یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

هرکس در شهرِ زیبایِ چگونه زندگی می کرد...
شعری از ای.ای.کامینگز (شاعرِ آمریکایی) ترجمه ی حمید حبیبیان


• هرکس در شهرِ زیبایِ چگونه زندگی می کرد
به آهنگِ ناقوس هایِ آسمانی
در زمین
بهار    تابستان    پاییز    زمستان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۱ اسفند ۱٣۹۴ -  ۱ مارس ۲۰۱۶


 
توضیحی کوتاه: شاعر در این شعر، از علامتهایِ نقطه گذاری استفاده نکرده است. در ترجمه فارسی هم من همین کار را کردم. شاید بد نمی بود برخی واژه ها را داخلِ گیومه می گذاشتم تا خواننده معنایِ شعر را زودتر دریابَد؛ مثلاً واژه هایی چون «هرکس»، «چگونه»، «نیست»، «هیچکس»، «کِی»، «اکنون»، «هرگز»، «اگر»، «بله» و...

حالا امّا خواننده اگر نه نخستین بار که این شعر را می‌خوانَد، که بارِ دوّم یا بارهایِ بعدی معنایِ شعر را درخواهد یافت و متوجّهِ رفتاری خواهد شد که شاعر با «زبان» کرده است. این از آن شعرهاست که حتماً باید چند بار خوانده شود.

*

هرکس در شهرِ زیبایِ چگونه زندگی می کرد

به آهنگِ ناقوس هایِ آسمانی

در زمین

بهار    تابستان    پاییز    زمستان

آوازهایِ نه می خواند و رقص هایِ بله می کرد

مردها و زن ها    هم کوچک و هم کوتاه

او را نمی دیدند

آنها نیستِ خود را می کاشتند

و محصولِ همیشگی را برمی داشتند

خورشید    ماه    ستارگان    باران

کودکان    برخی کودکان

گویی بویی بُرده بودند

امّا حتا آنها هم هرچه بر قّدشان می اَفزود

از یادشان می کاست

پاییز    زمستان    بهار    تابستان

که هیچکس عاشقِ او بود    بیش به بیش

چون کِی    کنارِ اکنون    و

درخت با برگ

در شادیِ او می خندید

از غصّه اش می گریست

مثلِ پرنده با برف و

جُنبش کنارِ سُکون

هرچیزِ هرکس

همه چیزِ او بود

در این میان    بعضی ها

با همه ی کسانشان ازدواج کردند

گریه هایِ خود را خندیدند و

رقصهاشان را رقصیدند

خواب    بیداری    امید    و آن‌گاه

هرگزِ خود را گفتند و رویایِ خود را خوابیدند

ستارگان    باران    خورشید    ماه

و شاید تنها برف بتواند حکایت کند

که زیرِ صدایِ آن همه ناقوسِ آسمانی

کودکان چگونه به یاد داشتن را از یاد می بَرَند

گویا روزی    هرکس مُرد

هیچکس زانو زد صورتِ او را ببوسد

مردمِ گرفتار آنها را کنارِ هم به خاک سپُردند

کوچک به کوچک و

بود به بود

و آن‌گاه    همه باهم و

گود به گود

رویایِ خود را خوابیدند

بیش به بیش

هیچکس و هرکس

زمین با بهار

آرزو با روح و

اگر با بله

زنها و مردها    هم مست و هم مَلَنگ

تابستان    پاییز    زمستان    بهار

بارِ خود را برداشتند و

آمدِ خود را رفتند

خورشید    ماه    ستارگان    باران
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست