روشنگرانه- فرهنگی فرامی روید، کلاس درس را به صحنه واقعی نبرد اجتماعی- طبقاتی منتقل می سازد.
شعار ”ما مالکِ تن و جان خود هستیم!“، جایگاه پراهمیت جنبش زنان میهن ما را از مرحله درک ”فمینیستی“ در جامعه بورژوایی به مرحله درک طبقاتیِ سرشتِ مالکیتِ حاکم بر این جامعه فرامی رویاند و این جنبش درمی یابد که چه ارتباط مضمونی میان نبرد علیه تبعیض جنسیتی و طبقاتی وجود دارد.
با درک سرشت ارتجاعیِ ادعای مالکیت برده دارانه بر سرنوشت، تن و جان زنان توسط ارتجاع واپس نگر، تضاد اصلی میان دو شکل مالکیت ارتجاعیِ برده دارانه- سرمایه دارانه و دموکراتیک- مدنی در همین جامعه ی سرمایه داری از پس باورهای سنت های مذهبی دوران قبیله ای- برده داری به صحنه نبرد برای پیروزی هژمونی اندیشه ضد سرمایه داری ارتقا می یابد. نقاب از چهره «تاریک اندیشان و کهنه پرستان پرنفوذِ مذهبی» بر می دارد و آن ها را به مثابه «مرشدان» حافظ نظام استثمارگر سرمایه داری افشا می کند!
در شعر ”قو خورشید را انتظار می کشد“، احسان طبری این مضمون طبقاتی مالکیت برده دارانه را ازجمله چنین ترسیم می کند: «ترا انکار کردند ... سقف خانه هایت را کوتاه ساختند، بر دریچه آرزویت گل گرفتند ... دنیایت را باغچه ای نهادند، در حیاط خلوت خانه ات که با پرچین غمین تنهایی محصور شده بود ... آسمان بر تو حکم راند، به کثرت باران هایش و ترا نیمه خواند ...» (احسان طبری، ”قو خورشید را انتظار می کشد“، سروده زندان) (٣)
وظیفه تبلیغات نشان دادن آشکار دو قطبِ متضاد در پدیده است. در موضوع مورد بحث، تضاد میان موضع ارتجاعیِ مالکیت مرد بر زن، در برابر موضع ترقی خواهانه تساوی حقوق و آزادگی زن با مرد در جامعه! نشان دادن شفاف و صریح این تضاد در همه ابعاد آن، به قطب بندی نظری در جامعه کمک می کند. قطب بندی نظری به نوبه خود، پوشیده ترین و عمیق ترین زوایای تضاد را آشکار ساخته، روند تاریخی پدیدار شدن آن را قابل شناخت کرده و از این طریق، به تجهیز نیرو در هر دو سوی تضاد می انجامد.
تجهیز نیرو در سمت قطب ارتجاعی، ضمن آنکه خطر تهاجم تروریستی و ددمنشانه آن را تشدید می کند و لذا باید هشیار بود، همه پرده های دروغین که ارتجاع برای ”تلطیف“ موضع خود به کار می گیرد را می درد و به فروپاشی آنها کمک می رساند. ابزار ”تلطیف“ ارتجاع برای حفظ ”مالکیت“ خود، یعنی سنت ها، باورها و در مجموع ”فرهنگِ“ ارتجاعی حاکم، رنگ می بازد و به عنوان ابزار حفظ هژمونی ایدئولوژی حاکم افشا می شود. با تعمیق افشاگری فرهنگی به سود نیروی نو و ترقی خواه، مبارزه آن برای ایجاد ارتباطِ عاطفی- فرهنگی با زحمتکشان تقویت می گردد.
از این رو مبارزه تبلیغی در پایان هر روشنگری، عمده ترین اهرم تغییر تناسب قوا در دست نیروی ترقی خواه بوده و استفاده از آن به منظور تغییر شرایط الزامی است.
