نگاهی به سازمان فداییان در دهه ۶۰-۵۰-بهروز رحیمی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ بهمن ۱٣۹۴ -
۱۲ فوريه ۲۰۱۶
این نوشته تقدیم می شود به تمامی کوشندگان چپ که درراه ارمان انسانی خود رنج های بی شمار متحمل شدند و یا در سیاه چال های استبداد سلطتتی و اسلامی به شهادت رسیدند.
مقاله زیر بخشی از مقاله طولانی " نگاهی به علل بحران درجنبش چپ در صد سال اخیر است " که به شکل گیری سازمان فداییان خلق و سیاست عمده ترین جریان انشعابی ان درسال شصت می پردازد
بهروز رحیمی
نگاهی به سازمان فداییان در دهه ۶۰-۵۰
پس از کودتای بیستُ هشت مرداد ۱٣٣۲ و سقوط دولت ملی مصدق و سرکوب سازمان های وابسته به حزب توده، جبهه ملی، و مهاجرت و دستگیری فعالین توده ای و ملی، نیروهای بازمانده ازاین جریانات فعالیت های سیاسی پراکنده ای را در طی سال های ۱٣٣٨ الی ۱٣۴۲ شروع کردند که عمدتاً در دانشگاهها، محافل دانشجویی، بازار و بخشی از حوزه های مذهبی خلاصه می شدند. با سقوط دولت امینی در سال ۱٣۴۱ و کشتار خرداد ماه سال ۱٣۴۲ خشونت و دیکتاتوری تحکیم یافت و برخی از نیروهای وابسته به احزاب و جریانات مختلف در پس این ناکامی ها به نقد و بررسی این شکستها نشستند و به این تحلیل رسیدند، که می بایست عمده فعالیت مبارزاتی خود را حول ایجاد تشکیلاتی مبتنی بر مبارزات مسلحانه قرار دهند. این جریانات با توجه به شرایط دیکتاتوری شاه و وابستگی آن به آمریکا و تاثیر پذیری از انقلابات چین، کوبا، الجزایر، ویتنام و جنبش فلسطین به این نتیجه رسیدند که مبارزات مسلحانه خود را در شهر و روستا، به خصوص مناطقی که پیش زمینه چنین مبارزاتی را داشتند سازمان دهند.
گروه بیژن جزنی که در طی دهه ۴۰ شکل گرفت ، منسجم ترین گروه مارکسسیستی در این دوره بود.گروه براین اعتقاد بود که، رژیم شاه یک رژیم بر آمده از کودتا و وابسته به امپریالیزم امریکا است و شاه به عنوان دیکتاتوری مستبد، حلقه اساسی این رژیم است، لذا باید با شعار "سرنگون باد دیکتاتوری شاه و حامیان امپریالیزمش "، جبهه نیرومندی از مخالفان تشکیل داد که حول مبارزات مسلحانه و شعارهای دموکراتیک، رژیم را سرنگون کرده و حکومت دمکراتیک خلق را در درون چنین روند مبارزاتی ایجاد کرد.
گروه، جامعه ایران را " سرمایه داری وابسته" ارزیابی می کرد، و به عملکرد حزب توده و دنباله روی آن از سیاست های حزب کمونیست شوروی انتقاد جدی داشت. گروههای منشعب از حزب توده، که طرفدار حزب کمونیست چین بودند را قبول نداشت و اعتقاد داشت که آنها ارزیابی غیر واقع بینانه ای از جامعه ایران دارند.
گروه بیژن جزنی به استالین و مشی حزب کمونیست شوروی در ارتباط با دوره جنبش ملی کردن نفت و بی توجهی وسیاست سکوت آن، نسبت به فشارهای امپریالیزم انگلیس وامریکا به دولت مصدق انتقاد داشت. بیژن جزنی خط مشی رهبران حزب توده را، که دنباله رو سیاست های شوروی بودند را یکی از عوامل شکست جنبش ملی می دانست و اعتقاد داشت: "فقدان تجارب و شخصیت انقلابی در حزب "و " حاکمیت مشی استالین در جنبش جهانی وکمینترن، که به صورت تبعیت بی قید و شرط احزاب برادر از حزب کمونیست شوروی ظاهر می شد ." در وابستگی بیش از حد حزب توده ، موثر بوده است .
جزنی در تاریخ سی ساله می نویسد: "غفلت از مبارزات امپریالیستی و تبعیت کورکورانه از اتحاد شوروی، کار را به آنجا کشاند که حزب توده به پشتیبانی از پیشنهاد شوروی برای کسب امتیاز نفت در جلو مجلس چهارده دست به تظاهرات زدند" . گروه بیژن جزنی اعتقاد داشت که حزب توده، به کیفیت مبارزه ایدئولوژیک و جریانات درون حزبی که به رهبری حزب انتقاد داشتند توجهی نمی کرد و آن ها را، با پشتیبانی حزب کمونیست شوروی تکفیر می نمود:"حزب توده از روابط بین المللی برای کوبیدن انشعاب ها استفاده کرد و مانع مبارزات سازنده در داخل حزب شد."
جزنی و گروه او انتقادات واقع بینانه ای به حزب توده داشت و ضمن دفاع از بخشی از عملکرد های این حزب در سازماندهی زحمتکشان، معتقد بودند علیرغم اینکه حزب در آشنا کردن مردم با مفاهیم مارکسیستی، درسازمان دهی تشکل های کارگری و دموکراتیک زنان و جوانان نقشی نسبتا مهم ایفا کرد، اما دربرخورد باکودتاگران، منفعلانه عمل کرده وباعث شکست استراتژیک چپ شده است. او اعتقاد داشت که بایستی حزب طبقه کارگر مجددا احیا، و در طی یک پروسه مبارزاتی تشکیل گردد.
گروه بیژن جزنی با این نگاه مستقل، خود را از برخوردهای کلیشه ای جدا می کند و راه را برای نقد همه جانبه و راه گشایی خط مشی نوینی در جنبش چپ می گشاید. او می نویسد: "جنبش انقلابی باید مسیر خود را جدا از مشی و سیاست شوروی و هر قدرت خارجی دیگری پی ریزی کرده و با اتکا به نیروی خلق به راه خود ادامه دهد".
گروه جزنی در سال ۱٣۴۶ در تدارک مبارزه مسلحانه بود که به علت کمبود امکانات، با شبکه تشکیلات تهران حزب توده ارتباط گرفت که به علت نفوذ ساواک در رهبری این جریان ضربه سختی خورد و رهبران اصلی گروه دستگیر، و زیر شکنجه های سبعانه ساواک قرار گرفتند. بازماندگان گروه در سال ۴۹ با کمک صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی که از فلسطین بازگشته بودند با کادر های باقیمانده مانند حمید اشرف گروه را احیاء، و با گروهی دیگر به رهبری مسعود احمد زاده و پویان در تهران و مشهد، که بیشتر متاثر از انقلاب کوبا و کتاب "انقلاب در انقلاب" رژی دبره بودند، متحد شدند و در یک پروسه وحدت و همکاری سیاسی و یک عملیات نظامی در۱۹ بهمن که به حماسه سیاهکل معروف شد، تحت نام "چریک های فدایی خلق" موجودیت وفعالیت خود را اعلام نمودند .
تفکرات گروه احمد زاده و پویان، که به همراه بخشی از نظریات گروه بیژن جزنی، اساس بنیادی تفکرات فداییان را تشکیل می داد در جزوات و کتاب هایی چون : "مبارزه مسلحانه هم استراتژی و تاکتیک، رد تئوری بقا، چگونه مبارزه مسلحانه توده ای می شود و تاریخ ٣۰ساله" انعکاس یافت و همگی آنها برچگونگی شکل گیری مبارزه مسلحانه وعلل آن در ایران پرداختند و دیدگاهی متفاوت از مواضع بلوک سوسیالیستی سابق و تا حدودی لنین به حزب و مبارزه را ارائه می کردند. هسته هایی از اندیشه پویا و نو اندیش که تا سال ۱٣۵٨ بر اندیشه فداییان خلق حاکم بود. یعنی: شجاعت و جسارت در انتقاد کردن به مواضع جزنی و گروههای جنبش کمونیستی، بخصوص حزب توده، ارائه و کوشش در مشی مستقل و تحلیل از ساخت و رو بنای سیاسی _فرهنگی جامعه، اعتماد به نیروی توانمند خلق، دفاع از مبارزات دموکراتیک مردم در تمامی ابعاد همچون سیاسی، صنفی، و کوشش فداکارانه در جلب حمایت توده ها... اساس تفکروبینشی بود، که تفاوت فداییان را با دیگر گروههای چپ تشکیل می داد.
فداییان در عملیات مسلحانه خود در طی سال های ۱٣۴۹ الی۱٣۵۷ به این باور خود، که "موتور کوچکشان می تواند موتور بزرگ توده ها را به حرکت در آورد و "اگر خون قادر به بیداری خلق است، بگذار که از خون ما دریای خروشان جاری گردد. " و "پیشاهنگ قادر نیست، بدون این که خود مشعل سوزان ومظهر فداکاری و پایداری باشد. توده ها را در راه انقلاب بسیج کند." عمل نمودند وشور و هیجان سیاسی زیادی در جامعه، به خصوص در محافل دانشجویی، روشنفکری و فعالان سیاسی ایجاد کردند که باعث جلب بخش های وسیعی از آنان حول سازمان های مسلح انقلابی شد. فداییان که با هزینه سنگین نیروی انسانی، باعث شکستن فضای یاس و ناامیدی روشنفکران و فضای دیکتاتوری و از بین رفتن بی اعتمادی فعالین سیاسی شدند.و پس از ۵ سال درگیری خونین با رژیم شاه، در شرایطی قرار گرفتند که به تجدید نظر در مشی خود، مجبور شدند.
