تراژدی ابلیس در اساطیر اسلامی
محمد جواهرکلام
•
تصور شایع در مورد اسطوره تصوری غلط است. فحوای این تصور این است که اسطوره ی شیطان داستانی بی ارزش و خرافاتی است. ولی در حقیقت چنین نیست، زیرا اسطوره یا میت myth داستانی خُرافی یا نیمه خُرافی است که بشر در دورهای از تاریخ برای تبیین عوامل محیطی خود ساخته و به صورت روایت از نسلی به نسلی منتقل کرده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۵ بهمن ۱٣۹۴ -
۱۴ فوريه ۲۰۱۶
اشاره مترجم: آنچه می خوانید قسمتی از یک گفتار بلند است به قلم «صادق جلال العظم»، پژوهشگر بسیار معروف سوری، که در کتابش «نقد اندیشه دینی» آمده است. در این کتاب که در سال ۱۹۶۹ (دو سال بعد از شکست عربها از اسرائیل) منتشر شد و بعدها مرتباً تجدید چاپ گردید، نویسنده مسائلی نو اما ساده ای را مطرح کرد، ولی این مسائل بر رژیمها و جوامع عربی که در خوابی چند قرنه فرو رفته اند، بسیار گران آمدند و نویسنده را گرفتار عواقبی ـ چنانکه افتد و دانی - کردند. او قبل از آن نخستین نویسنده عربی بود که تجزیه و تحلیلی مهم از علل شکست اعراب از اسرائیل در ۱۹۶۷ ارائه داده و سعی کرده بود آن را از جوانب مختلف آن بررسی کند. کتابش «النقد الذاتی للهزیمه» نام داشت که آن را می توان (بررسی شکست از دیدگاه «انتقاد از خود») ترجمه کرد. (توضیحاً بیفزایم که این نقد هنوز خواندنی و آموختنی است.) آخرین مقوله ای که نام او را دوباره سر زبانها انداخت، جدالش با أدونیس، شاعر معروف سوری ـ لبنانی بر سر ماهیت رخدادهای درون کشورشان سوریه بود.
- ۱-
مقدمه
ادیان سه گانه بزرگ سامی: مسیحیت، یهودیت و اسلام رابطه انسان و خدا را بر پایه احساساتی چون مهر، ترس و بیزاری استوار میدانند: مهر به خدا؛ ترس از جبروت و کیفر او، و بیزاری از دشمنش ابلیس. الهیون در باره این احساسات، به ویژه در مورد ابلیس، منابع فراوانی برجا گذاشتهاند. این منابع از منزلت ابلیس در نظام هستی، رابطهاش با خدا و هدف از آفریدن او سخن گفته و برای مصون ماندن از وسوسههای او تعالیمی ارائه کرده اند. تردیدی نیست که هر یک از ما تصویر معینی از شخصیت ابلیس در ذهن داریم؛ و آن تصویری است که ما آن را به عنوان بخشی جداییناپذیر از فرهنگ سنتی و تربیت دینی خود به ارث بردهایم. نیازی نیست که در باره این تصویر به تفصیل سخن بگوئیم زیرا همه با آن آشنا هستیم: ابلیس فرشتهای از مقربان الهی بود و در نظام ملأ اعلا شأنی عظیم داشت، اما از امر الهی سر پیچید؛ پس خدا او را از بهشت راند و گرفتار لعنت ابدی کرد. از آن پس او تجسم همه پلیدی ها شد و خصوصیاتی را در خود گرد آورد که ساحت الهی از آنها بری بود. نامش خبر از جوهرش، «اِبلاس»، میدهد که در منابع اسلامی به معنی «یأس کامل از رحمت خداوندی و بازگشت به بهشت»است. ضرب المثل «امید شیطان به بهشت» فحوایش امیدی محال و تحققناپذیر است. کلمه «ابلیس» در نظر همگان همه نوع فتنه و فسادی را تداعی میکند که ذهن انسان آنها را در شخصیتی واحد به نام «شیطان» گرد آورده است. به تدریج و طی زمانهای دراز، انسان امکانات عظیمی را، از جمله نیروهای فکری، هنری و فلسفی خلاّقی به ابلیس نسبت داده و او را از لحاظ توانایی در جایگاهی پس از خدا قرار داده است. امام جمال الدین ابن جوزی در کتاب خود «تلبیس ابلیس» از ترفندهایی سخن میراند که ابلیس با آنها آدمیان را میفریبد و از طریق صلاح دور میکند. جالب آن که این کتاب به طور ناخودآگاه و ناخواسته، نیروهای آفرینشی بزرگ و درخور همه نوع تحسینی را به شیطان نسبت میدهد. مثلاً بخشی از جنبشهای بزرگ دینی و فکری تاریخ تمدن اسلامی را کار ابلیس میداند و به این ترتیب او را به فیلسوف و متکلم بزرگی تبدیل میکند. این امام عالیقدر میگوید که سوفسطائیان، دهریان، طبیعیان، ادیان خاور نزدیک، مسیحیت، علم کلام و فرقه معتزله همه فرآوردههای ابلیس هستند و براثر وسوسههای او در میان متفکران و علما به وجود آمدهاند. همچنین جنبش خوارج و رافضه و زهد و تصوف را ناشی از تلبیس ابلیس در میان پیشوایان این قوم، از جمله ابوطالب مکی و امام غزّالی میداند. در مورد بعضی از اندیشههای فلسفی میگوید:
ارسطو و اصحاب او گمان میکردند که زمین سیارهای در جوف این فلک است، و اینکه در هر سیاره عوالمی چون زمین، و درختان و رودخانههایی چون زمین هست. ببین ابلیس با این احمقها که ادعای عقل دارند چه کرده است.
همچنین به تلبیس ابلیس در حق اهل زبان و ادب اشاره میکند و مینویسد: «ابلیس عمومشان را فریب داده؛ با مجادلات نحو و زبان مشغولشان کرده و از وظایف لازمی که برایشان واجب عینی است، چون عبادات، تنزیه نفس و اصلاح قلب، بازداشته است.» نتیجه این که تصور رایج ازابلیس تنها به توانایی او در فریب مردمان و انحرافشان از راه راست منحصر نمیشود؛ بلکه از این فراتر است و نیروها و امکانات عظیمی را در بر میگیرد که نشان میدهد شیطان بر بخش بزرگی از رویدادها فرمان میراند و قسم اعظم جنبشهای فکری، هنری و سیاسی تاریخ تمدن ساخته و پرداخته اوست.
هدف ما در این گفتار بررسی ماجرای ابلیس از دیدگاه اساطیری است؛ شخصیتی که ذهن اسطورهای / خرافی انسان او را آفریده و تخیل سرشارش ابعاد سترگی به او بخشیده است. اندیشه اساطیری / دینی فرآورده ذهن انسان کهن است و یکی از فعالیتهای عقلی او به شمار میرفته است. بر این اساس می¬توان گفت که در مورد ابلیس میراث اساطیری رگ و ریشهداری وجود دارد.
نخست باید گفت که تصور شایع در مورد اسطوره تصوری غلط است. فحوای این تصور این است که اسطوره شیطان داستانی بی ارزش و خرافاتی است. ولی در حقیقت چنین نیست، زیرا اسطوره یا میت myth داستانی خُرافی یا نیمه خُرافی است که بشر در دورهای از تاریخ برای تبیین عوامل محیطی خود ساخته و به صورت روایت از نسلی به نسلی منتقل کرده است. اساطیر از داستانهای پهلوانی بشری و نیز از افسانههای جن و پری که برای سرگرمی آفریده شده اند متفاوت اند. داستانهای اساطیری برای بشر حکم داستانهای واقعی دارند. از آنجا که بینش اساطیری یکی از ویژگیهای عمده انسان و وجه مهمی از فعالیتهای عقلی او شمرده میشود، پژوهشگران توجه خاصی به این اسطوره ها کردهاند، زیرا از طریق آن بر بسیاری از حقایق اساسی زندگی او دست یافتهاند.
بازنگری شخصیتهای اساطیری و از جمله ابلیس دستاوردهای فراوانی عاید دین، هنر و فلسفه کرده است. اسطورهشناسان سهم بزرگی در این میان دارند و آنها هستند که با کوششهای خود، روابط عضوی کهن میان بینش اساطیری و ابعاد دینی، هنری و فلسفی مسائل بزرگ انسان را کشف کردهاند. اسطوره در گذشته هم دینی بالقوه و هم هنر و فلسفهای بالقوه بوده، زیرا عناصری از همدلی و تسلای دین، و ویژگیهایی از بیان هنری خلاق را در قالب پرانعطاف خود گرد آورده است. اسطوره پاسخی زیباییشناسانه به عواملی است که انسان را در بر گرفتهاند و تحلیل رویدادها، تفسیر وجود و پرسش از اصل و غایت را از او طلب میکنند. اسطوره ساحتی است که در آن انسان با مشکلات بزرگ و جاودانیاش، چون مرگ، سرنوشت، خیر و شر، اصل اشیا و غایت و معنای آنها رو به رو می شود. تفکر میتولوژیک نیروی تمدنی خلاقی است که اندیشه دینی، تأمل فلسفی و بیان هنری از آن نشأت میگیرد. کتابی که ارنست کاسیرر، فیلسوف آلمانی در این مورد نوشته این مهم را به روشنی بیان میکند. او که از پیشاهنگان اسطورهشناسی است و طبیعت اسطوره و رابطه تنگاتنگ آن را با سایر فعالیتهای عقلی، روحی و هنری انسان بررسی کرده، در مورد جهان اسطوره، که مطالعه ما محدود به آن است، چنین میگوید:
جهان اسطوره جهانی درامی است ــ جهانِ کارها و قدرتها و نیروهای متنازع؛ تنازعی که اسطوره آن را در هر پدیده از پدیدههای طبیعت میبیند. هر چیز در این جهان در هالهای خاص است، هالهای از شادی یا اندوه یا عذاب یا هیجان یا خوشخبری. با وجود اسطوره، نمیتوان از اشیاء به عنوان مادهای مرده یا بی حرکت سخن گفت، زیرا هر چیز یا نیک است یا بد؛ یا دوست است یا دشمن؛ یا مألوف است یا بیگانه؛ یا جذاب و دلپسند است یا نفرتانگیز.
بنا بر این تحلیل ما از خدا و ابلیس، جن و ملائکه و ملأ اعلی در مسماهای واقعی و دینی آنها نمیپردازد. در واقع ساختار زبان محقق را ناگزیر از کاربرد این نامها به همین شکل میکند. و این نکته مهمی است که خواننده باید به یاد داشته باشد. اگر ماجرای هملت، شاهزاده دانمارکی موضوع این تحلیل بود، نیازی به این توضیح نبود، چون هملت فقط یکی است و آن هم قهرمان نمایشنامهای از شکسپیر به همین نام است. یا وقتی گفته میشد «هملت عموی خود را کشت» کسی به فکر وقوع چنین حادثهای در تاریخ دانمارک نمیافتد. همین طور در مورد ابلیس، وقتی سخن از رانده شدن او از بهشت میرود، خواننده نباید به جنبه واقعی ماجرا فکر کند. قضیه از مقوله مفاهیم اساطیری است و توصیفی از حادثهای واقعی نیست.
۱. برای اطلاع بیشتر رک. ترجمه فارسی تلبیس ابلیس به قلم علیرضا ذکاوتی قراگزلو. تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱٣۷٣.
۲. ارنیست کاسیرر، مدخل الی فلسفه الحضاره الانسانیه، او مقال عن الانسان. ترجمه احسان عباس. بیروت، دار الاندلس، ۱۹۶۱، صص ۱۴۷-٨. (ظاهراً این کتاب با ارزش هنوز به فارسی ترجمه نشده است. ـ م.)
|