ضرورت چنین تبلیغ افشاگرانه را می توان در سخنان نویسنده و روزنامه نگار مبارز ترک، آیدین چوبوکوچو نیز بازیافت که در کنفرانس سالانه "روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت" در آغاز امسال در برلین ایراد شد (جهان جوان 27 ژانویه 2016). چوبوکوچو مذهب را به معنای اعتقاد به خداوند و دینداری تعریف نمی کند. او «مذهب حاکم را شکل تظاهر سیاست و ساختارهای اجتماعی حاکم» ارزیابی می کند که «از قول خداوند در باره رفتار و زندگی مردم حکم صادر می کند!» او بر افشای این دستورات که به مثابه اهرم برقراری هژمونی نظام حاکم عمل می کند، پای می فشارد. او افشا می کند که امروز در ترکیه ی گرفتار به سیاست ارتجاعی- مذهبی اردوغان و حزب آ کا پ، «به مردم دستور می دهند از بزرگان خود جویا شوند که صبح ها اولین گام را با پای چپ و یا راست بردارند و توصیه می کنند که باید با پای راست از در خانه خارج شد!»
به طور خلاصه می توان گفت که وظیفه روشنگرانه و تبلیغی در ارتباط با مبارزه جنبش زنان میهن ما با پدیده ای دو سویه روبروست. دو سویی که در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند. یک سو، قابل شناخت ساختن مرحله رشد تاریخی جامعه است که شناخت آن تنها با درک برداشت ماتریالیسم تاریخی از تاریخ ممکن می گردد. این سو، وظیفه سوسیالیستی حزب طبقه کارگر را تشکیل می دهد. و سوی دیگر، شناخت سرشتِ فرهنگ حاکم بر جامعه است که بیان و شکل تظاهرِ هژمونی ایدئولوژی حاکم را تشکیل می دهد. این سو، وظیفه دموکراتیکِ نیروی ترقی خواه را تشکیل می دهد. مبارزه با این هر دو سو به کمک نبرد روشنگرانه و تبلیغی ضروری و اجتناب ناپذیر و در عین حال جدایی ناپذیر نیز است.
باید از یک سو کوشش برای حفظ روابط قبیله ای- برده داری خانگی را توسط لایه های حاکم بر ملا ساخت که می خواهند روابط اقتصادی- اجتماعی را در مرحله یک نظام سرمایه داری عقب مانده که در آن بقایای مالکیت فئودالی نیز در شکل مالکیتِ وقف مذهبی و دیگر اشکال نیمه فئودالی در آن برقرار است، حفظ و منجمد سازند.
از سوی دیگر، باید علیه تبلیغ و عملکردِ فرهنگیِ چنین حاکمیتی به مبارزه ی روشنگرانه و تبلیغی پرداخت. در این زمینه به ویژه باید برای یافتن زبان مناسب به منظور توضیح شرایط بغرنج فرهنگی برای توده ها کوشید. درک شرایط بغرنجِ فرهنگی در موارد بسیاری برای توده ها از این رو با مشگل روبروست، زیرا فرهنگ حاکم در شکل باور به سنت ها و اداب و رسوم حاکم نزد توده ها به سطح یک برداشت ”طبیعی“ ارتقا یافته و تثبیت شده است و از این رو، پذیرش افشاگری در باره شرایط عینی حاکم برایشان با سختی همراه و روندی طولانی و پرتضاریس را تشکیل می دهد.
در برابر مشکلات برای توضیح بغرنجی ها نباید دچار هراس گشت و تسلیم شرایط شد. زیرا، تنها در عملکرد، هنگام ارایه توضیح و کوشش برای قابل درک نمودن نظر است که مبارزان جنبش زنان و دیگر روشنگران قادر خواهند شد کمبودهای زبان روشنگرانه و عملکرد تبلیغی خود را بر طرف سازند. هراس از اشتباه در این زمینه بغرنج در نبرد ایدئولوژیک در جامعه و در ارتباط با زحمتکشان، نباید به معنای فرار از انجام این وظیفه روشنگرانه- افشاگرانه تلقی گردد.
«خواندن پسامدرنِ اندیشه مارکس»
محافل ضد مارکسیستی که نظریات خود را در پوشش به اصطلاح «خوانش جدید» و یا «خواندن پسامدرنِ اندیشه مارکس» ارایه می دهند، هدف انحراف اندیشه مارکسیستی را به سوی برنامه ”تعمییرات اجتماعی“ دنبال کرده و می خواهند اندیشه مارکس را به آن محدود سازند.
هدف به اصطلاح «خوانش جدید»، القای برداشتی از اندیشه مارکس است که در آن، نقش توامان اندیشه مارکسیستی- توده ای به منظور مبارزه برای «تساوی حقوق» Emazupation و رهایی و آزادگی انسان در جامعه سرمایه داری از یک سو، و شناخت «هویت تاریخی» خود برای زحمتکشان به منظور سازماندهی گذار از نظام سرمایه داری از سوی دیگر، مبهم و غیرقابل شناخت گردد. هدف غیرقابل شناخت ساختن وحدت و پیوندِ «مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی» در مبارزه ی اجتماعی- طبقاتی است. مبارزه برای تساوی حقوق زن و مرد، بدون مبارزه علیه نظام برده دارانه ی سرمایه داری که مبتنی است بر ”بردگیِ روزمزدی“، مضمون مبارزه ”فمینیستی“ در جامعه سرمایه داری را تشکیل می دهد که خطر جدی ای را برای نظام به همراه ندارد.
نفی خطر جدی برای نظام سرمایه داری حاکم توسط جنبش ”فمینیستی“ بورژوایی اما به معنای نفی نقش مثبت این جنبش در جامعه سرمایه داری نیست و یا به این معنای نیست که نیروی ترقی خواه باید نسبت به آن بی اعتنا باشد. برعکس، این نیرو باید ضمن شرکت در آن، برای رفع کمبود و یا علیه ایجاد شدن انحراف در آن – برای نمونه محدود شدن آن به سکسیسم، پرنوگرافیسم و ... - بکوشد. درک طبقاتی خود را با پیگیری طرح و درستی و ضرورت توجه به برطرف ساختن این کمبود را مستدل سازد.
موضع خانم معاون رئیس جمهور روحانی و خانم صدراعظم آلمان، آنجلا مرکل در چنین ساختاری قابل درک می شود.
بحث در کشورهای پیشرفته سرمایه داری برای قرار دادن سهم و درصدی برای شرکت زنان در مقام های رهبری شرکت ها و غیره، که خانم آنجلا مرکل، یکی از «مرشدان» آن است که قانون مربوطه را نیز در این کشور به تصویب رسانده، دقیقاً در چنین «خوانش جدید» از اندیشه مارکس انجام می شود که برای نظام سرمایه داری بی خطر است! همان طور که برنامه ورود 50 زن به مجلس اسلامی در ایران که حاکمیت دیکتاتوری تدارک آن را برای انتخابات آینده دیده است - در حالی که شمشیر دامکلوس ”نظارت استصوابی شورای نگهبان“ حمام خون به پا کرده است -، خطری را برای نظام سرمایه داری کنونی در ج ا ایجاد نمی سازد!
همان طور که اشاره شد، هدف این سطور نفی این ”اصلاحات“ نیست، برعکس، باید کوشید همین امکان را در خدمت مبارزه برای انتخاب زحمتکشان زن، کارگران کارخانه،پرستاران و معلمان به عنوان نمایندگان مجلس قرار داد. در عین حال اما باید بر ضرورت گذار از نظام سرمایه داری پای فشرد.