ضربات سال۱٣۵۵ و مرگ رهبران برجسته ای چون حمید اشرف و اعدام و کشته شدن بسیاری از رهبران فداییان، مانند بیژن جزنی، احمد زاده، پویان، حمید مومنی و... که فرصت آنرا نیافتند تا به عمده ترین مسائل جنبش چپ ،به خصوص زمانی که هنوز بسیاری از "واقعیات سوسیالیسم واقعا موجود" روشن نشده بود را پاسخ دهند و راه را برای پذیرش بسیاری از مسائل، که بعدها به خصوص پس از انقلاب بدان دچار شدند را باز گذاشت. ورود کادرهای زندانی به سازمان، بحث های درون زندان حول مشی مسلحانه ، شرایط و اعتلاء جنبش توده ای و شرکت فعال فداییان در این دوره که با مبارزات وسیع بخش های دیگر جامعه همراه بود. فداییان را واداشت که نسبت به مشی مسلحانه مواضع انتقادی گرفته و با رد مشی مسعود احمد زاده و اعلام پذیرش مواضع جزنی راه را برای ایجاد یک سازمان صرفاً سیاسی مهیا نمایند .
فداییان تا سال ۱٣۵۹ به صورت یک سازمان سیاسی _نظامی باقی ماندند، و به خاطر همین وضعیت سازمانی و تشکیلاتی و داشتن تیم های عملیاتی توانست، در روز های ۲۱ و۲۲ بهمن و درگیری مسلحانه مردم با نهادهای رژیم شاهنشاهی، نقش فعالانه ای نسبت به دیگر جریانات مارکسیستی و انقلابی ایفا کند و به پرطرفدارترین و قدرتمندترین سازمان مارکسیستی پس از انقلاب تبدیل شوند. فداییان در این سال ها با دفاع از مبارزات دموکراتیک مردم، نقش نسبتا مثبتی در انقلاب ایفا کردند و با مواضع مستقل و دوری از بلوک سوسیالیستی، و نگاه انتقادی به حزب و سیاست های آن، که عموما به شکل تحریف آمیزی خود را به کشورهای سوسیالیستی معرفی می کرد و تحلیل نادرست و ذهن گرایانه ای از حاکمیت ارائه می داد، در یک بیانیه ۲۴ ماده ای ، اصول خود را تدوین کردند و با رادیکالیزم انقلابی ، بر انحلال و ایجاد ارتش خلق، مصادره کارخانه ها و اموال وابستگان رژیم سابق، تقسیم زمین بین دهقانان، دموکراسی برای مردم ایران و خود مختاری برای خلق های ایران و..... تاکید کردند ، آنها به مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استبدادی روحانیت به خصوص طالقانی صحه گذاشته و خواهان پیشروی انقلاب تا ایجاد یک نظام دموکراتیک شدند.
فداییان در این سال ها علی رغم اشکالات عمده شان در زمینه تئوری انقلابی و در جا زدن در الگوهای سنتی مارکسیستی، کوشش داشتند، خود را از حوزه اردوگاه سوسیالیستی سابق خارج ساخته و به مشی مستقلی دست یابند، لذا آنها با ترویج اندیشه های سوسیالیستی در میان توده ها، درصدد ایجاد سازمان طبقه کارگر بر آمدند. آنها درآستانه سال ۱٣۵٨، تفاوت های زیادی، با گرایش های مائویستی و روسی زمان خود داشتند به طوری که با توجه به موضع مخالفشان با انشعابیون مارکسیست درون سازمان مجاهدین خلق ، که تاثیر منفی بر اتحاد مبارزان در دوران انقلاب گذاشته بود، مورد حمایت نسبی توده های مسلمان نیز قرار گرفتند. فداییان دراین دوره مخالف انشعاب و چند دستگی بودند و کوشش داشتند اغلب گرایش های مبارزه مسلحانه را حول خود جمع کنند، لذا با گرایش های مختلف حول و حوش خود ، برخورد سیاسی و توضیحی دارند. فداییان در این دوره ها هرچند گرایش ها و عملکرد هایی از استالینیزم و مائویزم را از خود بروز می دادند ، اما گرایش مسلط ، تفکر خلقی و دموکراتیک، با گرایشات مارکسیست - لنینیستی بود که در آن مبارزه با امپریالیسیم وعمل انقلابی ودفاع از مبارزات خلق، نقش محوری داشت. نشریات نبرد خلق و آثار بیژن جزنی ،احمدزاده و پویان و کتاب هایی که حول اعدام شهریاری پاسخ به مصطفی شعاعیان و پیرامون مذاکرات حمید اشرف با بهرام آرام، از رهبران (م.ل) مجاهدین خلق انتشار یافته ، نشان دهنده مواضع مستقل فداییان در سال های۱٣۵۰ تا ۱٣۵٨ می باشد .
فداییان خلق که از کوران مبارزات در رژیم شاه جان سالم به در برده بودند و چون ماهی سیاه کوچک صمد بهرنگی خود را به دریای انقلاب رسانده بودند درسالهای پس از انقلاب، به خصوص از سال ۵۹ به راهی کشیده شدند که روزگاری از نقد و نفی آن ایجاد گردیده بودند .
ورود فداییان در انقلاب به استقرارعلنی در نقاط مختلف کشورانجامید، گذشته مبارزاتی و شهادت های فداییان در زندان های شاه و مواضع سیاسی و ایدئولوژیک آنها باعث گرایش عظیم هواداران این جریان و پیوستن به سازمان شد که سازماندهی وهدایت آنها، به یک مشکل تشکیلاتی برای فداییان تبدیل گردید، سازمان همچون دایناسوری شده بود که جثه ای عظیم پیدا کرده و سری کوچک ، که در فراخور تغذیه این بدن عظیم نیست، رهبری سازمان که عمدتا خود رادرحد تدارکات برای عملیات مسلحانه، یا پخش بیانیه ها، تهیه جزوات و اعلامیه وهدایت چند تیم وحوزه آماده کرده بود، با نیروهای وسیعی از روشنفکران و فعالین سیاسی در حوزه های مختلف کارگران، جوانان، دانشجویان، زنان، سربازان و... مواجه شد، که می خواستند در سازمان و سیاست آن حضور داشته باشند.
لذا با توجه به ناتوانی رهبری در سازماندهی و هدایت سیاسی آنان، جریان های هوادار فداییان خلق در گوشه کنار کشور ستاد های خود را شکل دادند و اتوریته و سیاست های خود را با توجه به تعداد اندکی از اعضاء سازمان در شاخه های استانی پیش بردند و بعضا شاخه های سازمانی را در نواحی مختلف در دست گرفتند.
شاخه سنندج در کردستان بعد از حمله احزاب کرد، به ارتش و پادگان های آن، شتاب زده فداییان خلق را به جنگ کردستان کشاند و به توجیه این که "چرا فداییان خلق در سنندج شلیک کردند" پرداخت. شاخه مازندران بوسیله کانون سیاسی _فرهنگی خلق ترکمن که به تقسیم زمین و مصادره اموال مالکین پرداخته بود با مقاومت فئودال ها و حاکمیت رو به رو شد و با کشته شدن رهبرانی چون توماج، به جنگ ترکمن کشیده شد. شاخه خوزستان در گرماگرم ایجاد تشکیلات کارگری به مناقشات خرمشهر و جنگ آن پرداخت. رهبری سازمان که در دل این حوادث بغرنج اجتماعی، به دنبال جنبش خود به خودی مردم بر آمده از انقلاب و تصمیم گیری شاخه ها و هواداران کشانده می شد، از نقش رهبری و سازماندهی این مبارزات بازمانده بود.
مشکلات فراروی رهبری در زمینه های مختلف ایدئولوژیک سیاسی_تشکیلاتی خود را بروز می داد، فداییان که در این شرایط و بحرانی که بین گذار از شرایط مخفی به علنی به سر میبردند دائم مورد هجوم گروهای فشار حاکمیت اسلامی قرارمی گرفتند و مجبور بودند دائما مقاومت یا عقب نشینی کنند، زیر فشار بودند تا به هواداران خود رهنمود بدهند و یا به انتقادات رهبری حزب توده پاسخگو باشند. آنها از یک طرف به رفراندوم جمهوری اسلامی رای مثبت نداده بودند و به رویه تدوین قانون اساسی و تشکیل مجلس خبرگان اعتراض داشتند، ولی میخواستند طبق آموزشهای لنینیستی دراین انتخابات شرکت کنند و به سازمان دهی طبقه کارگر و زحمت کشان بپردازند.
فداییان در کردستان می جنگیدند و با گروهای کُرد در مذاکرات با دولت جمهوری اسلامی شرکت میکردند و برای صلح و حل مسائل کردستان طرح ۲۶ ماده ای ارائه می دادند ، امامجبور بودند در آبادان، اهوا، تهران، قزوین و... تشکیلات کارگری و حوزه های سیاسی ایجاد کنند، در ترکمن صحرا همگام با شورای سیاسی_ فرهنگی خلق ترکمن به تقسیم زمین و مصادره اموال مالکین بزرگ میپرداختند ولی در اصفهان و لرستان و... با شوراهای هفت نفره تقسیم زمین که زیر نظر روحانیت انجام می گرفت همکاری کنند. با ابقای ارتش مخالف بودند و شعار انحلال ارتش و ایجاد ارتش خلقی سر می دادند، اما در مقابل دولت بازرگان از تصمیمات شورای انقلاب به رهبری روحانیون دال بر ایجاد واحدهای مسلح مانند:" سپاه پاسداران و کمیته های مسلح اسلامی " سر موافقت داشتند.
این تنوع و اشکال پیچیده مبارزه، در شرایط سال های اولیه انقلاب، رهبری پر قدرت، توانا، دموکراتیک و سیاسی را طلب میکرد، که کل رهبری فداییان علیرغم فداکاری و تلاش فراوان فاقد توانایی آن بود، فداییان و جنبش مسلحانه آنان از آسمان به زمین آمده بود، و چریک نه درهیئت یک قهرمان، بلکه به صورت یک فعال سیاسی مورد نقد و داوری قرارمی گرفت، رهبری فداییان و کادرها به جای پاسخ گویی و تحلیل شرایط جدید و تکیه به نیروهای عظیم دموکراتیکی که حول خود گرد آورده بودند، به جای تکوین و تکامل اصول خود با شرایط جدید به اصول اولیه بنیان گذاران خود، که مهمترین آن عدم تبعیت از اردوگاهای سوسیالیسم و احزاب وابسته به آن بود پشت کردند. خود را به روز مرگی و دنباله روی از سیاست های شوروی و حزب توده سپردند، به جای پیش برد یک مبارزه سیاسی و یک رقابت سالم درون سازمانی، به مسائل درون سازمانی چسبیدند و تحت عنوان مبارزه با فراکسیونیسم و پالایش، اندیشه های خود از پیرایه های خرده بورژوازی و بلانکیستی انشعاب، و گروه گرایی را دامن زدند، پلنوم اول سازمان که با شرکت مرکزیت و برخی از اعضا بدون یک تدارک سازمانی صورت گرفت به طورعمده به مشی گذشته و تحلیل از حاکمیت جمهوری اسلامی و چگونگی شرکت در جنگ کردستان و حوادث پس از انقلاب پرداخت، که بدون نتیجه گیری مشخص اختلافات و انشعابات را موجب شد که شکل گیری، فداییان اقلیت ، فداییان اکثریت ، و... ،نتیجه بلافصل آن بود.
در این مقطع که اختلافات روشن شده بود و حزب توده برای تثبیت خط مشی خود، تسخیر سفارت امریکا را نشانه اوج گرفتن مبارزه ضد امپریالیستی حاکمیت تلقی کرده و فدائیان را به خاطر تائید حاکمیت واقدام انقلابی آن مورد خوش آمدگویی قرار داده بود، با انتشار علنی اسناد پلنوم، به اختلافات و جناح بندی بیشتر دامن می زد وجناح اکثریت و اقلیت، شکل سازمانی به خود گرفتند .
بخش اکثریت سازمان به مواضع حزب توده نزدیک شد واعلام نمود که از این پس، ازجریان ضد امپریالیستی و ترقی خواه حاکمیت جمهوری اسلامی به رهبری آیت الله خمینی حمایت خواهد کرد. فداییان اکثریت که اکنون به نام سازمان خوانده می شدند، به جای تکیه گردن به اصول دموکراتیک مارکسیسم، با تاثیر پذیری ساده از انقلاب روسیه و لنین، آن هم آموزه هایی که به وسیله رهبران حزب توده در ایران ترویج شده بود، هرگونه تکثر و رقابت سالم درون سازمانی را که به طور نسبی در فداییان جاری بود به فراکسیون و فرقه گرایی تبدیل کردند، در جنبش فداییان به دلیل شرایط استبداد و سرکوب یک گردش رهبری و کادر یا روتاسیون تشکیلاتی به علت کشته شدن و کوتاه بودن عمر چریک به صورت درست یا غلط وجود داشت که از هرگونه بروکراتیزه شدن تشکیلات و رهبری جلوگیری می کرد و بعد از انقلاب این وضعیت جای خود را به مناسبات غلطی داد به طوری که حتی اگر در سطح هواداران و توده اعضا، عناصر بر جسته تر از رهبری و کادرها وجود داشت، آنها راهی در تعیین سیاست ها و سامان دهی سازمان پیدا نمی کردند و می بایستی به این رهبران تمکین می کردند و یا راه انشعاب و انفعال را در پیش میگرفتند. جالب بود که همه این نارسایی ها و اشتباهات تحت عنوان سانترالیزم و دفاع از ساختار حزبی شدن فداییان توجیه می گردید. رهبری فداییان در این مقطع با پذیرش سیاست ها و برنامه ها ی حزب توده و مصوبات احزاب کمونیست در سال های ۱۹۵۷_۱۹۶۰ میلادی به قول رهبران حزب توده به جرگه احزاب و سازمان های طبقه کارگر پیوست و راه اتحاد و نزدیکی با حزب توده را در پیش گرفت.
پذیرش مواضع حزب توده به وسیله بخش اکثریت فداییان و ارتباط سازمانی بین آن ها ، نه تنها به فداییان کمکی نکرد بلکه، تمامی اتهاماتی را که متوجه رهبران حزب توده و عملکرد آن در سال های ۱٣٣۲ و... جاری بود ، یعنی وابستگی و... متوجه فداییان نمود. یکی ازعوامل اساسی انشعاب فداییان، پذیرش ارزیابی ذهنی رهبری حزب توده از حاکمیت اسلامی بود، دبیر اول حزب در ۱۷ آبان ۱٣۵٨ در گفت وگو با یکی از اعضای سیاسی و دبیر کمیته مرکزی حزب واحد سوسیالیست آلمان ارزیابی خود از حاکمیت و انقلاب وقایع و وضعیت حزب چنین توضیح می دهد:
"از دیدگاه حزب توده ، هم اکنون مرحله دوم انقلاب ایران آغاز می شود ، چرا که این انقلاب توده ای ، ملی و ضد امپریالیستی هر چه بیشتر خصلت ضد انحصاری و بعضا ضد سرمایه داری به خود می گیرد . تضاد اصلی در عرصه سیاست ، تضاد میانه نیروهای طرفدار خمینی و (رفیق کیانوری آنها را نوعی نارادونیک ها می نامد.) و بورژوازی لیبرال است (نماینده این جناح بازرگان است). حزب توده به موقع خط خمینی را بطور نسبی مترقی ارزیابی کرد و با این عمل واقعیات تحولات کنونی در ایران را مورد توجه قرار داد، .....حال آنکه نیروهای چپ افراطی به جبهه ضد انقلاب پیوسته و با بختیار(در مهاجرت)که از سوی شاه با سمت نخست وزیری ، متصدی حفظ منافع او شده بود، هم سنگر شده اند ........ نبرد طبقاتی بر سر تشکیل ساختار جمهوری اسلامی ایران و تعیین موازین قانون اساسی با شدت هر چه بیشتر آغاز شده است........ دولت بازرگان ، به عنوان منافع بورژوازی، در سمیناری که تشکیل داده بود به دفاع از رشد افسار گسیخته روابط سرمایه داری بر خاست. شورای انقلاب نیز در مقابل با برگذاری سمیناری در دانشگاه به تدوین تزهای (رشد غیر سرمایه داری اسلامی) در ایران پرداخت ."
"هم اکنون کشمکش میان نیروهای ضد امپریالیستی طرفدار خمینی و بورژوازی ایران به شورای بررسی قانون اساسی در مقابل طرفداران آیت الله شریعتمداری بنای اقتصادی ایران نوین را قانوناً تثبیت کرد. پیشنهاد حزب توده ایران مبنی بر این که اقتصاد ملی متشکل از سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی باشد به عنوان یک اصل اساسی طرح قانون اساسی پذیرفته شد. بخش دولتی صنایع بزرگ، بازرگانی خارجی، بانکداری و اعتبارات، خطوط هوایی و شبکه راه آهن را در اختیار خواهد داشت . سرانجام اکثریت شورای انقلاب و آیت الله خمینی با در خواست حزب توده مبنی بر بازرگانی خارجی با وجود مخالفت سرسخت بازرگان و نیروهای راست موافقت کردند." "مردم" ارگان مرکزی حزب ، حتی به گواهی مخالفان ما، به بهترین روزنامه کشور تبدیل شده است ( تیراژ روزانه۴۰۰۰۰ نسخه) ارگان مرکزی حزب تنها روزنامه ای است که به سه زبان فارسی، کردی ،آذری منتشر می شود. حزب این کار را مدیون خمینی است که اجازه انتشار به سه زبان را داد. "دنیا"ماهنامه تئوریک حزب را حتی در شورای انقلاب هم می خوانند..... " (از کتاب حزب توده در مهاجرت مطالعه ای بر اساس اسناد منتشر نشده آلمان شرقی قاسم نور محمدی ،ص۲۶۷_۲۶٣)