«مرشدان» این «خوانش جدید از اندیشه مارکس» که وجود حامل تاریخی تغییرات اقتصادی- اجتماعی را در جامعه سرمایه داری نفی می کنند، برای «لایه های میانی» چنین وظیفه ای قایل می شوند. این اندیشه که به نفی بود طبقه کارگر در ترکیب و لایه های امروزی آن در سطح جهان می پردازد، زیرا از تعداد کارگران در مراکز تولید کشورهای متروپل کاسته شده است (حذف اشتغال کاربر در کشورهای متروپل با انتقال آن به کشورهای پیرامونی همراه است!)، با تکیه به همین خوانش که آن را «پسامارکسیسم» هم می نامد، حامل تغییرات اجتماعی را «لایه های میانی» عنوان می کند که گویا به عنصر استحاله ی جامعه سرمایه داری بدل شده است و لایه هایی را تشکیل می دهد که به طور «افقی در همه طبقات» ریشه دارند.
در مقاله ”گرامشی پسامدرن“ که فیلسوف ایتالیایی استفانو گ. آزارا Stefano G. Azzara نگاشته، این کوشش را او در ارتباط با موضع واقعیِ گرامشی افشا می کند و نقش خوانش ضد مارکسیستی از آن را توضیح می دهد. فیلسوف ایتالیایی اهمیت مبارزه توامان برای «تساوی حقوق انسان» و «علیه نظام سرمایه داری» را در جنبش کارگری مورد تاکید قرار داده و پایبندی به آن را قویاً توصیه کرده و خطر گرفتار آمدن به اندیشه ضد مارکسیستی را گوشزد می کند (جهان جوان، ٢١ ژانویه ٢٠١٦).
در کتاب پرمایه ی ”یادها وچهره ها“، نویسنده کتاب در توصیف و ترسیم شخصیتِ «شیوانگاری» و زندگی زنده یاد رفیق احمد اعطا (احمد محمود)، برداشت مارکسیستی- توده ای احمد محمود را در رومان های او از دو سوی نبردِ برشمرده شده در موضع مارکس نشان می دهد و از این طریق، تعلق او را به جنبش توده ای به اثبات می رساند.
نویسنده کتاب که متاسفانه حتی نام مستعاری از او را هم نگارنده نمی شناسد تا بر زبان آرد و بنگارد، در صفحه ٤٤ کتاب به نقل از ژان هیتیه، منتقد فرانسوی، هدف نگارشِ رُمان را چنین بازگو می کند: «هدف رُمان، شناخت زندگی نیست، بازآفرینی آن است. تحلیل آن نیست، انگاشت آن است» و خود این تعریف را تکمیل کرده و اضافه می کند: «و بازآفرینی زندگی، از دگرسازی آن جدا نیست.»
نویسنده کتاب که رُمان های احمد محمود را دارای چنین سرشتی ارزیابی می کند و او را در ردیف بالزاک و شولوخف و دیگران قرار می دهد، برای «رئالیسم اجتماعی» در مضمون رُمان های رفیق احمد محمود چنین نقشی قایل است و آن را در صفحه ٤٥ اثرش چنین ترسیم می کند: «... احمد محمود در داستاهایش نه در اندیشه تفسیر زندگی که در سودای تغییر آن بوده است.» (پیش تر واژه های بازآفرینی زندگی و سودای تغییر زندگی از این بخش از کتاب به عاریه گرفته شده بود).
١- نگاه شود به مقاله ”اهمیت پیوند میان مبارزه ضد تبعیض جنسیتی و مبارزه ضد برنامه های اقتصادی- اجتماعی“ در نامه مردم شماره ٩٩٠، ٢١ دی ماه ١٣٩٤ و www.tudehiha.com در توده ای ها
٢- واژه «مرشد» را رحمان هاتفی به معنای ”مدافع نظریه پرداز“ Protagonist در مقاله ”چپ رو ها و مساله ای به نام خرده بورژوازی“ به کار برده است.
٣- به نقل از کتاب تازه انتشار یافته ”دیالکتیک اشعار زندان احسان طبری“ ص ١٢٤ – نگاه شود همچنین به انتشار به صورت پ دِ اف www.tudeh-iha.com
|