جالب است که در همان مقطع که کیانوری ارزیابی خود را که مورد تایید تئوری پردازان سیاست خارجی حزب کمونیست شوروی مانند الیانفسکی است ارائه می دهد، شعبه حزب سوسیالیست آلمان در تهران گزارش کاملا متناقضی را ارسال می کند: "رهبری خمینی یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی عملا قادر به ارائه هیچ نتیجه مثبتی در سیاست های داخلی کشور نیست......اهداف انقلاب تنها روی کاغذ مانده ........ و.در این میان کشمکش های دائمی با آمریکا اذهان را از بحران داخلی منحرف کرده...... حملات تند علیه کمونیست ها و دیگر نیروهای چپ .....کشمکش های مداوم با اقلیت های ملی و درگیری های نظامی با عراق نیز دارای همان اثر هستند...... نیروهای سیاسی نزدیک به بورژوازی ملی که بازرگان ......باید در این طیف به حساب آورد به خوبی آگاهند که توده های مردم را با سیاست های نا موفق رهبران مذهبی نمی توان راضی نگه داشت . از این رو هر گونه تحکیم مواضع رهبری مذهبی ..... مغایر با منافع طولانی مدت آنها است." و"رهبران مذهبی ایران نه در امریکا ، بلکه در کمونیسم و در جهان بینی مارکسیسم _ لنینیسم حریف و خطر اصلی سیاسی خود را به چالش می طلبد....." )از کتاب حزب توده در مهاجرت مطالعه ای بر اساس اسناد منتشر نشده آلمان شرقی قاسم نور محمدی ،ص٣۲۰_٣۱۹ (
در مورد نفوذ حزب و محبوبیت او در میان توده ها و حاکمیت اسلامی، کارگزاران امنیتی روسی در تهران، نظر دیگری دارند. آنها در خاطرات خود چنین می نویسند : "در واقعیت امر موقعیت حزب توده کاملا غیر از این بود کیانوری در هر یک از گزارش هایش علاوه بر پرداختن به موضوعات سازمان دهی به اوضاع سیاسی ایران هم توجه می کرد. در مورد اوضاع کلی خیلی عینی قضاوت می کرد فقط وقتی نوبت پرداختن به حزبش می رسید آن را وزنه سنگینی در عرصه سیاسی ایران معرفی می کرد به بالاترین مقام حاکم نزدیک است و نفوذ خود را بر جریان حوادث اعمال می کند او حزب توده را یک جناح پیشرو در جناح چپ معرفی می کرد که در میان جوانان محبوبیت فراوانی دارد ..... این همان رویه ای بود که در مسکو برنامه ریزی شده بود در ایران کسی حزب توده را جدی نمی گرفت از لحاظ عددی خیلی کوچک بود و سازمان های مجاهدین و فداییان آن را وابسته به مسکو تلقی می کردند .... حزب توده در گزارش ها به مسکو چنین وانمود می کرد که مبازره ضد آمریکایی به ابتکار او صورت گرفته در توضیحاتی که " کاگ ب" در تهران ارسال می کرد می گفت اطلاعاتی که رفیق کیانوری در مورد موقعیت جنبش چپ می فرستد همیشه انعکاس حقایق نیست "(از کتاب کا گ ب در ایران_ولادمیر کوزیچکین_ ترجمه اسماعیل زند_ص۴۰٨_۴۰۵
سیاست نزدیکی فداییان اکثریت با حزب توده که بیشتر ناشی از پذیرش سیاست های حزب کمونیست شوروی بود تمامی اتهاماتی را که بر رهبران حزب توده زده می شد متوجه فداییان ساخت. ادغام سازمان های نظامی و همگامی حوزه های وسیعی از سازمان فداییان در بخش های کارگری و زنان و جوانان با حزب، نه تنها باعث تقویت جنبش چپ نگردید، بلکه خوراک سرکوب را با توجه به اتهاماتی که به حزب توده زده می شد برای حاکمیت مهیا ترساخت. رادیکالهای تند رو و گروههای منشعب از فداییان را بر علیه آنها متشکل تر ساخت وبه طور کلی به انزوای فداییان اکثریت در محیط های کارگری، دانشجویی و محافل چپ روشن فکری انجامید. برخورد سیاسی حزب توده، در این سال ها (۱٣۵۷- ۱٣۶۰) به فداییان و دیگر مخالفان نه از موضع یک حزب مارکسیستی درجهت انسجام، بلکه بیشتر از موضع فرو پاشی بود، آنها به این انشعابات و چند دستگی ها با برخورد سیاسی خود دامن زده و بخصوص در مورد فداییان، هرانشعاب و جدایی را نشان پالایش فداییان از ایده های خرده بورژ وایی محسوب کرده ورهبران اکثریت را مورد ستایش قرار می داد.
در تابستان سال ۱٣۶۰ که سیاست انحصار طلبانه حاکمیت، جنگ ناخواسته ای را به علت درگیری با مجاهدین به گروههای چپ از جمله گروههایی از جنبش فدایی تحمیل کرد. اکثریت و حزب توده بدون توجه به ماهیت انحصارگرانه حاکمیت، با توجیه و صحه گذاشتن به این سرکوبها، عملا در جبهه حاکمیت قرار گرفت. سیاست هایی که در این مقطع به برنامه فداییان اکثریت تبدیل شده بود و در نشریات کار در سالهای ۱٣۶۰و۱٣۶۱ انعکاس می یافت، چیزی جز نشات گرفته از پذیرش برنامه های حزب نبود. نادیده گرفتن سرکوب و امر شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی و همراهی با حکومت که درچهار چوب پذیرش برنامه های حزب توده صورت گرفت باعث گردید، برای اولین باردرتاریخ جنبش چپ ایران ،گروهی که در قدرت نیستند و حتی مورد پذیرش حاکمیت نیز واقع نمی شوند، در مسائلی خود را درگیر کنند که به هیچ عنوان با وظایف دمکراتیک وچپ آنان هم خوانی نداشته باشد، هم صدایی با حکومت درسرکوبی مخالفین در کردستان و سکوت درمقابل کشتارحاکمیت، هرچه بیشتر به انزوای جنبش چپ در جنبش دمکراتیک انجامید و زمینه ساز انحرافات و راست روی بیشتر در گروههایی چون مجاهدین خلق و ...گردید. اتخاذ چنین مواضعی با توجه به یورش جمهوری اسلامی به حزب و سازمان اکثریت زمان طولانی را طی نکرد و یک سال بعد رهبران حزب و اکثریت در خارج از کشور با اعلام شکست سیاست های خود به وجود شکنجه و اعدام های بی رویه اعتراف کردند. علی خاوری دبیرحزب، در گفت و گویی که با هرمی اکسن عضو دفتر سیاسی حزب سوسیالیست آلمان می گوید: "حزب توده اولین قربانی فشار فزاینده نیروهای راست بر دولت شد .... برخی از علل ضربات سخت ناشی از اشتباه خود حزب بود .... حزب از یک تحلیل طبقاتی عمیق از روحانیت بی بهره بود اینکه روحانیت باوری به حل معضلات اجتماعی ندارد مورد توجه قرار نگرفت ." (از کتاب حزب توده در مهاجرت مطالعه ای بر اساس اسناد منتشر نشده آلمان شرقی قاسم نور محمدی ،ص ۲۹۲_۲۹٣)
در سالهای پس ازدستگیری وضربه خوردن حزب، حتی تئوری پردازان چون اولیانفسکی که خود خط مشی حزب را در سال ۱٣۵۷ مورد تایید قرار داده بود و پیشنهاد اتحاد و همکاری با رادیکالهای جمهوری اسلامی را که در مدافعان ولایت فقیه خلاصه می شد، در تز راه رشد خود به نوعی تئوریزه کرده بود، اکنون زبان به انتقاد از این سیاست ها گشوده بود: "حزب توده و بخش بزرگی از فداییان که به آن نزدیک بودند... به سیاست "مخالفت صادقانه" خود نسبت به روحانیت حاکم ادامه دادند. این نیروها امیدوار بودند که با پشتیبانی از حکومت، وضع عینی دیر یا زود شرایطی را به وجود بیاورد که به موجب دستاوردهای انقلاب ضد سلطنتی، ضد امپریالیستی حفظ شود. از سوی دیگر سیاست مجاهدین و فداییان (اقلیت) به هم نزدیک تر شده بود. این دو به این نتیجه رسیده بودند که روحانیت خصلت مترقی خود را از دست داده وحتی بالاتر ازآن، به یک نیروی ضد انقلابی تبدیل شده است..با گذشت زمان ، نادرستی هر دو سیا ست به اثبات رسید .... پشتیبانی از حکومت در وضعیت جدید، نه تنها می توانست توده های انقلابی را منحرف سازد، بلکه می توانست باعث شود که آنها در برابر اقدامات سرکوب گرایانه حکومت از خود پایداری نشان ندهند" . "از کتاب شورشیان آرمانخواه_ مازیار بهروز_ص ۲۱٨ "
در این شرایط که جنگ ایران و عراق طولانی شده بود و جنبش فدایی وچپ در موضع براندازی قرار گرفته بودند و هر کدام یکی پس از دیگری زیر ضرب قرارمی گرفتند و به خارج از کشور مهاجرت می نمودند و خمینی را سازشکار – ضد انقلابی و انحصار گر و استبدادی می خواندند. حاکمیت مذهبی، سیر خشونت وسرکوب خود را توسعه داد، و با توجه به شرایط جنگ بین ایران و عراق و شعارهای ضد امریکایی و عوام فریبانه چون " استقلال ، و مدافع محرومان بودن "، خود را تثبیت نمود، و شرایط خون باری را بر جنبش سیاسی دمکراتیک و چپ و آزادیخواه ایران تحمیل نمود.
سازمان فداییان که در سالهای آغازین شکل گیری خود با ادعای خارج شدن از حوزه تحلیل های اردوگاه سوسیالیسم و احزابی چون حزب توده شکل گرفته بود، اکنون در یک دور باطل پس از ۱۰ سال مبارزه خونین با استبداد به همان منزلی رسیده بود، که روزی بنیان گذارانی چون جزنی، نزدیکی به ان سیاست را عامل شکست جنبش چپ می دانست. جریان فدایی در مجموعه خود، از اکثریت تا اقلیت در این سال های انقلابی .... نه تنها پتانسیل آزاد شده جنبش چپ به خصوص فداییان را نتوانست خوب رهبری کنند، بلکه با رها کردن آن در دامن رهبران حزب توده، سکتاریسیم و گروه گرایی، هر چه بیشتر جریان فدایی را دچار تشتت وسردرگمی ساختند. این سردرگمی به همراه سرکوب خونین و استبداد مذهبی که در این دهه خودرا تثبیت و حاکم کرد شرایطی برای فداییان خلق و کلیت چپ رقم زد که در فصول بعدی بدان اشاره خواهد شد .
|